ساخت «ساکن طبقه وسط» همیشه میان دو «سین» سانسور و سرمایه گیر میکرد
خبرگزاری تسنیم:محمدهادی کریمی نویسنده «ساکن طبقه وسط» گفت: من و شهاب حسینی، از سال ۸۲ منتظر فراهم آمدن بهترین شرایط تولید بودیم اما مرتبا میان دو «سین» سانسور و سرمایه گیر میافتادیم.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، برنامهی این هفتهی سینمامعیار با موضوع بررسی فیلم «ساکن طبقهی وسط» ساختهی شهاب حسینی و با حضور دکتر محمدهادی کریمی، مرتضی اسماعیلدوست، محمدامین نوروزی و اجرای سیدامیرجاوید برگزار شد.
محمدهادی کریمی: میان «سین» سانسور و «سین» سرمایه گیریم!
محمدهادی کریمی، فیلمنامهنویس ساکن طبقهی وسط، در آغاز کلام با عبور از گلایههای معمول در رابطه با بیمهریها نسبت به ساخت و اکران فیلمهای بخش خصوصی، از فروش بالای نیممیلیاردی فیلم در طول 20 روز اکران آن در گروه آزاد ابراز خرسندی و امیدواری کرد. کریمی در پاسخ به اولین سوال جاوید که آیا فیلم را پس از ده سال، واجد حرفی نو برای مخاطب میداند، گفت: «وقتی فیلم با نمایش یگ گروه تکفیری آغاز میشود یعنی این که انگار همین دو ماه پیش نوشته شده است. علاوه بر این استقبال از فیلم نشان میدهد که بسیاری از حرفهای قصه بهروز است و برخی هم به احتمال قوی جایگاهش را در سالهای بعد پیدا خواهد کرد.» وی علت طولانی شدن تولید «ساکن طبقهی وسط» را این طور توضیح داد: «من و شهاب حسینی، از سال 82 منتظر فراهم آمدن بهترین شرایط تولید بودیم اما مرتبا میان دو «سین» گیر میافتادیم؛ یکی «سین» سانسور و دیگری «سین» سرمایه و هرگاهی یکی جور میشد دیگری در دسترس نبود تا این که بالاخره این شرایط در سال گذشته فراهم شد.»
عشق و ایمان، ضمیمهی تکنیک شهاب حسینی است
کریمی پرسش پایانی مجری-کارشناس برنامه، مبنی بر ارزیابیاش از کیفیت و میزان پرداخت درست زیربناهای فلسفی قصه در فیلم را این گونه پاسخ داد: «به نظر من با در نظر گرفتن کاراولی بودن عناصر اصلی تیم تولید، فیلم قابلقبولی از آب در آمده و در انتقال پیامش واقعا موفق عمل کرده است. ضمن این که شهاب حسینی با تجربه و تماس نزدیک با فرایند تولید و کارگردانی، توانسته هم به صورت اثباتی، درسهای خوبی که از کارگردانان فراگرفته، در فیلمش پیاده کند و هم به صورت سلبی، از اتفاق افتادن وقایعی که مانع از پرداخت درست فیلم میشود، جلوگیری نماید.
اما مهمترین نکته در کار شهاب حسینی این بود که عشق را ضمیمهی تکنیکش کرد. الان در سینمای ما کارگردانان چیرهدست و تکنسین، فراوان وجود دارد ولی متاسفانه، عشق و ایمان به متنی که دراختیار دارند در کارشان وجود ندارد یا در آن متجلی نمیشود.» در پایان کریمی، شنوندگان و مخاطبین برنامه را به تماشای فیلم دعوت نمود.
در بخش بعدی سینمامعیار، سید امیر جاوید، مجری-کارشناس برنامه، ورودیهی قسمت تحلیل را پس از بیان مقدمهای کوتاه در رابطه با جهان فلسفی فیلم با این پرسش گشود: «فارغ از قضاوتمان دربارهی جهانبینی که قصه بر آن مبتنی است، اصولا چقدر فیلم، توانسته زبان فلسفه را به زبان سینما برساند؟
اسماعیل دوست: خودشناسی و هستی شناسی، دغدغهی اصلی ساکن طبقهی وسط
مرتضی اسماعیلدوست، نخستین پاسخ را به این سوال داد: «ساکن طبقهی وسط با مبنا قرار دادن جنبهای از خودشناسی کاراکتر اصلی، به دنبال سرک کشیدن به دایرهی وجود ذات آدمی و ارائهی غایتی هستیشناسانه است و در این مسیر با نمایش 38 تیپ مختلف در نماهای مختلف سعی کرده که به این سوال ابدی و ازلی انسان پاسخ بدهد که از کجا آمدهام و آمدنم بهر چه بود. اما به عقیدهی من سازندگان فیلم نتوانستهاند به پاسخ این سوالات انسانشناسانه دست پیدا کنند چرا که فیلم تنها به ارائهی عریانی شخصیتها اتکا کرده و نتوانسته به عمق معنای وجود، که به دنیال آن است دست پیدا کند. شاید تلاشهایی در طرح اولیهی اثر در این راستا صورت گرفته باشد از جمله سکونت شخصیت اصلی فیلم در میانیترین طبقه از طبقات سهگانهی ساختمان که میتواند رجوعی به انگارهی فلسفی «تعلیق بشر در میان عالم معنا و عالم دنیا» باشد. موضوع دیگر عقیم بودن شخصیت اصلی است که به عدم توانایی وی در زایش شخصیتی درست در فیلمنامهاش تسری مییابد. این اشارات، اشارات منطقی و زیبایی هستند ولی اصل مسئله آنچنان عمیق است که تاملی دقیقتر را میطلبد.»
محمدامین نوروزی نیز در تایید رویکرد هستیشناسانهی فیلم، صحبتهای اسماعیلدوست را اینچنین ادامه داد: «به نظر من ضعف اصلی فیلم را باید در فیلمنامه جستوجو کرد چرا که مفاهیم و جهان معنایی در آن به درستی پرداخت نشده است. اما نقطهی قوت کار، شخص شهاب حسینی است که کشش لازم را برای مخاطب ایجاد میکند.» وی با صحه گذاشتن بر جذابیت نوع نمایش این معلق بودن میان بعد دنیوی و معنوی در بحث وجودشناختی انسان، در تحلیلی نشانهشناسانه اضافه کرد: «همین که شخصیت اصلی همچون ساکن طبقهی پایین، شروع به رقصی سبک میکند اما در میانهی آن مدام با صدای نی به بعد بالایی توجه پیدا میکند چیزی است که ما در ادبیات خودمان، با آن آشناییم و خصوصا مثنوی نیز با همین «نوای نی» آغاز میشود تا نشانهای از جداافتادگی بشر از عالم معنا و حضرت حق باشد.» در ادامه نوروزی، مشکل فیلم را شکل نگرفتن خط روایی درست و عدم چینش درست روابط علیومعلولی در پیرنگ اصلی داستان دانست.
همین که فیلمی از سینمای ایران، مسئلهای برای گفتن دارد، قابل تقدیر است!
سپس مجری برنامه، در جمعبندی بخش اول گفتوگو، محور مشترک صحبتهای دو منتقد حاضر در استودیو را از فحوای کلامشان وام گرفته و «مسئله داشتن سازندگان فیلم و تلاششان برای بازنمایی این دست مسائل» را محل تاکید هر دو دانست. وی بیان کرد: «همین مقدار هم برای سینمای ایران بسیار ارزشمند و قابل تقدیر است چرا که در پایان اغلب فیلمها، سوال تماشاگر آن است که اساسا چرا فیلمساز این قصه را ساخته و به دنبال چه مسئلهای میگشته است. از سوی دیگر باید از شهاب حسینی تقدیر ویژهای کرد چرا که با سابقه و جایگاه و محبوبیتش در سینما، میتوانست به سراغ جنس دیگری از سینما برود که هم اکران بهتری نصیبش شود و هم حضورش به عنوان کارگردان در سینما، حضور تضمینشدهتر و محکمتری گردد.»
اسماعیلدوست نیز در تایید جاوید، بدین صورت گفتوگو را ادامه داد: «گمگشتگی انسان معاصر در عصر مدرن چنان حزنانگیز است که هر اشارهی کوچکی بدان قابل توجه و ارزشمند خواهد بود. البته چگونگی رسیدن به این مسائل، مبنای خاصی داشته که شاید شناخت آنها از سوی فیلمنامهنویس اثر به طور کامل اتفاق نیفتاده باشد. ما اصل مهم «وحدت در عین کثرت» را در این فیلم مشاهده نمیکنیم و تنها با کاراکترهایی عریان طرف هستیم که توانایی پرداختن به ابعاد وجود آدمی را ندارد. صرف نشان دادن چند شخصیت از جمله نیوتون و سهرودی و راجر واترز و امثالهم نمیتواند کنکاشی دقیق در عوالم وجودی انسان باشد. ضمن تایید ابعاد هستیشناسانهی فیلم، به نظرم آقای حسینی میتوانستند برای فیلم اولشان مبنای سادهتری را برای روایت برگزینند چرا که این مبنا نیاز به تامل بیشتری دارد.» وی آرمانگرایی کارگردان را در تلاش برای پرداخت چنین مفاهیمی در فرمی جدید، دخیل دانست.
نوروزی: ماندگاری فیلم، محصول دغدغهمند بودن مؤلف است
پس از آن جاوید با طرح بحث سینمای اندیشهای و لزوم تسلط سازندگان این دست فیلمها بر زبان مبدأ یعنی فلسفه و زبان مقصد یعنی سینما، از نوروزی پرسید که آیا این ترجمه با زبردستی در فیلم ساکن طبقهی وسط اتفاق افتاده است یا نه که نوروزی ابتدائا و به طور کلی پاسخ داد: «مولف، هنگام خلق یک فیلم، چه در بعد بیان سینمایی و چه در بعد نظری داستانش، باید صاحب نگاه باشد و اگر تامل لازم را نداشته باشد، فیلمش ماندگار نخواهد بود. لذا در تاریخ سینما هم شاهدیم که هر کارگردانی که توانسته نامی و یادی از خود به جای بگذارد، اثرش محصول همین پرداختن به چیزهایی است که هم دغدغههای شخصیاش بوده و هم در آنها حرفی برای گفتن و حسی برای انتقال دادن داشته است.»
سپس بحث خود را به طور اخص دربارهی اثر شهاب حسینی این گونه ادامه داد: «در فیلم ساکن طبقهی وسط نیز، به عقیدهی من این اتفاق افتاده و مخاطب قادر است حس و پیام مولف را دریافت نماید چرا که بار اصلی فیلم به دوش شهاب حسینی و حسی است که خود او در فیلم دارد. در حقیقت، درد، دغدغه و وضعیت معلق شخصیت اصلی را تماشاگر به خوبی میفهمد اما این شخصیت در تفکرات و تخیلات شخصیاش به دنبال تیپهایی میرود که تعدد آنها به خط روایت اصلی داستان ضربه میزند. البته نمایش این تیپها در حد یک کلیپ میماند و نمیتوان آنها را خردهقصه، حتی در شکل مینیمال آن دانست چرا که حتی خردهقصهها هم باید یک شروع و پایان مشخص داشته باشند. شاید فیلم، مخاطب عام را خسته کند اما چیزی که برای او جذابیت میآفریند ظواهر و تیپها و نقشهای متفاوتی است که شهاب حسینی به خود میگیرد و مثلا لحظهای چگورا میشود و بعد فوتبالیست میشود با به لباس هیتلر فرومیرود. با این جذابیتها فیلم و کشش آن برای مخاطب ادامه مییابد اما اتفاقی که باید در داستان بیفتد و تماشاگر را با ایجاد گرهها و تعلیقها با خود بکشاند، در فیلمنامه نیست.»
نوروزی با اشاره به یک قاعدهی کلی گفت: «وقتی مخاطب در میانهی فیلم حوصلهاش سر میرود دو حالت بیشتر ندارد؛ یا پایان فیلم برای او قابل پیشبینی شده و یا روند داستان او را گیج و گنگ کرده است.» سپس با تاکید مجدد بر این نکته که مخاطب در جریان فیلم با آن همراه میماند و حتی تعدادی از تیپها، در ذهن او تهنشین میشود، بیان کرد که بخشی از این همذاتپنداری محصول نسبت خوبی است که فیلمنامه با ایدهی اصلی اثر برقرار کرده و بخشی دیگر هم محصول جذابیتهای معمول و ظاهری سینمایی است.
اسماعیلدوست: فیلم در بازنمایی چرخه سلوک شخصیت اصلی، ناقص عمل می کند
اسماعیلدوست با محوری دانستن ایجاد جذابیت برای مخاطب عام در تعدد تیپهای فیلم، اشاره کرد که فیلم در بازنمایی چرخهی سلوک شخصیت اصلی، از لحظات تمایلش به تقلید از ساکن طبقهی پایینی تا زمانی که دوباره به بالا بازمیگردد ناقص عمل میکند و صرفا میخواهد با نماش جذابیتهای ظاهری مخاطب عام را جلب کند. وی اصرار برای نمایش 38 شخصیت را به نوعی زورآزمایی برای ثبت در کتاب رکوردهای گینس تشبیه کرد و از آن با نام عشوهگری در بیان سینمایی یاد کرد. وی همچنین فرم فیلم را در بیان مفاهیم وجودشناسانه الکن دانست.
روایتِ مرکب نعمتالله و مقدمدوست در تحلیل ساکن طبقهی وسط
مجری-کارشناس سینمامعیار، با ارجاع دادن شنوندگان به برنامهی هفتهی قبل، با بیان مقدمهای خطاب به نوروزی گفت: «در برنامهی هفتهی گذشته، هادی مقدمدوست و حمید نعمتالله از مسئلهای به نام هنر پرکار برای شکل گرفتن فرم بومی در عرصهی سینما یاد کردند که یکی از تبعات مهم آن، به واسطهی ظرافت و پیچیدگی این نوع هنر، کشف جدیدی است که برای مخاطب، در هر بار مواجهه با اثر اتفاق میافتد. آیا میتوان چنین فرض کرد که مؤلفین این فیلم نیز به دنبال چنین چیزی در این فیلم بودهاند؟»
نوروزی، با چند مثال بر وجود جزئیات و ریزهپردازی در این اثر صحه گذاشته و پاسخ داد: «در ساکن طبقهی وسط، جزئیات، خصوصا در بسترهای مفهومی و ارجاعات معنایی و ارتباطاتی که یک پلان با پلانهای قبل و بعدی خودش دارد، خیلی ریز مشاهده میشود. برای مثال میتوان سکانس مراجعهی شخصیت اصلی به دوستش که عاشق خوردن جگر است، را با سکانس بعدی آن با نمایش تیپ انتلکتوئل در حال تماشای تئاتری راجع به درآوردن جگر پرومتئوس و خوردن آن، مقایسه و ارتباط معنایی ظریف آن را تحلیل کرد. همین ظرافت را در تیپ فرشته که به طور مجازی و حقیقی در فیلم مورد اشاره قرار میگیرد، میتوان یافت. این ریزهکاریها همانطور که در فرش ایرانی هست در این فیلم نیز متجلی میشود.»
وی با مقایسهی ادبیات و هنر ایرانی گفت: «به نظر من ادبیات ما، ادبیات شاهپیرنگ و قصههای خیلی قوامیافته نیست و بیشتر ادبیات خردهپیرنگهاست. ولی در این فیلم این طور نیست و ضعف پایانبندی فیلم نیز شاید به همین مسئله برگردد. شاید روند تحولی شخصیت اصلی، به جای نمایش 38 چهره با 8 شخصیت و 8 خردهقصهی درست، بهتر قابل بازنمایی بود تا پایانبندی فیلم باورپذیرتر گردد. موضوع دیگر جایگیری این ریزهکاریهای محتوایی در کلیت قصه و پیرنگ اصلی است که باید بدان توجه بیشتری کرد.»
فلسفیدن در سینما، به شرط سرگرمی!
اسماعیلدوست در جمعبندی، نکات پایانی خود را اینچنین ارائه داد: «نمایش مهجوریت آدمی در برزخ جهان مدرن، چنان تأویلهای گوناگونی به خود میگیرد که واقعا نیاز به روایتگری پیچیدهای دارد. در تاریخ سینما هم کمتر شاهد فیلمهایی هستیم که بتواند بازنمایی درستی از نیازهای هستیشناسانهی بشر باشد و آنها هم معمولا در تصویرشان به بنبست میرسند. در این فیلم هم تلاشی در این جهت شده بود اما به نظر من، بیش از آن که به از همگسیختگی فکری کاراکتر برسیم، به سرگردانی فیلمنامه میرسیم و نخ تسبیحی که بتواند ایدهها را به هم متصل کند وجود ندارد. به همین خاطر، فیلم تنها موفق میشود که سوال خود را طرح کند و از پاسخ بازمیماند.»
صحبتهای پایانی دیگر کارشناس برنامه، با طرح پرسش مجری از این که آیا اساسا سینما را میتوان محملی برای فلسفیدن دانست، جهتی کلیتر پیدا کرد: «به نظر میرسد که سینما، مدیومی است که اگر کارگردان بتواند مخاطب را سرگرم نگه دارد و در پس آن سرگرمی، حرفش را نیز بزند، هر چیزی با آن، قابل گفتن خواهد بود حالا میخواهد فلسفه باشد یا هر چیز دیگری. اضافه بر آن، هر چیزی که انسان را به اندیشه و تأمل وادارد، فینفسه، ارزشمند و محترم است البته در کنار آن باید، تنوع مخاطب و تنوع سلایق را نیز درنظر گرفت و بدنهی اصلی سینمای کشور نباید یکپارچه در خدمت زدن یک حرف قرار بگیرد و فقط مثلا به سمت سینمای اجتماعی برود و مدام هم دردها و بدبختیها را نمایش دهد. لذا جریان غالب سینمایی، نباید به سمتی برود که مردم را دلآزرده کند و به همین ترتیب هم، سینمای فلسفی، اگر بخواهد برای مخاطب دلزدگی ایجاد کند و تبدیل به سینمای متفرعنی گردد که فقط عدهای خاص آن را میفهمند، قطعا مطلوب نیست چرا که این نوع سینما، حتی مخاطب خاص خودش را نیز نمیتواند راضی نگه دارد.»
برنامه رادیویی سینما معیار پنجشنبهها ساعت 16 از رادیو گفتوگو پخش میشود. برنامهای به مجری کارشناسی سیدامیر جاوید و تهیه کنندگی و سردبیری محمد جواد طالبی که سعی دارد ضمن پرداختن به مسائل اساسی سینمای ایران سطح آگاهی مخاطب از فیلمهای روی پرده را بالا ببرد.
فایل صوتی برنامه سینمامعیار از طریق پایگاه اینترنتی رادیوگفتگو قابل دسترسی است.
انتهایپیام/