«از تهی سرشار»، داستان نوع خاصی از بحران انسان مدرن است
خبرگزاری تسنیم: نویسنده داستان «از تهی سرشار» میگوید در این کتاب نمیخواستم ذهن مخاطب را درگیر کنم و او را روی هوا نگه دارم، سعی کردم داستان را جوری بنویسم که تکلیف داستان و خواننده با آن مشخص باشد و همه چیز د رخود داستان توجیه شود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، علی حدادیاصل متولد 1366 در تهران و فارغالتحصیل رشته ادبیات نمایشی است. او علاوه بر نویسندگی به طور حرفهای به عکاسی تئاتر هم میپردازد. نخستین اثر داستانی حدادیاصل با عنوان «از تهی سرشار» چند روز پیش به همت انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شد. این اثر روایتگر توهمات یک بیمار روانی است که با زندگی و آثار مهدی اخوان ثالث درگیر میشود.
شخصیت اصلی داستان «از تهی سرشار» جوانی بیست و چند ساله به نام «رها» است که میخواهد پایاننامه خود را پیرامون شخصیت و آثار اخوان ثالث بنویسد. او که در ابتدا از انتخاب چنین موضوعی برای تحقیق سر باز میزده، رفتهرفته به این شاعر معاصر علاقهمند میشود و با او زندگی میکند. به گونهای که «رها» در دل داستان، اخوان ثالث را میبیند و هر یک از اشعار او، داستانی را برای رها به تصویر میکشد. در واقع «رها» به یک بیماری دچار شده که در آن مرز واقعیت و خیال برداشته شده و او با توهماتی که تفاوت چندانی با واقعیت ندارند زندگی میکند.
«از تهی سرشار» هفت بخش دارد که هر کدام از این بخشها تحت تأثیر یکی از شعرهای اخوان ثالث نامگذاری و نوشته شده، به طوری که داستان در هر بخش خود در حال و هوای همان شعر سپری میشود. «آواز چگور»، «سگها و گرگها»، «میراث»، «قاصدک»، «ناگه غروب کدامین ستاره»، «زمستان» و «چون سبوی تشنه» عناوین بخشهای مختلف کتاب «از تهی سرشار» هستند.
حدادیاصل تأکید دارد که اثر داستانیاش «از تهی سرشار» داستانی از زندگی و شخصیت مهدی اخوان ثالث نیست و اساسا به این نیت هم نوشته نشده است؛ بلکه این داستان بیشتر درباره تاثیر ادبیاتی آثار اخوان بر یک جوان روانپریش است؛ در این اثر، تا جایی صحبت از اخوان میشود که به ماجرا و قصه رمان صدمهای وارد نشود؛ از این نظر زندگی اخوان همپای بیماری «رها» جلو میرود. آنچه در ادامه میآید گفتوگوی تفصیلی تسنیم با علی حدادیاصل نویسنده جوان «از تهی سرشار» است:
*تسنیم: آقای حدادی، با معرفی کتاب شروع کنیم، مهمترین ابعاد یا محورهایی «از تهی سرشار» از آنها برخوردار است، چیست؟
سه بعد یا محور در این داستان وجود دارد. یکی روایت بیماری شخصیت اصلی داستان یعنی «رها» است. در حقیقت محور اصلی هم همین است و من بیشتر دوست داشتم به این بیماری در قالب یک داستان بپردازم. پس از اتمام نگارش این داستان، آن را به 3 روانشناس نشان دادم تا بخوانند و نظرشان را بگویند. آنها میگفتند که این کتاب میتواند رفرنسی باشد برای این بیماری که در قالب یک داستان روایت شده و ما میتوانیم به آن دسته از بیمارانی که با این مشکل مواجهاند پیشنهاد بدهیم که برای آشنایی بیشتر با این بیماری کتاب «از تهی سرشار» را بخوانند.
*تسنیم: دقیقا چه نوع بیماری است؟
این بیماری یک مشکل روانی است که از اسکیزوفرنی قدری ضعیفتر است با عنوان dissociation. و بیشتر در بین کسانی شایع است که روحیه لطیفی دارند. این بیماری اختلالی است که در آن مرز میان واقعیت و خیال برداشته میشود. ولی فرق مبتلایان به این بیماری با مبتلایان به اسکیزوفرنی این است که اینها میدانند که آنچه میبینند و واقعیت تصور میکنند، واقعیت نیست بلکه توهم است ولی کسی که اسکیزوفرنی دارد کاملا واقعیت و توهم را گم میکند و حتی نمیپذیرد که توهماتش واقعی نیستند. کسی که اسکیزوفرنی دارد تصور میکند دیگران بیمارند که آنچه او میبیند، نمیبینند. به بیان دیگر مبتلایان به dissociation تا حدی خودآگاهی دارند ولی اگر به این بیماری رسیدگی نشود، این بیماری آرام آرام به همان اسکیزوفرنی تبدیل میشود.
*تسنیم: پس ما با داستانی مواجهایم که در آن شخصیت دارای اختلالی است که تشخیص درستی درخصوص واقعیت و خیال ندارد. ابعاد بعدی داستان چیست؟
بعد دوم اخوانشناسی است، به طوری که این شناخت شخصیت و آثار اخوان به داستان لطمه نزند. به عبارت روشنتر داستان «رها» با نگاهی به زندگی اخوان ثالث دنبال میشود و اخوان شاعری است که در این داستان، «رها» با زندگی و فعالیتهای ادبی اخوان درگیر شده است.
بعد سوم هم موسیقی یا بهتر است بگویم ارتباط موسیقی با شعر اخوان است آنگونه که امروز برای ما مطرح میشود. «کیان» یکی از شخصیتهای داستان، آهنگساز است و قصد دارد روی یکی از شعرهای اخوان ثالث آهنگسازی کند و این داستان را به حوزههای جدیدی میکشاند. در این بعد از داستان قصدم این بود که تاثیر شعر اخوان بر ملودیسازی و نغمهگذاریهایی که در سالهای اخیر در موسیقی سنتی ما انجام شده بپردازم. یا به عبارت دیگر نسبت موسیقی سنتی و شعر اخوان و تاثیرات متقابل آنها را البته در قالب یک اثر داستانی مورد بررسی اجمالی قرار دهم.
نکتهای که وجود دارد این است که این ابعاد به ترتیبِ اولویت و اهمیتشان ذکر شدند؛ یعنی مهمترین بعد، روایت بیماری رها است، دومین بعد، ادبیات و شعر اخوان و مرحله بعدی نسبت موسیقی با شعر او است.
*تسنیم: ایده فرهنگی شما در برقراری چنین نسبتی میان ادبیات و روانشناسی از کجا آمد؟ رویکرد روانشناسانه در ادبیات امر تازهای نیست، ولی اهدافی که از پس آن دنبال میشود ممکن است با یکدیگر متفاوت باشد.
من تا چند سال پیش یعنی درست پیش از آنکه با فلسفه آشنا شوم به طور جدی درگیر روانشناسی بود و نسبتا با این علم آشنایی داشتم؛ تا حدودی اساسا دغدغهام روانشناسی بود و علاقهمند بودم در دوره کارشناسی ارشد روانشناسی بخوانم. درست مثل اینکه وقتی کسی بخواهد با شعر نو آشنا شود ابتدا سراغ سهراب سپهری و فروغ فرخزاد میرود و در گامهای بعدی شاید به خواندن شاملو و اخوان بپردازد. من هم فکر میکنم طبیعی است که کسی قبل از خواندن فلسفه به روانشانسی علاقهمند شود و آن را مطالعه کند.
زمانی که «از تهی سرشار» را مینوشتم دغدغه روانشناسی داشتم و میخواستم کارم را از طریق روانشناسی پیش ببرم. اما از سوی دیگر میدانستم که نباید کتاب روانشناسی محض بنویسم و چون دغدغهام استفاده کاربردی از روانشناسی بوده تا دردها و رنجهای آدمیان به نوعی کم شود، احساس کردم میتوان وجوهی از روانشناسی را در قالب ادبیات و داستان برای انسانها ملموس و کاربردی کرد.
*تسنیم: نمونههای خوبی در عالم هنر از چنین آثاری بوجود آمده است. هم در قالب داستان و چه در قالب سینما میتوان آثار شاخصی را نشان داد که در آنها میان روانشناسی و هنر ارتباط برقرار شده است. به نظر میرسد اساسا چنین آثارری در دورهای حتی مد بوده است. البته بیشتر در غرب!
بله. مثلا درباره اسکیزوفرنی نمونههای بینالمللی خیلی خوبی مانند «باشگاه مشتزنی» فینچر و یا «ذهن زیبا» هست که در قالب اثر سینمایی هنر را به روانشناسی پیوند دادهاند. این موضوع در داستانهای ایرانی هم هست، مثلا در «بوف کور» هدایت توهم «زن اثیری» که در ذهن شخصیت اصلی بوف کور میآید و ... . من هم سعی کردم چیزی را روایت کنم که دغدغه من بوده و قبلا هم دربارهاش تحقیق کرده بودم. چون از گذشته، خیلی اخوان میخواندم و آثار او را دوست داشتم، اصلا قبل از اینکه بخواهم با شاملو و سهراب سپهری و فروغ فرخزاد آشنا شوم با اخوان ثالث آشنا شدم.
*تسنیم: ورود روانشناسانه به ادبیات و نوشتن داستان با تم روانشناسی از آواخر قرن 19 در غرب باب شده بود. شاید همین آثار بعدها تا حدودی شاید به غلط تحت عنوان داستانهای اگزیستانسیالیستی دستهبندی شدند. اما نکتهای که وجود دارد این است که عموما رویکر کسانی که از رهگذر روانشناسی وارد ادبیات شدهاند، این بوده که بحران فکری، غم غربت و یا از خود بیگانگی انسان دوران جدید را مطرح کنند و این را برای مخاطب غیرفنی یا غیر فیلسوف قابل درک سازند. در چنین آثاری ما بیشتر شاهد روایت داستانی نوعی از بحران روحی، تردیدها و شکاکیتها و نیستانگاری هستیم، روایتی از نویسندگانی که تعدادی از آنها در کسوت فیلسوف هم فعالیت داشتند. این داستانها از یک جهت دارای وجه نمادین هستند و از طرف دیگر به طور پنهان یک آرمان یا ایده نجاتبخش را در دل خود دارند. یعنی انگار نویسنده احساس مسئولیت کرده و میخواهد اولا بحران انسانی حاضر را در قالب داستان بیان کند و عندالزوم مخاطب را متوجه آن کند تا شاید روزنه امیدی بدرخشد و دوران بحرانی را به سر آورد. سوال ممن این است که شما تا چه حد به این عنصر توجه داشتید و اساسا میتوان «از تهی سرشار» را از این نظر اثری روانشناسانه دانست که بحران انسانی را به عنوان یک بیماری طرح میکند؟ آیا بیماری «رها» نماد است؟
چیزی که توصیف کردید نوعی نگاه فلسفی به داستان است که در تاریخ جدید رخ داده، اما همانطور که گفتم اولین چیزی که در این داستان برای من، یعنی برای «علی حدادیاصل» مطرح بوده، روانشناسی بوده، نه فلسفه. البته من اعتقاد دارم که فلسفه لازم و ملزوم هم هستند و اساسا روانشناسی بخشی از فلسفه بوده و هست. اما «تهی از سرشار»، تهی از هرگونه فلسفهای است و هیچ اندیشه فلسفیای را دنبال نمیکند. چون نویسنده آن در زمان نوشتن آن تا آن حد اعتبار و تعمق فلسفی نداشته که بخواهد فلسفه خاصی را در این اثر دنبال کند. الان که کمی از روانشناسی فاصله گرفتهام و به بیشتر به فلسفه میپردازم، وقتی به داستانم به خودم میگویم ای کاش چیزی که توصیف کردید در آن میبود، اما من در آن زمان چنین چیزی را در آن دنبال نمیکردم.
البته این حرف من، به این معنا نیست که هیچ اندیشهای در بطن این اثر وجود ندارد. ولی به هر حال این کتاب از منظر فلسفی هیچ توصیهای برای هیچکس ندارد. ولی باز باید توجه داشت که این داستان به هیچ وجه خالی از پند و اندرزهای روانشناسانه هم نیست. چون یک بیماری در کار گنجانده شده و به نحو خیلی ظریف در کتاب اعلام میشود که اگر به این بیماری توجه و رسیدگی نشود، میتواند بلایی سر انسان بیاورد. فکر میکنم پند و اندرزهای منطوی در داستان مانند حکایات گلستان و بوستان نصایح سعدیگونهاند.
بدینترتیب از نظر من داستان «از تهی سرشار» یک اثر ابزورد یا تعلیقی صرف نیست که حرف قطعیاش را بیان نکند، چیزی شبیه به سینمای اصغر فرهادی که بعد از دیدن آنها یک هفته درگیر آن هستیم و در پایان هم نمیدانیم نتیجهای که از آن گرفتیم معتبر است یا نه! در قصهای که من نوشتم خواننده میفهمد داستان از چه قرار بوده و برداشت قطعیای از آن خواهد داشت. دوست داشتم که همه چیز در دل داستان مشخص شود. به نوعی میخواستم به طور صریح به مخاطبم بگویم که اگر این راه خاص را برود نتیجه خوبی نخواهد داشت.
*تسنیم: پس یک خطکشی قطعی در داستان شما وجود دارد، خطکشی بین زندگیای که ممکن است تحت تاثیر این بیماری تباه شود و یک زندگی که در آن با رسیدگی و مثلا مراقبت روحی و... فرد از تباهی فاصله میگیرد.
تقریبا همینطور است. چیزی که در این داستان مطرح شده، نوعی سازماندهی است. یعنی بیماری که با این مشکل مواجه است، سعی کند خود را کنترل کند. من دوستانی داشتم که میگفتند من بچه بودم این مشکل را داشتم ولی روی خودم کار کردم و الان دیگر این مشکل را ندارم. یا کسان دیگری بودند که تا دبیرستان درگیر این بیماری بودند ولی بعدها سعی کردند با مراقبت و تلاش، از آن خلاص شوند. این مشکل و بیماری آنقدر برای شخصیت اصلی داستان «از تهی سرشار» بزرگ و دغدغه میشود که تمام زندگیاش را فرا میگیرد و او توهماتش را به صورت عینی میبیند. حتی او در جایی از داستان مهدی اخوان ثالث را میبیند، ولی در آخر کار اتفاقاتی میافتد که خیلی از حقایق مشخص میشود.
بنابراین من سعی کردم این داستان را جوری بنویسم که تکلیف داستان و خواننده با آن مشخص باشد و همه چیز در خود داستان توجیه شده و پرونده داستان بسته شود. البته شاید در کارهای بعدیام شیوههای دیگری را تجربه کنم. اما در «از تهی سرشار» نمیخواستم ذهن مخاطب را درگیر کنم و او را روی هوا نگه دارد.
*تسنیم: مخاطب با خواندن این کتاب چقدر میتواند شرایط «رها» را شرایط خودش بداند و تا چه حد احساس میکند این شرایط یا بیماری کاملا شخصی است؟ منظورم این است که «از تهی سرشار» تا چه حد جامعیت هنری دارد و مخاطب چقدر میتواند با شخصیت اصلی داستان همذات پنداری کند؟
من اخوان ثالث را بهانه کردم تا حرف خودم را بزنم. حرفی که برای خودم دغدغه بوده، چون آن بیماری برایم دغدغه بوده است! میخواستم از این بیماری حرف بزنم و فکر میکنم اگر کسی این دغدغه را داشته باشد، حتما این همذاتپنداری را با شخصیت داستان خواهد داشت. همانطور که گفتم این کتاب را به چند روانپزشک دادم و آنها گفتند که خیلی را بیمارانی که به ما مراجعه میکنند، این فضا را دارند.
بنابراین من دغدغهام را در این داستان نوشتم، خواه کسی پند بگیرد و خواه نگیرد. ولی صراحتا میگویم که قصدی برای نجات آدمهای اینچنینی نداشتم فقط تجربههای خود را در اختیار خواننده قرار دادم.
*تسنیم: پیشتر گفته بودید که «از تهی سرشار» داستان زندگی اخوان ثالث نیست. این دقیقا به چه معنا است؟
اخوانی که مد نظر رها است، اخوانی است که او خودش در ذهنش ساخته و این اجازه داده من برای توصیف اخوان دست به گزینش بزنم. اخوان شاید شخصیت واقعیاش چیزی متفاوت از اخوانی باشد که من در داستانم آوردم. رها میآید از دید خود اخوان را توصیف میکند. مثلا رها شخصیت معصومی است و من تاکید داشتم که این معصومیت را در داستان در بیاورم. لذا اخوانی که رها معرفی میکند هم یک آدم معصوم است. به این معنا که رها مهر خود را بر شخصیت اخوان میزند.
*تسنیم: وقتی که ما یک شخصیت تاریخی را که در نوع خود مهم هم بوده و آثاری دارد، به عنوان یک سوژه ادبیاتی انتخاب میکنیم و از طریق یک شخصیت دیگر تصویر میکنیم، هرچند ممکن است داستان یک سند تاریخی محسوب نشود، ولی بالاخره یک تصویر از آن شخصیت تاریخی - در اینجا اخوان - ارائه میشود و ممکن است در ذهن مخاطبان با همان تصویر شناخته شود. تصویری که به زعم شما شاید واقعیت فاصله داشته باشد. این شما را نگران نکرد؟
رها خودش در طول داستان این توضیح را میدهد و این مسئله را جا میاندازد. از ابتدای داستان تا پایان کار رها این تردید را دارد که شخصیت اخوان واقعا چگونه است. این تردید عمدا وارد شده تا خواننده فکر نکند که این شخصیت واقعی اخوان است. هیچ فکتی هم در کار نیامده تا مخاطب تصور کند که این شخصیت واقعی خود اخوان ثالث است.
داستان به طور کلی این است که موضوع پایاننامه رها «شخصیت اخوان به روی آثارش» است. در طول تحقیق اگر استنادی صورت میگیرد، کاملا درست و از منابع فراهم آمده و اگر هم رها از تخیلش استفاده میکند برای توصیف اخوان این تردید را همواره دارد و هیچ حرف قطعی و یقینی درباره اخوان را به خواننده تحمیل نمیکند. از سوی دیگر داستان بر محور اخوان پیش نمیرود و مخاطب به خوبی این را میفهمد. من اطلاعاتی درباره اخوان را در داستان به کار گرفتهام که همه تقریبا آن را میدانند. ضمن اینکه گاهی هم تفسیری از اشعارش در متن آمده است و این هم فکر نمیکنم آسیبی به تصویر مخاطب از اخوان وارد کند.
به نظرم در داستاننویسی این امری طبیعی است که بخشی از تاریخ را بگیریم و از دیدگاه خود خط دیگری را پیش ببریم. من هم بخشی از تاریخ را گرفتم و از دیدگاه خودم آن را بررسی کردم؛ نکته مهم این است که مخاطب ذهن منِ نویسنده را در اثر میبیند. این شبیه کاری است که مرحوم علی حاتمی مثلا در دلشدگان انجام میدهد. این اثر هم یک کار صرفا تاریخی و زندگینامهای مستند نیست. یک کار داستانی است که عناصری از تاریخ هم در خود دارد.
*تسنیم: آرام آرام وارد بعد دوم اثر شما شدیم، «ادبیات». لطفا بیشتر در این زمینه توضیح دهید.
شخصیت اصلی داستان یعنی «رها» شیفته ادبیات کلاسیک است؛ پدرش و دوستانش که یک محفل ادبی دارند به نام «ریرا». آنها به رها میگویند تو که ادبیات کلاسیک را دوست داری الان بیا از کسی شروع کن که با سبک خراسانی شعر را شروع کرده و با نیما آشنا شده و با او ملاقات داشته و حتی تحت تاثیر نیما قالب شعریاش را عوض کرده. به این بهانه او تصمیم میگیرد درباره اخوان کار کند. منطق داستان اینگونه شکل میگیرد. از این طریق وجه ادبیات وارد داستان میشود. بعد از این به تلفیق ادبیات و موسیقی در ارتباط با شعر اخوان میرسیم.
*تسنیم: یعنی ورود به بعد سومی که ذکر کردید. اساسا چرا موسیقی وارد داستان شد؟
بله. وقتی اسم اخوان میآید قاعدتا به خاطر آهنگها و ملودیهایی که با شعرهای اخوان ساخته شده و باعث شده این شاعر بیشتر به میان مردم بیاید اسم چند نفر در ذهن نقش میبندد. یکی حسین علیزاده که «زمستان است» را رواج داد و دیگری مجید درخشانی است که سه کار با شعرهای اخوان ساخته «کتیبه» و «قاصدک» و کار آخرش «چاووشی» که خیلی سعی کردم با او هم صحبت کنم و از گفتههای او در کتاب استفاده کنم ولی نتوانستم.
*تسنیم: اخوان در میان شاعران جدید شخصیت ویژه و یگانهای دارد، علت انتخاب شاعری مانند اخوان برای نگارش این داستان چه بود؟
همانطور که گفتم من پیش از همه شاعران دیگر نیمایی یا سپیدگوی به اخوان علاقهمند شده بودم. بعد اینکه یکی از ویژگیهایی که اخوان به عنوان یک شاعر نیمایی در شعر نو دارد این است او شاعر هیچ جناح خاصی نیست، هم جمع و جناح چپ و به اصطلاح روشنفکران او را میپسندند و با او ارتباط برقرار میکنند و هم جناحی که با عنوان اصولگرایان یا جناح راست میشناسیم. یعنی بسیاری از اهالی فرهنگ که دارای علایق مذهبی و انقلابی هستند چندان به شاعران دیگر شعر نو توجه ندارند اما به اخوان توجه دارند. از این نظر اخوان یک محمل فرهنگی برای وحدت میان دو جناحی هستند که در این سالها در حوزه فرهنگ به نوعی با هم رقابت داشتهاند. او از این نظر یک نقطه عطف است.
البته اخوان مانند حسین منزوی نیست که شعر آئینی هم گفته باشد ولی اصولگرایان او را دوست دارند زیرا اخوان ثالث از دوستان و نزدیکان رهبر انقلاب بوده و آیتالله خامنهای در مراحلی که بحث ادبیات پیش آمده از اخوان و شعرش به نیکی یاد کردهاند. حتی یکی از دوستان من که در تشییع جنازه اخوان ثالث حضور داشته میگفت در حین تشییع از بلندگو اعلام کردند که رهبری دستور دادهاند که پیکر اخوان را در کنار آرامگاه فردوسی دفن کنید، همین امر نشان میدهد که اخوان تا چه حد مورد توجه رهبر انقلاب بوده و این توجه ایشان، عموم مردم بویژه اهالی فرهنگی را به اخوان جلب میکند.
*تسنیم: با توجه به موضوع داستان «از تهی سرشار» و پیوندی که بین واقعیت و خیال در این داستان وجود دارد به نظر میرسد که سبک نگارش داستان، رئالیسم جادویی باشد؟
یک چیزی در اصل داستان نویسی هست که من آن را از استادم «رضا مهدوی هزاره» آموختم. استاد ما میگفت شما در داستانتان اگر خواستید میتوانید «فیل هوا کنید» ولی به شرط اینکه برایش منطق بیاورید. مثلا مارکز را ببینید در داستان «صد سال تنهایی» آن خونی که میآید به در خانه میرسد و او متوجه مرگ کسی میشود، این از کهنالگوها و میراث بومی و فرهنگ عامه آن سرزمین است که در داستان آورده شده و شاید عجیب و مسخره هم به نظر برسد. اما منطق آن در داستان وجود دارد. سعی کردم «از تهی سرشار» هم همینطور باشد. نه اینکه اسمش را بگذاریم رئالیسم جادویی اما موضوعاتی هست که به آن اشاره شده و منطق آنها هم توهمات شخص است که در طول حیات آن شخص وجود دارد و خواننده این توهم را درک میکند. لذا من فکر میکنم شاید آن فیل هوا شده باشد، ولی سعی کردم منطق آن را با توجه به بیماری رها ارائه دهم. من قصد نداشتم به سمت رئالیسم جادویی بروم ولی فکر میکنم شاید ناخودآگاه این اتفاق افتاده است.
*تسنیم: اگر قرار باشد بگویی «از تهی سرشار» درباره یک موضوع محوری است، آن مفهوم و موضوع اساسی چیست؟
درباره مسخ و به استیصال رسیدن یک انسان. استحاله یک انسان به خاطر حضور و تاثیری که دیگران در وجود او دارند. این داستان درباره بحران روانی یک آدم است که در فضای امروز ما در نسبت با دیگران رخ میدهد. اینکه چطور دیگران با تصورات و تصمیمات خودشان، شخصیت تو را شکل میدهند. «از تهی سرشار» کاملا درباره انسان مدرن است و این را میتوان در تکتک صفحات این داستان دید و از تمام دیالوگهایی که رد و بدل میشود و از تمام صحنههایی که توصیف میشود فهمید. بیشتر ارتباط انسانهای مدرن و نوع دیالوگی که با هم دارند مد نظر من بود البته انسان مدرنی که در طبقه متوسط اجتماع ما زندگی میکند و دچار نوعی بحران روانی است.
انتهای پیام/