«عریان در برابر باد» به بازار آمد

«عریان در برابر باد» به بازار آمد

خبرگزاری تسنیم: «عریان در برابر باد» عنوان جدیدترین اثر احمد شاکری است که با موضوع دفاع مقدس و روزهای پس از جنگ کردستان نوشته شده است. چاپ این اثر را سوره مهر برعهده دارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «عریان در برابر باد» عنوان جدیدترین رمانی است که از احمد شاکری، نویسنده، منتشر شده است. این اثر با موضوعی مرتبط با حوزه دفاع مقدس، به روزهای پس از جنگ در کردستان می‌پردازد. «عریان در برابر باد» پیش از این در انتشارات فرهنگ‌گستر به چاپ رسیده بود. چاپ جدید اینکتاب را هم‌اینک انتشارات سوره مهر برعهده دارد.

«عریان در برابر باد» در قالب رمان به رشته تحریر درآمده است و داستان نوجوانی را روایت می‌کند که در روستای مرزی در کردستان زندگی می‌کند. این نوجوان از رازی درباره شهادت عده‌ای در دوران دفاع مقدس اطلاع یافته و اطرافیانش درگیر گره‌گشایی از این راز می‌شوند.

یکی از ویژگی‌های این اثر، تمرکز بر گفت‌وگو است. واقعه رمان با گفت‌و‌گو پیش می‌رود. نویسنده بیش از ساختار به محتوای اثر تأکید دارد. این رمان یکی از معدود آثاری است که به جبهه‌های غرب و دفاع مقدس در مناطق مرزی غرب کشور می‌پردازد؛ چراکه بیشتر آثاری که در موضوع دفاع مقدس نوشته شده‌اند، بیشتر به جبهه‌های جنوب معطوف هستند.

نویسنده پیش از این در شرح «عریان در برابر باد» به تسنیم گفته بود: «عریان در برابر باد» موضوعی دفاع مقدسی دارد و داستان آن در فضای کردستان پس از جنگ شکل می‌گیرد، در مقطعی که طالبان بر افغانستان مسلط است. در این هنگام بحث تعامل شیعیان و اهل سنت در کردستان مطرح است،‌ همزیستی و همدلی این دو طیف مطرح مانند گذشته وجود دارد که فتنه‌گری جریان وهابیت موجب برهم خوردن آن می‌شود. در این رمان فتنه‌های جریان وهابیت، گروهک‌های معاند نظام اسلامی و انقلاب هم‌چون کومله و شاخه‌هایی از مجاهدین خلق در برهم زدن وحدت شیعه و سنی شرح داده شده است،‌ هم‌چنین تقابل اهالی منظقه اعم از شیعه و سنی با این گروه‌های مخل و فتنه‌گر نیز از دیگر موضوعات مطرح شده در این رمان است.

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم: «صدای پارس سفید در کوه پیچید. چوبدستى را به بدنش فشرد. دست‏‌هایش را به‌ سوى آتشِ کم‏جان نزدیک دهانه غار گرفت. حرارت آتش را با همه وجودش حس می‌کرد. نمی‌خواست از گرمایى که آرام به انگشت‏‌هایش دویده بود دل بکند. چشم‏‌هایش را بست.

ـ می‌ترسم... نکند اتفاقى بیفتد... این خواب... آن سوراخ‌‏ها... روى سینه‏‌ام... به خاتون می‌گویم؛ نه... خاتون می‌گوید از پرخورى است... به کاکایم می‌گویم... باور نمی‌کند... می‌گوید می‌خواهى از زیر کار فرار کنى... به یوسف می‌گویم؛ آقا معلم حتماً می‌داند.

صداى پارس سفید این‌ بار بلندتر و خشمگینانه‌‏تر بود... .»

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران