حالا در صلح و آرامش آرام بگیر «پرنده شکسته بال»...
خبرگزاری تسنیم: چقدر سادهلوح بودم... حالا در صلح و آرامش آرام بگیر پرنده شکسته بال...او سرانجام درگذشت.
خبرگزاری تسنیم: چند روز پیش یک جوان فلسطینی بعد از گذراندن دورهای سخت و هولناک سرانجام به شهادت رسید. اوا بارلت، فعال صلح طلب کانادایی یادداشتی درباره او نوشتهاست. بدون هیچگونه توضیح اضافی متن او را بخوانید
پرنده شکسته بال
متاسفانه از مرگ جوان مقاوم فلسطینی، عابد ابوعیدا، باخبر شدم که به دلیل گلولهای که در جبلیه شرقی در مارس 2008، توسط یک تک تیرانداز مزدور صهیونیستی به ستون فقراتش اصابت کرده بود سالها رنج و درد زیادی را تحمل کرد. من عابد را در بیمارستان قاهره در اواسط سال 2008 ملاقات کردم، که بسیار تحلیل رفته بود (به شدت لاغر و نحیف شده بود و زخم بسترهای چرکینی در قسمت پشت و پاشنهها داشت که بعدها باعث ایجاد عفونت شد). استیو سوزبی، از بنیاد امداد کودکان فلسطین، عامل اصلی در بازگشت عابد به غزه بود، جایی که به رغم سختی زندگیِ تحت محاصره، عابد قادر بود مراقبت بسیارعالیای را در بیمارستان توانبخشی الوفا که به تازگی تخریب شده دریافت کند. به این بیمارستان در سال 2009 با فسفر سفید حمله کردند وامسال نیز دوباره در آخرین حملات نسل کشی صهیونیستها به غزه مورد هجوم قرارگرفت.
داستان عابد:
زمینگیر و ازکارافتاده اما با حالت رنج آوری هوشیار، تقریبا فلج و بدون هیچ احساسی از کمر به پایین. عبدالرحمانِ (عابد) شانزده ساله یکی از صدها نفریست که توسط گلوله باران شدید اسرائیل به غزه مجروح شده است، در طول عملیاتی که بین 27 فوریه تا 3 مارس 2008 انجام شد و اسرائیل آن را «زمستان داغ» لقب داد. بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، در طول این مدت ارتش اسرائیل حداقل 116 فلسطینی را به شهادت رسانده، نزدیک به نیمی از آنها غیر نظامی و بیش از یک چهارم آنان کودک هستند، از جمله یک نوزاد شش ماهه و یک نوزاد 20 روزه، و 350 مجروح. بعدها با شمارش کشتهها، تعداد آنها به 150 رسید، با بیش از 55 کشته فقط در یک روز. بیش از نیمی از مرگ و میر و صدمات هفته در داخل و اطراف جبلیه، قسمت شمالیِ غزه، منطقهای که عابد در آن به دنیا آمده، رخ داده است.
در ساعت 11: 00 صبحِ دومِ مارس، عابد ایستاده بر بام خانهاش، تانکهای اسرائیلی را که این منطقه را تصرف کرده بودند مشاهده میکرد. هیچ حکومت نظامیای اعلام نشده بود، و او از حضور سربازان در پشت بام همسایه بیاطلاع بود. پسرک از پشت مورد اصابت گلولهٔ تک تیرانداز اسرائیلی قرارگرفت، گلوله در ستون فقراتش فرورفت و سه تا از استخوانهای مهرهاش را از بین برد و او را بیحس کرد. او به مدت پانزده دقیقه بر روی پشتبام افتاده بود و خونریزی میکرد تا اینکه برادر کوچکترش او را پیدا کرد. برادر سیزده سالهاش عابد را از پلهها به پایین کشید و به خانه برد، در حالیکه همان طور که میرفت خود را از شلیکهای بعدیِ تک تیرانداز کنار میکشید. بیرون، حملات ادامه داشت، از آمبولانسهایی که برای عابد میآمدند جلوگیری میشد. سه ساعت بعد از مصدومیتش، سرانجام این نوجوان پایش به بیمارستانی در شهر غزه رسید، پزشکان بعد از دیدن صدماتِ عابد شگفتزده شده بودند که هنوز او را زنده میدیدند. در غزه نتوانستند مراقبت هایِ اضطراریِ کافی را فراهم کنند. آنها بلافاصله او را به آمبولانسِ انتقالِ اضطراری بردند و او عازم گذرگاه رفح به سمتِ مصر شد.
گذرگاه رفح - که از ژوئن 2007 زمانی که اسرائیل محاصره کلی بر روی غزه تحمیل کرد تقریبا به طور مداوم بسته بود- به طور موقت باز شده و به برخی از زخمیها اجازه داده شده بود که برای درمان در بیمارستانهای مصری از این گذرگاه عبور کنند. با توجه به محاصره و اثرات مضر آن بر روی در دسترس بودن داروهای ضروری و تجهیزات بیمارستانی، بیمارستانهای خود غزه قادر به تامین نیازهای بیماران نیستند. عابد در زمرهٔ وخیمترین آسیب-دیدگان به بیمارستانی در العریش، تقریبا در 50کیلومتری مرز رفح، منتقل شد و درنهایت 15. 5 ساعت پس از تیرخوردنش به بیمارستان ناصر در قاهره انتقال پیدا کرد.
چهار ماه بعد عابد لاغر و رنگ پریده، متعجب از اینکه چهطور این اتفاق برایش افتاده، دراز کشیده، و منتظر چند عمل جراحی است که ممکن است به بهبود او کمک کند. جراحیهایی به منظور تقویت مهرههای شکسته و بستن حفره ایجادشده در اثر گلوله در نخاع عابد که احتمال موفقیتِ آنها حداقل است، وباعث میشود مابقی عمر خود را روی صندلی چرخ دار بنشیند. دکتر صالح ابو صبحه، جراحی که عابد برای یک دوره در بیمارستان فلسطین در قاهره تحت درمانِ او بوده، با ابراز نارحتی میگوید: «جراحی ستون فقرات یک کار بسیار پرمخاطره است. عابد فلج خواهدشد، و از خوش شانسیِ اوخواهد بود اگر متحمل آسیبهای مغزی ناشی از عمل نشود.»
به محض دیدن او در بیمارستان ممکن است تصور کنید که او همیشه یک پسر بیمار و لاغر بوده، نه یک جوانی که از فوتبال لذت میبرده و یا هرروز وزنه بلند میکرده. فعالیت و ورزش جزء معدود چیزهایی بودند که عابد به اسرائیل اجازه نداده بود تا در محاصره او را از انجامشان منع کند. اما حالا به زحمت میتواند حتی یک بطری آب را بلند کند.
ساعات عابد در مصر جهنمی بود، از خانوادهاش جداشده بود به دلیل اینکه مقامات مصری با مجوز خروجشان موافقت نکرده بودند. یتیم شده در قاهره از بیمارستانی به بیمارستان دیگر جابجا میشد. اما وضعیتش پیوسته وخیمتر میشد تا جایی که به دلیل فقدان مراقبتهای بیمارستانی مناسب و نظارت والدین برای اطمینان از درستیِ روند درمان فرزندشان عابد دچار زخم بسترهای بزرگ و دردناکی در ناحیه پشت و پاها شده بود. این زخمها با او باقی ماندند و با وضعیتی بدتر از روزی که غزه را ترک میکرد به آنجا بازگشت. زخمها در نهایت جراحی و معالجه شدند اما او پیوسته به دیگر بیماریهای مربوط به آسیب نخاعی مبتلا میشد.
من پرونده عابد را زمانی که در مصر بود، پیگیری کردم و کمک کردم تا ترتیبی داده شد و عابد به آغوش خانوادهاش بازگشت و در بیمارستان توانبخشیِ الوفا از او مراقبت شد به همتِ صندوقِ امدادِ کودکان فلسطین عابد تا حدودی بهبود یافته است.
جنگ اسرائیل به غزه اتفاق افتاد، اما خوشبختانه عابد در بیمارستان وفا نبود زمانی که اسرائیلیها آنجا را چندینبار بمباران کردند. از جمله با فسفر سفید (در آن زمان تقریبا 60 نفر در بیمارستان بستری بودند که بیشتر آنها معلول و یا در کما بودند و ناتوان بودند که خودشان را حرکت دهند و همچنین است برایِ ساکنان خانه سالمندان. جالب اینجاست که علامت بیمارستان مورد هدف قرار گرفت، به منظور ارائه کردن هر شبههٔ بیاساسی مبنی بر اینکه ارتش اسرائیل نمیدانسته که آنجا بیمارستان بوده. پرسنل بیمارستان سراسرِ شبِ حمله در حال تلفن زدن بودند، تلاش میکردند تا از طریق کمیته بینالمللیِ صلیب سرخ با اسرائیلیها هماهنگ کنند که حمله به بیمارستان را متوقف کنند. رئیس بیمارستان گفت: این چهارمین باری ست که ارتش اسرائیل به بیمارستان حمله کرده است. هفت سال پیش دو پرستاری که تیر خورده بودند کشته شدند.
در طول سالها در غزه، به ملاقات عابد میرفتم و یا از او خبر میگرفتم. گاهی اوقات به نظر می-رسید که بهبود پیدا کرده، چرا که این امید وجود داشت که نه تنها زنده بماند بلکه ممکن بود بتواند راه برود، ویا حداقل بتواند به جای خوابیدن روی ویلچر بنشیند. اما این اتفاق هرگز نیفتاد.
در ژوئن 2012، کودکِ سهشنبه، یک سازمان بشردوستانه، به من خبرداد:
– «عابد حال خوبی ندارد، در حال حاضر بیشتر روزها در بیمارستان است، مادرش نیز به دلیل اختلال خونی بیمار است. زندگی برای خانوادهها در غزه بسیار سخت است. آرزوهای خوب شما را به او خواهیم رساند. او سال گذشته یک ایمیل راهاندازی کرده واین راه را هم برای ارتباط با او می-توانید امتحان کنید.
ایمیل او قلب مرا آزرده کرد، معنیِ ایمیلش میشود پرنده شکسته بال.
–اوا، تو دوست خوبی برای عابد بودی و او خوشحال میشود که دربارهٔ تو مطلبی میشنود. او روح بزرگی دارد و زیباترین لبخند را. متاسفانه، در مصر به مادرش اجازه ملاقات داده نشد و او دچار زخمهای فشاری در استخوان شد، عفونت او با جنتامایسین معالجه میشد اما با دز بزرگسالان که مقدارش برایِ وزن او زیاد بود، این عامل به کلیهها و شنواییِ او ضربه زد و به همین دلیل او در-حالحاضر تنها یک کلیه دارد و برای همیشه ناشنواست. ما متخصص شنوایی سنجی را به قصد کمک به ناشنواییِ او آوردیم. از جهاتِ دیگر او بسیار ضعیف است.»
امروز باز هم کودکِ سهشنبه اطلاع داد:
«... اوبا دز بسیار بالایی از آنتیبیوتیک تحت مداوا قرار گرفت که به شنوایی و کلیههایش آسیب رساند. او یکی از کلیههایش را برداشت و ناشنوایی برگشتناپذیر داشت. او با عفونتهای مکرر و بستری شدنهای مرتب، اغلب سه بار در هفته، دست و پنجه نرم میکرد...... به شدت از اینکه باید همیشه لبخندش را مدیریت میکرد رنج میبرد. او فوق العاده شجاع بود. بزرگترین لذت او خانوادهاش بودند- پدر و مادر، برادران و خواهرانش. در آدرس ایمیلش خود را» گنجشک شکسته بال «نامیده بود.
او روز گذشته درگذشت.
به تک تیراندازی که به عابد شلیک کرد:
چه کسی به تو حق معلول کردن عابد را داد؟ چه کسی به تو این این حق را داد که باعث این همه درد و رنج برای یک پسر بیگناه بشوی؟»
***
بازگشت به ماه جولای، زمانیکه هیچگاه به غزه نرفته بودم از عابد و سایر فلسطینیانِ اهلِ غزه که در بیمارستان قاهره بودند، مینوشتم:
«عابد و زیاد تنها دو نفر از قربانیانِ ناشناخته و مدرک و گواهی برای رنج و عذاب فلسطینیان در غزهای هستند که با حملات نظامیِ ادامه دار و محاصرهٔ ظالمانه روبرو شده که تا حد زیادی از سوی جوامع بینالمللی نادیده گرفته شده و کوچک شمرده میشود. عابد امیدوار است روزی روی ویلچر بنشیند و پدرش در کنارش باشد، و مانند زیاد، میخواهد دوباره ببیند و محاصره و حملات اسرائیل که او را به اینجا کشانده پایان یابد.»
چقدر سادهلوح بودم...
در صلح و آرامش آرام بگیر پرنده شکسته بال...
انتهای پیام/