«تو همان گنجشکی هستی که آب می بره تا آتش جنگل رو خاموش کنه»

«تو همان گنجشکی هستی که آب می بره تا آتش جنگل رو خاموش کنه»

خبرگزاری تسنیم: فیلم «امروز» قهرمانی دارد که که سکوت مهمترین کنش قهرمانانه اوست.

خبرگزاری تسنیم - وحید یگانه:

«جلوتر نمی رم، می خوام ناهار بخورم» بااین دیالوگ شخصیت اول فیلم امروز به ما معرفی می شود. شخصیتی عجیب و کم حرف که از خیر کرایه اش می گذارد تا به میل خود ناهارش را بخورد. به میل خود مسافری را به بیمارستان می رساند. به میل خود نقش همراه او را بازی می کند. به میل خود شب را در بیمارستان به صبح می رساند. به میل خود بچه زن درگذشته را همراه خودمی برد. فیلم امروز قصه ساده ای دارد. آنقدر ساده که در بهترین بیان فیلمنامه نویسی می توان آن را در یک خط تعریف کرد. این فیلم ماجرای دختر حامله ای است که توسط یک راننده تاکسی به بیمارستان برده می شود و در شامگاه روز بعد در حالی که دختر حامله مرده است راننده تاکسی با بچه زن فوت شده از بیمارستان می گریزد.

فیلم «امروز» به شدت درگیر مسئله فرم روایی و چیدمان ساختار روایی خود است؛ به نحوی که فیلمساز و فیلمنامه نویس با استفاده از نشانه های مختلف و چینشی ریاضی وار سعی کرده اند که با نشانه ها و حتی نوعی سمبل سازی قصه خود را روایت کنند. شخصیت ها در فیلم در طول داستان پرداخت می شوند و بیننده در روند شکل گیری داستان تا آخرین پلان ها همچنان در پی درک شخصیتها و پی بردن به وجوه پنهان آنهاست.

پرویز پرستویی شخصیتی است که قرار بر این بوده است که مرکز ثقل داستان باشد. رویدادها با حرکت او آغاز می شود. اما در ادامه به عنوان شخصیتی منفعل در حاشیه داستان قرار می گیرد که شاهدی است بر رویدادهای فرعی قصه فیلم. این انفعال تا لحظه مرگ صدیقه ادامه می یابد و بعد از آن است که پرستویی شکل و شمایل یک قهرمان را می یابد. او زمانی تصمیم می گیرد که یک قهرمان باشد که از پرکردن فرم پیشنهادی توسط دکتر سرباز می زند. از دیدن جنازه صدیقه امتناع می ورزد؛ بیرون می‌رود و زیر مشت و لگد دکتری دیگر گرفتار می شود اما لب به اعتراض باز نمی کند و یک کلام بر زبان نمی آورد که من هیچ ارتباطی با صدیقه عزیزی ندارم. اگرچه این دیالوگ هر زمانی که از زبان پرستویی بیان می شد بدین معنا بود که فیلم پایان یافته است. این دیالوگ که در تمام لحظات فیلم همراه تماشاگر است می توانست مسیر روایت را تغییر دهد.

راننده تاکسی شخصی است که با فرد دیگری به تعبیری همسرزن حامله اشتباه گرفته شده است. این قسمت از داستان فیلم که با سکوتی تا پایان فیلم ادامه می یابد یادآور فیلم مرد عوضی آلفردهیچکاک است. در فیلم هیچکاک در واقع گره اصلی داستان و شروع رویدادها از همین جاست در مقایسه با فیلم «امروز» باید گفت که در فیلم میرکریمی اساسا گره افکنی وجود ندارد که حتی ایجاد کشمکش کند. در واقع کشمکش در فیلم امروز به کشمکش درونی راننده تاکسی برای برگشتن به بیمارستان و استمرار بر سکوت در مقابل حرفهای کارکنان بیمارستان، محدود می شود.

راننده تاکسی به عنوان قهرمان داستان با هیچ آنتاگونیستی مواجه نیست. حتی شکل ضعیفی ازیک ضدقهرمان که سد راه او باشد، وجود ندارد. هرچه از زمان ورود راننده تاکسی به بیمارستان و بستری شدن صدیقه می گذرد، خبر بستری شدن چنین زنی در بیمارستان دهن به دهن می چرخد.  گر چه چنین صحنه هایی در فیلم دیده نمی شود اما از بعضی صحنه ها بخوبی می توان رویدادهای دیده نشده را استنباط کرد؛ همانند صحنه ورود شبانه راننده تاکسی به بخش و نشستن او بر روی صندلی برای تماشای تلویزیون که نگهبان بلافاصله تلویزیون را خاموش می کند.گویی که این اعتراضی است به شوهر خیالی صدیقه. روند فیلم و معرفی شخصیت ها با توجه به رفتار و سکنات آنها چنین می نمایاند که احتمالا سوپروایزر بخش، نقش آنتاگونیست احتمالی فیلم را بر عهده داشته باشد اما با پیش رفتن فیلم، اولین کسی که پی به ماهیت واقعی راننده تاکسی می برد، اوست که البته نوعی حس همدلانه را نیز در پی دارد و حتی در سکانس پایانی با سکوتش در مقابل بردن بچه و پرونده او توسط راننده تاکسی، به نوعی همراه کننده او محسوب می شود.

معرفی شخصیت ها در فیلم فقط برای بیننده نیست. در واقع رویدادهایی که اتفاق می افتد در حضور سایر شخصیت ها ضمن معرفی یک شخصیت، دیگران را از پاره ای اطلاعات آگاه می سازد. مانند صحنه ساده در لابی بیمارستان که یک مرد دوربینش را بر روی صندلی بیمارستان جا می گذارد که با هشدارراننده تاکسی آنرا بر میدارد در حالی که سوپروایزر شاهد این صحنه است. منظور فیلمساز معرفی وجه درستکار بودن راننده تاکسی است ضمن اینکه اطلاعات را به طور همزمان هم در اختیار مخاطب و هم در اختیار شخصیت های فیلم قرار می دهد تا در ادامه روند فیلم همین اطلاعات محدود آگاهی آنها را شکل می دهد.این رویداد کوچک و تجربه چندین ساله سوپروایزر درباره راننده تاکسی ها و زنانی همچون صدیقه سبب می شود که ماهیت راننده تاکسی برای او فاش شود. اما سواپر وایزر هم همان سوال را از راننده تاکسی دارد که تماشاگر هم مایل به شنیدن پاسخ آن است. که البته این سوال با سکوت راننده تاکسی پاسخ داده می شود. نفی نفس حرکت انسان دوستانه راننده تاکسی آخرین حرف سوپروایزر است. او می گوید:«تو همون گنجشکی هستی که آب می بره آتش جنگل رو خاموش کنه»

راننده تاکسی شخصیتی است که اساسی ترین مسئله یک قهرمان که هدف است، برای او مجهول است. برای بیننده پیدا نیست که هدف قهرمان داستان چیست آیا او راننده ای دلسوز است که زن حامله ای را بنا به وظیفه انسانی به بیمارستان رسانده است. حال که او این کار را انجام داده است چه لزومی از لحاظ رابطه علی و معلولی وجود دارد که بخواهد به ماندن خود در بیمارستان ادامه دهد تا جایی که هر لحظه بیم دستگیری به اتهامات مختلف او را تهدید می کند.چرا باید راننده تاکسی درباره هویت واقعی خود سکوت کند.آیا سکوت راننده تاکسی بخاطر دلسوزی است که نسبت به زن حامله دارد و برای اینکه او احساس تنهایی نکند به ماندن در بیمارستان و تحمل اتهامات گوناگون ادامه می دهد. گرچه او یکبار از بار مسئولیت زن ناشناس شانه خالی می کند اما با بازگشت مجدد به بیمارستان تحولی حتی در شخصیت خود می دهد.محبت نسبت به فرزند سوپروایزر و سعی در ارتباط برقرار کردن با او به واسطه نقاشی کشیدن، پرده از یکی از لایه های زندگی راننده تاکسی کنار می زند؛ او فرزندی ندارد و همیشه آرزو داشته است که پشت اتاق زایمان منتظر شنیدن صدای بچه ای باشد. راننده تاکسی شخصیتی عجیب است که از همان سکانس افتتاحیه بخوبی این مسئله پیداست. اما چرا فیلم به علت عجیب بودن او نمی پردازد. آیا می بایست این رفتار عجیب  او را در رابطه بارویدادهای ماقبل فیلمی جستجو کرد. فیلم هیچ پس زمینه ای از گذشته راننده تاکسی ارائه نمی دهد. تمام تمرکز فیلم بر امروز اوست گویی آنچه که مربوط به گذشته است باید فراموش کرد.  فیلم با رویدادهای امروز آغاز می شود و با دزدیدن بچه رویدادهای فردا را نوید می دهد.

سایر شخصیت های فیلم از اهمیت کمتری نسبت به راننده تاکسی برخوردارند.حتی شخصیت صدیقه مادامی اهمیت دارد که اطلاعات حول او منجر به واکاوی بیشتر شخصیت راننده تاکسی شود. سوپروایزربعد از صدیقه در درجه اهمیت بعدی قرار دارد. سختگیری او نسبت به پرستار جایگزین نشان از دیسیپلین کاری او دارد اما همین شخص سختگیر در برابرحرکت های راننده تاکسی نسبت به برداشتن پرونده پزشکی صدیقه و فرزندش کوچکترین واکنشی دربر ندارد.

فیلم اطلاعات خود را به صورت قطره ای در اختیار مخاطب قرار می دهد. مثلا در یک صحنه شخصیتی به صورت کوتاه وارد داستان می شود که البته در صحنه اولیه نقش چندانی در روند داستان ندارد امادر ادامه حضور اولیه اش توجیه می شود. مانند بیمارزنی که با سُرم در دست بخش را زیر و رو می کند و در ادامه داستان اتفاق خونریزی صدیقه را به اطلاع مسئولین بخش می رساند. نگهبان جوان و دکتری که با راننده تاکسی دعوا می کند نیز حضورشان بدین گونه است.

درباره مکان ها نیز بدین گونه است. در اوایل فیلم راهرو، انبار،راه پله را می بینیم در حالی که کارکردی ندارند؛ اما در پایان داستان همین مکان هامسیر فرار راننده تاکسی را شکل می دهد. شاید چنین به نظر برسد که ریتم کند فیلم هم نشات گرفته از همین سکانس ها و صحنه هایی است که در نظر اول کارکردی در روند قصه فیلم ندارند در حالی که باید پذیرفت ریتم فیلم گرچه کند است اما متناسب با سیر رویدادها و شخصیتی مانند راننده تاکسی است که پای لنگی دارد و ما کمترین اطلاعات از گذشته او داریم.

فیلمنامه نویس فیلم امروز سعی کرده است که اطلاعات را از طریق یک رابطه علی معلولی در اختیار مخاطب قرار دهد وقتی بر روی شناسنامه تاکید می شود وحتی کارگردان در صحنه ای که راننده تاکسی مشخصات صدیقه را از این طریق در فرم بیمارستان وارد می کند تاکید خاصی بر روی شناسنامه دارد و در ادامه عامل شناسنامه سبب می شود که سوپروایزر پی به این نکته ببرد که صدیقه شوهر ندارد.حال ما با زنی مواجه هستیم که شوهر ندارد، حامله است، کتک خورده است اما هیچ شباهتی به یک زن خیابانی هم ندارد. دامنه اطلاعات فیلم از این حد بالاتر نمی رود. حتی شماره موبایل مددکاری بنام یعقوبی و صحبت راننده تاکسی با او گر چه صدیقه را شخصی آسیب دیده و نیازمند کمک معرفی می کند اما نبود همین تماس هم خللی در ادامه داستان ایجاد نمی کردچرا که بازی سهیلاگلستانی و شخصیت پردازی صدیقه که با تاکید بر خلق و خوی او صورت گرفته است بخوبی موید این نکته بود.

فیلم «امروز» از یک پرولوگ و اپیلوگ متناسب با فرم روایی آن برخوردار است. روایت در فیلم«امروز» فرمی دایره وار دارد. راننده تاکسی کیفش را بر روی صندلی کناری می گذارد آن را باز می کند . ناهاری خوشمزه و خوش رنگ درون کیف است.در پایان نیز راننده تاکسی کیف را بر روی صندلی کناری می گذارد. کیف را باز می کند کودکی دوست داشتنی درون کیف است. گویی روزی راننده تاکسی همین کودک بوده است.

شاید بتوان فیلم «امروز» را از لحاظ ساختاری با فیلم های «روبربرسون» مقایسه کرد. شخصیت های فیلم های برسون کم حرف هستند و بعضا هدف آنها در طول فیلم تا آخرین سکانس ها نامشخص است. فضایی که کارگردان سعی در خلق آن در سکانس های مختلف دارد، فضایی است که انفعال شخصیت اصلی فیلم را به واسطه سکوتش تشدید می کند.از لحاظ بصری فیلم امروز دستاورد خاصی نداشته است پلان های حرکتی در فیلم محدود به چند پلانی است که تراولینگ و پن هایی هستند که همگی از چپ به راست صورت می گیرد.حرکت چپ به راست متناسب با حرکت چشم انسان و از لحظ روانی متناسب با حرکت قهرمان در جهت دست یافتن به اهداف خود است.اگر این حرکت ها از راست به چپ انجام می شد می توانست حس تعقیب و گریز در فیلم را به واسطه خطر دستگیری برای راننده تاکسی را به صورت نامحسوس تشدید کند.در مجموع می توان فیلم امروز را دارای قهرمانی دانست که با سکوت خود به هدف ناگهانی خود در پایان فیلم می رسد.

انتهای‌پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران