ملاقات با ببرک کارمل؛" به اندازهٔ کت و شلواری که پوشیده است، خاکستری است"


ملاقات با ببرک کارمل؛" به اندازهٔ کت و شلواری که پوشیده است، خاکستری است"

خبرگزاری تسنیم: بخش دوم متن کتاب «دفترچه خاطرات افغانستان، از ظاهرشاه تا طالبان» به ملاقات ابتدایی ج.ان.دیکسیت (J.N.Dixit) با سران و مقامات افغانستانی اختصاص دارد.

خبرگزاری تسنیم : افغانستان سرزمین ظاهرا شناخته‌شده و در عین حال پر از ابهامی در مرزهای شرقی سرزمینی ایران، تاریخ پرپیچ‌و‌خم، ملتهب و در عین حال پر از سوالی برای تمام جهان است.

جنگ با شوروی، حضور جنگجویان مجاهد، ظهور طالبان، حمله آمریکا و...  اتفاقات بزرگی برای نیم قرن تاریخ سرزمینی با مردمان پیچیده در قلب غرب آسیاست.حوادثی که هر کدام به تنهایی می‌توانند سرنوشت یک کشور را برای قرن‌ها تحت‌تاثیر قرار دهد.اما این تاریخ پیچیده، پرمساله و پرداستان بیش از همه برای خود مردمان سختکوش افغانستانی پوشیده نگه داشته شده است.اما علاوه بر افغانستانی‌ها، بخش مهمی از تاریخ ایران به تاریخ معاصر افغانستان گره خورده است و خطر ندانستن آنچه در این سالها بر سر افغانستان آمد و نداشتن یک نگاه تاریخی به مساله افغانستانی کم‌کم در حال نمایان شده است.

ج.ان.دیکسیت (J.N.Dixit) ، وزیر خارجه سابق هند از سال 1981 تا سال 1985 به عنوان سفیر هند در افغانستان مشغول به فعالیت می‌شود.دوره‌ای که اقتدار و سلطه شوروی بر این کشور در حال به پایان رسیدن است و مجاهدین در حال قدرت گرفتن. او در کتابی تحت عنوان «دفترچه خاطراتی از افغانستان» یادداشت‌های روزانه خود را از خضور در افغانستان در این دوره حیاتی وتاریخ‌ساز منتشر کرده است.

خبرگزاری تسنیم به  منظور به وجود آوردن آن دید تاریخی که ذکرش رفت، ترجمه فارسی کتاب خاطرات ج.ان.دیکسیت (J.N.Dixit) ، وزیر خارجه سابق هند پیرامون یکی از ماموریت‌های حساس او در کابل افغانستان را منتشر می‌کند.

سید عبدالحسین رئیس‌السادات، رایزن فرهنگی ایران در پاکستان و مسئول خانه فرهنگ ایران در پیشاور این کتاب را ترجمه کرده است و در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است و قرار است به تناوب همه بخش‌های کتاب منتشر می‌شود.

برای ارتباط مستقیم با مترجم می‌توانید با این آدرس ایمیل در ارتباط باشید: raeisossadat@gmail.com

بخش اول این کتاب اینجا منتشر شد. مقدمه کتاب در اینجا منتشر شد و دیباچه در اینجا و اینجا.

بخش اول از متن کتاب هم اینجا منتشر شد.

18 ژانویه

استوارنامه‌ام را تقدیم ببرک کارمل کردم. گارد احترامی هم کنار گاردهای ریاست جمهوری قرار داشت که لباس خاکی رنگ و سرخ پوشیده بود. تمرین نظامی و پیش فنگ کردنشان کاملاً روسی بود. سلاحشان تفنگ کلاشینکف بود.

مراسم در ارگ قدیم برگزار شد، دژی با سنگ خاکستری و مرمرهای رنگارنگ بعنوان کف پوش و می‌زهایی که رویشان مرمر بود. ساختمانی خالی از سکنه بنظر می‌رسید، بدون تزئینات و بدون هیچ اثر هنری.

دوست، وزیر خارجه هم حضور داشت. پس از مراسم چهل دقیقه گفتگو با کارمل صورت گرفت. بیشتر او صحبت کرد. در سخنان او خطّ حزب بود. در مورد وضعیّت افغانستان، آمریکا، پاکستان، چین و نیروهای امپریالیستی که در تبهکاری و شرارت‌ها حضور دارند. گفت: «من معتقدم در سال 1978 اشتباهاتی داشتیم. امین و ترکی کاملاً خواسته‌های مردم را درک نکردند. ما می‌بایستی برای روابط خوب با مردم معمولی ورهبران مذهبی و قبایلی برنامه‌ریزی و آنرا اجرا می‌کردیم.» کارمل افزود اطمینان دارد اوضاع را کنترل و آرامش را به کشور باز می‌گرداند. او ناآرامی‌های قندهار، پکتیا و جلال‌آباد را تأیید کرد ولی گفت تلاش برای ایجاد وحدت و آشتی هم در جریان است. کارمل در مورد بنیانگذاری جبههٔ ملّی میهن و انتخابات تا سطح روستا‌ها برای نمایندگان حزبی سخن گفت. او به من اطّلاع داد که دومین گردهمایی بزرگ حزب حاکم بزودی در مارس 1982 یا همین حدود برگزار خواهد شد. وی افزود: «من به اندازهٔ کافی انعطاف پذیر هستم که بتوانم راه حلّی سیاسی ایجاد کنم. ما انقلاب ایران را می‌پذیریم و قبول داریم. ما اسلام را می‌پذیریم و به آن در افغانستان احترام می‌گذاریم. ما در رفتار با پاکستان و ایران برای یافتن راه حلّی صلح آمیز، کاملاً انعطاف پذیر هستیم ولی آن‌ها هم باید بپذیرند که جریان ایجاد شده بوسیلهٔ انقلاب ثور غیر قابل بازگشت است.» اشارهٔ او به هند و خانم گاندی گرم و ستایش آمیز بود. او گفت: نخست وزیر شما عاقل، شجاع و قوی است. رهبری جهانی که همهٔ ما نیازمندیم.

کارمل حدود پنج فوت و چهار- پنج اینچ قد دارد، گندمگون است. چشم‌هایی فریبا دارد، اعتماد به نفس از خود نشان می‌دهد و دقیق، زیرک، و مستعد است، مستعدّ خشونت. بیشتر یک حزب گردان است تا رهبر یک انقلاب. نخستین برداشتم از او این است که به اندازهٔ کت و شلواری که پوشیده بود، خاکستری است.

دوست در تمامی زمان گفتگو کاملاً ساکت بود. حتّی بنظر می‌رسید از کارمل دور است و برای خود ملاحظاتی دارد. بنطر نمی‌رسید الفتی بین آن‌ها برقرار باشد.

19ژانویه

در طول روز با سلطان‌علی‌کشتمند نخست وزیر، نور‌احمدنور، عضو دفتر سیاسی [پلیتبوروPolitboro] و دبیر این دفتر، دکتر زیری، عضوPDPA ودفتر سیاسی حزب دیدار کردم. گزارش کاملی درمورد این گفتگو‌ها برای چینمایا (Chinmaya) مدیرکل مربوطه در وزارت امور خارجه فرستادم. بنظر من کشمند، رُکّ و صریح، از نظر ایدئولوژیکی متعهّد و پایبند و یک وطن پرست آمد. از محدودیّت‌های قبایلی و قوم‌گرایی افغانی بسیار آگاه بود. طبیعی است چون خود او هزاره است. او طاس، خوشرو با ترکیبی مُغولی است. انگلیسی را روان صحبت می‌کند، رفتارش به تحصیلکرده‌ها می‌برد، شمرده سخن می‌گوید، صریح و حرفه‌ای است.

نور، فارسی صحبت کرد؛ با کلمات انگلیسی که گاهی بکار می‌برد. دیدگاهش نسبت به آیندهٔ افغانستان نامطمئن است و در ارائهٔ ارزیابی‌ها و دادن اطّلاعات زیرک و محتاط. متعهّد به عقیده بدون اینکه خطّ دیگری از خودش نشان دهد بجز یک عضو حزب.

دکتر زیری آدم متفاوتی بود. شمرده سخن می‌گفت. زیاده از حدّ نسبت به جناح‌گرایی درون حزب صادق و خودمانی بود. اظهارات سخیف و پستی نسبت به نور‌احمد‌نور و وطن‌جار ابراز داشت. زیری گفت: «کارمل خوب است ولی نمایندهٔ نسل پیر‌تر مترقّی‌هاست. آینده متعلّق به ما ونسل من است، نسل جوان»

او گفت: «بجای صحبت کردن با مردم افغانستان از بالای یک تانک و با کتاب‌هایی از مارکسیسم و لنینیسم در دستانمان، باید با آن‌ها در مسجد بنشینیم و به آن‌ها بگوئیم که انقلاب و دینی مثل اسلام با هم تعارضی ندارند.» جنگ خلق- پرچم همیشه شخصی و در سطح بالای رهبری بوده است، نه در بین سربازان و رده‌های پایین. «احساس می‌کنم او بسیار شفّاف و با تمام احساسش صحبت می‌کرد. در زمینهٔ قدرت سیاسی او شخصی جاه‌طلب و خودخواه است، و تا حدّی از خود-بزرگ‌بینی رنج می‌برد. او پیش رفت تا اینجا که:» من بینانگذار جناح خلق هستم. من فعّالیّت‌های خلق را در ارتش پایه‌گذاری کردم. من مصمّم به ایجاد وحدت بین دو جناح هستم. «و همین طور برای یک ساعت و نیم ادامه داد. او اهل قندهار است ولی یک کلمه هم در مورد وضعیّت سخت آنجا صحبت نکرد.

دیر وقت شب خبرهایی از کنسولمان در قندهار گرفتم که نظامیان روسی از شانزدهم ژانویه مستقیماً در شهر وارد عملیّات شده‌اند. شورشیان آنروز صبح به دفتر فرماندار قندهار حمله کرده بودند. شهر طیّ سه روز گذشته کاملاً تعطیل بوده است. فرمان تیر داده شده و طبق گزارش تلفات سنگینی به غیرنظامیان وارد شده است. آتش شوروی بازار اصلی را بطور کامل سوخته است. کنسولگری و کارکنانش تا آنشب سالم بودند.

23-20ژانویه

روز بیستم دو معاون نخست وزیر را ملاقات کردم. گُلداد (یک خلقی) و سربلند (یک پرچمی و سرکنسول پیشین در بمبئی)؛ آقای آریان، معاون رئیس شورای انقلاب و دکتر آناهیتا راتب‌زاد، عضو دفتر سیاسی را هم ملاقات کردم.

گُلداد خیلی آرام است. اکثر اوقات خاموش و مردی که احساس می‌کنی بیش از حدّ و اندازه در درون خودش محتاط است. پاسخی به هیچکدام از درخواست‌هایم برای صحبت در مورد وضعیّت افغانستان، داخلی یا خارجی، نداد. فقط حرف‌های کلّی زد و نیاز به ادامهٔ روابط حسنه با هند. در چشم‌های او سوءظن کلّی و گریز از همهٔ انسان‌ها و دنیای پیرامونش به چشم می‌خورد.

سربلند، مؤدب و قیافه‌ای شبیه جوان‌های عیّاش لبنانی یا ایرانی داشت. در شخصیّتش جلال و شکوه و شعله‌ای کنترل شده وجود داشت. در مورد تلاش برای وحدت درون حزب و برنامه‌های ایجاد اتّحاد در دولت سخن گفت. تأیید کرد در کشور دسترسی به مجموعهٔ اطّلاعات و رسانه‌های گروهی به جمعیّت شهری محدود می‌شود و آنهم بیشتر در کابل، و نه قندهار و یا جلال‌آباد.

رادیو بُرد بیشتری در قندهار، جلال‌آباد و کمی مزارشریف و هرات دارد. به گفتهٔ او رادیو واسطهٔ مؤثّرتری برای انتقال پیام انقلاب است. او به من گفت چهار روزنامه در افغانستان وجود دارد، یکی به انگلیسی، کابِل نیوتایمز (The Kabul New Times)، و سه‌تا به دری و پشتو، هیواد، انیس و حقیقت انقلاب ثور. با حالتی نسبتاً پشیمان پذیرفت که بیشتر مطالبی که منتشر می‌-شوند، دست نوشته‌های دولت هستند و خبرهای جهانی از پراودا، تاس، نووستی و دیگر خبرگزاری-های سوسیالیستی گرفته می‌شود. وقتی سخن از پاکستان است گاهی از منابع هندی و رادیو‌ هند نیز استفاده می‌شود. سربلند موافقت کرد به روزنامه‌نگاران هندی بیشتری ممکن است اجازه داده شود بر اساس پیشنهاد‌ها و توصیه‌های سفارت به افغانستان بیایند.

دکتر آناهیتا راتب‌زاد، احساسی، گرم در رفتارش و پر از احساس و تعهّد نسبت به حزب و دولت. نسبت به پاکستان بسیار عصبانی و منتقد بود. آنرا به» نوزاد نارسی که استعمار و امپریالیسم آنرا شیر می‌دهند، تشبیه کرد. «من مجذوب بی‌پیرایگی زنانه در تشبیهات او در گفتگو هستم. او باید بیش از پنجاه ساله یا همین حدود باشد ولی هنوز اندامی عالی دارد. مرا فقط» سفیرمن «می‌خواند که تاحدّی ناراحتم می‌کرد. باید زنی غیر معمولی باشد ـازآنچه که در یک جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اسلامی قبایلی مثل افغانستان باید باشد می‌گویم.
آقای آریان، اردو صحبت می‌کند و دوستدار لاتا مانجشکار است، بیشتر وقت را در مورد آواز او در فیلم» محلّ «صحبت کرد. جوان است، احتمالاً 30 تا 35 ساله است. بر این موضوع پافشاری می‌کرد که» هند نباید بگذارد ما سقوط کنیم. باید به ما کمک کنید تا روابط بین افغانستان و هند را تقویت کنیم «و از این قبیل.

کلنل گیل، همت سنیگ، مشاور نظامی‌ام، صاف و ساده اینطور به من اطمینان داد:
» من نمی‌خواهم شما را در مورد افغانستان نگران کنم... جناب سفیر! به این ارزیابی‌هایی که ازین کارمندان جلیل‌القدر و این جوانک‌ها بدست شما می‌رسد که اعتماد ندارید! سلف شما [سفیر پیش ازشما] با من مشورت نمی‌کرد. او سرّی بود، من سربازم. من اَسرار را دوست ندارم. «این جملهٔ آخر تقریباً مرا مبهوت کرد. او بالاخره مرا متقاعد کرد بروم و جانشین وزیر دفاع، ژنرال عبدالقادر (ژنرال نیروی هوایی افغانستان تعلیم دیده در مسکو) و یکی از رهبران عملیّاتی انقلاب آوریل [ثور-اردیبهشت] 1978 را ببینم. پس از نظارت بر جنگ خونین و سنگین روسیّه در مقابل شورشیان از شانزدهم ژانویه تا امروز، قادر تازه از قندهار برگشته بود. یک اتومبیل اسکورت مارا تا کاخ دارالامان هدایت می‌کند. پس از پیش‌فنگ و پس‌فنگ‌های زیاد، پا بر زمین کوبیدن‌ها و سلام‌های نظامی، گام برداشتنی نامطمئن در راهرویی تاریک و طولانی با مرمرهایی نیمه روشن و در قصری باسنگ‌های زرد و لیمویی، که امان‌الله‌شاه نگونبخت بیش از پنجاه سال پیش ساخت، مدیر اطّلاعات ارتش افغانستان و رئیس وابستگی خارجی، دو سرهنگ (سرهنگ امید و سرهنگ خطاب) مرا به حضور قادر بردند. ما با دیدن یکدیگر سه بارگونه‌های هم را بوسیدیم. سبیل قادر مثل سوزن در صورتم فرو می‌رود و به من حالت عصبانیت دست می‌دهد، چیزی که باید از آن چشم پوشید، بخاطر گل وجود کشورم! اونیفورم‌ها خاکی بودند و مدال‌ها و نشان‌ها آویزان. ملقمه‌ای از مدل‌های بریتانیایی، آلمانی، روسی و ترکی. قادر حدود پنج و نیم پا قامت دارد، گندمگون با چشمانی جستجوگر که طیّ لحظات سکوتی که بخاطر مترجم در گفتگو پیش می‌آمد، به من زل می‌زد.

او به دری سخن می‌گفت (روسی هم می‌داند). شباهت غریبی به هنرپیشهٔ هندی ک. ن. سینگ دارد که از فیلم‌هایی چون» آواره «که در نوجوانی دیدم بخاطر می‌آورم.
یک چشمش پوشیده بود و در گفتگو خیلی شمرده و آهستهٔ تهدید‌آمیز سخن می‌گفت. قادر زیاد در مورد وضعیّت ارتش یا شورش [نویسنده تقریباً همه‌جا از مخالفت با دولت‌های کمونیستی افغانستان با عنوان» شورش «و» شورشگران «یاد می‌کند. م.] سخن نمی‌گفت بجز تکرار این درخواست که هند می‌بایست همکاری دفاعی و برنامه‌های آموزشی را با افغانستان تجدید کند. من از او خواستم پیشنهادات مشخّصی را برایم بفرستد تا آن‌ها را بررسی کنم. او گفت حزب و نیروهای مسلّح مطمئن هستند بر اوضاع مسلط خواهند شد.
روز بیست و یکم هوا ابری شد و از حدود ده صبح تا دو بعد از ظهر یک عالمه برف بارید. اواخر بعد از ظهر با پنجشیری، عضو دیگر دفتر سیاسی ملاقات داشتم که حالت تلوتلو خوران و مست آقای چیپس (Mr Chips) را برایم تداعی کرد. لحن کلامش خودـ‌کوچک بین است. با احساس احترام و تعلّق خاطر نسبت به هند و خانم گاندی سخن گفت. شاید درونگرا‌ترین و متفکّر‌ترین رهبری است که تاکنون ملاقات کرده‌ام. او تمایلات خلقی دارد. چندان نسبت به جنبش-های وحدت پسند تمایل نداشت، اگرچه در ظاهر در آن راه کار می‌کرد. الآنکه به گذشته بر می‌-گردم، احساس می‌کنم هم گلداد، قائم مقام نخست وزیر و هم پنجشیری خیلی کسل و خسته بنظر می‌_ رسیدند.

رفتم تا بریالی (Baryalai) برادر کوچک‌تر کارمل و عضو غیر دائم دفتر سیاسی را ببینم. او تحصیلکرده و تربیت یافتهٔ مسکو، گرم، پرحرارت، دوستانه و اطمینان‌بخش بود. وقتی با من صحبت می‌کرد اغلب بنظر می‌رسید دارد بایک جمع کوچک یااعضای کمیتهٔ مرکزی سخن می‌-گوید. در اینجا هم با خطّ و مشی حزبی و دولتی پیرامون وضعیّت افغانستان و پیش بینی‌های آیندهٔ آن روبرو شدم. بریالی پُر از شعارهای مارکسیستی بود. تحلیل نسبتاً جالب توجّهی کرد که هنوز در خاطرم هست. او گفت:» انقلاب ثور، انقلاب رعایا، کارگران، روشنفکران و خرده و نیمه بورژوا‌ها علیه استعمار فئودالی امپریالیستی بود. ما بایستی بر گروه‌های طاغی غلبه کنیم. دوستان روسی ما مقاومت خواهند کرد و دست به خطا نخواهند زد تا ما بطور رضایتبخش بر مشکلاتمان غلبه کنیم. «او افزود:» البته ما از هند شکوه‌مند، قوی و برادرانه می‌خواهیم در کنار ما بایستد. «این دومین بار بود که یک خطّ مشی همسان را در مورد هند می‌شنیدم. نخستین بار زیری این حرف را زد. بریالی به من گفت:» کارمل به من گفته است شما آدم دیگری هستید، سفیری با دیدگاهی متفاوت. «فکر می‌-کنم پیام این است که دولت افغانستان از من انتظار دارد احساس همدردی بیشتری نشان دهم و از انقلاب ثور حمایت کنم و تصویری از رژیم کارمل بسازم تا کمک بیشتری دریافت کند.

ساعت 12 رفتم و با مقدّم‌السّفرا، سفیر لهستان، دکتر باراد زیج (Dr Barad Ziej) دیدار کردم که سه سال و نیم در این کشور بوده است. او دوست داشتنی و خوش هیکل بود و اظهار داشت که اوضاع تحت کنترل نیست ولی شوروی‌ها تا آخر ایستاده‌اند. اقامتگاه سفارتش سرد بود و ظاهری رنگ و رو رفته داشت. یک افغانی که بنظر تندخو می‌آمد چای و کیک میوه‌ای آورد که خانم خانه (خانم سفیر) درست کرده بود.

برای نهاری رفتم که انور مولیک Anwar Mullick از اعضای انجمن IAC هند به افتخارم در هتل اینترـ کُنتینِنتال داده بود. افسران هندی، دو سوم مأمورین سیاسی و اعضای IAC حضور داشتند. مولیک، که در ژاکتی سرخ رنگ و شلواری خاکستری روشن جلوه‌ای شاخص داشت، نهاری داد که شامل بیش از شانزده نوع غذا، پنج نوع شیرینی و انواع نوشیدنی بود. منظرهٔ شهر کابل از طبقهٔ پنجم رستوران افسانه‌ای بود ولی هتل بدون مشتری منظرهٔ غریبانه‌ای داشت. آقای گارنر (Garner) کاردار بریتانیا بود که کمی زبانش می‌گرفت با همسری که دقیقاً شبیه یکی از نقش‌های توجّه برانگیز داستان‌های دیکنس (Dickens) بنظر می‌آمد. خانم گارنر رو به من کرد و گفت: من همیشه علاقه دارم در هر شرایطی عاشق کسی شوم که نقش منفی بازی می‌کند. این نوع نقش‌ها [آدم‌ها] اغلب جذّاب‌ترند. چاره‌ای جز موافقت نداشتم. این حرکت یک عکس‌العمل موقّتی بود.

سفیر یوگسلاوی، مالباسیک (Malbasic) قضاوت تندی کرد که ضروری‌ است تمامی سفرا پیش‌زمینه‌ای نظامی داشته باشند (وی خودش دارد. قبلاً در یکی ازبخش‌های ارتش یوگسلاوی سرهنگ بوده است). تا آنجا که مربوط به افغانستان می‌شود من حدس می‌زنم ممکن است درست بگوید. خانم کاپیتانی (Capitani)، همسر زیبا و ظریف کاردار ایتالیا به من گفت: چون همسرت در کابل نیست؛ اگرچه همسایه‌ایم، نمی‌توانم به دیدنت بیایم. باعث تأسّف است. اصلاً چرا زن‌ها از آغاز برقراری ارتباطشان را تنها محدود به حضور یک واسطهٔ مؤنث می‌کنند؟ آیا قدرت بالقوّه مرموز بانفوذی وجود دارد که همهٔ زن‌ها از مرد‌ها بیم دارند؟ من تعجّب می‌کنم.

مأمورین سیاسی تعدادشان کم است. در نگاه اوّل بازگو کنندهٔ سطح منافع یا عدم وجود منافع دولت متبوعشان در این کشور است. من دلم می‌خواهد اینجا هم مثل داکا باشد. گروهی هم جنس و همخوان و یکدست.

بعد از ظهر هشت نفر از هیأت بازرگانان هندی ملاقات داشتند. دوتای آن‌ها وابسته به خانواده‌هایی بودند که ازسال1907 در اینجا به تجارت مشغول بوده‌اند. شکایت‌های آن‌ها عموماً پیرامون دخالت در امور تجاری و غیره بود. هیچکدام از آن‌ها دیدگاه یا راهکاری در مورد آینده یا علاقه‌ای نسبت به وضع مردم افغانستان نشان نداد.
به میهمانی عصرانه‌ای رفتم که برای خداحافظی کاردار ایالات متّحده، می‌لر (Miller)، ترتیب یافته بود که من و خودش را دو کشتی تشبیه کرد که شب هنگام در دریای آزاد از کنار یکدیگر رد می‌شوند.

کاردار چین پیشنهاد کرد اگر موافق باشم منازعهٔ چین و هند را با من در کابل حلّ کند. من فکر می‌کنم کار خیلی بیش از این‌ها ریشه‌دار باشد. به او گفتم اگر معنای گفتگو تخلیهٔ بخش-های مرزی باشد که از سال 1956 تاکنون در اشغال دارند از همین حالا و همین جا می‌توانیم بحث را شروع کنیم. کمی جا خورد و عقب نشست. بجای آن پیشنهاد غذای چینی و فیلم‌های چینی داد.

برای شام به خانهٔ مینا (Meena) دبیر اوّل رفتم که در حال رفتن بود. در آنجا معاون وزیر امور عمومی نیز حضور داشت و یک آقایی بنام دکتر اسماعیل که با عنوان رئیس سرمایه گذاری خصوصی و نفر اصلی بخش مالی در کمیته‌‌‌‌‌ی دولتی برنامه ریزی معرّفی شد. قصّهٔ نیاز به بهبود روابط هند و افغانستان و دستاوردهای انقلاب ثور تکرار شد. وی درخواست برقراری مجدّد حضور معلّمین هندی و برگزاری دورهٔ آموزش انگلیسی برای افغان‌ها در کابل را مطرح کرد. از او خواستم پیشنهادش را دقیق مشخّص کند. همهٔ ما تا حدود زیادی مست ویسکی و گفتگو شده بودیم. وقتی آنجا را ترک کردیم نه شب بود (روز بیست و یکم) و برف برای ایجاد حدّاکثر نومیدی در همهٔ آن-‌ها که در افغانستان هستند، فقط شب می‌بارید.

امروز (جمعه) بیست و دوم، یک هفته تمام در کابل بوده‌ام. برای نهار به خانهٔ دارامارو (Dharamaro) رفتم که متخصّص معدن‌شناسی است. معاون وزیر معادن، یک نفر از جناح خلق که حالا نامش را بخاطر نمی‌آورم همراه با یک افغان جوان آموزش دیده در روسیّه هم آنجا بودند. آن‌ها هردو از ادّعاهای کارمل در مورد اتّحاد، روش حزبی برخورد با مردم، رهبران مذهبی و کنترل کشور مدام شکوه و هی اَه و پیف کردند. آن‌ها گفتند هیچ توفیقی بدست نیامده و تا مدّت‌های طولانی موفّقیّتی نخواهد بود.

تنها راه مطمئن حضور قوی و مستمرّ روسیّه است. دلخوری، نفرت و انتقاد علنی در نظرات این آقایان کاملاً آشکار بود. بنابراین رئیس جمهور کارمل حتّی در درون دولت خودش ودر رده‌های بالای حزبی و سیاسی با اختلاف عقیده روبروست. برگشتم و خوابیدم. هوا آفتابی و حتّی می‌شود گفت گرم بود. آقای مداک (Madhok) دستیار ویژه بخش صنعت از دهلی رسید و اخبار خانواده‌ام را برایم آورد. چقدر خوبه آدم بدونه حالشون خوبه.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران