اینجا تاریخ دفاع مقدس، آرام و بیصدا نفس میکشد/ اینجا قدر ایستادن سرزمینت را میفهمی
خبرگزاری تسنیم: اینها نشستهاند، اینها روی تخت آرمیدهاند. گنجینه شفاهی دفاع مقدس، آرام و بیصدا نفس میکشد تا آرامش تو به هم نخورد، جیک هم نمیزند. من با پاهایم بیرون میروم. اینجا که میآیی قدر پاهایشان را میفهمی.
خبرگزاری تسنیم: دیدار هنرمندان با جانبازان آسایشگاه ثارالله(ع) در آخرین روز از هفته دفاع مقدس انجام گرفت. اینجا تختی جلوی در ورودی قرار دارد و مردی با سبیلهای روی لب آمده، تمام بدنش را روی یک دست تکیه داده است. نیمتنهاش زیر پتو کشیده شده است. با لهجه لری بختیاری به تو خوشآمد میگوید. خوشمشرب است و به هر که از در وارد میشود تیکهای میاندازد. از سال 61 در عملیات لورفته رمضان مجروح مانده است. تمام غیرت نوجوانی که تا کلاس دوم راهنمایی خوانده است اکنون روی تخت آرام گرفته است. ساعت مناسب ملاقات 10 تا 12 است.
اینجا خانهای است که مردانش روی پا نمیایستند، یعنی پاهایشان را دادند تا تو بتوانی بایستی. مرکز توانبخشی جانبازان ثارالله است. 32 جانباز قطع نخاع گردنی و کمری اینجا حضور دارند. آسایشگاه جانبازان ثارالله، میان محله ولنجک دو کوچه بالاتر از خانه رئیس جمهور حسن روحانی است.
جانباز بختیاری تا آخرین لحظه ملاقات روی تخت تکیه داده، روی یک دست خوابیده بود، میگوید: شکر خداخوبم. ما در اینجا قطع نخاع گردنی هم داریم که در سختی به سر میبرند. اینها را که میگوید اشک در چشمانش جمع میشود. کنار تختش جانباز ویلچری دیگری نشسته است، گلها را به دستش میدهند، پهلوانی از کرمانشاه. مرد از خواهرش که مراقب اوست تعریف میکند. خیلی باید کنارش بنشینی تا با تو خودمانی شود، تا از غم برادرش بگوید، همان برادری که در عملیات خیبر روی مین رفت. بدون پا بود و جانباز اعصاب و روان. همان برادری که در بیمارستان به او رسیدگی نکردند و سال 82 شهید شد. همان برادری که وقتی از او حرف میزند اشک در چشمانش جمع میشود. دلت میخواهد کنار این دو مرد اطراق کنی.
اینجا این مردان نشستهاند روی ویلچر، 11 جانباز گردنی روی تخت دراز کشیدند. گروه گروه میآیند. گل میدهند، عکس میگیرند، بعد میروند. تنها کسانی که اینجا پا دارند پرستارها هستند و آدمهایی که ملاقات میکنند. اینجا قدر پاهایشان را میفهمی. باز هم بخوان: همان پاهایی که رفتند تا تو بایستی. پاهایی که تو را به پیش میخواند و دلی که تو را کنار هر جانباز مینشاند. گروه دانش آموزان میآیند. خواهران طلاب هم آمدهاند. از فرهنگسرا هم آمدهاند و یکی از هنرمندان سینما و یک شاعر با خود آوردهاند. گروه گروه وارد اتاقها میشوند. حال جانبازان را میپرسند و بیرون میروند.
نریمانی جانباز قطع نخاع گردنی است، 25 سال است که روی تخت خوابیده، اصفهان که بوده، تشنج کرده است و از روی تخت افتاده و صورتش کمی کبود است. آرام و بیادعاست. از او که میپرسی سخت نیست 25 سال یک جا ماندن. او میگوید: این راهی است که خودم انتخاب کردم، میدانستیم که این میشود.
ساعت 12 است، ساعت مناسب ملاقات تمام شد. قهرمانانی نشستهاند، قهرمانانی روی تخت آرمیدهاند. گنجینه شفاهی دفاع مقدس، آرام و بیصدا نفس میکشد تا آرامش تو به هم نخورد. من با پاهایم بیرون میروم. اینجا که میآیی قدر پاهایشان و ایستادن خودت و سرزمینت را میفهمی.
انتهای پیام/*