محافظان شهر از پادگان ابوذر؛ دوکوهه غرب تا بازی‌دراز؛ خانقاه عارفان واقعی

محافظان شهر از پادگان ابوذر؛ دوکوهه غرب تا بازی‌دراز؛ خانقاه عارفان واقعی

خبرگزاری تسنیم:راهیان نور راهی است برای دیداری دوباره از معراج عاشقانی که با جان خود جهاد کردند. چند روزی همراه با کاروان اصحاب رسانه در اردوی راهیان نور غرب کشور مهمان شهدا بودن توفیق می‌خواهد. هرچند کوتاه باشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، راهیان نور راهی است برای دیداری دوباره از معراج عاشقانی که با جان خود در راه خدا جهاد کردند و خداوند چه شایسته جایگاه آنان را بهشت برین قرار داد و به مصداق آیه شریفه «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» به آن‌ها روزی می‌دهد. چند روزی همراه با کاروان اصحاب رسانه در اردوی راهیان نور غرب کشور مهمان شهدا بودن توفیق می‌خواهد. هرچند کوتاه باشد.

چهارشنبه-برفراز ابرها

وقتی بر فراز ابرها به شهر می‌نگری احساس می‌کنی که در پیشگاه خداوند چقدر حقیری! قطره‌ای هستی از دریای بیکران عظمت پروردگار. با خودت فکر می‌کنی که شهدا چگونه از این دنیا دل بریدند و به دیدار پروردگار خود شتافتند، فورا پاسخ سوالت را دریافت می‌کنی؛ باید بالا رفت تا دل از جهان برید و دید که دنیا چقدر کوچک است. هرچقدر بالاتر بروی دنیا در نظرت کوچک‌تر می‌شود. دوباره بر زمین فرود می‌آیی و حقارت دنیا را فراموش می‌کنی. آرامش آسمان و زمین کرمانشاه بیش از هرچیز تو را شرمنده می‌کند؛ دیگر نه از رگبار گلوله خبری بود و نه از موشک و آژیر قرمز. شهر امن است. محافظان شهر از بینمان رفته‌اند اما خونشان شهر را از هر گزند و آسیبی حفظ کرده است.

پنج شنبه –پاوه و رشادت شیرزنانش

چند کیلومتری از مرکز شهر دور می‌شویم. به شهر پاوه می‌رسیم. شهری مقاوم که هیچگاه در برابر دشمن سر تعظیم فرود نیاورد. وقتی با مردم شهر صحبت کردم تبعیت از رهبر انقلاب را وظیفه خود می‌دانستند. چند جوان بسیجی را دیدم که با اسلحه کلاشینکف بر از ثلاث باباجانی به پاوه آمده بودند تا به شهدا بگویند که ما ادامه دهنده راه شما هستیم. دو خشاب کلاشینکف را به هم چسبانده بود. علت این کار را از او جویا شدم. گفت که می‌خواهد برای جنگیدن با دشمن همیشه آماده باشد.

همرزم شهید چمران از رشادت شیرزنان پاوه می‌گوید؛ قبل از انقلاب گروه‌های نظامی و تعدادی از اراذل و اوباش به مردم انقلابی پاوه حمله می‌کنند اما زنان پاوه در مقابل آنان ایستادگی می‌کنند و 13 نفر از مهاجمان کشته می‌شوند. پاوه را می‌توان مرکز مبارزات منطقه اورمانات کرمانشاه نامید. از ابتدای انقلاب این دیار در معرض هجوم دشمن بوده است. عده‌ای با خیال باطل به دنبال آن بودند که از تنوع قومی و مذهبی در راه اختلاف افکنی استفاده کنند و مردمان پاوه را در برابر انقلاب قرار دهند.

سال 1358؛ پاوه از لحاظ تجهیزات امنیتی دچار مشکل است. چند ژاندارم و حدود 30 نفر پاسدار مسئولیت تامین امنیت شهر را بر عهده دارند. نیروهای ضد انقلاب که نام خود را کومله دموکرات گذاشته بودند پیام‌های متعددی را به مردم شهر می‌فرستند تا آن‌ها را در برابر انقلاب قرار دهند اما مردم اورامانت که به تعبیر رهبر انقلاب دیندار و روشنفکری دو خصوصیت بارزشان است، هیچگاه پاسخی به آن‌ها نمی‌دهند.

خشم گروه‌های ضد انقلاب بر انگیخته می‌شود و شهر را محاصره می‌کنند و راه‌های ورودی به شهر را می‌بندند. درگیری بین مهاجمین با پاسداران و مردم پاوه شکل می‌گیرد. بیمارستان پاوه از مجروحین پر می‌شود. مهاجمین به شهر هجوم می‌آورند. گزارش‌ها حاکی از آن است که ضدانقلاب چند نفر از پاسداران سر بریده‌اند. شهید چمران خود را با هلی‌کوپتر به شهر می‌رساند. مردم شهر از او می‌خواهند که فرماندهی شهر را بر عهده بگیرد. امام خمینی(ره) طی پیامی خود را فرمانده کل قوا می‌نامد و از همه نیروها می‌خواهد خود را به پاوه برسانند. ضد انقلاب به بیمارستان شهر حمله می‌کنند و مجروحان را به طرز وحشیانه‌ای به شهادت می‌رسانند. سرانجام نیروهای سپاه با حمایت نیروی هوایی ارتش وارد شهر شده و منطقه را پاکسازی می‌کنند.

بازدید از منطقه پاوه تمام می‌شود و باید با شهدای شهر خداحافظی کنیم. وقتی که از شهر که بر فراز کوه ها قرار گرفته است نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که اگر مقاومت شهر نبود شاید دیگر نباید اسم کرمانشاه را به عنوان استانی از استان‌های کشور می‌بردیم.

جمعه؛بازی دراز-پادگان ابوذر-قصر شیرین

بازی دراز؛ خانقاه عارفان

صبحی دیگر و دیدار دوباره با خورشیدهایی که از غرب کشور طلوع کردند. اینبار در خانقاه عرفان واقعی عارفان؛ بازی دراز. فضیلتی نصیبمان شد تا بتوانیم خود را به یادمان شهدای گمنام بازی دراز برسانیم. جاده‌ای خاکی در نظر گرفته شده بود تا مسیر برای عبور راحت‌تر شود. مقداری از راه با خودرو طی شد. مسیری را هم باید پیاده طی می‌کردیم. نفسمان برید. در طول راه به این می‌اندیشیدم که چگونه در شب و در زیر آتش دشمن عملیات بازی دراز صورت گرفت؟ اما پاسخ سوالم را شهید آوینی داد. اهل ظاهر در جنگ جز سختی و مرگ نمی بینند اما اهل دل دفاع را دری از درهای بهشت می‌دانند که خداوند جز بر اولیای خویش نمی‌گشاید. بهترین تعبیر را درباره بازی دراز شهید بهشتی به کار برد؛«عرفان واقعی خانقاهش بازی دراز است.»

وقتی که وارد منطقه می‌شوی در حالی که گرد راه بر چهره‌ات نشسته است سه مزار شهیدی را می‌بینی که گمنامی را برای خود برگزیدند. دیگر هیچ چیز جز گریه تو را آرام نمی‌کند. شاید دیگر بازی دراز بیش از پیش به خانقاه عارفان تبدیل شده است. این را می‌توان از چشمان اشک آلود مسافران بلندی‌های عرفان دریافت کرد. هرکس به گوشه‌ای رفته و با خودش خلوت می‌کند. تفسیر «من عرف نفسه فقد عرفه ربه» را می‌توان در بازی دراز یافت. لنزهای دوربین عکاسان و فیلمبرداران نمی‌تواند زیبایی احساس را به تصویر بکشد. اصلا مگر می‌توان خلوت عابد با معبود را با چشم ظاهر نگریست!؟ خون شهید شرمنده کرده است نور خورشید را و شاید به همین دلیل است که خورشید توان طلوع از غرب را ندارد. شمسه‌های نور خون شهید روشن می‌کند آینده بشریت را و هدایت می‌کند انسان را به سوی نور الهی.

دشمن از بازی دراز برای دیده بانی استفاده می‌کرد. موقعیت بازی دراز به گونه‌ای بود که به شهرهای دیگر تسلط کامل داشت و این برای ارتش بعث با اهمیت بود. عملیات بازی دراز در تاریخ 1/2/1360 شروع شد. پشتیبانی هوانیروز ارتش و در راس آن‌ها شهید علی اکبر شیرودی باعث شد تا دشمن نتواند منطقه را دوباره تصرف کند.

پادگان ابوذر دوکوهه غرب کشور است

از بازی دراز عبور می‌کنیم. مسیری حدود 30 دقیقه طی را می‌کنیم تا به پادگان ابوذر برسیم. در مسیر آرامگاه شهیدی به نام شهید حاج بابایی را می‌بینیم. راوی می‌گوید که تکه‌ای از بدن این شهید را در اینجا دفن کرده‌اند و قسمت دیگر بدنش را در جایی دیگر. به پادگان ابوذر می‌رسیم، دیوارهای تخریب شده پادگان ابوذر هنوز هم به مظلومیت مردم ایران شهادت می‌دهند. پادگان ابوذر دوکوهه غرب کشور است. به همان میزان شجاع، به همان میزان مظلوم و به همان میزان آرام. راوی این منطقه سرهنگ ابراهیمیان بود. تعریف اتفاقات رخ داده در پادگان ابوذر برایش دردناک بود. نتوانست صحبت‌هایش را ادامه دهد.

بیش از هزار نفر در حمله هوایی عراق به پادگان ابوذر شهید، مفقود و مجروح شده بودند. نبود آمبولانس برای حمل مجروحین باعث شده بود تا آن‌ها با خودروهای دیگر به بیمارستان منتقل شوند. مفقودین هم کسانی بودند که به دلیل برخورد مستقیم موشک بدنشان متلاشی شده بود. دیگر صدای زیارت عاشورای بچه‌ها از ساختمان‌های پنج طبقه پادگان شنیده نمی‌شد.آن روز عاشورا بود و آنجا کربلا و به راستی که «کل یوما عاشورا و کل ارض کربلا» شاید همین صحنه‌ها باعث شده بود تا راوی نتواند روایت کند، اما تک تک دیوارهای پادگان ابوذر به خوبی روایت می‌کردند آنچه را که در اینجا گذشته بود.

شهدای بی مزار قصر شیرین

مقصد بعدی قصر شیرین بود. در بیان مظلومیت قصرشیرین همین بس که برای شهدای خود مزار ندارد. قصر شیرین از ابتدای انقلاب مرکز مقاومت بوده و هست. مردمان این دیار سال‌هاست که میزبان زائران و خادمان ملتی از نسل سلمان هستند. همان ملتی که به فرموده پیامبر رحمت پرچمدار قیام اسلام هستند. شاید شنیدن قصه قصر شیرین از شنیدن داستان مقاومت فرهاد شیرین‌تر باشد. از سال 58 نیروهای ضدانقلاب درگیری‌ها مختلفی را در شهر صورت می‌دادند. از ابتدای فروردین 59 نیروهای عراقی با پاسگاه‌های مرزبانی درگیر می‌شوند. اما نقطه اصلی هجوم دشمن در تیرماه 59 شروع می‌شود. حملات دشمن تا چند ماه ادامه دارد تا اینکه در مهرماه 59 دشمن شهر را از چهار محور مورد هجوم قرار می دهد و تصرف می‌کند. دیگر قصر شیرین به ویرانه‌ای تبدیل شده است که باید فرهاد بود برای ساخت آن. عملیات بازسازی قصر شیرین از دهه هفتاد شروع می‌شود و مردم دوباره به این شهر باز می‌گردند تا میزبان زائران امام حسین(ع) باشند.

مرز خسروی

از قصر شیرین تا مرز خسروی راهی نیست. همه خبرنگاران و عکاسان مشتاقانه خواستار رفتن به مرز خسروی هستند. همه خود را راهیان کربلا می‌دانند، همچون شهیدان تا صدای هل من ناصر امام را لبیک گویند. امروز سوژه آن‌ها عشق و عنصر تصویر آنان اشک است. وقتی به مرز می‌رسیم دل‌ها پر می‌زند. اشک‌ها جاری می‌شود تا شاید زیارت حسین(ع) نصیبمان شود. حتی چندخبرنگار سنی مذهب هم ارادت خودشان را به امام حسین(ع) نشان می‌دهند روضه ای می‌خوانیم و سلامی می‌دهیم؛ «اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»  آرزو می‌کنیم که به سفینه النجاه اباعبدالله وارد شویم تا حقیقتی را درک کنیم و از این دریای طوفانی غفلت از خویشتن خویش نجات یابیم تا شاید بار دیگر جهان شاهد عاشورای دیگر و کربلای دیگری باشد. دل‌ها در آرزوی کربلاست...تا کربلا راهی نیست.

تنگه چهار زبر، عملیات مرصاد

«انّ رَبک بِالمِرصاد»؛ عملیات مرصاد چه زیبا نشان داد که پرودگار در کمین دشمنان است و سرانجام راه نفاق چیزی نیست جز ذلت و خواری. وقتی که تصاویر به دست آمده از گروهک منافقین را می‌بینی ناخود آگاه آیه «الَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ » در ذهنت متبادر می‌شود. منافقان به سمت تباهی رفته بودند و «اصحاب النار» شدند و پیروی از شیطان باعث شده بود تا فی الضلال مبین باشند. اما کسانی که ایمان آوردند خداوند ولایتشان را بر عهده دارد. خدواند خود وعده داده است که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُ‌وا اللَّـهَ یَنصُرْ‌كُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» و حقا که «لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ».

وقتی که داستان مرصاد را مرور می‌کنی به وعده خدواند پی می‌بری. جنگ تمام شده بود و این مسئله یک نوع آرامش در بین رزمندگان ایجاد کرده بود. تیپ 12 قائم استان سمنان باید به عقب بر می‌گشت اما مسئولی نبود که فرمان بازگشت آنان را صادر کند؛ به همین دلیل در کوه‌هایی که امروز یادمان عملیات مرصاد در آنجا ساخته شده است، توقف کردند. این تاخیر چند روزه با حمله منافقین همزمان شده و باعث می‌شود تا رزمندگان متوجه هجوم دشمنان بشوند. درگیری‌های اولیه میان تیپ12 قائم و گروهک منافقین که جمعیتی حدود 5 هزار نفر داشتند بوجود می‌آید. در روز 4 مرداد منافقین محاصره می‌شوند. 5 مرداد روز عملیات مرصاد است که با رمز یا علی ابن ابی طالب آغاز شد. در این عملیات حدود 2000 نفر از منافقین به هلاکت رسیدند.

با شهیدان مرصاد سخن می‌گوییم و درد ودل می‌کنیم. در این دنیا که همه چیز عقلانی شده است و صحبت از عشق کاری است عبث به راستی که شهیدان محرم اسرارند، آنان درد عشق را می‌دانند.

شنبه؛ روستاهای محروم

صبح آخر را در کرمانشاه آغاز می‌کنیم. خانه تن خسته شده است و اما خانه روح در آسایش قرار دارد. گفته شده است که برای بازدید از مناطق محروم کرمانشاه می‌رویم. از اردوهای جهادی چیزی جز چند تصویر در ذهنم نیست. به شهر هلشی می‌رسیم. اکنون حدود یک ساعت و سی دقیقه است که از کرمانشاه دور شده‌ایم. ادامه مسیر را باید با خودروهای دیگر برویم. مسیری خاکی که گردی از مظلومیت مردمان منطقه را بر لنزها می‌نشاند. یک ساعتی در راه هستیم. مردمان منطقه تنها هستند و مهربان، این را می‌توان از دست تکان دادنشان فهمید. به روستایی می‌رسیم. تصویر اولی که می‌بینیم دورنمایی است از محرومیت. نزدیک‌تر می‌رویم. محرومیت منطقه را می‌توان در چهره مظلوم دختر بچه‌ای که برادرش را در آغوش گرفته خلاصه کرد. چادر برپا شده و چند نفری با کودکان بازی می‌کنند تا شاید فراموش کنند چه دارند و چه ندارند.

وارد خانه محسن می‌شویم. محلی شده بود برای استقرار پزشکان. اکثر مردم منطقه با مشکل کلیوی مواجه بودند. پیرزنی به سراغم آمد و از مشکلاتش گفت، با همان زبان کرمانشاهی. من فقط می‌توانستم چند کلمه‌ای بنویسم و به صحبت‌هایش گوش کنم. چند هفته‌ای بود که آب نداشتند. مسیری حدود یک ساعت و نیم را باید طی می‌کردند تا به چشمه آبی برسند. چشمه آب، چشمه امیدشان بود. کمی آنطرف تر روستایی بود به نام تیامین. نیروهای جهادی که چیزی جز اخلاص در دستان خود نداشتند برای بچه‌های روستا مدرسه می‌ساختند. خسته بودند اما لبخندی که حاصل لبخند رضایت پروردگار است بر چهره شان می‌درخشید.

وقتی به خانه یکی از روستاییان رفتیم سفره‌ای پهن کرد و همراه با نان داغ از ما پذیرایی کرد. نوجوانی جلو می‌آید. با چوب برای خود ماکت هلی‌کوپتر ساخته است و این شده تمام سرگرمی‌اش. تا کلاس پنجم درس خوانده و  سه، چهار سالی است که دیگر درس نمی‌خواند. حجب و حیایی دارد و این باعث می‌شود تا عکاسان نتوانند از او عکس بگیرند. مردمان روستای تیامین دستشان خالی است اما دلشان بزرگ است.

گزارش از: مصطفی میرآخوری

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران