مقتل‌خوانی‌ را از حاج‌آقا مجتبی آموختم/ می‌گفتند: اگر شرع و شعور باشد، شعار بُرد دارد


میثم مطیعی

خبرگزاری تسنیم : آیت‌الله تهرانی می‌گفتند: اگر شرع و شعور باشد، شعار هم بُرد دارد؛ در غیر این صورت شعار مضر و دشمن‌ساز هم هست. علت اثرگذاری شعار امام حسین(ع) در تاریخ به سبب همراهی آن با شرع و شعور بوده است.

میثم مطیعی از مداحان و ذاکرین اهل بیت(ع) است که سال‌ها در جلسات حضرت آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی مداحی کرده است. او از مؤسسین دفتر حفظ و نشر آثار حاج آقا مجتبی است و اولین مدیر عامل این مؤسسه نیز بوده است . مطیعی هم اکنون دانشجوی دکتری دانشگاه امام صادق(ع) و از اساتید همین دانشگاه است.

مطیعی با وجود آنکه رسانه‌ای نیست و به قول خودش تاکنون مصاحبه‌ای نکرده، اما می‌گوید: در این مصاحبه لازم دانسته‌ام تا درباره آیت‌الله تهرانی سخنانی را بگویم، آن هم به دلیل اینکه احساس کردم شاید بشود گوشه مختصری از زوایای زندگی این مرد الهی باز شود.  بخش دوم گفت‌وگوی وی با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم را از نظر می‌گذرانیم:

*تسنیم: اگر نکته یا نکات خاصی از جلسات و مباحث ایشان در ذهن دارید، بفرمایید.

خیلی‌ها از مباحث ایشان استفاده کرده‌اند و کارشناسان هم باید نظر بدهند که ایشان چه تحولی در مباحث اخلاقی ایجاد کرده‌اند. از آن میان چند نکته که من به ذهنم می‌آید را ذکر می‌کنم:

از محدوده معارف ثقلین خارج نمی‌شدند

نخست آن‌که حاج‌آقا مجتبی از محدوده معارف ثقلین( یعنی آیات و روایات) خارج نمی‌شدند و چنان نبود که بخواهند از خودشان چیزی بگویند، د استان تعریف کنند یا تراوشات ذهنی خودشان را بگویند. اصلاً اینگونه نبود. مباحث ایشان مبتنی بر آیات و روایات بود.

یکی از خصوصیات مهم مباحث حاج‌آقا مجتبی کاربردی بودن برای مخاطب بود و ایشان خیلی به این قضیه دقت می‌کردند. یک بار که من برای کار مؤسسه خدمت ایشان بودم، فرمودند که من دنبال مباحثی هستم که کاربردی باشد و نتیجه عملی داشته باشد و واقعاً هم همینطور بود؛ یعنی مخاطب می‌توانست مباحث ایشان را در متن زندگی‌اش وارد کند. در مباحثشان تکلیف شرعی برایشان خیلی مهم بود که اگر مبحثی را مطرح می‌کنند،  بر اساس تکلیف شرعی و خواست و رضای خدا باشد. وقتی چنین احساسی می‌کردند با تمام قوا وارد می‌شدند و چیزی را فروگذار نمی‌کردند.

به یاد دارم که زمانی در خلال بحث‌های آخر ماه صفر، به تناسب به بحث تربیت در محیط‌های مختلف خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی اشاره کردند و این مباحث با سیل تقاضای علاقه‌مندان مواجه شد. خیلی مراجعه شد هم به خود حاج‌آقا و هم به مؤسسه نشر آثار و سایت. ما این انبوه تقاضا را به ایشان اطلاع دادیم و  ایشان فرمودند که اگر اثر دارد، ادامه می‎دهم و به صورت ریشه‌ای وارد بحث می‌شوم. این نکته خیلی جالب بود که حتی اگر تقاضا هم زیاد بود، تکلیف شرعی و مورد رضای خدا بودن را مد نظر قرار می‌دادند و بعد بر این اساس ادامه دادن یا ندادن مبحث را مشخص می‌کردند.

راجع به همین مبحث فرمودند که خدا اینطور برای ما خواست، و ما هم باید وظیفه‌مان را انجام دهیم. وقتی به ما مراجعه می‌شود این برای ما تکلیف شرعی می‌آورد. عین جملات ایشان است که من اگر کاری برایم تکلیف شرعی باشد، انجام می‌دهم، و اگر بفهمم کارم بُرد تربیتی دارد انجام می‌دهم. یعنی حاج‌آقا مجتبی شخصیتی بودند که هیچ‌وقت تحت تأثیر احساسات و هیاهوها و به تعبیری جو قرار نمی‌گرفتند.

ایشان درباره کار مؤسسه می‌گفتند که کارتان را با عقلانیت پیش ببرید و خل‌بازی در نیاورید. ایشان یک مثالی در این باره زدند و گفتند که جو می دانید یعنی چه؟! گفتند عرب‌ها پایکوبی می‌کنند و در ایام جشن و پایکوبی‌شان گُلی در دست گرفته و می‌چرخند و پای به زمین می‌کوبند واگر حواست نباشد به خودت که می‌آیی می‌بینی در بین آن‌ها هستی و پا می‌کوبی! حاج‌آقا خودشان به هیچ وجه اینگونه نبود و جو ایشان را هدایت نمی‌کرد؛ واقعا اگر تکلیف شرعی بود حرفی می‌زد، برخوردی می‌کرد، تذکری می‌داد یا مبحثی را مطرح می‌کرد.

اگر شرع و شعور باشد، شعار بُرد دارد

یکی دیگر از خصوصیات مباحث ایشان این بود که مباحثشان شعاری نبود. یکی از شاه‌کلیدهای مباحثشان این بود که من دنبال این هستم که شعور دینی به مخاطب انتقال پیدا کند، دنبال شعار بدون شعور نبودند. می‌فرمودند که اگر شرع و شعور باشد، شعار بُرد دارد؛ یعنی در شعار ما هم جنبه‌های شرعی و هم جنبه‌های عقلی باید رعایت شود. مباحث ایشان از لفاظی‌های بیرونی خالی بود ایشان اول حرف خوب می‌زد، ضمن اینکه واقعا خوب هم حرف می‌زد.

همیشه می‌گفتند بروید شعور دینی پیدا کنید، می‌گفتند مراقب باشید که بچه‌ها را در مدرسه‌ها شعاری بار می‌آورند و وقتی بچه‌ها شعاری بزرگ می‌شوند دیگر جایی برای انگیزه‌های الهی نمی‌ماند، چون جهت‌دهی الهی نیست و شیطانی است و اگر شعار قوی‌تر بدهند، بچه به همان سمت می‌رود. می‌فرمودند بیچارگی ما این است که به بچه‌های ما ریشه شعوری و عقلی نمی‌دهند و خیلی جاها اگر دقت کنیم، می‌بینیم که شعار دارند، اما شعور کم است.

نکته دیگر درباره مباحث جلسات اخلاق یا جلسات دیگر ایشان این است که ایشان علاوه بر اینکه به کاربردی بودن توجه داشتند، بسیار دقت می‌کردند که این مباحث شبهه یا مشکل فکری برای کسی ایجاد نکند و این نشان‌دهنده اوج احتیاطات ایشان بود. در همه مسائل شرعی ایشان احتیاطات را رعایت می‌کردند.

ما مباحث اخلاق و جلسات ایشان را بر روی سایت می‌گذاشتیم. می‌فرمودند تا بحث تمام نشده، هرکسی هر اشکالی در مورد مباحثم دارد بگوید تا پاسخش را بدهم. شاید افرادی به این مباحث ورود نداشته باشند و شبهه‌ای را در سایت‌ها القاء کنند و ما دسترسی نداشته باشیم که برایشان رفع شبهه کنیم و مواردی را که اطلاع می‌یابید سریع بگویید تا رسیدگی شود. البته واقعاً هم شبهه‌ای نبود، چون مباحث ایشان آنقدر فنی بود و استخوان‌بندی محکمی داشت که اهل فن متوجه می‌شدند ایشان چه می‌گویند.

اگر گره‌ای را نمی‌توانم باز کنم، گره‌ای ایجاد نکنم

یکی از جملاتی که حاج‌آقا معمولاً می‌گفتند و من چندین بار آن را شنیده و عیناً ثبت کرده‌ام، این است که ایشان فرموده‌اند که من از اول که جلساتم را شروع کرده‌ام، طلبه‌ای بیش نبوده‌ام و همواره دنبال این بوده‌ام که اگر نمی‌توانم کسی را درست کنم، کجش نکنم و اگر گره‌ای را نمی‌توانم باز کنم، گره‌ای ایجاد نکنم. در تمام وجود من این معنا هست و خیلی سعی می‌کنم در کلمات و جملاتی که به کار می‌برم، بی‌گدار به آب نزنم. این مطلب در سلسله روحانیت باید رعایت شود که انسان اگر نمی‌تواند کسی را درست کند خرابش نکند.

یکی دیگر از ویژگی های مباحث حاج‌آقا این بود که ایشان بحثی را که مطرح می‌کردند، از اول تا آخرش را می‌دانستند چه می‌خواهند بگویند و فهرست ارائه می‌کردند که من این مباحث را می‌خواهم ارائه بدهم که البته یک بار هم خودشان به من گفتند که من وقتی یک بحثی را مطرح می‌کنم، می‌دانم آخرش به کجا می‌خواهم برسم. در واقع ایشان مباحثشان را مهندسی می‌کردند و مباحث حاج‌آقا دارای یک سازمان فکری بود.

حاج آقا می‌گفتند که من سه تا شین دارم: شرع، شعور و شعار، که البته شعار آخر از همه است. اگر شرع و شعور نباشد، شعار اثرگذاری و بُرد ندارد و مضر و دشمن‌ساز هم هست. امام حسین(ع) برای چه شعارش در طول تاریخ بُرد داشت؟ برای این‌که با شرع و شعور همراه بود.

* تسنیم: در مورد برخی از ویژگی‌های رفتاری، اخلاقی و شخصیتی آیت‌الله تهرانی توضیح دهید؛ آنگونه که ایشان را می‌شناختید.

کار خودشان را خودشان انجام می‌دادند و در کارهای شخصیشان اهل امر و نهی به دیگران نبودند و خیلی از کسانی که با ایشان محشور بودند، می‌گفتند که حتی یک بار نشد که ایشان مثلاً بگویند «یک لیوان آب به من بده!». ایشان معمولاً آخرین نفری بودند که از مسجد خارج می‌شدند، مدت زیادی در مسجد می‌ماندند و برای گرفتن استخاره‌، پاسخ به مسائل مسائل شرعی مراجعان در دسترس مردم بودند. یکی از ویژگی‌های بارز ایشان همین در دسترس بودنشان بود، نه محافظی و نه جلوداری داشتند و خیلی راحت و صمیمی در بین بازاری‌ها و مردم می‌نشستند.

دبیرستانی بودم که روزی برای دیدن ایشان به مسجد جامع رفتم. ایشان که از مسجد خارج شدند با فاصله زیاد به دنبالشان رفتم که ببینم ایشان چه کار می‌کنند. مسافت هم زیاد بود و ایشان تا سر بازار این مسافت را پیاده طی می‌کردند. این یکی دوسال آخر و خصوصاً یک سال آخر که خیلی حالشان بد بود، با ماشین ایشان را داخل بازار می‌بردند، ولی قبل از آن با آنکه مریض و ناخوش‌احوال بودند، بازهم آن مسافت زیاد را پیاده طی می‌کردند که با این سن و سال و شلوغی بازار خیلی سخت بود.

به دور از تجملات و هیاهو

یکی دیگر از ویژگی‌های ایشان سادگی بود که واقعا از تجملات دور بودند و اهل هیاهو نبودند. کارهایشان ساده بود و با مسائل تبلیغاتی راجع به خودشان خیلی مخالف بودند. یکبار من خدمت ایشان بودم و در خلال بحثشان فرمودند که پدر من (مرحوم میرزاعبدالعلی) وقتی می‌خواست مرا معمم کنند روز مبعث بود، مراسم مفصلی گرفتند و به جمعیت زیادی ناهار دادند. ولی من وقتی می‌خواستم هر یک از پسرانم را معمم کنم، آنها را به مشهد و حرم علی بن موسی الرضا(ع) بردم و بدون هیچگونه تشریفات و تجملات عمامه سرشان گذاشتم. فرمودند «خیلی باصفا عمامه گذاشتم سرش».

برای خودشان تشخص قائل نبودند

نکته بعدی این که حاج‌آقا برای خودشان تشخص قائل نبودند؛ یعنی جایگاهی که به واسطه آن از دیگران متمایز بشوند و طوری برخورد نمی‌کردند که نشان دهند که دیگران باید این جایگاه را رعایت کنند. چند سال پیش، ایشان وقتی که از محراب عبادت به سمت جایگاه جلسه اخلاق می‌آمدند رسم بود که همه بلند می‌شدند. ایشان وقتی که می‌نشستند و چایشان را می خوردند، زمانی که می‌خواستند بالای منبر بروند بازهم همه به احترام ایشان بلند می‌شدند. مدتی مرسوم شده بود که یک نفر صلوات می‌فرستاد و می‌گفت «برای سلامتی علمای اسلام. ..!». استاد تا ‌نشستند گفتند برای چه بلند صلوات می‌فرستی!؟ اگر می‌خواهی صلوات بفرستی در دلت بفرست و دلیل این کار ایشان این بود که نکند در ذهن دیگران یا خودشان خلجان کندکه دارند به احترام من صلوات می‌فرستند.

حاج‌آقا مجتبی خودش را شکسته بود

یکی از ویژگی‌های دیگر ایشان این بود که حاج‌آقا مجتبی خودش را شکسته بود و کبر و به خود بالیدن در وجود این مرد نبود. بدترین ویژگی برای یک عالم دینی کبر است که حاج‌آقا از آن بری بود. یکبار من در خدمت ایشان بودم و آخرش به صورت تعارف گفتم که انشاءالله خداوند وجود شما را بیش از پیش نافع به حال اسلام و مسلمین قرار دهد. ایشان فرمودند که بگذار یک چیزی را برایت بگویم: من هفته قبل در مدرسه مروی درس داشتم، بعد از درس به حسین (پسرم) گفتم: حسین! من تا الان با این سن و سالم احساس نمی‌کردم وجودم نفعی داشته باشد، اما الان احساس می‌کنم یک ذره مؤثرم، برای این که شنونده دارم. برای همین هم نگرانم برای همین که این مقدار را هم احساس کردم.

مواظب باش یابوی نفس برت ندارد

فرمودند که من 35 سال درس خارج داشته‌ام، پنج دوره آن تمام شده و الان در دوره ششم هستم، هزاران جلسه درس اخلاق داشته ام و هزاران نفر پای جلسات من نشسته‌اند، ولی هیچ در من اثر نکرده است. من از نظر درونی نمی‌خواهم یابوی نفس مرا بردارد و دوست دارم کسانی هم که با من هستند و مرتبطند، همین‌گونه باشند.

برخی مواقع توفیق بود که برای مداحی در مسجد جامع خدمت ایشان بودم. از اول که بحث مداحی در مسجد جامع پیش آمد من اجازه خواستم که با حاج‌آقا بروم و با ایشان برگردم. در راه رفت ایشان سلام و احوالپرسی می‌کردند و ذکر می‌گفتند و در راه برگشت از ایشان سؤال‌های خود را می‌پرسیدم. همیشه فرمایشات ایشان را ضبط و سپس مکتوب می‌کردم. یک بار در فاطمیه 91 از مسجد جامع که برمی‌گشتیم به ایشان گفتم حاج‌آقا ما مدتی که از شما دور هستیم و دیر به خدمتتان می‌رسیم کارمان سخت می‌شود. بیشتر احتیاج به موعظه پیدا می‌کنم و شیطان هم که بیکار نمی‌نشیند و ما هم که ضعیفیم. برای مبتلا نشدن به غفلت چه کنیم؟

فرمودند خود همین التفات به این که شیطان آدم را رها نمی‌کند جای شکر دارد. نباید از این که شیطان آدم را بازیچه و بیچاره می‌کند، غافل بود. همین احتمال که انسان ممکن است بازیچه شیطان قرار بگیرد خوب است و شک در این مسائل بهترین چیز است، برای اینکه انسان به خودش اعتماد نکند. در این مسائل شک پایگاه پرش انسان است، اما همین که انسان یقین کند آدم خوبی است، بیچاره است؛ چون از شیطان غافل شده است.

یک توصیه عملی: «هی چه خبرت است؟!»

توصیه عملی ایشان در این رابطه این بود که آدم باید خودش، خودش را موعظه کند و به خودش بگوید : «هی چه خبرت است؟» این خودش سازنده است. به محض اینکه انسان کاری انجام می‌دهد که احساس می‌کند مؤثر است یا به نظرش جلوه می‌کند، همان موقع باید به خودش نهیب بزند.

مسائل دنیوی را اشبه به بازیچه بدانید تا واقعیت

فرمودند مرحوم پدر من می‌گفتند «مواظب باش یابوی نفس برت ندارد»، بهترین چیز حدیث نفس است. بعد در ادامه فرمودند شما این مسائل دنیوی را اشبه به بازیچه بدانید تا واقعیت که فریب نخورید. فرمودند من خودم گاهی با خودم حدیث نفس دارم. به خودم می‌گویم: برو دنبال کارت، خبری نیست، شلوغی‌های دور و برمان واقعیت ندارد.

یک خاطره هم برای من تعریف کردند که ظاهراً چندین بار نقل کرده بودند. این خاطره را در افتتاحیه حوزه‌های علمیه تهران نیز نقل کردند و پخش هم شد. فرمودند که بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی درس امام دوهفته تعطیل بود. بعد از دوهفته امام در جلسه اول درس شروع به نصیحت طلبه‌ها کردند. بالای قبر مرحوم بروجردی دو قطعه عکس زده بودند؛ یکی عکسی از تمثال آیت‌الله بروجردی در زمان زعامت و مرجعیت و عکس دیگر تصویر جنازه ایشان بود که مردم در حال تشییع آن بودند. امام فرمودند عکس اول اشاره به این دارد که آیت‌الله بروجردی در قطر عالم تشیع تک است.

حاج آقا مجتبی گفتند امام درست می‎گفتند؛ چون در مقابل ایشان هیچ مرجعی نبود. امام ادامه دادند عکس بعدی را نگاه کنید، آیت‌الله بروجردی را دارند با تجلیل و احترام می‌برند تا دفن کنند. سپس امام گفتند: حالا دومتر بیایید پایین‌تر، آقای بروجردی است و اعمالش! امام می‌گفتند فکر نکنید خبری است، شماها اگر خیلی بخواهید به جایی برسید، یکی مانند آقای بروجردی می‌شوید که الان با اعمالش تنها مانده است، بروید اعمالتان را درست کنید.

به معنی تمام کلمه «مخالفاً لهواه» بود

دیگر ویژگی حاج‌آقا مجتبی این بود که از هوای نفس دور بود و به معنای حقیقی کاری را از روی هوای نفس انجام نمی‌داد. به معنی تمام کلمه «مخالفاً لهواه» بود؛ به نفسش رحم نمی‌کرد و اگر هوای نفس اندکی می‌خواست در ایشان خلجان کند، ایشان خودش را می‌شکست. یکبار در خلال صحبتی فرمودند که به یاد دارم که یک سال شب عاشورا پدرم روضه امام رضا(ع) خواند. من جهتش را فهمیدم؛ می‌ترسید که نکند هوای نفس باشد! در مورد روضه و توسل و... از قول مرحوم پدرشان می‌گفت به این روضه‌خوان‌ها بگویید مگر جلسه اهل بیت(ع) اجاق است که می‌خواهید بگیرد و پرهیاهو شود؟ می‌خواهم نگیرد!

هیچ‌وقت بدی را با بدی پاسخ نمی‌داد

دیگر ویژگی ایشان بزرگ‌منشی و کرامت بود. هیچ‌وقت بدی را با بدی پاسخ نمی‌دادند. یادم می‌آید سال‌ها پیش یک‌بار یکبار دنبال ایشان در بازار راه افتاده بودم، در محدوده بسته‌ای که یک عده هم در حال خرید بودند حاج‌آقا از مقابل یک فرد بازاری رد شدند که وی در جلوی صورت حاج‍آقا و با صدای بلند به ایشان بی‌احترامی کرد و همه به سمت حاج‌آقا و آن فرد برگشتند. اولین کاری که کردم این بود که به حالت حاج‌اقا توجه کردم و هیچ تغییری در صورت و رفتارشان رخ نداد، بلکه لبخندی هم زدند و رفتند. وقتی رفتند، من به نزد آن فرد بی‌ادب رفته و گفتم: می‌دانی آن فردی که به او بی‌احترامی کردی که بود؟ و یک چیزهایی در مورد حاج‌آقا و در مورد محبت امام به ایشان و... به او گفتم که خیلی شرمنده شد.

این جریان مرا به یاد مالک اشتر انداخت که وقتی آن فرد به مالک بی‌احترامی کرد و همه اطرافیان مالک بر سر او ریخته و او را تحت فشار داده بودند، و به او گفته بودند که او سردار سپاه حضرت امیر علیه السلام است اما مالک به مسجد رفته بود و برای آن فرد دعا می‌کرد.

من از سال 84 در مسجد جامع جوشن‌کبیر می‌خواندم و هیچ‌گاه هم بین جوشن حرفی نمی‌زدم؛ یعنی از اول تا آخر فقط دعا را می‌خواندم و هیچوقت حاج‌آقا در مورد مداحی من نظری نمی‌دادند و نمی‌گفتند چگونه است؟! همیشه محبت می‌کردند. از جلسه که برمی‌گشتیم در ماشین طیب‌الله انفاسکم می‌گفتند و من واقعا انرژی می‌گرفتم. خیلی دلم می‌خواست نظرشان را در مورد مداحی من بگویند و اگر نکته ای هست بفرمایند تا اصلاح کنم. یک بار میلاد حضرت زهرا(س) بود و ایشان جلسه اخلاق داشتند. آن روز حاج‌احمدآقا نمی‌توانستند بیایند و من به جای ایشان در جلسه خواندم و به واسطه‌ای گفته بودم که به حاج‌آقا بگویید من حتماً دوست دارم درباره مداحی من نظر بدهند و اشکالاتم را بگیرند و نکاتی را که باید رعایت شود بگویند. وقتی نظرات را دادند، انگار یک مداح فنی اظهار نظر کرده بود.

مقتل‌خوانی‌ام را از حاج‌آقا مجتبی یاد گرفته‌ام

من آن شب یک شعر از ازدواج حضرت خدیجه(س) و حضرت ختمی مرتبت(ص) انتخاب کرده بودم که بحر طویل بود. ایشان فرمودند که چون شب تولد بود، بهتر بود که شعر از زایمان حضرت خدیجه(س) و تولد فاطمه زهرا شروع می‌شد. سپس فرمودند سعی کنید ریتم جوابگویی آهنگ‌های متداول باشد که مردم بتوانند جواب بدهند (حاج‌آقا خودشان به نغمه‌های قدیمی علاقه داشتند). در ادامه گفتند به دیوان‌های وزین مانند محتشم، نیر تبریزی، مرحوم کمپانی و... حتماً مراجعه کن و در مقتل نیز همین روند ادامه پیدا کند. مقتل‌خوانی خوب است.

امسال شب هشتم محرم به حضرت‌آقا (مقام معظم رهبری)عرض کردم که حاج‌آقا مجتبی خیلی مریض هستند. ایشان فرمودند که به طور کامل در جریان حال ایشان هستم و خیلی دعایشان می‌کنم، خدا به ایشان عافیت بدهد. بعد عرض کردم که این مقتل‌خوانی که من می‌خوانم و خیلی‌ها می‌پسندند و تعریف می‌کنند و مورد تأیید علماست، تنها از حاج‌آقا مجتبی یاد گرفته‌ام نه از مداحان. آقا با حالت ناراحتی فرمودند که مداحان که مقتل نمی‌خوانند! استنباط من از این کلام آقا این بود که معلوم است که از حاج‌آقا مجتبی یادگرفته‌ای!

یک‌بار هم به حاج‌آقا مجتبی عرض کردم که من از زمانی که دانش‌آموز بودم، به جلسات شما می‌آمدم و این مقتل‌خوانی‌ای که انجام می‌دهم از شما یادگرفته‌ام. برایم خیلی جالب بود که ایشان با استناد به منابع معتبر این همه اشک از مردم می‌گرفتند. بنده خودم اگر یک‌سال شب پنجم محرم از امالی شیخ صدوق روضه ام را انتخاب کنم، سال بعد مثلا به سراغ مقتل خوارزمی و منابع دیگر می‌روم، اما حاج‌آقا اینگونه نبودند و روند ثابتی داشتند. اما عجیب در مردم اثر داشت. روضه ها تکراری بود ولی هم معتبر بود و هم از لسان جان پاکی چون ایشان بر می‌آمد. (ادامه دارد)

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران