یاور صدیق انقلاب
خبرگزاری تسنیم: متن کامل ۲۷ خاطره اختصاصی تسنیم از مرحوم استاد پرورش که سال گذشته به قلم مرتضی نجفی قدسی و بهصورت تدریجی در این خبرگزاری منتشر شد، اینک یکجا تقدیم خوانندگان گرامی میشود:
به گزارش خبرگزاری تسنیم، متن کامل 27 خاطره اختصاصی تسنیم از مرحوم استاد پرورش که سال گذشته به قلم مرتضی نجفی قدسی و بهصورت تدریجی در این خبرگزاری منتشر شد، اینک یکجا تقدیم خوانندگان گرامی میشود. این مجموعه در قالب کتابی از سوی دوستان آن مرحوم منتشر شد. ابتدا پیام آیتالله العظمیامام خامنهای و پس از آن عناوین مقالات، و سپس متن مقالات را در ذیل از نظر میگذرانید:
متن پیام تسلیت امام خامنهای در پی درگذشت استاد پرورش
حضرت آیتالله خامنهای در پی درگذشت یاور صدیق انقلاب آقای سیدعلی اکبر پرورش پیام تسلیتی صادر کردند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
با تأسف و تأثر، خبر درگذشت یاور صدیق انقلاب مرحوم آقای سیدعلی اکبر پرورش رحمتاللهعلیه را دریافت کردم؛ چهرهی محترم و اثرگذاری که بخش اعظم عمر با برکت خود را در خدمت اسلام و ارزشهای متعالی دین گذرانید، و لهجهی صادق و دل با اخلاص و خُلق نیک را به ترویج و تحکیم انقلاب و نظام اسلامی گماشت؛ تلاشهای مبارزاتی در دوران طاغوت را به خدمات ارزنده و مسئولیتهای سنگین خود در قوهی مجریه و قوهی مقنّنه و شورای عالی دفاع در دوران جمهوری اسلامی پیوند داد و با همهی توان به کشور و ملت خود خدمت کرد، و سلامت و راحت خود را بر سرِ انجام وظیفه نهاد. بیماری رنجبار و طولانی او آخرین آزمایش دشواری بود که وی با صبر و متانت، آن را تحمل کرد و زندگی پاک و شرافتمندانه را به پایان برد. اینجانب در گذشت ایشان را به خانواده و بازماندگان محترم و به همهی دوستان و علاقمندان ایشان تسلیت میگویم و رحمت و رضوان الهی را برای وی مسألت میکنم.
سیدعلی خامنهای
6 دی 1392
عناوین مقالات
بخش اول/ تواضع و فروتنی استاد پرورش
بخش دوم / نیکی استاد پرورش به مادر و رؤیت بهشت
بخش سوم / خاطره استاد پرورش از گره گشایی سوره یاسین و دیدار با استاد محمدرضا حکیمی
بخش چهارم / ارزش و اهمیت معلمی از دیدگاه استاد پرورش
بخش پنجم /تجلیل مراجع عظام تقلید از استاد پرورش
«استاد پرورش از بکائین روزگار بود»
بخش ششم / استاد پرورش در مقام دعا و تضرع
بخش هفتم /محبت به اهل بیت (ع) و عنایت به استاد حاج علی انسانی
بخش هشتم / زبان گویا و ادبیات عرفانی استاد پرورش
بخش نهم / علاقه متقابل استاد پرورش و مرحوم میرزا اسماعیل دولابی
بخش دهم/ «ناشئه لیل» از زبان استاد پرورش
بخش یازدهم / تبلیغ دین و نهراسیدن از غیر خدا
بخش دوازدهم / مبارزه استاد پرورش با گروهک منحرف مهدی هاشمی معدوم
بخش سیزدهم / عشق استاد پرورش به امام زمان (عج) و ماجرای انجمن حجتیه
بخش چهاردهم / اشکالات استاد پرورش بر انجمن حجتیه و بیانات حضرت آیتالله گرامی قمی
بخش پانزدهم / عشق به امام زمان (عج) و بیتعلقی به دنیا
بخش شانزدهم / فنای فیالله و سفر الی الله - به انگیزه چهلمین روز ارتحال استاد سید اکبر پرورش
بخش هفدهم / استاد پرورش و حزب جمهوری اسلامی
بخش هجدهم / تقابل استاد پرورش با جریان بنی صدر
بخش نوزدهم / شخصیت حضرت امام (رض) و رهبر معظم انقلاب (مدظله) از دیدگاه استاد پرورش
بخش بیستم / شخصیت استاد پرورش در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای (مدظله العالی)
بخش بیست و یکم / کلام و سخن پاکیزه در بیان استاد پرورش
بخش بیست و دوم / تهجد و شب زندهداری استاد پرورش - شبی با استاد پرورش در جبهه
بخش بیست و سوم / «عبودیت» از دیدگاه استاد پرورش
بخش بیست و چهارم / مفهوم «عمل صالح» از دیدگاه استاد پرورش
بخش بیست و پنجم / آثار اجتماعی «عمل صالح»از دیدگاه استاد پرورش و بیانات حضرت آیتالله مهدوی کنی در تجلیل از شخصیت استاد پرورش
بخش بیست و ششم / اهمیت «ولایت»از نگاه استاد پرورش و ماجرایی خواندنی از علامه محمدتقی جعفری
بخش بیست و هفتم / ماجرای «یازهرا» گفتن استاد پرورش در بستر بیماری
یادی از استاد پرورش
مقدمه
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً »
(سوره احزاب، آیۀ 23)
خبر تأسفبار ارتحال استاد سیدعلیاکبر پرورش برای همه دوستداران و عزیزانی که با ایشان آشنایی داشتهاند، سخت و اندوهبار است، اما چه کنیم که مرگ، حق است و به فرموده قرآن کریم «کل نفس ذائقة الموت» هر انسانی مرگ را میچشد.
البته برای او که یک عارف به تمام معنا بود و پیوسته مشتاق لقاءالله، مرگ بسیار شیرین و زیبا بود، همان طور که امیرالمؤمنین فرمودند: «والله پسر ابیطالب به «موت» مأنوستر است و اشتیاق بیشتر دارد تا طفل به شیر خوردن از مادرش.
استاد پرورش انسان بسیار بزرگی بود که ابعاد وجودی او به آسانی قابل تبیین نیست، اگرچه ایشان از پیشگامان نهضت انقلاب اسلامی به شمار میآمد و با بسیاری از بزرگان این نهضت همانند شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید رجایی، شهید باهنر، رهبری معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای، حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی و بسیاری دیگر از اعاظم همچون آیتالله مهدوی کنی، مرحوم حبیبالله عسگراولادی و دیگران همراه و همگام بود و به حق باید گفت یکی از استوانههای انقلاب اسلامی بود و به خصوص در منطقه اصفهان که زادگاه ایشان بود یکی از سه رکن اصلی انقلاب پس از مرحوم آیتالله سیدحسین خادمی و مرحوم آیتالله سیدجلالالدین طاهری محسوب میشد و شرح مبارزات ایشان و سخنرانیهای انقلابی و کوبنده و روشنگرانه ایشان در طول نهضت انقلاب اسلامی مایه دلگرمی تمام انقلابیون اصفهان بود و بسیاری از شهدای گرانقدر انقلاب از شاگردان و دستپروردگان فکری ایشان بودند، ولی همه اینها بیانگر عظمت وجودی ایشان نیست و برای ما که از دوران کودکی ایشان را دریافته و تا آخر در بسیاری از سفرها، حضرها، خلوتها، جلوتها و در عموم و در خواص، ایشان را از نزدیکدیدهایم، آنچه برایمان بیشتر از همه جلوهگری میکند، عظمت معنوی ایشان است که به حق والانصاف انسانی عارف و عاشق پروردگار و محبّ اهل بیت علیهمالسلام بود.
او برای ما میگفت که «انسان خوب است معروف باشد نه مشهور» و اضافه میکرد که معروف برای اهل آسمان شناخته شده است و مشهور برای اهل زمین. اهل معرفت را آسمانیها میشناسند، لذا از شهرت گریزان بود ولی به عرفان و معرفت بسیار مشتاق.
ابعاد معنوی و عرفانی استاد پرورش حقیقتاً بسیار فراتر از ابعاد انقلابی و مبارزاتی و مسئولیتهای سیاسی ایشان است، اگرچه ایشان در تمام این زمینهها یک الگوی بسیار خوب از انسان مسئول و مبارز انقلابی بود ولی هنگامی که به تبیین مسائل و نکات دقیق عرفانی میپرداخت و از آیات و روایات برداشتهای عرفانی ارائه میکرد و با ادبیات کهن ایران که مشحون از عرفان و اخلاق است، آنها را درمیآمیخت، بسیار زیباتر و عاشقانه و دلنشینتر میشد، مخصوصاً هنگامی که در بیان معارف الهی اشکش سرازیر میشد، تا عمق وجود در دل شاگردان نفوذ پیدا میکرد.
او بسیاری از اوقات، اشعار حافظ را با معرفت بیان میکرد و عاشقانه اشک میریخت و حتی خوابی را هم از مرحوم حافظ نقل کردند که حافظ برای ایشان یک بیت شعر خوانده بود و دوباره در جایگاهش آرمیده بود.
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب / تا سـر زلف عـروسان سخـن شانـه زدنـد
ایشان میگفتند در فکر بودم که چرا حافظ از بین همه اشعار خود، این یک بیت را برایم خواند که خوب تأمل کردم دیدم در این یک بیت تقریباً بیست صنعت شعری بهکار رفته است، به هرحال تسلط استاد پرورش بر ادبیات و شعر و سخن، توان ایشان را در سخنوری، قدرتی چند برابر داده بود به طوری که گاهی برخی سخنرانیها تا 3 ساعت هم به طول مینجامید ولی دلهای مشتاق و جوانان جویای عرفان و معرفت، با تشنهکامی همچنان به بیانات ایشان گوش فرا میدادند و سر از پا نمیشناختند. ایشان در جوانی سخنوری بسیار عالی بودند بهطوری که از ایشان برای مجالس بسیار مهم دعوت میشد که نمونه آن سخنرانیهای ایشان در مسجد قبای تهران به دعوت شهید دکتر مفتح و با حضور بزرگانی چون شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی و شهید آیتالله مطهری و بسیاری دیگر از شخصیتهای علمی و فکری آن دوران بود.
«اهل تهجد» بودن یکی از ویژگیهای اصلی ایشان بود و در طریق عرفانی بر شبزندهداری و انس با شب و سحر و تفکر و عبادت سحرگاهی تاکید فراوان داشت کما اینکه در آیات قرآن و روایات نیز بر این مهم بسیار تأکید شده و در اشعار حافظ و دیگران نیز بر سحرخیزی و دعا و ورد سحری اشارات مکرر شده است.
یکی دیگر از ابعاد وجودی استاد پرورش، «اخلاص» ایشان بود که این مهم بر اثر سالها تمرین و مبارزه با نفس بهوجود آمده بود و اخلاص ایشان به حدی بود که بسیاری از بزرگان را نیز مجذوب خود میکرد، خاطرهای کوتاه از شهیدی گرانقدر به نام جلال افشار نقل کنم که شهید بسیار عارف و والامقامی است و بنده نیز لحظات شهادت او را شاهد بودم. شهید جلال افشار که از شاگردان معنوی و فکری استاد پرورش بود، در وصیتنامهاش نوشته است: «استادم پرورش، شما با اخلاصتان مرا سوزاندید» این جمله بسیار معناداری است و چقدر اثر اخلاص استاد پرورش عمیق بوده است که شهید آن را در وصیتنامهاش میآورد.
شهید افشار هنگامی که میخواست به جبهه برود تفألی به قرآن زد، آیه آمد: «من کان یرجوا لقاءالله فان اجل الله لأت و هوالسمیع العلیم» یعنی کسی که لقای الهی را جویاست و در پی این معنا است، مرگ در پیش روی اوست و خداوند شنوا و دانا است (و میداند که در قلوب مشتاقین لقایش چه میگذرد و چقدر در این اشتیاق میسوزند).
شهید افشار و همه شهدایی که به وجود استاد پرورش افتخار میکردید و زمزمه دعای کمیل ایشان شما را سر مست از عرفان میکرد، هماکنون استاد از پیش ما پر کشیده و به نزد شما آمده است، او را در بر بگیرید و به اعلی علیین ببرید و از خداوند عزیز منان بخواهید که ما هم« انشاءالله بکم لاحقون» باشیم.
خادم القرآن - مرتضی نجفی قدسی
بخش اول
تواضع و فروتنی استاد پرورش
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» ﴿القصص، 83﴾
همه کسانی که مرحوم استاد پرورش را دیده یا حتی فقط یک بار ملاقات کرده باشند، آثار تواضع و فروتنی را در ایشان به وضوح یافتهاند. او براساس آموزههای قرآن و اهل بیت(ع) هیچگاه خود را برتر از دیگران نمیدید و به همه افراد حتی آنانی که نمیشناخت و یا بچه بودند، احترامی ویژه میگذاشت و اشخاص گمان میکردند که ایشان آنها را میشناسد.
ایشان میگفتند باید با افراد طوری برخورد و معاشرت کنید که اگر بعد از ملاقات به شما گفتند این شخصی را که الان دیدی از اولیاء خدا بود! شما از عملکردتان و نوع دیداری که داشتهاید، پشیمان نشوید و خدا را شکر کنید که به وظیفه تان عمل کردهاید و وجود او را محترم شمردهاید.
مناسب میدانم خاطرهای را در اینجا نقل کنم که با خود حضرت استاد نیز در میان گذاشته و وجه خاصی داشته و موید عملکرد ایشان بوده است.
شبی خواب دیدم بنده و حاج آقا مرتضی نبوی در طرفین استاد پرورش در صف نماز نشستهایم و بعد از اتمام نماز، هنگامی که افراد به یکدیگر تقبلالله میگویند و دست میدهند، استاد پرورش به حاج آقا مرتضی نبوی دست دادند و تقبلالله گفتند و خم شدندو دست ایشان را هم بوسیدند! من تعجب کردم که چرا استاد پرورش اینکار را کردند و حاج آقا مرتضی خودشان را شاگرد معنوی استاد پرورش میدانند و چطور اجازه دادند تا استاد پرورش دست ایشان را ببوسند و فکرم را مشغول کرد تا اینکه خواستیم از اتاق خارج شویم، استاد به بنده تعارف کردند شما بفرمایید، بنده عرض کردم خیر، حضرتعالی بفرمایید و ایشان هنگامی که با مقاومت بنده روبهرو شدند به سمت درب دیگر اتاق رفتند و من هم از همان در خارج شدم، به ناگاه دیدم استاد برگشتند و از دری که بنده خارج شدم، پشت سر بنده خارج شدند! شرمنده شدم و عرض کردم حاج آقا چرا اینکارها را میکنید؟! آن بوسیدن دست حاج آقا مرتضی نبوی و الان هم پشت سربنده خارج شدید، آخر چرا اینکارها را میکنید؟!
ایشان در جواب جمله بسیار زیبایی فرمودند که در خاطرهام نقش بسته و ماندگار است، ایشان با صدایی آهسته فرمودند: "انسان تا افتادگی نکند، نمیتواند پرواز کند" این جمله بسیار عالی و حکیمانه است و خواب هم در اینجا تمام شد تا اینکه روزی بر ای استاد پرورش این خواب را نقل کردم، ایشان خوشحال شدند و تاریخ آن را جویا شدند و عرض کردم، سپس فرمودند این خواب یک ماجرایی دارد و آن این است که یک روز در جلسهای که حاج آقای مرتضی نبوی هم تشریف داشتند، یکی از عزیزان حاضر در جلسه شروع به تعریف و تمجید از حاج آقا مرتضی نبوی کرد و من احساس کردم که غرض او از این تعریفها بیشتر تحقیر بنده است که در این جلسه حضور دارم و ایشان از حاج آقا مرتضی تعریف میکند، تا این فکر به ذهنم خطور کرد با خود گفتم پرورش! مگر تو حاج آقا مرتضی را از خودت بهتر نمیدانی؟! گفتم چرا، به خود نهیب زدم که تو چکار داری او با چه نیتی از حاج آقا مرتضی تعریف میکند، اصلاً چرا تو خود از ایشان تعریف نمیکنی، که در اینجا من ورود کردم و عرض کردم آقا این حرفها که شما برای حاج آقا مرتضی میزنید که چیزی نیست، ما خیلی بالاتر از اینها را قائل هستیم و شروع کردم به تعریف از ایشان و حقیقتا آن تعریفهایی که در آن روز در آن جلسه من از ایشان کردم در حکم بوسیدن دست ایشان بود و من برداشتم از خواب شما این است که آن عملم در آن روز در تعریف از حاج آقا مرتضی نبوی بسیار خوب بوده است.
آری، انسان تا افتادگی نکند نمیتواند پرواز کند، و شرط پرواز روحی و معنوی انسان، افتادگی و تواضع و فروتنی است و مسلماً انسان متکبر هیچگاه اهل پرواز نخواهد بود چرا که زمینگیر نفس خویش است.
بخش دوم
نیکی استاد پرورش به مادر و رؤیت بهشت
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً» ﴿الأحقاف، 15﴾
"و ما انسان را به نیکی کردن به پدر و مادر سفارش کردیم..."
نیکی به پدر و مادر یکی از آموزههای اساسی دین اسلام است که در قرآن کریم و روایات نسبت به آن سفارش بسیار شده است و شرح و بسط آن مجال خاص خود را میطلبد. اما استاد پرورش یک انسانی بود که در این زمینه الگو بود و خوش درخشید و جلوهای از نتیجه زحمت خود را نیز در همین دنیا دید.
استاد پرورش در سن 6 سالگی پدرشان را از دست دادند و مادر ایشان از کودکی برای ایشان هم مادر بود و هم بایستی جای پدر را پر میکرد و زحمات زیادی برای رشد و تربیت تنها فرزندش کشید و البته استاد پرورش نیز از هنگامی که بالغ شد در خدمت مادر بود و حتی بعد از ازدواج نیز مادر را به همراه خود داشتند و در خدمت به ایشان بسیار مصمم بودند.
در ایامی که استاد پرورش نمایندگی مجلس شورای اسلامی از اصفهان را عهدهدار بودند و علاوه بر آن نائب رئیس مجلس نیز بودند، مادر ایشان دچار کسالتی طولانی شدند و استاد هر روز عصرها به منزل میآمدند و به پرستاری مادر مشغول میشدند. مریضی مادر، سرطان مفصلی بود و بقدری استخوانها پوک شده بودند که اگر ایشان را تکان میدادند، احتمال خرد شدن استخوانها بود و چارهای نبود جز اینکه پیوسته در بستر باشند و در این حال تدارک پرستاری ایشان بسیار سخت و با مشقت بود.
در یکی از روزها به استاد پرورش عرض کردم حاجآقا شما الان در مجلس شورای اسلامی هستید و فرصت شما مغتنم، حضرتعالی با این همه مشغلههای مجلس و دیگر کارها چطور هر روز به پرستاری مادر مشغول میشوید؟! چرا برای ایشان پرستاری اختیار نمیکنید تا همه کارها را پرستار انجام دهد و وقت و فرصت شما باز شود؟پاسخ ایشان خیلی حائز اهمیت است، بلافاصله بعد از اینکه بنده این عرایض را داشتم با شدت فرمودند نه خیر، بنده خودم میخواهم افتخار خدمتگزاری مادر را ببرم چرا این افتخار را به دیگری بدهم، و این رویه را تا پایان عمر مادر داشت.
از قضایای عجیب آن روزهای پرستاری مادر، این ماجرا است که استاد پرورش برای شفای مادرشان تصمیم به قرائت زیارت عاشورا در چهل روز میگیرند و البته ایشان اشاره داشتند که در همان روزهای نخست زیارت عاشورا، در عالم رویا میبینند که 36 روز موفق به خواندن این زیارت میشوند که میفرمودند برداشت بنده این بود که مادر 36 روز بیشتر در قید حیات نیست و روز سی و ششم ایشان از دنیا خواهند رفت، به هر حال مشغول زیارتهای روزانه بودم که تا روز سی و ششم، مادرم در حال احتضار قرار گرفت و من بعد از اینکه زیارت عاشورا را خواندم و همیشه پایین پای مادر مینشستم و بسیار منقلب بودم به ذهنم خطور کرد که کف پای مادر را ببوسم از باب فرمایش پیامبر اکرم (ص) که فرمودند "الجنـﺔ تحت اقدام الامهات"، "بهشت زیر پای مادران است" به خدای متعال متضرعانه عرض کردم خدایا در زمان حیات این مادر هرگاه خواستم کف پای او را ببوسم نمیگذاشت، هم اکنون که هنوز از دنیا نرفته و در حال احتضار قرار دارد، دوست دارم کف پایش را ببوسم.
ایشان به بنده فرمودند: همین که پای مادر را بوسیدم و به چشمانم مالیدم، ناگهان از فضای اتاق خارج شدم و وارد بهشت شدم که برایم بسیار عجیب و حیرتانگیز بود و مشغول تماشای این سر سبزیها و نهرهای بهشت و دیگر مظاهر آن بودم و حتی توصیف چگونگی آنها را دقیق داشتند به طوری که میفرمودند من تا آن روز سرسبزی در کشورهای مختلف دنیا زیاد دیده بودم اما این سنخ سرسبزی را تاکنون ندیده بودم، دو تن از حوریان بهشتی را هم دیده بودند و توصیف رنگ لباسها و شیوه پوشش آنها را داشتند و لذتی از مشاهده مناظر بهشت داشتند تا اینکه ناگهان به فضای اتاق بازمیگردند و خود را در کنار مادر و پایین پای ایشان میبینند!
این مکاشفه حقیقت فرمایش نبوی را روشن میکند که هر چه آنان میفرمایند، حقایقی است و لیکن چشم حقیقت بین میخواهد یعنی همان که پیامبر اکرم (ص) در مقام دعا میفرمایند: "اللهم ارنی الاشیاء کما هی" "پروردگارا، اشیاء را و عوالم را آنچنان که هست به من نشان ده" خدای متعال اراده کرده بود که به مزد زحمات چندین ماهه استاد پرورش در پرستاری از مادر، این مکاشفه برای ایشان پدید آید و ایشان در همین دنیا حقیقت عمل خود را ببیند و نظارهگر"جنات عدن تجری من تحتهاالانهار" شوند. رحمت الله علیه و اسکنه الله فی بحبوحات جناته.
لازم به ذکر است این داستان را سالها قبل، ایشان به عنوان شاهد مثال در یکی از سخنرانیهای عرفانیشان در اصفهان بدون اینکه فاعل آن را ذکر کنند و نام خود را ببرند، ذکر کرده بودند ولی بعدها بنده به طور خصوصی از ایشان شنیده بودم و حتی بنده نیز 5 تا 6 سال پیش این ماجرا را برای آیتالله خزعلی نقل کردم و ایشان بسیار شائق شدند به اصفهان رفته و از زبان خود استاد پرورش شرح این مکاشفه را بشنوند که بنده قرار این ملاقات را گذاشتم و حضرت آیتالله خزعلی نیز به اصفهان رفته و ملاقاتی طولانی با ایشان داشتند و این قضیه و دیگر مطالب را از زبان استاد پرورش مستقیما شنیدند و حتی وقتی از خانه ایشان بیرون آمدند به بنده تلفن کردند و فرمودند من از شما تشکر میکنم، ما آقای پرورش را میشناختیم اما ا ینگونه مطالب را از ایشان نمیدانستیم و چقدر خوب شد از زبان خود ایشان شنیدم، ما قول ایشان را صدق میدانیم و حتی تاکید خاص فرمودند که این مطالب را حتما ضبط کنیم و به جهت اصرار ایشان بنده مجددا با استاد پرورش تماس گرفته و به صورت تلفنی شرح این ماجرا را از ایشان ضبط صدا کردم که نوارهای آن موجود است.
بخش سوم
خاطره استاد پرورش از گره گشایی سوره یاسین و دیدار با استاد محمدرضا حکیمی
«یس، والقرآن الحکیم» ﴿سوره یس، آیات 2-1﴾
در فضیلت سورۀ مبارکه «یاسین» روایات زیادی وارد شده است و به حقیقت باید گفت یکی از رموز موفقیت بسیاری از بزرگان اهل معرفت، انس دائمی آنها با قرآن کریم و مخصوصاً سوره یاسین بوده است.
این سوره که قلب قرآن نام گرفته است، مخزن اسرار الهی است و بسا اسم اعظم الهی نیز در همین سوره باشد و برای چگونگی تلاوت و قرائت آن نیز ختومات متعددی نقل گردیده است که از حوصله این مقال خارج است و در این رابطه یکی از کتابهای ارزشمندی که در سالهای اخیر و با حمایت معنوی علامه محمدرضا حکیمی (حفظه الله) توسط جناب حجتالاسلام و المسلمین عبداللهیان تحت عنوان «قلب قرآن» انتشار یافته و در مدت زمانی کوتاه به چاپ دهم رسیده، بسیار جالب و خواندنی است .
امّا از باب تیّمن و تبرک به دو حدیث در این رابطه اشاره میکنم و سپس به نقل خاطراتی از استاد پرورش در این زمینه میپردازم.
پیامبر اکرم اسلام (ص) در تاکید بر قرائت سوره یاسین فرمودند: «لَوُدِدتُ أنّها فی قلبِ کُلِّ انسان مِن اُمَّتی » یعنی به خدا دوست داشتم که سوره یاسین در قلب هر یک از افراد امت من جای گیرد.
حضرت امام صادق(ع) نیز فرمودهاند: « ان لکلّ شیء قلب و قلب القرآن یس» یعنی برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره یاسین است .
از آنجا که قلب در وجود انسان نقش حیاتی دارد و مرکزیتی برای ادامه حیات و بقای اعضا و جوارح بشمار میرود، سوره یاسین نیز که قلب قرآن نام گرفته است چنین نقش حیاتی و مرکزی دارد و به حقیقت عصاره تمام قرآن کریم است و محوری ترین آیه در این سوره نیز، آیه شریفة «سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ» است که در اقوال مختلفی آمده است در هنگام تلاوت سوره یاسین به این آیه که رسیدید آن را یکصد مرتبه و یا در جای دیگر فرمودهاند سی و چهار مرتبه یا چهارده مرتبه و یا لااقل هفت مرتبه تکرار شود.
به هر حال در این اذکار و آیات، حقایقی است که انشاءالله با انس با قرآن و با طهارت روحی و جسمی، برای انسان روشن خواهد شد کما اینکه علامه حاج شیخ مجتبی قزوینی در توصیف تلاوت فجری و سحرگاهی فرموده بودند: هرچه از آیات میخوانم، آنها را به عینه میبینم، یعنی مقام شهودی برای ایشان حاصل میشده است.
خاطرهای که میخواستم نقل کنم این بود که روزی در معیت استاد پرورش به دیدار حضرت علامه محمدرضا حکیمی (دامت برکاته) رفتیم، اولا این دو بزرگوار از دیر زمان با یکدیگر انس و آشنایی و علاقه متقابل داشتند و دیدار این دو مرد الهی واقعاً دیدنی بود.
از جمله مطالبی که در آن ملاقات مطرح شد، بحث سوره «یاسین» بود و به همین مناسبت استاد پرورش نیز خاطرهای از گرهگشاییهای «یاسین» را بیان داشتند.
استاد پرورش اظهار داشتند: در زمانی که بنده نایب رئیس مجلس شورای اسلامی بودم، شبی استاد شهید مرتضی مطهری را خواب دیدم و ایشان یکی از بانوان نماینده مجلس را به بنده نشان دادند و فرمودند آقای پرورش! شما مشکل این خانم را رسیدگی کنید و حل نمایید.
ایشان میگفتند: من در همان حال که جناب آقای مطهری این را به بنده فرمودند، احساس کردم امر ثقیلی است و گاهی میخواهم منصرف شوم، امّا شهید مطهری (رحمةالله علیه) مانند تکیهگاهی با دستشان پشت مرا گرفتهاند تا مبادا من عقبنشینی کنم.
فردای آن روز آن نماینده مجلس را خواستم و عرض کردم: خانم شما چه مشکلی دارید؟! من آماده خدمتگزاری هستم، اگر کاری از دست من بر میآید بفرمایید تا انجام دهم.
این خانم پرسید: چطور؟! شما بر چه اساسی این صحبت را میفرمایید؟ من عرض کردم استاد شهید مطهری (رضوان الله علیه) را دیشب خواب دیدم و ایشان به بنده توصیه فرمودند تا مشکل شما را حل کنم.
تا این سخن را گفتم، آن خانم به گریه افتاد و گریهای طولانی کرد بهطوری که من به او گفتم: خانم شما بفرمایید بیرون بعد از اینکه حالتان آرام شد و توانستید صحبت بفرمایید، تشریف بیاورید .
این خانم رفت بیرون و پس از مدتی که گریه کرد، مجدداً آمد و گفت: حقیقت این است که من مدتی است با شوهرم اختلاف داریم و این اختلافات عمیق شده است و گاهی قهر میکنیم و پس از چندی آشتی میکنیم و دوباره همین وضع ادامه پیدا میکند و خلاصه من دیگر خسته شدهام و نمیدانم چکار کنم تا اینکه به ذهنم آمد به قم بروم و ضمن زیارت حضرت معصومه (ع)، سوره یاسینی نزد مزار شهید مطهری بخوانم، بلکه روح ایشان مرا مدد فرماید و به برکت سوره یاسین مشکل من حل شود و این کار را همین دیشب انجام دادم و سوره یاسین را بر سر مزار ایشان در حرم مطهر قرائت کردم و عجیب آنکه همین دیشب استاد شهید مطهری به خواب شما آمدهاند و از حضرتعالی تقاضا کردهاند مشکل مرا حل نمایید!
استاد پرورش فرمودند: من بنا به توصیه شهید مطهری خیلی تلاش کردم که مشکل این خانم و آقا را حل کنم، البته از این کارها زیاد کرده بودم، ولی این یکی واقعاً صعب و مشکل بود، بارها آقا را خواستم و صحبت کردم، خانم را جداگانه و گاهی با هم دعوتشان کردم و خلاصه خیلی تلاش کردم و کم کم داشتم ناامید میشدم و گاهی میخواستم از این کار منصرف شوم امّا یاد خواب استاد شهید مطهری میافتادم که با دستشان، پشت مرا محکم گرفته بودند تا من عقبنشینی نکنم، به هر حال مباحث را ادامه دادم تا به لطف الهی مسائل فیمابین این خانم و آقا مرتفع شد و آشتی واقعی کردند و اکنون نیز سالهاست که با خوبی و خوشی زندگی میکنند.
پس از نقل این خاطره، استاد علامه محمدرضا حکیمی در حضور استاد پرورش به بنده رو کرده و فرمودند: به جناب آقای عبداللهیان بفرمایید که این خاطره استاد را نیز در کتابشان بیاورند، خاطرهای ارزنده و درسآموز است و بنده نیز همین کار را کردم و الحمدلله این کتاب نیز با اقبال آحاد جامعه روبهرو شده است.
بخش چهارم
ارزش و اهمیت معلمی از دیدگاه استاد پرورش
«وَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» ﴿آلعمران، 109﴾
«و هرآنچه در آسمانها و هرآنچه در زمین است از آن خداست و همه کارها به سوی خدا باز میگردد».
در سال 62 بعد از آنکه دیپلم متوسطه را گرفتم در تردید بودم که بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی چه راهی را انتخاب کنم؟ آیا برای ادامه تحصیل به دانشگاه بروم؟ آیا برای تحصیل علوم دینی وقرآنی به حوزه علمیه بروم؟ وآیا با توجه به شرایط جنگی کشور همانند بسیاری از جوانان، فعلاً به جبهه بروم؟ اینها در آن زمان افکار بنده بود وتصمیمگیری برایم مشکل شده بود تا اینکه بالاخره جهت مشورت با استادم جناب آقای پرورش به تهران آمده و به وزارت آموزش وپرورش رفتم.
با اینکه قرار قبلی نداشتیم، به گرمی استقبال کردند و فرمودند خوب چکار داری؟ عرض کردم در بین سه راه ماندهام و نمیدانم کدامیک را انتخاب کنم، خواهشمندم شما بنده را راهنمایی فرمائید.
پاسخ ایشان بسیار رهگشا و جالب بود، ایشان مطلبی کلیدی و اساسی را فرمودند که برای همیشه در تصمیمگیریها از این قاعده استفاده کنم.
استاد پرورش فرمودند: شما در انتخاب مسیر، همیشه آن راهی را انتخاب کنید که از آن راه زودتر به خدا میرسید، چون هدف تقرب به پروردگار است، بنابراین هرکاری که شما را به خدا نزدیکتر میکند آن را انتخاب کنید، خوب با این بیان در آن مقطع تکلیف من روشن شد که باید به جبهه بروم ولیکن در این هنگام بنده از ایشان سؤالی کردم، که آیا شما خودتان نیز به همین طریق عمل کردهاید؟!
منظور بنده کلی بود ولی ایشان تصور کردند من مقام وزارت را میگویم، لذا بلافاصله با قوت فرمودند خیر، بنده وزارت را انتخاب نکردم، انتخاب بنده از ابتدا معلمی بود، وزارت را بزرگانی مانند شهید باهنر، شهید رجایی و دیگران به بنده تکلیف کردند و من حقیقتاً معلمی را شغل انبیا میدانم و عشق من از اول معلمی بوده است و همین الآن هم اگر بنده را مخیر بگذارند که بروم در نقطه دوردستی مانند«ابرقو» معلم باشم ویا وزیر آموزش وپرورش باشم، والله خدا شاهد است سر سوزنی وزارت را بر«ابرقو» درس دادن ترجیح نمیدهم!
این بیان استاد بسیار حائز اهمیت است، از طرفی اهمیت معلمی و ارزش تعلیم وتربیت را میرساند و از طرفی عدم تعلق ایشان به پستها و مناصب از قبیل وزارت و وکالت وقس علیهذا واگر هم مسئولیتی را عهدهدار هستند، صرفاً از باب ادای وظیفه و خدمت به مردم است.
استاد پرورش معلمی را طبق فرموده حضرت امام خمینی (ره) حقیقتا شغل انبیا میدانستند و معتقد بودند همانطور که انبیا رسالت تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و حکمت را عهدهدار هستند، معلمان نیز چنین وظیفهای دارند و باید در جهت تزکیه همراه با تعلیم و تعلم گام بردارند.
ایشان به حق، رسالت معلمی را به نحو احسن اجرا کردند و طیف وسیعی از جوانان مهذب و انقلابی را در طول حداقل چهار دهه پرورش دادند، کلاس درس ایشان منحصر به مدرسه نبود، آوازه بیان و مباحث علمی و عقیدتی ایشان نه تنها در اصفهان بلکه از دیرباز در سطح کشور حداقل در بین نخبگان فکری و پیشتازان انقلاب اسلامی مطرح بوده است و لذا شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی، شهید آیتالله مطهری، شهید آیتالله بهشتی، علامه محمدتقی جعفری، شهید مفتح و دیگران به استاد پرورش نگرشی از منظر فضل و دانش داشتند و مکاتبات و مراودات علمی ایشان با نامبردگان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و اوایل نهضت دال بر این موضوع است.
به هر حال استاد پرورش معلمی دانشمند بود که در تربیت و تهذیب جوانان نقش به سزایی ایفا کرد و هرگاه اعلام مجلسی از سخنرانی ایشان میشد، صدها جوان شیفته معارف ناب قرآنی گرد شمع وجود او حلقه میزدند و عاشقانه از خرمن دانش و عرفان او بهرهمند میشدند.
این نکته را نیز اضافه کنم که استاد پرورش هر انسانی را یک فرد نمیدید، بلکه یک جهان میدید، چرا که قرآن کریم میفرماید: «و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا» «هر کس انسانی را زنده کند، بمثابه آن است که تمامی انسانها را زنده کرده است.»
براساس همین تفکر استاد پرورش معتقد بود یک معلم هنگامی که به سر کلاس میرود با 20 یا 30 نفر دانشآموز طرف نیست بلکه با 30 جهان طرف است، هر انسانی ارزش وجودیاش بهاندازه تمام انسانها است و لذا هیچ معلمی نباید کار خود را کوچک بشمارد، باید بداند که با ظرفیتهای جهانی روبهرو هست و بایستی تمام تلاش خود را در جهت متبلور کردن استعدادهای آنها بکار ببندد.
ایشان میگفتند اگر معلمی، دیدگاهش نسبت به دانشآموز و مخاطب خود چنین باشد، مسلماً نوع رفتارش نیز متفاوت خواهد شد و با مطالعه به سر کلاس میرود، با احترام سخن میگوید و به سؤالات آنان با صبر و حوصله پاسخ میگوید و هیچگاه از رنج و محنتی که در راه ساختن انسانها متحمل میشود، ناراحت نمیشود و میداند که:
لاجرم اغلب بلا بر انبیاست
که ریاضت دادن خامان بلاست
تا نفسها را مروض کرده است
زین ستوران بس لگدها خورده است
هر کجا باشد ریاضت بارهای
از لگدهایش نباشد چارهای
بخش پنجم
تجلیل مراجع عظام تقلید از استاد پرورش
«استاد پرورش از بکائین روزگار بود».
«سَلاَمٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ * إِنَّا کَذٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»
﴿سوره صافات، آیة 132-130﴾
در تاریخ یکشنبه بیست و نهم دی ماه در سالروز خجسته نبی مکرم اسلام حضرت حتمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و میلاد امام صادق (ع) خانواده مرحوم استاد پرورش با چهار نفر از مراجع عظام تقلید قم دیدار کردند و چند نفر دیگر هم که فرصت دیدار آنها حاصل نشد به وقت دیگری موکول شد.
اما آنچه در این دیدارها حائز اهمیت بود، مطالب بسیار ارزشمند و گرانسنگی بود که حضرات آیات عظام مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، جوادی آملی و گرامی قمی در تجلیل از شخصیت مرحوم استاد پرورش بیان فرمودند. با توجه به اهمیتی که فرمایشات مراجع معظم تقلید (دامت برکاتهم) دارد و بنده حقیر نیز در این دیدارها توفیق حضور داشتم، نگاهی اجمالی بر سخنان آنان خواهیم داشت و سپس به بیان خاطراتی به اقتضای مباحث مطرح شده خواهیم پرداخت.
حضرت آیتالله مکارم شیرازی تاکید فرمودند: مرحوم استاد پرورش شخصیت فوقالعادهای بود و از ابتدا تا آخر زندگی خود در مسیر صحیح انقلاب بود و هیچگاه مسیرش را تغییر نداد. ایشان افزودند: پیام رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت ایشان نمایانگر شناخت همه جانبهای بود که از استاد پرورش داشتند و باید گفت که این پیام پرمعنا، پرفیض و کم نظیر بود.
حضرت آیتالله مکارم شیرازی اهتمام استاد پرورش به عبادات و معنویات را مورد ستایش قرار داده و فرمودند: تقیدات ایشان به نماز شب و تهجد و شب زندهداری، زیارت عاشورا و خدمتگزاری به مادر در طول زندگی قابل توجه بوده و امیدوارم خدای متعال ایشان را با اولیا خود و شهدای راه اسلام محشور فرماید.
ایشان همچنین تصریح فرمودند: مرحوم استاد پرورش در بیان خطابههای دینی بسیار قوی و پرشور صحبت میکرد و جلسات ارزشمندی در راستای ترویج قرآن و معارف اسلامی برگزار میکرد و خیل عظیمی از جوانان و دانشجویان و عموم مردم در طول سالهای انقلاب از سخنرانیهای ایشان همواره بهرهمند بودند.
حضرت آیتالله جعفر سبحانی نیز با اشاره به آیه شریفه «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا» (سوره مریم، آیة 96) مرحوم استاد پرورش را از مصادیق این آیه دانستند و فرمودند: آقای پرورش، هم انسان مومنی بود و هم عمل صالح انجام میداد و خدای متعال هم به همین سبب محبت او را در قلوب مردم قرار داد و دیدید که تشییع جنازهای برای او برگزار شد که در حد تشییع مراجع تقلید بود.
ایشان افزودند: در مجلس خبرگان قانون اساسی که چهار ماه در خدمت ایشان بودیم، همه فکر مرحوم پرورش این بودکه یک قانونی تنظیم شود که هم دنیای مردم را تامین کند و هم آخرت آنها را و در مجلس کمتر سخن میگفت اما هرگاه سخن میگفت بسیار مفید، عالمانه و محکم بود. آیت الله سبحانی تاکید داشتند که استاد پرورش یک دانشمندی بود که در بعد تربیتی نیز توفیقات بسیار خوبی داشت و شاگردان زیادی تربیت کرد وانشاءالله هرکار خیری شاگردان ایشان انجام دهند، ثواب آن به ایشان هم برمیگردد.
حضرت آیت الله جوادی آملی نیز در ارتباط با استاد پرورش فرمودند: حیات و ممات برای افرادی مثل استاد پرورش یکسان است چرا که فرمودهاند:« العلماء باقون ما بقی الدهر»تا روزگار باقی است، علما نیز هستند و این حدیث شریف، حتی شامل شاگردان علما نیز میشود. ایشان تاکید فرمودند: استاد پرورش کسی بود که اولاً در ارتباط با علماء وبزرگان، معارف قرآن و عترت را بخوبی دریافت و ثانیاً باورکرد و ثالثاً متخلق شد و رابعاً عمل کرد.
ایشان اضافه فرمودند: آقای پرورش از جمله کسانی نبود که خود بنشیند و به دیگران بگوید بروید، او اول خودش راه را میرفت وسپس میگفت من رفتم شما هم بیایید ومردم پشت سر چنین کسی راه میروند که خودش اول حرکت کند و آنها هم در متابعت از او حرکت کنند و آنگاه چنین کسی را قائد گویند نه قاعد! آیت الله جوادی آملی در پایان ضمن دعا برای علو درجات استاد پرورش، اظهار امیدواری فرمودند: شاگردان و دست پروردگان ایشان همچنان راه این مرد بزرگ را ادامه دهند.
حضرت آیت الله گرامی قمی نیز طی سخنانی فرمودند: آشنایی بنده با استاد پرورش به سالهای 1347 به بعد است که بنده مکرر به اصفهان جهت سخنرانی عمدتاً در کانون علمی ودینی احمدیه و دیگر جاها دعوت میشدم، من در ایشان دو جهت را بطور مشخص دیدم که اولاً سعی میکند معارف را از مبدأ وحیانی آن خوب فرا بگیرد و دریافت کند و به همین جهت بسیار اهل مطالعه ومراوده با علما وبزرگان بود و ثانیاً ایشان همیشه تلاش میکرد تا یافتههای خود را و معارفی که کسب کرده است را به دیگران نیز منتقل نماید و این ویژگی عناصر فرهنگی است که باید مطالب ومعارف را خوب دریافت کنند و به دیگران هم آموزش بدهند.
ایشان اضافه فرمودند: استاد پرورش اولاً از نعمت سیادت بهره مند بود که نعمت بزرگی است وثانیاً اهل توسل به اهل بیت (ع) بود و اهتمام خوبی به زیارت عاشورا و دیگر زیارات و ادعیه داشت وخوشبختانه شیعیان از این جهت موفق هستند چرا که بعضی از گناهان هیچ راهی برای زدودن ندارند الا اینکه متوسل به اهل بیت (ع) شویم و در زیارت جامعه کبیره نیز میخوانیم:«یاولیالله، ان بینی وبینالله عزوجل ذنوباً لایأتی علیها الا رضاکم» یعنی ای ولی خدا، بین من و خدا گناهانی هست که برداشته نمیشود واز بین نمیرود مگر به رضایت شما اهل بیت، واین موضوع نشان میدهد که حتی توسل، فوق تعبد است، شاید هم دلیل آن این باشد که تعبد به معنای واقعی آن شاید حاصل نشود ولی به هر حال این توسلات و زیارات، فرصتی است برای انسانها تا بتوانند خود را پاک کنند و استاد پرورش حقیقتا در توسل به اهل بیت علیهم السلام ید طولایی داشت.
این سخنان مراجع معظم تقلید در توصیف شخصیت استاد پرورش بسیار عالی و حائز اهمیت است و گویای منزلت ایشان در جامعه و در نزد بزرگان است.
بنده حقیر نیز که سالها از نزدیک با استاد پرورش حشر و نشر داشتهام این ویژگیها را تماماً و کمالاً در ایشان یافتهام و اصلاً شیفتگی بسیاری از شاگردان نسبت به استاد در پرتو همین معانی بوده است.
به سفرهای زیارتی فوقالعاده علاقه داشت و مکرر به حج و عمره مشرف شد و در مدینه منوره و در بیت الله الحرام حالاتی داشت که خوشبختانه بنده از نزدیک شاهد بودم، از میقات مسجد شجره تا سعی صفا و مروه و طواف خانه خدا و دیگر مناسک تا شب عرفه و روز عرفه و مشعر الحرام و رمی جمرات و قربانی همه توصیف خاص خود را دارد و خدا توفیق دهد.
زیارت مشهدالرضا در معیت استاد پرورش
به زیارت مشهد الرضا علیه السلام بسیار علاقه وافری داشت، در زیارت، ادب و سلوک خاصی داشت، بلافاصله وارد حرم مطهر امام (ع) نمیشد، معمولا در مدخل ورودی حرم که اذن دخول میخوانند، مینشست و مثل باران اشک میریخت و واقعا شدت بکاء ایشان را در کمتر کسی دیدهام و اگر بگوییم ایشان از بکایین روزگار بود، حرف گزافی نگفتهایم، بسا در بعضی روزها چندین بار گریه میکرد، در سفرهای زیارتی و در حرمهای مطهر که دیگر جای خود داشت، شاید دو ساعت تمام در مدخل ورودی حرم امام رضا(ع) معطل میشد و پیوسته اشک میریخت و چندین دستمال از اشکشان خیس میشد و سپس در حالتی بسیار متضرعانه وارد حرم مطهر شده و به زیارت مشغول میشدند و باز هم این حالت انابه و تضرع ادامه داشت.
در سفری که در معیت ایشان بودم، پس از اینکه زیارتها تمام شد و میخواستیم از حرم مطهر امام رضا (ع)خارج شویم، دیدم سرو دستان خود را به دیوار بقعه منوره گذاشته و ملتمسانه و با اشک ریزان این شعر حافظ (علیه الرحمه) را میخوانند که:
از در خویش خدایا به بهشتم مفرست/ که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حرم امام رضا (ع) را از بهشت بالاتر میدانست و از فرط لذتی که در حرم مطهر رضوی علیه السلام داشت، آنجا را به بهشت ترجیح میداد و این بیت شعر زیبای حافظ را زمزمه میکرد و عاجزانه تقاضا میکرد که از این در که باب الله است، جای دیگری نرود، چرا که کوی پروردگار همین جاست.
«اللهم صل علی علیبن موسیالرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری، الصدیق الشهید، صلاةکثیره تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک».
بخش ششم
استاد پرورش در مقام دعا و تضرع
«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ وَ لاَ تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ»
﴿الأعراف، 205﴾
«یعنی یاد کن پروردگارت را نزد خود از روی فروتنی و زاری و بیم و هراس و با صدایی آرام و آهسته و از غافلان نباش».
همانطور که در مطلب گذشته اشاره گردید، یکی از ابعاد وجودی استاد پرورش حالت متضرعانه ایشان در هنگام دعا و نیایش و زیارت اهل بیت علیهم السلام بود.
اولا ایشان در طول اوقات و همیشه به یاد خدا بود و این موضوع در وجود او نهادینه شده بود، حتی هنگامی که مشغول کارهای روزمره و شخصی هم بود از یاد خدا غافل نبود و این دلبستگی به پروردگار عالم که محبوب جهان مینامیدش، ملکه وجودیاش گردیده بود.
حرفهایی که میزنم خدا شاهد است اغراق نیست و از خدا میخواهم تا بتوانم شرح این ماجراها را بگویم. او حقیقتا از مصادیق حدیث شریف “یذکرکم الله من رویته” بود، یعنی از جمله کسانی بود که دیدار ایشان شما را به یاد خدا میانداخت؛ خوشا بر احوالش، دل مصفایی داشت و این همه را در پرتو کسب معارف قرآن و نهجالبلاغه امیرمومنان (ع) و صحیفه سجادیه امام سجاد (ع) و ادعیه معصومین (ع) به دست آورده بود.
عمق آشنایی ایشان با قرآن به حدی بود که خود ایشان به بنده فرمودندمن حداقل 30 دوره کامل تفسیر قرآن را مطالعه کردهام ولی هیچیک به حد تفسیر “المیزان” نمیرسد و این تفسیر را هم بارها مطالعه کرده ام. ایشان عملا حافظ قرآن بود، یعنی هر آیه ای را قرائت می کردی، ادامه آن را می توانست قرائت کند، برای او درک مفاهیم قرآن از اوجب واجبات بود و معتقد بود که آیات قرآن را باید طوری فهمید، لذت و شیرینی درک آن را چشید و در حقیت آن آیه را نوش جان کرد و هرگاه به آن آیه از عمق جان به ایمان و باور برسد و عامل آن باشد، میتواند بگوید من حامل قرآن هستم.
ایشان ضمن اینکه به تلاوت قرآن اهتمام داشتند، اما درک مفهوم و معانی آیات را اصل میدانستند و معتقد بودند شیرینی واقعی قرآن در فهم آیات آن است و اصلا قابل قیاس با تلاوت سطحی و ظاهری آن نیست، گر چه این مهم را مقدمه فهمیدن میدانستند، از این رو غالب سخنرانیهای ایشان عملا تفسیر و تبیین آیات الهی است که با احادیث اهل بیت (ع) جان میگیرد و با اشعار شاعران و عارفان تلطیف و تزئین میشود. حدیث زیبایی از امام حسین (ع) هست که قرآن کریم را شامل عبارات، اشارات، لطایف و حقایق معرفی میکند و آقای پرورش میفرمودند ما باید در مرتبه عبارات متوقف نشویم و به بقیه مراحل هم برسیم، در قرآن عمیق شویم تا انشاءالله به لطایف و حقایق آن هم برسیم.
در خاطر دارم که سالها پیش از جناب جحت الاسلام و المسلمین قرائتی در منزلشان که جنب منزل استاد پرورش بود، شنیدم که فرمودند: این آقای پرورش در همسایگی ماست، هرگاه من خدمت ایشان می رسم و بحثی از آیات قرآن می شود، می بینم ایشان برداشتهای جالب و زیبایی از تفسیر قرآن ارائه می کنند که برای من بعد از این همه سال مطالعه در تفاسیر قرآن، جدید است و تازگی دارد.
فرمایشات جناب استاد حبیب الله عسکراولادی در همایش بزرگداشت استاد پرورش، موجود است. ایشان در بیاناتشان در تبیین شخصیت استاد پرورش فرمودند: ما ایشان را یک مفسر قرآن و یک عارف سالک می شناسیم و از اشارات تفسیری ایشان بهره ها بردهایم و شاهد مثالی را هم در آن جلسه آوردهاند. البته این را هم اضافه کنم که استاد پرورش معتقد بودند که انسان باید استاد ببیند و طی این طریق بدون استاد ممکن نیست و خودشان نیز محضر بسیاری از علما را درک کرده بودند، اما بیشتر از همه متاثر از شهید مظلوم آیت الله بهشتی بودند که از ابتدای جوانی بواسطه همشهری بودن انس و ارتباط داشتند، البته مراوده ایشان با شهید مطهری و حضرت علامه طباطبایی (ره) نیز حائز اهمیت بوده است و بارها برداشتهای تفسیری خود را با صاحب تفسیر المیزان به صورت حضوری یا مکاتبهای در میان گذاشتهاند و از راهنماییهای معظم له بهرهها بردهاند، به طوری که در غالب سخنرانیها بیانی از حضرت علامه طباطبایی و یا خاطرهای از ایشان نقل میگردید.
از همه اینها که بگذریم استاد پرورش در عین حال که در مراتب بالای فضل و دانش بود، در مقام دعا و انابه مانند یک عبد ذلیل و ضعیف آنچنان میگریست که انسان واقعا به حالت ندبه و تضریع ایشان غبطه میخورد.
در قرائت دعای کمیل اهتمام ویژهای داشت و معتقد بود برای یک انسان عارف اگر بخواهد در پیشگاه پروردگار عالم تضرع نماید، بهترین و زیباترین مضامین را دارد ایشان وقت خاص دعای کمیل را سحرهای شب جمعه میدانستند و با قرائت این دعا در اول شب زیاد موافق نبودند و میفرمودند روح این دعا ایجاب میکند که در دل سحر خوانده شود.
البته این نکته را اضافه کنم اهتمام به دعای کمیل در بین مردم اصفهان سابقهای دیرینه دارد و از استاد پرورش شنیدم که فرمودند روزی به رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای عرض کردم، آقا! شما نگران نیروی انسانی این انقلاب نباشید، فقط همین شهر اصفهان به تنهایی قادر است نیروی انسانی انقلاب را تامین کند و توضیح داد، که ریشه دینداری مردم اصفهان چند صد ساله است و اگر دعای کمیل در اکثر شهرها پس از پیروزی انقلاب اسلامی باب شد، در اصفهان دعای کمیلی که در تخت فولاد آن هم در دل سحر میخوانند، از زمان صفویه تاکنون ادامه دارد و این مردم با دعا و عبادت از دیر زمان خو کردهاند و هر لحظه لازم باشد، حاضر به جانفشانی هستند و به حق در طول جنگ تحمیلی نیز این مهم را ثابت کردند و حضرت امام خمینی (رض) نیز به این مطلب اشاره فرمودند که در کجای دنیا شهری مانند اصفهان پیدا میکنید که در یک روز سیصد شهید را بر دوش خود حمل کنند!
بخوبی بخاطر دارم آن شبی که سیصد شهید را در بین مساجد شهر تقسیم کرده بودند و هر شهید در محله خود یک شب مهمان بود و ما در آن شب برای دیدار این شهیدان که بعضی از آنها مانند شهید مطیع، شهید رضایت، شهید هدایت و دیگران از بچههای حزب جمهوری اسلامی و از شاگردان استاد پرورش بودند، به مساجد رفتیم و تا صبح در آنجا بیتوته کردیم و صبح هنگام نیز مردم در مساجد شهر مجتمع شده و مانند رودهای خروشانی از تمام نقاط شهر به سمت گلزار شهدا واقع در تخت فولاد اصفهان سرازیر شدند، در آن روز اصفهان یکپارچه عزا و ماتم بود و جمعیت به صورت میلیونی این سیصد شهید را تشییع کردند و برای من زیباترین روز بود، در آن روز احساس میکردیم خدا با ماست و ملت با خداست، همه یکدل و یکرنگ به سوی خدا، به سوی گلزار شهدا در بدرقه معراجیان... .
بسیار مناسب میدانم از دوست عزیزم شهید مطیع که از شاگردان استاد پرورش بودند در همین جا یادی بکنم که بسیار گرانقدر بود. جنازه این شهید عزیز را آن شب به مسجد ملک اصفهان آوردند، در اول شب جمعیت زیادی بودند ولی به تدریج همه رفتند تا ما سه نفر از دوستان شهید مطیع با ایشان در مسجد ماندیم و تا اذان صبح برنامه تلاوت قرآن داشتیم، سحرگاه خسته شده بودیم، قرآن را بستم و به شهید مطیع عرض کردم هر جای قرآن را دوست داری بیاور تا بخوانم، با همین نیت قرآن را باز کردم آیه شریفه آمد: “و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهدا و الصالحین و حسن اولئک رفیقا” یعنی کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمره کسانی از پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان خواهند بود و اینان خوب رفیقانی هستند.
آیه بسیار مناسب بود، هم ریشه کلمه فامیلی آقای مطیع در این آیه بود و هم تصدیق داشت وی هم اکنون از شهدا است و با پیامبران، صالحان و صدیقین و دیگر شهدا محشور است. ابتدا تصور کردم این آیه شاید اتفاقی آمده باشد، تصمیم گرفتم قرآن را بسته و دوباره باز کنم، اگر واقعا نظر شهید مطیع به این آیه باشد، مجددا باید همین صفحه بیاید و خلاصه تا سه بار این کار را تکرار کردم و یقین پیدا کردم شهید مطیع پیام دارد و میخواهد بگوید من اولا جزء شهدا هستم و ثانیا با چه کسانی در اینجا محشور هستم.
بخش هفتم
محبت به اهل بیت (ع) و عنایت به استاد حاج علی انسانی
«ذٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»
﴿الشورى، 23﴾
«ای پیامبر، بگو من در برابر ابلاغ رسالتم و هدایتگری که برای شما انجام دادم هیچ اجر و مزدی را طلب نمیکنم فقط از شما میخواهم که به نزدیکانم (اهل بیت علیهم السلام) مودّت و محبت داشته باشید و بدانید هر کس کار نیکی کند، بر نیکیاش میافزاییم، بهدرستی که خداوند بسیار بخشنده است و دربرابر عمل اندک پاداش فراوان میدهد.»
عشق و دلدادگی استاد پرورش نسبت به پیامبر اکرم (ص) و ذریه طیبه او بسیار وافر بود و بروز و ظهور آن رادر اکثر سخنرانیها و سلوک عملی ایشان میدیدیم.
اولین کتابهایی که از استاد پرورش در دوره جوانی ایشان منتشر گردید، «پیامبر در مکه» و «علی در مدینه» بود که بسیار کتابهای ارزشمندی در شناحت شخصیت پیغمبر اکرم (ص) و امیر المومنین علی (ع) است.
بسیار از اوقات در هنگام سخنرانی و یا در هنگام تدریس در مدرسه و دانشگاه در بیان فرمایشات اهل بیت (ع) منقلب میشد و اشک از چشمانش جاری میگردید که این امر حاکی از عشق عمیق ایشان نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود. در شمارههای گذشته به نمونهای از این عشق و دلدادگی در سفر به مشهد و تشرف به حرم امام رضا (ع) اشاره کردیم و این وضعیت در سفر کربلا و نجف به اوج خود رسید بطوری که گویی میخواهد جان به جان آفرین تسلیم کند. حضور پررنگ ایشان در هیئات مذهبی و مجالس روضهخوانی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) گویای همین عشق و دلدادگی است.
از جمله کسانی که شیفته معارف و شخصیت معنوی استاد پرورش گردید، جناب استاد حاج علی انسانی از شاعران و مرثیه سرایان اهل بیت (ع) است که حقیقتا مرید استاد پرورش شد و سعی نمود تا برخی جلسات و محافل رابه منظور بهرهمندی از خرمن علم و دانش و معرفت استاد تشکیل دهد که نمونهای از آنها مجالس سخنرانی استاد پرورش در حسینیه صنف لباس فروشهای تهران و یا سخنرانیهایی که در منزل خود جناب آقای انسانی، جمعه شبها برگزار میشد، بود.
توصیف این مجالس و سخنرانیها به گفتن نیست، فقط با شنیدن و دیدن میسر است، جلساتی بسیار پرشور و عارفانه و مالامال از عشق ورزی دلسوختگان و شیفتگان آستان حضرت اباعبدالله حسین (ع) بود.
در این مجالس ابتدا استاد پرورش با بیانات عالمانه و عارفانه خود همگان را سیراب میکردند و کمکم هیجان جلسه به اوج میرسید و صدای گریه از گوشه گوشه مجلس شنیده میشد و این بار نوبت به حاج علی انسانی میرسید که با اشعار و مرثیههای محتشم گونه خود این جمع سینه سوخته را به فیض برساند و یا بهتر بگوییم مست فیض نماید.
استاد پرورش نیز پس از سخنرانی همیشه پای منبر مینشست و به استماع مدیحه سرایی و مرثیهگویی جناب آقای انسانی میپرداخت و مثل ابر بهاری اشک میریخت و حقیقتا گریههای مستانهای میکرد.
استاد پرورش مرثیه سرایی جناب آقای حاج علی انسانی را بسیار میپسندید و به بنده میگفت: «این آقای انسانی هم به شعرش عنایت شده است و هم به خواندنش و میبینید که هر وقت و هر کجا بخواند، کاملا با دیگران متفاوت است و جلسه جور دیگری میشود.» چقدر خوب است که جلسات و هیئات مذهبی، شور و شعور را با هم داشته باشند و سعی کنند از بهترین دانشمندان و سخنوران دینی درکنار بهترین مادحین و ذاکرین اهل بیت (ع) استفاده کنند تا در پرتو این شور و احساسی که پدید میآید، جوانان و مستمعین از معارف قرآن و اهل بیت (ع) نیز بهره کافی ببرند.
البته سخنرانها هم اگر میخواهند جاذبه داشته باشند، اولا باید مطالعه داشته باشند و صرف محفوظات کفایت نمیکند، استاد پرورش برای هر سخنرانی که داشتند، شاید حدودا یک صد ساعت مطالعه میکردند و لذا سخنرانیهای ایشان بسیار پرمغز و قابل استفاده است، بطوری که اگر از نوار پیاده شود، عینا قابل کتاب شدن است، همانند سخنرانیهای استاد شهید مرتضی مطهری که بسیاری از آنها عینا کتاب شده است. ویژگی دومی که سخنرانها باید داشته باشند، «فن بیان» است و اینطور نباشد که مصداق شعر سعدی باشد که گفت: «گر قرآن بدین نمط خوانی ببری رونق مسلمانی»
به هر حال مجالس اهل بیت (ع) باید شور و شعور را با هم داشته باشند و هم معرفت افزایی داشته و هم احساسات دینی و عاشقانه را پاسخگو باشند. (طیب الله انفاسهم)
بخش هشتم
زبان گویا و ادبیات عرفانی استاد پرورش
«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی» ﴿طه، 25-28﴾
«حضرت موسی (ع) گفت خدایا به من شرح صدر عنایت کن و کارم را برایم آسان ساز و گرهی را که مانع سخن گفتن است، از زبانم بگشای تا گفتارم را بفهمد».
شان نزول این آیات، مربوط به داستان حضرت موسی (ع) است، هنگامی که می خواست برای ابلاغ دعوت پروردگار نزد فرعون برود، از خدای متعال تقاضا کرد اولا شرح صدری به او عنایت کند تا بتواند با طمانینه و تسلط بر خود و بدون واهمه به نزد او رود و ثانیا زبانی بلیغ و گویا و بدون لکنت داشته باشد تا بتواند حرفش را برساند و فرعون نیز فهم و درک مطالب او را داشته باشد و البته پروردگار شیوه سخن گفتن با فرعون را نیز به او فرموده بود که «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر اویخشی» (طه، 44) یعنی خداوند به حضرت موسی (ع) و هارون گفت با فرعون به نرمی سخن بگویید شاید متذکر شود و بیدار شود و از خدا بترسد.
شیوه گفتاری استاد پرورش بسیار زیبا و دلنشین بود و حقیقتا خداوند به او شرح صدری داده بود که تحمل خیلی از بدرفتاریها و بداخلاقیها را داشت و همواره سعی می کرد با بیانی شیرین و نرم و لطیف، شاگردان خود را هدایت کند و آنها را با معارف اسلام آشنا سازد.
حتی در امر به معروف و نهی از منکر که عمدتا به شیوه زبانی است، این نرمی و لطافت باید لحاظ شود. به خوبی به یاد دارم روزی با استاد پرورش برای خرید به مغازه ای رفته بودیم، دیدم استاد نگاهشان به جوانی که گردنبندی از طلا بر گردن آویخته بود، معطوف شد و به سمت او رفتند و با زبانی بسیار مهربانانه گفتند: عزیزم آیا شما می دانید که طلا به عنوان زینت برای مردان حرام است؟! و خلاصه در عرض دو دقیقه گفتگوی نرم و لطیف، کاری کرد که آن جوان گردنبند طلا را از گردن خود درآورد.
زبان گفتاری استاد پرورش فقط در بیرون خوب نبود، در منزل هم بسیار عالی بود، بنده چون از دیر زمان به منزل ایشان رفت و آمد داشتم بارها شاهد شیوه برخورد و احترام ایشان نسبت به فرزندان و خانواده بوده ام، با همین بچه هایی که الان الحمدلله بزرگ شده اند، در کودکی که طوری رفتار می کرد و احترام می گذاشت و با آنان به گونه ای سخن می گفت که ما تعجب می کردیم و همین ادب ورزی و شیوه گفتاری است که بچه ها را مودب و صاحب کمالات می سازد.
بنده در اوایل جوانی هنگامی که دیپلم را گرفته بودم و به جبهه رفته بودم، گاهی دلتنگ استاد پرورش می شدم و ناچار برای دیدار ایشان به تهران آمدم و حال آنکه خانواده ما در اصفهان بودند و بنده سعی می کردم هم جهت دیدار پدر و مادر به اصفهان بروم و گاهی هم برای دیداراستاد به تهران بیایم و نکته ای که برایم مهم بود، توجه ایشان به بنده کمترین به عنوان یک شاگرد بود و ایشان در آن هنگام بالاترین مناصب را داشتند یعنی یا وزیر و یا وکیل بودند و مشغله فراوان داشتند، در عین حال از بنده به گرمی استقبال می کردند و پس از یکی دو روز اقامت در تهران، بنده را با ماشین و یا حتی با موتور به در ستاد مرکزی سپاه میرساندند.
البته گاهی هم بنده از جبهه برای رفع دلتنگی خود برای ایشان نامه مینوشتم و هیچ انتظاری هم نداشتم که استاد پرورش به عنوان وزیر آموزش و پرورش و یا نماینده مجلس شورای اسلامی، جواب نامه بنده را بدهند و لیکن باز این شاگرد کوچک خود را مورد لطف قرار می دادند و نامه هایی را ارسال می کردند که نثری بسیار زیبا و عرفانی داشت و مثل اینکه این نامه ها را از اول برای چنین روزی و برای استفاده عموم مردم نوشته اند و لذا همیشه کاربردی معنوی و سازنده دارد. در این نوشتار یک نامه از استاد پرورش که مشحون از ادبیات عرفانی است، تقدیم علاقه مندان و دوستداران ایشان می نمایم و مابقی اش انشاءالله برای آینده.
بسمه تعالی
برادر رزمنده و مجاهد جناب آقای مرتضی نجفی قدسی، سلام علیکم
نامه نامی و خامه گرامی شما را زیارت کردم، از دیار عشق بود و از یاری آشنا، سرشار از محبت بود و صفا.
برادرم، نور چشمم، از آوای ملکوتی صاحب نفسان آن دیار در نیمه شب سخن گفته بودید، از صدای روحبخش قرائت قرآنشان، از زمزمه های عشقشان، از مناجات عطرآگینشان، از ایثار و جهاد و پیکارشان، سلام خدا و رحمت و عنایت بیپایانش بر همه آنها باد.
برادرم، در آن فضای الهی ما را هم فراموش نکنید «خواجه می گرید که ماند از قافله»!
عزیزم، عبدالقدوس کهنگی هندی گفت: من نمیدانم، چرا خواجه لولاک که به معراج رفت و به ملاقات دوست نایل آمد، به زمین بازگشت؟
آن عارف بزرگ در جواب او فرمود: به زمین بازگشت تا زمینیان را هم با خود ببرد و از آبشخور وصل بخوراند، او بازگشت تا خاکیان را هم به جوار قرب خداوندی برساند. هزاران رحمت و عنایت و لطف و صلوات خداوندی بر این پیامبر (ص) نور، و بر این زیباترین جلوهگاه جلوات خداوندی باد که دوستان و ارادتمندانش را هم همچون خود ایثارگر و فیض آفرین ساخته است.
برادرم، آخرین مرحله کمالی یا از مراحل آخرین تکامل انسان «موت اختیاری» است، شنیده اید که از پیامبر اکرم (ص) نقل نموده اند که فرمود «من اراد ان ینظر الی میت یمشی فی الاحیاء، فلینظر الی علی ابن ابیطالب» (صلوات الله علیه)
آن جهادگران راه خداوندی هستند که موت اختیاری و حتی زیباترین نوع آن یعنی «شهادت» را برگزیده اند، امید آنکه همانسان که نصیب همه اولیای خداوندی و مجاهدان راه او گشته است، نصیب همه مشتاقان دیگر هم بفرماید. خدمت همه برادران عزیز سلام می رسانم.
برادر شما پرورش 1/11/64
تبیین مطالب عرفانی این نامه جای خود دارد ولی فقط ترجمه حدیثی که از پیامبر اکرم (ص) نقل فرمودند را عرض کنم که حضرت می فرمایند «اگر کسی بخواهد نگاه کند که مرده ای در میان زنده ها راه می رود، پس به امیرالمومنین (ع) نگاه کند»! یعنی وجود مبارک حضرت امیر، مسئله مرگ را نه تنها برای خود حل کرده بلکه به مصداق حدیث شریف «موتوا، قبل ان تموتوا» یعنی بمیرید قبل از آنکه مرگ به سراغ شما بیاید، حضرت چون نفسانیت خود را می رانده اند، هر لحظه آماده مرگ هستند و از این بالاتر حضرت امیر قسم خوردند والله پسر ابیطالب به «موت» مانوستر است تا طفل به شیرخوردن از مادرش.
استاد پرورش نیز چنین روحیه ای داشتند که از مرگ استقبال می کردند ، چرا که مشتاق «لقاءالله» بودند و حتی گاهی می فرمودند: «عزیزان، حضرت عزرائیل ملک زیبایی است، خیلی خوشگل است و اصلا ترس ندارد، او خیلی عزیز است» و طوری از او تعریف می کردند که انسان تصور می کرد ایشان عزرائیل «ملک الموت» را دیده اند و این طور شیفته ملاقات او هستند. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس را که ایشان هم خیلی به حضرت عزرائیل عشق و علاقه داشت و گاهی سعی می کرد برای او هدیه ای بفرستد از تلاوت قرآن و یا دیگر حسنات، و مکرر بنده ذکر خیر حضرت عزرائیل را از ایشان شنیده بودم! واقعا اینها چه آدمهایی بودند که با فرشتگان الهی مانوس بودند و یا قصد داشتند به آنها نزدیک شوند.
عشق استاد پرورش به شهادت که منتهای آرزوی او بود، بماند تا در فصلی دیگر به یاری خدا بتوانیم به آن بپردازیم. خداوند ایشان و مرحوم آیت الله حق شناس و دیگر بزرگان اهل معرفت را رحمت کند و «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» قرار دهد. «والسلام علی من اتبع الهدی»
بخش نهم
علاقه متقابل استاد پرورش و مرحوم میرزا اسماعیل دولابی
«فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ»
﴿الأنعام، 125﴾
جناب استاد پرورش به جناب میرزا اسماعیل دولابی که از عارفان بنام تهران بودند، علاقه و ارادت خاصی داشت و متقابلاً جناب میرزا اسماعیل دولابی نیز برای استاد پرورش احترام خاصی قائل بود و بر ما کاملاً معلوم بود که علاقه طرفین جنبه معرفتی دارد. مولوی میفرماید:
جان گرگان و سگان از هم جداست / متحد جانهای شیران خداست
این دو بزرگوار درک وجودی یکدیگر را به خوبی داشتند و اسرار زیادی بین آنها رد و بدل می شد. از جمله قضایایی که جناب استاد پرورش برای بنده از جناب میرزا اسماعیل دولابی نقل کردند این بود که ایشان در زمانی که جنگ بین ایران و ظفار(عمان) بود، فرزندشان که در آن زمان سرباز بود و به جبهه ظفار اعزام شده بود، کشته می شود، پس از این حادثه جناب میرزا اسماعیل دولابی دچار افسردگی روحی می شوند و می گفتند این افسردگی مدتی به طول انجامید و هرگاه به خانه می رفتم، اهل منزل را هم متاثر و افسرده می کردم، تصمیم گرفتم برای پیشگیری از انتقال افسردگی خود به خانواده، دیگر به منزل نروم تا هر وقت که به لحاظ روحی خوب شوم.
جناب میرزا اسماعیل دولابی نقل می کنند در همین پریشانحالی بودم که شبی در سر راه منزل به مسجدی قدیمی در دروازه دولاب تهران رفتم که چندان استفاده نمی شد و تقریبا متروکه گردیده بود ولی کف شبستانش زیلویی پهن بود و من رفتم گوشه ای از مسجد در تاریکی نشستم و در عالم خودم فرو رفته بودم که دیدم دو ملک وارد شبستان شدند و به سمت من آمدند و لبخندی زدند و یکی از آنها ابریقی (گلابدان) در دست داشت و دیگری دستانش را گشود وکنار هم قرار داد و دیگری با همان ابریق، شروع کرد آب گلابی را ریختن و آن ملک مشت های دستش که پر می شد می ریخت بر سر و صورت من و حتی یک مشت از آن آبها را هم بر سینه من پاشید و با دستانش قلب مرا با آن آبها شستشو داد، که ناگهان من دیدم همین که آنها سر و صورت و سینه مرا شستشو دادند، تمام افسردگیها و غم ها از من بیرون رفت و تاکنون نیز دیگر هیچگاه افسرده و غمگین نشدهام.
این ماجرا یکی از داستانهایی بود که جناب استاد پرورش برای ما نقل کردند و به نظرم می توان آن را یکی از مصادیق آیه شریفه "فمن یردالله این یهدیه یشرح صدره للاسلام" (انعام - 125) تلقی کرد یعنی هر کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، شرح صدری به او می دهد تا بتواند تسلیم الهی گردد.
از دیگر قضایایی که استاد پرورش از مرحوم میرزا اسماعیل دولابی نقل کردند، این بود که در آخرین دیداری که استاد پرورش در سال 1388 با رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) داشتند و دیداری طولانی و حائز اهمیت هم بوده است و مطالب گوناگونی مورد گفتگو قرار گرفته بود، در اختتام آن جلسه، استاد پرورش جمله ای از مرحوم میرزا اسماعیل دولابی را برای رهبر بزرگوار انقلاب نقل می کنند که برای ایشان نیز جالب توجه بوده است و آن اینکه آقای میرزا اسماعیل می گوید خدای متعال به آقای خمینی برای اداره این انقلاب و کشور و دین به اصطلاح پول قلمبه ای داده بود و لذا امام خمینی برای امور کشور و انقلاب حتی در سخت ترین شداید، هیچگاه کم نیاورد و مشکلی پیدا نکرد زیرا آن پول و یا در واقع سرمایه الهی خدادادی را داشت و هزینه می کرد، اما خدای متعال به حضرت آقای خامنه ای این پول هنگفت را مثل حضرت امام خمینی(ره) یکجا و کلی نداده، بلکه حواله ای داده است، یعنی هرگاه نیاز باشد...حضرت آقا، رهبری معظم انقلاب با تضرع از درگاه الهی مسئلت می نمایند و خدای متعال هم اجابت می نماید و مشکل برطرف می شود و آقای پرورش هم این موضوع را تصدیق داشتند که تاییدات الهی همواره پشتوانه مقام معظم رهبری بوده است و اصولا این روحیه تضرع و توسل به ائمه اطهار(ع) و اتکال به پروردگار که در وجود حضرت آیت الله خامنه ای (دامت برکاته) از دیر زمان وجود داشته، سبب پیشرفتها و رفع خطرها و بلاهای عظیم گشته است.
لازم به ذکر است استاد پرورش از ارادتی که مرحوم میرزا اسماعیل دولابی به رهبر معظم انقلاب داشتند، این را هم نقل کردند که مرحوم میرزا اسماعیل که مشهور به استاد عرفان و اخلاق بودند، پنج جلسه خصوصی با مقام معظم رهبری داشته اند و در این جلسات، رهبر معظم سخنان ایشان را فقط گوش می دادند و بالاخره در آخرین جلسه جناب میرزا اسماعیل که تا آن روز می گفتند ندیده بودند، دست کسی را ببوسد، ایشان در موقع خداحافظی دست رهبر معظم انقلاب را می بوسد و برای سلامتی و دوام توفیقات ایشان دعا می کند.
در پایان این نکته را هم اضافه کنم که دیروز پس از تحریر این مطالب، در گفتگویی با یکی از دوستان ، هنگامی که عرض کردم بنده متنی را در ارتباط با استاد پرورش و مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی تهیه کرده ام ، وی گفت که اتفاقا، نهم بهمن ماه سالگرد ارتحال ایشان است که بنده اطلاع نداشتم و از اینکه این خاطره در چنین روزی منتشر می شود ، آن را لطف پروردگار می دانم و به فال نیک می گیریم.
( رحمة اللة علیهم اجمعین )
بخش دهم
«ناشئه لیل» از زبان استاد پرورش
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»
﴿سوره احزاب، آیه 22﴾
یعنی برای کسانی که امید به پروردگار دارند و خدا را بسیار یاد میکنند و میخواهند در روز رستاخیر و قیامت رستگار باشند، حقیقا در وجود پیامبر اکرم (ص) برای آنها اسوه و الگویی هست تا بتوانند به هدف خود برسند.
در دیداری که هفته گذشته خانواده مرحوم استاد پرورش با مرجع عالی قدر حضرت آیتالله نوری همدانی (دامت برکاته) داشتند، ایشان تاکید فرمودند که مرحوم استاد پرورش یک شخصیت علمی، سیاسی، دینی و فرهنگی ممتازی بودند که تشریح ابعاد وجودی ایشان میتواند برای نسل جوان و جامعه فرهنگیان و علاقهمندان به انقلاب اسلامی الگو قرار گیرد و باید جوانان ما بدانند برای این انقلاب و نظام چه تلاشهایی شده است و اشخاصی مانند آقای پرورش چه زحماتی کشیدهاند. علت اصلی این نوشتار که تاکنون ادامه یافته است، دقیقا همین معناست که ابعاد وجودی این شخصیتهای ارزشمند مانند استاد پرورش که از پشتوانههای معنوی و انقلابی و سیاسی کشور محسوب میشوند، بیشتر تبیین شده و قدر و منزلت آنان حتی برای دوستداران و ارادتمندانشان بیشتر روشن گردد تا انشاءالله بتوانیم با الگو قراردادن سیره علمی آنان در مسیر صلاح و سداد طی طریق نماییم.
استاد پرورش نمونه اخلاق عملی یک انسان مسلمان بود که حقیقتا خود را متخلق کرده بود و آنچه از مفاهیم آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) به دست آورده بود، آنها را عامل بود.
سحرخیزی و دلدادگی او در سحرگاهان با حضرت دوست بسیار زیبا بود و در این کار اهتمام عجیبی داشت، تلاوت قرآن، عبادت، تفکر و حمد و ثنای الهی را در دل شب بسیار دوست داشت و در حقیقت با این سحرخیزی و انس با شب برای فردای خود تجدید قوا میکرد.
ایشان در تبیین آیات سوره «مزمل» که به پیامبر اکرم (ص) تاکید مینماید که شب برخیزد، نصف شب یا قدری بیشتر و یا کمتر به عبادت و تلاوت قرآن مشغول شود. دلیل آن را قول ثقیل و رسالت سنگینی بر میشمرد که بر دوش پیامبر اکرم (ص) میباشد و حضرت برای انجام این وظایف نیاز به نیرو و قدرتی دارند که در پرتو «ناشئه لیل» حاصل میشود، چرا که فرموده است: «ان ناشئه اللیل هما اشد وطأ و اقوم قیلا» یعنی این «ناشئه لیل» دو خاصیت دارد اولا به پاهای شما نیرو و استواری میدهد و ثانیا بیان و گفتار قوی و محکم پیدا میکنید، و حالا این زانوی قوی و پای محکم و استوار و بیان قوی را برای چه میخواهد، آیه بعد مشخص میکند که «ان لک فی النهار سبحا طویلا» یعنی همانا شما در روز در یک دریای طولانی باید شناگری کنید (سبحا طویلا) شنا کردن طولانی نیرو و قدرت میخواهد برای اینکه انسان در دریای متلاطم زندگی بتواند به خوبی شنا کند و غرق نشود، پس نیازمند نیرویی است که در پرتو «ناشئه لیل» بایستی شبانگاهان کسب نماید.
در کتابی که استاد پرورش به بنده اهدا کردهاند این اشعار را قلمی فرمودهاند:
چنین شنیدم که هر که شبها نظر زفیض سحر نبندد
ملک زکارش گره گشاید، فلک به کینش کمر نبندد
سری که باشد ز صبح خیزان، دلی که باشد به یاد یزدان
لبی که باشد به صوت قرآن، خدا ز رویش نظر نبندد
چقدر این اشعار زیباست، افق فکری ایشان در دل شبها و سحرگاهان تلالو پیدا میکرد و میفرمود خدا شاهد است هیچ دو شبی مثل هم نیست و خدای متعال برای هر کس که هر شبی برخیزد،به یک صورت جلوهگری میکند، این دلدادگی به محبوب جهان در دل شبها غوغا میکند و این انسان ضعیف را به عرش خود میبرد.
صبحدمی که بر کنم دیده به روشناییات
بر در آسمان زنم حلقه آشناییات
به یاد دارم زمانی که ایشان وزیر آموزش و پرورش بودند، هر دو هفته یک بار به اصفهان میآمدند و سحرگاه شب جمعه مجلس دعای کمیل نیمه خصوصی با ایشان داشتیم که بسیار سحرهای نورانی و با معنویت بود، به طوری که شوق دیدار استاد پرورش و انتظار کشیدن تا دو هفته دیگر و دعای کمیلی دیگر و سعادت درک فیض و محضر ایشان، برای بنده بسیار سخت و طاقت فرسا بود تا اینکه شبی در عالم رویا به ایشان عرض کردم، حاجآقا شما تهران تشریف میبرید، دوری شما برای ما سخت است و تا این دو هفته طی شود ما واقعا اذیت میشویم، یا حضرت عالی تهران نروید یا ما هم با شما بیاییم و خلاصه این دوری و فراق دو هفتهای برای ما سخت است!
ایشان در همان عالم رویا جواب بسیار زیبایی دادند و فرمودند: عجب! شما دوری خدا رامیتوانی تحمل کنی، دوری مرا نمیتوانی!! ایشان با این بیان، مشکل ما را حل کردند و این جمله مانند آبی بود که روی آتش ریختند.
در پایان این مقال این نکته را بگویم که بودند در بین شاگردان ایشان افرادی که واقعا در غم فراق یار و محبوب جهان میسوختند که یک نمونه آن شهید جلال افشار بود که پیوسته گریههای عاشقانهای داشت تا اینکه به درجه رفیع شهادت نایل آمد و دیگری شهید هدایت بود که چون خانواده با رفتن او به جبهه موافق نبودند، ایشان هم نمیخواست خلاف نظر پدر و مادر کاری انجام دهد، فقط یک جمله گفت و آن اینکه میفرمایید جبهه نروم، نمیروم اما بدانید من در اینجا زنده نمیمانم و از فراق یار میمیرم و خانواده بالاخره به او اجازه جبهه رفتن دادند و او نیز به فیض شهادت نایل آمد و هستند دیگر شهدایی که نفس استاد پرورش آنها را زنده کرده بود و شراره عشق از تمام وجودشان شعله میکشید و هم اکنون «فی روضات الجنات» مأوی گزیدهاند.
بخش یازدهم
تبلیغ دین و نهراسیدن از غیر خدا
«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً» ﴿الأحزاب، 39﴾
"کسانی که رسالتها و پیامهای الهی را ابلاغ میکنند و از خداوند میترسند و از هیچ کس بیم و هراس ندارند مگر پروردگار و خدا برای حسابرسی کفایت میکند."
بحث "تبلیغ دین" یکی از وظایف اصلی پیامبران الهی بوده و نبی مکرم اسلام نیز در راه ابلاغ رسالت و تبلیغ و ترویج شعائر اسلام بیشترین رنج و زحمت را کشیدهاند و اولیای الهی و ائمه معصومین نیز وظیفه اصلی خود را همین مهم برشمرده و همواره حافظ دستورات الهی بوده و همگی جان خود را در راه حفظ دین و شریعت محمدی (ص) تقدیم کرده یا به شهادت رسیدهاند.
بنابراین کلیه کسانی که حمیت دینی دارند، از امر تبلیغ و ترویج دین اسلام و قرآن و فرمایشات گوهربار ائمه طاهرین (علیهمالسلام) غافل نیستند و همواره سعی میکنند از هر فرصتی که بر ایشان پیش میآید در راه "تبلیغ دین" استفاده کنند.
استاد پرورش نیز در این زمینه ید طولایی داشت و از همان اوان جوانی اولا سعی کرد مطالب دینی را خوب بفهمد و فرا گیرد و ثانیا در ترویج و گسترش آنها بکوشد و جامعه را نسبت به وظایف دینی خود آشنا کند.
خاطره ای نقل می کنند از زمانی که ایشان برای انجام خدمت سربازی به شهر اصطهبانات در استان فارس اعزام شده و به عنوان فرمانده ژاندارمری منصوب شده بود که همزمان با شروع خدمت سربازی ایشان، به مناسبت چهارم آبان ماه (روز تولد محمدرضا شاه) مجلس جشن بزرگی در شهر بر پا شده بود و از آقای پرورش به عنوان فرمانده ژاندارمری نیز به عنوان سخنران دعوت میشود. استاد پرورش از این فرصت حداکثر استفاده را میبرند و در آن اجتماع بزرگ به ایراد سخن میپردازند و با اینکه در آن زمان مرسوم بوده که مسئولان دولتی با نام خدا و شاه و میهن سخن آغاز میکرده اند، استاد پرورش بدون اینکه ذکری از شاه ببرند، با نام خدا و درود بر پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) سخن آغاز کرده و سخنرانی مفصلی در رابطه با امام زمان حضرت مهدی (عج) ایراد می فرمایند و حال آنکه اصلا غرض تشکیل جلسه و جشن و آن اجتماع صرفا برای تبلیغ شاه و دستگاه حاکمه بوده است و با این سخنان در واقع نقض غرض میشود و بالاخره برگه یادداشتی به ایشان میدهند که در رابطه با شاهنشاه آریا مهر هم شما سخنی بگویید که ایشان بلافاصله اعلام می کنند که بله! برگه دادهاند که درباره شاهنشاه هم سخن گفته شود که متاسفانه دیگر فرصت نیست و ما تنها یک دعا برای ایشان میکنیم و آن اینکه پروردگارا، شاهنشاه آریا مهر را با خشایارشاه محشور بفرما!!! و خلاصه جلسه جشن شاهنشاهی به مضحکهای در بین مردم تبدیل میشود و ایشان از فرصت پیش آمده حتی در مجلس شاهی برای تبلیغ و ترویج دین اسلام استفاده میکنند.
استاد پرورش در کوران مبارزات انقلاب اسلامی نیز به اقصی نقاط ایران سفر کرد و با سخنرانیهای جذاب خود، تنور انقلاب را گرم می کرد و در اکثر تظاهرات ضدرژیم سخنرانیهای کوبندهای انجام می داد و از زندان رفتن و شکنجه شدن هیچ باکی نداشت که شرح این قضایا فرصت خود را میطلبد و لیکن این رویه ایشان یعنی تبلیغ معارف دینی همواره مورد توجه بوده، چه زمانی که وزیر بود یا وکیل بود یا جبهه بود یا بازنشسته شد، همیشه بر گسترش مفاهیم قرآن و تفسیر آیات قرآن و تبیین آنها به نسل جوان اهتمامی فوق العاده داشت؛ به طوری که اکنون صدها نوار از سخنرانیهای علمی و دینی ایشان موجود است و اگر اینها از نوار پیاده شود، یک مجموعه مجلدات ارزشمند از معارف اسلامی برای استفاده عموم خواهد شد.
بخش دوازدهم
مبارزه استاد پرورش با گروهک منحرف مهدی هاشمی معدوم
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً * البَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً»
﴿النساء، 138- 137﴾
همانا آنان که ایمان آورده سپس کافر شدند و سپس دوباره ایمان آورده و باز کافر شدند و سپس بر کفر خود افزودند، هیچ گاه خدا آنها را نمیآمرزد و به هیچ راهی راهنماییشان خواهد کرد* منافقان را مژده بده که عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.
استاد پرورش در طول انقلاب، در مبارزه با گروهکها و منحرفین نیز بسیار جدی و قاطع بود. ایشان از آنجا که فعالیتهای این گروهکها را شیطانی و مظهر ظلمت میدید که قصد دارند نور الهی را خاموش کنند، به مقابله با آنها برمیخاست و هیچ نمیهراسید که شرح این مهم نیز مجال خاص خود را میخواهد و در این کوتاه سخن نمیتوان حق آن را ادا کرد ولی به یک خاطره از ایشان در مواجهه با گروهک تروریستی و منحرف مهدی هاشمی معدوم اشاره میکنم. گروهک منحرف مهدی هاشمی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سعی در ترور رهبران دینی جامعه مردمی در اصفهان داشت که در راس آنها مرحوم آیت الله شمسآبادی، پیرمرد عالم متقی آن روز حوزه علمیه اصفهان را ناجوانمردانه، سحرگاهان در مسیر منزل به مسجد ربودند و به طرز بیرحمانهای او را خفه کردند و به شهادت رساندند و یا شخص دیگری را به نام شیخ قنبر علی که روحانی اعزامی از طرف آیت الله شمسآبادی به بخش “قهدریجان” اصفهان بود، او را هم ناجوانمردانه کشتند و به شهادت رساندند و خلاصه این گروه از کشتن و ترور انسانها هیچ ابایی نداشتند و وقتی به عالم سالخوردهای نورانی مثل آیت الله شمسآبادی رحم نکردند، معلوم بود که به دیگران هیچ ترحم نخواهند کرد و هیچ کس از شراینها بخصوص در منطقه اصفهان در امان نبود و این باند مخوف به وحشیگریهای خود ادامه میدادند تا اینکه طبق اعترافات خودشان یازده نفر از خوبان و مومنین را کشتند.
البته این را اضافه کنم که شهادت آیت الله شمسآبادی در اصفهان موجی از انزجار مردمی را در پی داشت، به طوری که تا عصر آن روز، تمامی بازارها و مغازهها و خیابانها در شهر اصفهان یکپارچه تعطیل شد و من خود شاهد بودم هر کس این خبر تکان دهنده را میشنید که آیتالله شمس آبادی را اذان صبح ربودهاند و به بیرون شهر برده و به قتل رساندهاند، بلافاصله مغازه و محل کسب و کار خود را تعطیل میکرد و همه ماتم زده و متحیر بودند و فضای عجیبی ایجاد شد و انعکاس این ترور تمام ایران و عراق را تحت الشعاع قرار داد و مراجع بزرگ آن روز جهان اسلام شروع به ابلاغ پیامهای تسلیت کردند و حتی شاه به وحشت افتاد، چرا که همه به رژیم شاه ظنین شده بودند که بسا کار ساواک و آنها باشد و خلاصه شاه برای رفع اتهام از خود، پیام تسلیتی به آیت الله حکیم در نجف فرستاد و قول داد که قاتلان آن را در اسرع وقت یافته و مجازات نماید.
موجی که شهادت آیت الله شمسآبادی ایجاد کرده بود، موجب شد تا از تمام شهرهای ایران مردم برای تشییع جنازه ایشان به سوی اصفهان رهسپار شوند و تمام شهر پر از اتوبوسهای مردم مومن و با حمیتی بود که به عشق روحانیت و برای دفاع از اسلام به صحنه آمده بودند.
در سال 1354 تشییع جنازه صدها هزار نفری در اصفهان برای آیت الله شمسآبادی برگزار شد و پایههای رژیم شاه به لرزه افتاد، اما تا چهلم آیت الله شمسآبادی نشده تلویزیون شاه اعلام کرد قاتلان آیت الله دستگیر شدند و حتی اعترافات آنها را نیز تلویزیون پخش کرد، در آن روز مهدی هاشمی و همدستانش به این جنایت هولناک اعتراف کردند ولی عجیب آن بود که تا پیروزی انقلاب، آنان به مجازات نرسیدند و صرفا در زندان بودند و خود این موضوع، احتمال اینکه آنها از اول عامل ساواک بودهاند و یا کار رژیم شاه بوده است را دوباره در اذهان تقویت کرد، اما هر چه بود، ضدیت مهدی هاشمی با مذهب و روحانیت او را وادار به انجام این جنایت کرده بود.
البته در این مقال به نقل قولی بسیار حائز اهمیت اشاره میکنم که شاید برای اولین بار است گفته میشود. بنده شخصا در خصوص مهدی هاشمی و افکار منحرف او از حضرت آیت الله حاج آقا یحیی فقیه ایمانی از عالمان وقت اصفهان که رابطه خویشاوندی با مهدی هاشمی داشت و دایی وی بود، پرسیدم حاج آقا به نظر شما مهدی هاشمی چرا این جنایات را انجام داد؟
ایشان پاسخ داد: “ما سالهاست با اینها قطع رابطه کردهایم و دلیل آن این بود که این مهدی هاشمی اول طلبه بود و بعد ناگهان کمونیست شد و آمد تمام کتابهای حوزوی و دینی را سوزاند و در منطقه “قهدریجان” نیز شروع به تبلیغات کمونیستی کرد!! دیگر از آن هنگام نه تنها من بلکه تمام فامیل با اینها قطع رابطه کردهاند.”
به هر حال شاید یکی از دلایل اینکه گروهک مهدی هاشمی به جنگ روحانیت رفته بودند، همین تفکرات الحادی باشد، اما نکتهای که میخواستم عرض کنم این بود که استاد پرورش از همان ابتدا هوشمندانه پی به ماهیت این افراد منحرف برد و همواره با آنها تقابل داشت و پیوسته به روشنگری میپرداخت، گرچه این عناصر ملحد و منحرف متاسفانه پس از پیروزی انقلاب، در پوشش چهرههای مبارز و انقلابی ظاهر شدند و در بیت مرحوم آیت الله منتظری نفوذ کردند و مورد حمایت ایشان بودند و سالها مجازات این جنایتکاران به تعویق افتاد تا اینکه در سال 1366 حضرت امام خمینی (ره) طی فرمانی به حجت الاسلام والمسلمین ری شهری دستور دستگیری آنها را داده و ایشان نیز قاطعانه این باند مخوف که حتی در صدد توطئههای بزرگتر برای نظام جمهوری اسلامی بودند را سریعا دستگیر و بالاخره پس از 14 سال از شهادت آیت الله شمسآبادی این گروه جنایتکار به مدد امام خمینی (ره) به سزای اعمال خود رسیدند.
هنگامی که مهدی هاشمی را دستگیر کرده بودند، باند او اعلامیهای منتشر کرده بود که اگر مویی از سر مهدی هاشمی کم شود و کوچکترین آسیبی به او برسد ما این ده نفر را میکشیم و یک فهرست ده نفره داده بودند که عبارت بودند از: حضرت آیت الله خامنهای که در آن زمان ریاست جمهور بودند، آیت الله آذری قمی، دکتر علی اکبر ولایتی، استاد حبیب الله عسکراولادی،حجت الاسلام ناطق نوری، استاد پرورش و چند نفر دیگر!!
بنده با خواندن این اعلامیه بلافاصله به نزد استاد پرورش رفتم و گفتم حاجآقا! شما این اعلامیه تهدید گروه مهدی هاشمی را دیدهاید؟! گفتند: بله، عرض کردم خوب چکار میخواهید بکنید؟ گفتند: هیچی! گفتم آقا اینها خیلی خطرناکند، باکی از کشتن ندارند، هر لحظه ممکن است شما را بکشند، ایشان پاسخ داد:
“و الله غالب علی امره و لکن الناس لایعلمون”
یعنی اراده و امر خدا مستولی بر همه ارادهها و تصمیمهاست ولیکن اکثر مردم این را نمیدانند و حدیثی را نیز از پیامبر اکرم (ص) همیشه اشاره داشتند که اگر تمام امت جمع شوند و بخواهند به کسی ضرر یا نفعی برسانند نمیتوانند مگر اینکه خدا بخواهد.
خلاصه توکلشان در این زمینه بر خدا بود و هیچ هراسی از اینها نداشتند، البته ایشان عاشق شهادت بود و حتی برای بنده، خوابی را که از شهید مظلوم آیت الله بهشتی دیده بودند، نقل کردند که در خواب شهید مظلوم آیت الله بهشتی را دیدار میکنند در حالی که یک کتاب بزرگ در زیر بغل ایشان بوده است، استاد پرورش سئوال میکنند این کتاب چیست؟ شهید بهشتی پاسخ میدهند این کتاب، اسامی شهدای آینده است!استاد پرورش از این پاسخ تعجب کرده از شهید بهشتی میپرسند آیا اسم بنده نیز در این کتاب هست؟!
شهید بهشتی در پاسخ شروع به تورق کردن کتاب میکنند و قدری که ورق میزنند دوباره کتاب را میبندند و رو به استاد پرورش کرده، میگویند: آقای پرورش! شما هر وقت نوبتتان شد، من خودم قبلش خبرتان میکنم!
به هر حال استاد پرورش عاشق و شیفته شهادت بود و برای همین از شهید بهشتی در فرصت پیش آمده، بلافاصله سئوال میکند که آیا اسمشان جزء شهدای آینده انقلاب هست یا نه؟! خدایش رحمت کند و همین که الان پیکر مطهر این استاد عزیز در وسط گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شده است، حاکی از آن است که خدای متعال این روح بلند و ملکوتی را با شهدای والا و گرانقدر انقلاب اسلامی محشور فرموده است.
بخش سیزدهم
عشق استاد پرورش به امام زمان(عج) و ماجرای انجمن حجتیه
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» ﴿الأنبیاء، 105﴾
«به درستی که ما بعد از تورات در کتاب زبور داود (و کتب انبیاء سلف) نوشتیم که حقیقتا بندگان صالح پروردگار وارث و حاکم زمین خواهند شد.»
یکی از آیاتی که در قرآن کریم دلالت بر این دارد که در نهایت این دنیا با عدل و داد تمام میشود، همین آیه شریفه است که انشاءالله با ظهور منجی عالم بشریت حضرت امام زمان (عج) ظلم و ستم از صفحه گیتی رخت بر بسته و بندگان صالح پروردگار حاکمیت مطلق زمین را به دست خواهند گرفت.
بحث «انتظار» ظهور آخرین حجت پروردگار یکی از معتقدات اصلی شیعه است و ما معتقدیم که آخرین فرستاده پروردگار یعنی حضرت امام زمان (عج)، وجود مقدسشان هم اکنون حی و حاضر است و هر وقت که مشیت الهی باشد، حضرت از پرده غیبت بیرون آمده و با تلاشی که به همراه یاران خاص و با وفایش انجام خواهد داد، ظلم و جور را از جهان برمیچیند و پرچم توحید را به اهتزاز در میآورد و مکتب اسلام را مجددا زنده و احیا میکند.
بنابراین یکی از وظایف هر مسلمان و شیعه، شناخت امام زمان (عج) است که فرمودهاند: «من مات و من لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه» هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، همانند عهد جاهلیت مرده است.
استاد پرورش نیز یکی از کسانی بود که از ابتدای جوانی سعی در شناخت دین و امام زمانش داشت و پیوسته اهل مطالعه و پژوهش بخصوص در بحث امامشناسی بود. اولا استاد پرورش بعد از ارتحال حضرت آیتالله بروجردی (ره) که مرجعیت حضرت امام خمینی (ره) مطرح شد، مقلد ایشان گردید.
ثانیاً یکی از تشکلهایی که قبل از پیروزی انقلاب در فعالیتهای دینی بخصوص در بحث مهدویت و شناخت امام زمان (عج) فعالیت گسترده و چشمگیری داشت، تشکیلات «انجمن حجتیه» بود که این تشکل وظیفه اصلیاش تبلیغ امام زمان (عج) و مبارزه با «بهائیت» بود و بر همین اساس جمع کثیری از متدینترین افراد در این تشکل عضویت داشتند.
تحلیل عملکرد «انجمن حجتیه» بحث مستقلی است ولیکن اجمالش آن است که این تشکیلات، صرفا یک تشکل فرهنگی بود و معتقد به مبارزه با رژیم شاه نبود و اصولا اهل سیاست نبودند و تمام تلاش آنها در مبارزه با «بهائیت» متمرکز بود، گرچه «بهائیت» یک فرقه انحرافی و مولود صهیونیسم جهانی بود و دولت انگلیس همزمان با ایجاد «وهابیت» در عربستان، «بهائیت» را در ایران ایجاد کرد ولیکن «انجمن حجتیه» به جای آن که با رژیم شاه که ریشه درخت فساد بود، مبارزه کند با یکی از شاخههای این درخت فاسد که «بهائیت» نام داشت، مبارزه میکرد و حال آنکه امام خمینی (ره) معتقد بود باید برای بر کندن فساد، ریشهای عمل شود و اصل رژیم شاه باید برود، اگر اصل تنه درخت قطع شود، شاخههایش نیز از بین میرود، کما اینکه با سقوط رژیم پهلوی، تمام سران «بهائیت» فرار کردند و به آمریکا و اروپا و اسرائیل رفتند و حتی در اسرائیل برای خود معبد بسیار مهمی بنا کردهاند.
استاد پرورش در جوانی به جهت انگیزه فعالیتهای دینی و مذهبی در سال 1342 و یا 1343 به عضویت «انجمن حجتیه» در آمدند و تا سال 1349 با این تشکل همکاری داشتند و برای ایراد سخنرانی به شهرهای مختلف سفر میکردند و احیانا با کسانی که از روی ناآگاهی «بهائی» شده بودند، گفتگو میکردند و مجددا آنها را معتقد به دین و امام زمان (عج) میکردند، یعنی حداکثر 7 سال ایشان عضو انجمن حجتیه بودند، تا اینکه متوجه اشکالاتی در عملکرد انجمن و همچنین در اساسنامه و متمم آن شدند.
ایشان بر سر این اشکالات با سران «انجمن حجتیه» به بحث نشستند و هیچ کدام نتوانستند ایشان را قانع کنند، نهایتا به نزد رهبر این گروه یعنی مرحوم آیت الله حلبی رفته و سه شب متوالی با ایشان نیز به بحث و گفتگو مینشینند و در نهایت به نتیجهای نمیرسند و مرحوم آیت الله حلبی به ایشان میگویند شما اگر افکارتان چنین باشد دیگر نمیتوانید در انجمن باشید و استاد پرورش نیز پاسخ میدهند، من خودم هم دیگر حاضر به همکاری با انجمن نیستم و شما هم اگر بفرمایید باش، بنده دیگر نخواهم بود و خداحافظی کردند و دیگر از انجمن منقطع شدند یعنی هشت سال قبل از پیروزی انقلاب، این اتفاق رخ میدهد.
استاد پرورش طی اظهاراتی که این مطالب را توضیح دادهاند و نوارهای آن هم موجود است، فرمودند، همین که بنده از انجمن حجتیه بیرون آمدم، مورد عتاب دو تن از بزرگوران یعنی شهید آیت الله بهشتی و شهید مرتضی مطهری قرار گرفتم و آنان از بنده پرسیدند چرا از «انجمن حجتیه» بیرون آمدی؟! و البته این سئوال در آن زمان طبیعی بود چرا که تشکیلات «انجمن حجتیه» در آن هنگام بسیار موجه بود و حتی تمام مراجع عظام تقلید از جمله مرحوم آیت الله بروجردی، آیت الله نجفی مرعشی، آیت الله گلپایگانی و دیگران و حتی حضرت امام خمینی (رحمت الله علیهم اجمعین) طی اجازاتی، اجازه تصرف از سهم مبارک امام (ع) را برای انجام فعالیتهای فرهنگی به این تشکل داده بودند و یک تشکل کاملا دینی و مورد حمایت علما بود.
استاد پرورش در پاسخ به سئوال آقایان شهید بهشتی و شهید مطهری اشکالاتی را در خصوص اساسنامه انجمن و متمم آن مطرح میکنند و اشکالی را هم به عملکرد آن عنوان میکنند که در نهایت مورد قبول آنها هم بوده و اظهار میدارند ما هم متوجه این اشکالات هستیم اما از آنجا که این تشکیلات تنها تشکیلات مذهبی و فراگیر موجود است و بسیاری از جوانهای پرشور و علاقهمند به دین و دیانت در آن مجتمع هستند، ما نمیخواهیم این تشکیلات از بین برود و میخواهیم بدنه آن باقی بماند و فقط جابهجایی در راس آن صورت بگیرد! اما حالا که شما آمدی بیرون، دیگران را تشویق به آمدن بیرون نکن، ما طرح و برنامه داریم، بگذار با دقت و با برنامه پیش برویم!
این نکته را نیز باید در اینجا اضافه کنیم که استاد پرورش معتقد بودند دشمنان، بخصوص گروههای مارکسیستی مانند حزب توده بر آن هستند که از «انجمن حجتیه» مهر باطلهای درست کنند و هر کس را که خواستند از صحنه بیرون کنند، این مهر را بر او بزنند و به راحتی او را حذف کنند، کما اینکه در خصوص بسیاری از افراد متدین و ریشهدار و انسانهای پاک و حزب اللهیهای واقعی این قضیه اتفاق افتاد و کافی بود که مارک «انجمن حجتیه» را بر کسی بزنند. این شیوه مزورانه عدهای فرصت طلب برای حذف نیروهای انقلابی از صحنه بود که در ارتباط با خود استاد پرورش هم اتفاق افتاد و هنگامی که در سال 1364 ایشان برای وزارت آموزش و پرورش کاندیدای وزارت بودند، گروهک مهدی هاشمی معدوم که دستشان به خون بزرگانی چون مرحوم آیت الله شمسآبادی آلوده بود، بر علیه استاد پرورش بین نمایندگان مجلس، شبنامههایی را توزیع کردند که سراسر تهمت و دروغ بود و فضاسازی عجیبی کردند و موفق هم شدند و لذا در آن سال استاد پرورش چند رای کم آورد و نتوانست حد نصاب لازم آرا را برای وزارت آموزش و پرورش کسب نماید.
این نکته را هم اضافه کنم که افرادی مانند شهید مطهری تا مقطعی بعد از پیروزی انقلاب نیز معتقد به استفاده از نیروهای انجمن بودند چرا که آنها را از جهت تسلط به مبانی عقیدتی اسلام، قوی میدانستند و معتقد بودند که این افراد توان مقابله با افکار الحادی و التقاطی گروهکها را دارند و حتی در دفاع از آنان به اتفاق آیت الله خزعلی که ایشان هم در دفاع از آنان در آن مقطع مصمم بود، جلسهای را با حضرت امام خمینی (ره) نیز داشتند و آرا و نظراتشان را خدمت ایشان هم ارائه کردند.
بخش چهاردهم
اشکالات استاد پرورش بر انجمن حجتیه و بیانات حضرت آیتالله گرامی قمی
در بحث گذشته در خصوص عشق استاد پرورش به امام زمان (عج) و عضویت در تشکیلات انجمن حجتیه و خروج از آن مباحثی مطرح شد و اینک در ادامه آن به طرح اشکالات مورد نظر ایشان از انجمن حجتیه میپردازیم.
اشکالات جناب استاد پرورش بر انجمن حجتیه چه بود؟ ایشان سه اشکال را به اساسنامه انجمن و متمم آن داشتند که عبارت بودند از:
1- ولایت فقیه را مبسوط الید نمیدانند و معتقدند هر فقیهی در حوزه کارش ولایت دارد و این اعتقاد با فلسفه تشکیل حکومت اسلامی و اداره آن توسط فقیه مبسوط الید (ولی فقیه ) تعارض دارد.
2- بر اساس متمم اساسنامه انجمن، مرجعیت از زعامت جداست و میتوان فقیهی را مرجع و کسی دیگر را رهبر قرار داد که این هم با نظریه ولایت فقیه سازگاری ندارد.
3- انجمن حجتیه، حرکت خودش را صرفا یک حرکت فرهنگی معرفی میکند و معتقد به حرکت سیاسی نیست و بعد نظامی را هم قائل نیست و معلوم است چنین دیدگاهی نمیتواند بسیج مستضعفین در مقابله با مستکبرین را ایجاد کند.
استاد پرورش معتقد بودند مقولههای فرهنگی و سیاسی و نظامی اجزای مختلف یک حرکت اسلامی است کما اینکه حوزههای علمیه هم اکنون بعد عقیدتی و ایدئولوژیک نظام را پشتیبان هستند، حزب جمهوری اسلامی حرکت سیاسی نظام را پیش میبرد و سپاه پاسداران بعد نظامی را تامین میکند که البته در عین حال عقیدتی، سیاسی هم هست و خلاصه دین و سیاست از هم جدا نیستند و همان جمله مرحوم شهید مدرس که فرمود سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما، فرمایشی صحیح است.ضمنا استاد پرورش اشکالی را هم متوجه عملکرد انجمن میدانستند و اظهار میداشتند که بنده درطول فعالیتهایم با انجمن پی بردم که توازنی بین "انجمن حجتیه" و "بهائیت" برقرار است و این توازن را نیز "ساواک" ایجاد کرده است.
ایشان گفتند: من دیدم هرگاه انجمن حجتیه کارش به اوج میرسد، ساواک به سراغ برخی از اعضای انجمن میآید و آنها را دستگیر میکند و مدت محدودی بازداشت و مورد مواخذه قرار میدهد تا انجمن به تحلیل برود و بهائیها کارشان رونق پیدا کند و همین که بهائیها یکه تاز میدان میشوند، مجددا میدان را برای انجمن باز میگذارند تا به مقابله با آنها برخاسته و خلاصه ساواک به عنوان سازمان امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه تسلط بر جریانات داشت و همیشه حالت توازن را بین انجمن و بهائیت حفظ میکرد و این موضوع را نیز با رهبران انجمن مطرح کردم که بیایید خودمان را از تسلط ساواک خارج کنیم ولی آنها اصلا این موضوع را از اساس قبول نداشتند ولی من شخصا به این مسئله مهم پی بردم و عجیب آنکه وفتی بنده از انجمن حجتیه بیرون آمدم، ساواک بلافاصله بنده را دستگیر کرد و عجیبتر آنکه بازجوی بنده در ساواک از قطع ارتباط من با انجمن با خبر بود و حتی میگفت: می خواستی فعالیت مذهبی و دینی بکنی چرا در همان انجمن نماندی و آمدی بیرون؟! مگر آنها چه عیبی داشتند؟! می خواهی کجا بروی فعالیت کنی؟! و خلاصه از طرز سئوالات بازجوی ساواک فهمیدم که برداشت بنده مبنی بر ایجاد توازن بین انجمن و بهائیت توسط ساواک صحیح بوده است. البته واقعا بعید هم نیست که برنامهریزان این سازمانهای امنیتی برای اینکه پتانسیل نیروهای فعال و مذهبی جامعه را نگذارند که به مقابله با رژیم شاه برود، سمت و سوی آن را به سوی بهائیت که شاخهای از درخت فاسد رژیم بود، متوجه کنند و یا اینکه غائلهای را به نام "شهید جاوید" ایجاد میکنند.
و سالها پتانسیل نیروهای مذهبی را به آن مشغول میدارند و خدا میداند که در همین داستان "شهید جاوید" در زمان شاه چه غوغاهایی به پا شد و حال آنکه اصل ماجرا تولید رژیم شاه بود، یعنی آن کسی که کتاب "شهید جاوید" را نوشت و در حقیقت، علم و عصمت امام معصوم (ع) را زیر سئوال برد، یک حرکت وهابیگونه بود که استاد آن شخص، فردی به نام "قلمداران" از عناصر وهابی و به ظاهر فرهنگی مقیم قم بود که به کمک ساواک و پهلبد وزیر فرهنگ شاه این کار صورت گرفت و تلهای شد برای گرفتار کردن و مشغول کردن جامعه مذهبی آن روز ایران تا از آن طرف، هم شاه و رژیم پهلوی در امان باشند و با خیال راحت بخوابند وهم آمریکای جنایتکار نفت و ثروت کشور را ببلعد و در داخل هم، همه نیروها به جان هم بیفتند و غافل از دشمن اصلی شوند که همگان میدانند سالها چه توانی از نیروهای مذهبی و متدین کشور برد و حال آنکه بسیاری از افراد از این نکته غافل بودند که چه بسا کتاب "شهید جاوید" نسخهای باشد که ساواک و سازمان سیای آمریکا آن را مدیریت کرده باشند.
هم اکنون نیز که جهان اسلام گرفتار عناصر بیرحم تکفیری است، توطئهای صهیونیستی، آمریکایی است که شیعه و سنی را به جان هم بیندازند.
باید از مفتیان وهابی و عناصر تکفیری سئوال کرد آیا از نظر شما در دنیا فقط شیعه کافر است؟! آیا کافر دیگری وجود ندارد؟! پس چرا شما یک اسرائیلی را تا کنون نکشتهاید؟! چرا به جنگ آمریکای جنایتکار نمیروید؟!
پس معلوم است بحث شما، بحث کفر و دین نیست، شما به اسم دین، آلت دست آمریکا و اسرائیل هستید و برای خوشایند آنها این وحشیگریها را میکنید و خون بیگناهان و مظلومان را به زمین میریزید، غافل از آنکه "و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا".
بخش پانزدهم
عشق استاد پرورش به امام زمان (عج) و بیتعلقی به دنیا
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» ﴿سوره قصص، آیه 5﴾
"و ما اراده کردیم بر آنان که در زمین ضعیف شدند منت گذارده، آنان را امام و پیشوا قرار داده و آنان را وارث زمین قرار دهیم."
این آیه شریفه نیز یکی از آیاتی است که در قرآن کریم دلالت دارد بر ظهور قطب عالم امکان، و واسطه غیب و شهود، یعنی حضرت امام زمان، مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا اینکه حضرتش به اذن الهی بر قدرت نشسته و حاکمیت جهان را به دست گیرد.
عرض کردیم که استاد پرورش از دوران جوانی، واله و شیفته وجود مقدس حضرت ولیعصر (عج) گردید و اصل ورودش در انجمن حجتیه نیز براساس همین عشق و ارادات بود ولیکن پس از سالها تلاش در این راه، آن تشکیلات هم نتوانست، مقصد او را حاصل کند و لذا پس از خروج از انجمن در شعاعی وسیعتر به فعالیتهای دینی، مذهبی و انقلابی خود ادامه داد، اما اگر کسی شبها و سحرهای این مرد بزرگ را درک میکرد، میدید که چگونه او در عشق به امام زمانش میسوزد و چگونه پیوسته در غم فراق یار اشک میریزد و اشعاری را زمزمه میکند که:
خوشا جانی که جانانش تو باشی
خوشا دردی که درمانش تو باشی
همه شادی و عشرت باشد ای دوست
در آن منزل که مهمانش تو باشی
ویا این اشعار حافظ را با اشک و آه میخواند که:
جان بیجمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد، حقا که آن را ندارد
با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
دردی است در دل ما درمان نمیپذیرد
حقا که این معما، شرح و بیان ندارد
استادم پرورش، بارها این اشعار و بسیاری از اشعار دیگر شعرای بزرگ را که در مدح و منقبت و فراق از امام زمان (عج) سروده شده است را ورد زبان خود داشت و پیوسته همانند کسی که گمشدهای دارد، به دنبال یافتن گمشده خود بود.
او حقیقتا دل خود را به محبوب جهان پیوند زده بود و خود را نمیدید و همه وجودش را معشوق عالم پر کرده بود، سینه او مالامال از عشق بود و چشمان او همواره در این عشق و محبت، همانند دو مشک آب همیشه جاری بود. این عشق آنچنان وجود او را فرا گرفته بود که غیرممکن بود آثار آن را در وجودش نبینی، اگر چند کلامی کوتاه هم صحبت میکرد، این عشق و دلدادگی عمیق و نهفته در آن پدیدار بود و لذا میگفت:
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
بسیار مناسب است در اینجا به نامهای دیگر از نامههای ارسالی ایشان به بنده که مربوط به ایام جبهه است، استشهاد کنم.
بسهتعالی
برادر عزیز و گرامیم جناب آقای نجفی قدسی سلام علیکم
نامه نامی و خامه گرامیتان را زیارت کردم، در سطر سطر آن، صفا و وفای دیرینه شما مشهود بود، این هم از الطاف خدای لطیف است که بعضی از روحها را لطیف میسازد و آن لطیفه پردازان مهر گستر نیز بر بُراق برقپای لطافت خدا دادی سوار میشوند و راه چند ساله را یک شبه طی میکنند، بهر جهت
اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
جهان فانی و باقی، فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
نور چشم عزیزم، جناب آقای نجفی، خدایتان شما و دیگر رزمندگان راهش را از جرعه گوارای شراب عشقش سرشارتر فرماید و پیروزی نهایی و بهروزی همیشگی را بدرقه راه شما قرار دهد.
در مورد من بسیار لطف فرموده بودید ولی بهتر است به شعری از همان غزل زیبای حافظ که استشهاد کرده بودید، تمثل جویم که میفرماید:
چندانکه زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
در پایان بار دیگر موفقیت و سعادت روز افزون آن عزیز را در خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.
برادر شما پرورش
31/6/66
آری او مدتها بود که حاضر نبود عشق و دلدادگی خود را با چیزی عوض کند، "حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم" را حقیقتا در زندگی خود پیاده کرده بود، لذا مسائل مادی و جاذبههای دنیایی اصلا برای او ارزشی نداشت، حقیقت را چیزی دیگری یافته بود و حاضر نبود آن را با چیز دیگری معاوضه کند.
همه شنیدهاید که ایشان سه سال مسئولیت گروه فرهنگی "اکو" را برعهده داشتند و حقوقشان در این مدت بر حسب دلار بود ولی ایشان حتی یک دلار آن را برداشت نکردند و مجموع 75 هزار دلاری را که به ایشان داده بودند را تقدیم به جناب آقای ولایتی در مجمع جهانی اهل بیت (ع) نمودند و یا حتی زمانی که ایشان سه دوره نمایندگی مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی را داشت، هیچ حقوقی از مجلس دریافت نکرد و صرفا با همان حقوق آموزش و پرورش و بازنشستگی آن، گذران زندگی میکرد و لذا همیشه میگفت:
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا کسی که دارد با دلبری وصالی
او حقیقت را چیز دیگری یافته بود و حاضر نبود عشقش را به امام زمانش که حقیقت عالم وجود است، از دست بدهد و یا با چیز بیارزشی معاوضه کند و هرگونه حب و عشق دیگری به مال، جاه و یا مقام و منصب و امثال آن را برخورد حرام کرده بود.
امیدوارم خدای متعال توفیق دهد در شماره بعد بتوانم جلوههایی از این عشق و دلدادگی را که در سفر حج شاهد بودم، تبیین کنم.
بخش شانزدهم
فنای فی الله و سفر الی الله
به انگیزه چهلمین روز ارتحال استاد سیداکبر پرورش
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿التوبة، 72﴾
یعنی خدای متعال وعده فرموده است اهل ایمان را از مرد و زن که در بهشت ابدی که زیر درختانش نهرها جاری است قرار دهد و در عمارتهای نیکوی بهشتهای عدن منزل و ماوی دهد و البته مقام رضا و خشنودی پروردگار از ایشان که بالاتر و بزرگتر از هر نعمتی است، به آنان کرامت فرماید و فیروزی و رستگاری عظیم و بزرگ در حقیقت رسیدن به چنین مقامی است.
***امروز که این نوشتار قلمی میشود، تقارن دارد با چهلمین روز از ارتحال استاد عزیزمان جناب آقای سیدعلیاکبر پرورش (رحمة الله علیه و اسکنه الله فی بحبوحات جناته) و امیدواریم ایشان از مصادیق مؤمنانی باشند که در این آیة شریفه، خدای متعال وعدة «مساکن طیبه» در بهشت ابدی و «جنات عدن» را به آنان داده است و محققاً شامل حال ایشان میشود؛ چرا که ایشان در پرتو اعمال صالح خود و مخصوصاً در پرستاری و خدمتگزاری به مادر مکرمشان، این سعادت را یافتند که در همین دنیا نظارهگر بهشت شوند و معنای آن حدیث نبوی «الجنة تحت اقدام الامهات» را درک کنند. بنده معتقدم که حالات عرفانی و سیر معنوی «اهلالله» را نمیتوان تبیین کرد و خلاصه بیان حتی سیر و سلوک آنان نیز به سختی ممکن است و شاید نتوان بسیاری از نکتهها را هم گفت:
دردی است در دل ما درمان نمیپذیرد حقا که این معمّا، شرح و بیان ندارد
به هر جهت استاد پرورش انسانی بود که سیر و سلوکش عالی بود و به اصطلاح «اسفار اربعه» را تمام کرده بود و دیگر از وجود او چیزی نمانده بود و تمام وجودش را محبوب عالم پر کرده بود. او به این بیت شعر مولوی خیلی علاقه داشت و میگفت شاید بهترین و زیباترین سخن مولوی همین باشد که:
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست
او میگفت: من کیستم که بخواهم بمانم؟ ما باید فنا بشویم و فقط آقای جهان بماند؛ تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست، ای عزیز و ای حقیقت هستی، همین که تو هستی، زیباست؛ من که ارزشی ندارم، من تمام شدم، دیگر پرورشی وجود ندارد.
بنده یک وقتی مشغول پیاده کردن بعضی از سخنرانیهای استاد از نوار شدم و آنها را در دفترچهای آماده و تقدیمشان کردم؛ تصورم این بود که خوشحال میشود، ولیکن تا دفترچه را دادم، فرمودند: «وقتتان را صرف اینها نکنید، از همان چند جلد کتابی هم که اول انقلاب از من چاپ شده است، پشیمانم!» از این جمله دریافتم که ایشان به مرحلة «فنا» رسیده است و دوست دارد چیزی از او و به نام او نباشد و به یاد آوردم رزمندگانی را که قبل از عملیات به مرخصی میآمدند و هر چه عکس و اثر از خودشان بود، محو میکردند و یا دوست داشتند طوری شهید شوند که پودر شوند و هیچ اثری از آنان باقی نماند و فقط او بماند. این معنای «فنای فی الله» است، حقیقتاً پروردگار عالم، سراسر وجودشان را احاطه کرده بود و دیگر خودی نمیدیدند و دوست داشتند هرچه زودتر این جان ناقابل را هم تقدیم حضرت دوست کنند و با عمل خالصانه و جهادشان بگویند: تو بمان ای جان، که چون تو پاک نیست!
در سال 1370 توفیقی بود که در حج تمتع، کم و بیش همراه استاد پرورش باشم. اگر بدانید در میقات مسجد شجره چه حالی داشت! برای اینکه راحت باشد، تنهایش گذاشتم، ولیکن موقع سوار شدن که همه «مُحرم» شده بودند و از مسجد شجره خارج میشدند، گفتم فرصت خوبی است به سراغ استاد بروم به بهانه اینکه اتوبوس آماده حرکت است، ببینم ایشان در چه حالی است. در مسجد بسی گشتم تا اینکه ایشان را در بین ستونها در نقطهای خلوت یافتم، در حالی که از شدت گریه و تضرع مانند مستان، تلوتلو میخورد و تا میگفت «لبیک»، هقهق گریه امان نمیداد و حال عجیبی داشت. از دیدن این حالت انابه و تضرع خالصانه بسیار لذت میبردم و یاد حالات امام سجادعلیهالسلام افتادم که چقدر برای حضرتش ذکر «تلبیه» سخت بود؛ جلوهای از این معانی را در «لبیک» گفتن استاد پرورش در مسجد شجره شاهد بودم، حالتی بسیار متضرعانه که تاکنون در تمام سفرهایی که به حج و عمره مشرف شدهام، در احدی ندیدهام.
به هر حال این تضرع ادامه داشت تا اینکه چشمشان به من افتاد و بلافاصله عرض کردم: «حاج آقا، اتوبوس آماده حرکت است» وآنگاه بود که ایشان به ناچار ذکر تلبیه را کامل گفتند و بالاخره از میقات خارج شدیم. هنگام خروج از مدینه و وداع با پیامبر اکرم(ص) و ائمه بقیع(ع) هم برای استاد بسیار سخت بود. زمانی که مسافران اتوبوس که همگی اعضای بعثه مقام معظم رهبری در حج بودند سوار شدند، استاد پرورش به انتهای اتوبوس رفتند و در گوشهای نشستند و همین طور که اتوبوس حرکت کرد، دیدم عباراتی از دعای ابوحمزه را قرائت میکنند که: «سیدی، اخرج حبّ الدنیا من قلبی و اجمع بینی و بین المصطفی و آله خیرتک من خلقک و خاتم النبیین محمد صلی الله علیه و آله و انقلنی الی درجه التوبه الیک و اعنی با البکاء علی نفسی…» یعنی ای سرور من! دوستی دنیا را از دلم خارج کن و میان من و پیامبرت و آل او که بهترین آفریدههایت هستند، جمع کن، (مرا با آنها محشور نما) و مرا به درجه توبه برسان و کمک کن که به حال خودم گریه کنم و…
استاد پرورش با زمزمه این جمله، بی سروصدا اشک میریخت و از عمق وجود میسوخت که ناگهان چشم حجتالاسلام والمسلمین شرعی که در نزدیکی استاد نشسته بود، به ایشان افتاد و تا این حالت متضرعانه را دید، نتوانست خود را نگه دارد و شروع کرد بلندبلند گریستن و تقریباً همه کسانی که ته اتوبوس بودند، متوجه شدند چه خبر است و فضایی شد که به برکت حالت تضرع استاد پرورش، همه منقلب شدند و با حالت معنوی خوبی از مدینه خارج شدیم و با آن عزیزان وداع کردیم.
شرح این داستانها واقعاً مجال میخواهد؛ اما چه کنم که فضای نوشتار تنگ است و باید سخن کوتاه کنم، ولیکن خوب است به نکتهای هم در مسجدالحرام اشاره کنم. در روایت هست که هر رکعت نماز در مسجدالحرام معادل یک میلیون رکعت میشود؛ یعنی یک نماز دو رکعتی در مسجدالحرام معادل دو میلیون رکعت نماز محاسبه میشود.
استاد پرورش میگفتند: ابتدا وقتی نماز میخواندم، به این محاسبه نظر داشتم و دیدم گاهی که از مسجدالحرام بیرون میروم، با خود یکصد میلیون رکعت نماز میبرم! به خدای متعال عرض کردم: «پروردگارا، سفرة احسان تو برای بندگانت گسترده است؛ اما من کشش این لطف تو را در این سطح ندارم و ظرفیتم کم است و این کرم و احسان تو مرا مغرور میکند و فکر میکنم چیزی دارم!» در همین افکار بودم که خدای متعال لطف کرد و جرقهای در ذهنم زد که: پرورش! درست است که ما گفتیم هر رکعت نماز یک میلیون میشود، ولی تو اول ثابت کن یک رکعت نمازت، عدد یک است، صفر نیست، ما آن را ضرب در یک میلیون میکنیم؛ اما اگر نمازت صفر است، حالا ضرب در هر چند دهمیلیون هم شود، فایدهای ندارد. صفر، صفر است؛ اما اگر یک باشد، آنگاه این حاصل ضرب معنا پیدا میکند.
استاد پرورش چنین روحیهای داشتند که هیچگاه به حالات و عبادات خود پشتگرم نبودند و اصلاً ثوابی بر آنها قائل نمیشدند و میگفتند: حتی اگر موفق به دیدار حضرت ولی عصر(عج) هم شدید، نباید مغرور شوید و برای خود حسابی باز کنید، چون معلوم نیست تا آخر درست بمانیم و عاقبت به خیر شویم. مادامی که در دنیا هستیم، باید به خدا پناه ببریم.
این معنا را که به عباداتمان پشتگرم و مطمئن نباشیم، امام حسین(ع) در دعای عرفه چنین بیان میکنند: «الهی، کم من طاعه بنیتها و حاله شیدتها، هدم اعتمادی علیها عدلک، بل اقالنی منها فضلک»؛ یعنی خدایا، چقدر طاعتها و حالات و عبادتهایی که برای خود بنا کردم و ساختم؛ اما عدل تو اعتماد مرا بر همة آن طاعتها و عبادتها از بین برد، بلکه فقط این فضل و احسان توست که مرا فرا میخواند.
از درگاه الهی مسئلت داریم که روح والا و ملکوتی استاد پرورش را با نبی مکرم اسلام(ص) و اهل بیت علیهمالسلام محشور بفرماید و به ما توفیقی عنایت کند تا در فرصتی دیگر بتوانیم مجموعه معارفی را که از استاد پرورش در شناخت و فهم آیات قرآن به یادگار مانده است، تبیین نماییم.
«وقل رب اغفر و ارحم و انت خیر الراحمین»
بخش هفدهم
استاد پرورش و حزب جمهوری اسلامی
«لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» ﴿المجادلة، 22﴾
یعنی گروهی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند را نمییابی که با کسانی که با خدا و پیامبر دشمنی دارند، دوستی برقرر کنند، حتی اگر آن دشمنان از پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا خویشاوندانشان باشند، اینان کسانی هستند که خدا ایمان را در دلهایشان پایدار کرده و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته و آنان را به بهشتهایی که از زیر درختانش نهرها جاری است داخل میکند که برای همیشه در آن بهشتها جاودان بمانند، اینان کسانی هستند که خدا از آنان راضی است و آنان نیز از خدا راضی هستند، اینان حزب الله هستند و آگاه باشید که حزب الله یقینا پیروز است.
در این آیه شریفه، توصیفی از حزب الله و ویژگیهای آنان به میان آمده است که مهمترین آن ایمان قوی به خدا و روز معاد است و اینکه آنان با دشمنان پروردگار،هیچگاه طرح دوستی ندارند، حتی اگر این دشمن، نزدیکترین نسبت خانوادگی را با آنان داشته باشد.
همگان میدانند که شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و برای متشکل کردن نیروهای مومن و انقلابی، تشکیلات بزرگی را به نام "حزب جمهوری اسلامی" پایه گذاری کرد و سعی کرد تا بهترین نیروهای مومن و وفادار انقلاب اسلامی را در آن حزب گردهم آوردو تقریبا در این کار موفق شد و قاطبهای از نیروهای مسلمان و انقلابی جامعه را وارد کار تشکیلاتی کرد.
استاد پرورش نیز در این عرصه از همان ابتدا به یاری شهید آیت الله بهشتی برخاست و درکنار دیگر بزرگانی که در این تشکیلات بودند، سهم زیادی در شکل گیری این تشکل و پیشبرد اهداف آن داشت.
ایشان علاوه بر اینکه عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، مسئولیت این تشکیلات را در استان اصفهان و رهبری آن را در استانهای همجوار نیزبرعهده داشتند و در چند سالی که فعالیت حزب جمهوری اسلامی برقرار بود، کانون مهمی برای جذب نیروهای مومن و انقلابی گشته بود.
شهید بهشتی اعتقاد راسخی به کار تشکیلاتی داشت ، جمله زیبایی از ایشان در خاطرم مانده است که میفرمودند: "روزی که گردونه همیشه پوینده مبارزه مکتبی ملت، در خط یک تشکلات و سازمان، درست و استوار بیفتد، دیگر باید اطمینان داشت که جرثومههای ضد انقلاب، هرگز نمیتواند به آن نزدیک شده و یا آن را مورد تهدید قرار دهند."
اساس تشکیل حزب جمهوری اسلامی برای حفظ انقلاب اسلامی بود و در مدت فعالیت خود هم با وجود بزرگانی مانند شهید آیت الله بهشتی، حضرت آیت الله خامنهای، شهید دکتر محمدجواد باهنر، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله واعظ طبسی و دیگران مورد تأیید حضرت امام خمینی (ره) نیز بود، گرچه این حزب بعد از شهادت شهید آیت الله بهشتی چند سالی بیشتر دوام نیاورد و براساس مصالحی برگرفته از رهنمودهای حضرت امام (ره) تعطیل گشت.
اما نکتهای که در اینجا شایسته است اشاره شود، این است که شهید بهشتی، حزب جمهوری اسلامی را به مثابه یک معبد و عبادتگاه میدانست و این روح تعبد ایشان، عملا به کلیت حزب، بسط پیدا کرده بود و عموم افرادی که در حزب جمهوری اسلامی فعالیت داشتند، از یک روح عبادی و آهنگ عبادت برخوردار بودند.
استاد پرورش همانند شهید بهشتی اعتقاد داشتند، هر کس با تقویتر است، از دیدگاه آنان حزبیتر است و لو اینکه عضو حزب نباشد و بالعکس اگر کسی بیتقوی بود، حتی اگر کارت عضویت حزب را هم داشته باشد، از دیدگاه آنان حزبی نیست. اینکه این بزرگواران، ملاک را تقوی قرار داده بودند، برگرفته از فرهنگ قرآن کریم بود که میفرماید: »ان اکرمکم عندالله اتقیکم»یعنی همانا بهترین شما نزد پروردگار، با تقویترین شماست.
بنده با اینکه عضو حزب جمهوری اسلامی نبودم، اما در جلسات تبیین مواضع اعتقادی شرکت میکردم و حظّ و بهره معنوی میبردم، آنچه که در این مدت برای بسیاری از افراد مشهود بود، توجه خاص شهید آیت الله بهشتی به استاد سیدعلی اکبر پرورش بود که برای ایشان احترام خاصی قائل بودند و گهگاهی هم در مجالس و دیدار دوستان، تعاریف زیبایی از استاد پرورش داشتند که از جمله آنها در سفری که به اصفهان داشتند، فرمودند: «این انقلاب بر سکوی بلند تواضع نشسته است و هر کس تواضع کرد، جایگاه بلندی دارد و هر کس تکبر کرد، سقوط میکند و جناب آقای پرورش برای همه ما نمادی از تواضع هستند».
به یاد دارم شخصی برای انجام کاری به شهید آیت الله بهشتی رجوع کرده بود و ایشان نیز آن شخص را به استاد پرورش ارجاع میدهند، آن شخص خودش به بنده گفت من به شهید بهشتی عرض کردم آقا مرا به آقای پرورش حواله میدهید، ایشان در این حد هستند که پاسخگوی بنده باشند؟! آن شخص که یک فرد سید و روحانی محترمی است گفت تا من این سخن را گفتم، آیت الله بهشتی دستانش را بالا برد و با صدای بلند فرمودند: «آقای پرورش «رَجُلٌ»!! (یعنی ایشان از رجال هستند). آن شخص میگفت من با این طرز بیان شهید بهشتی اطمینان پیدا کردم و به نزد استاد پرورش رفتم و دیدم همانطور که شهید بهشتی اشاره داشتند، چقدر عالمانه و عارفانه مرا راهنمایی کردند و از آن موقع بنده پی به شخصیت علمی و معنوی ایشان بردم و حقیقتا مرید ایشان گشتم.
این نکته را اضافه میکنم که غالب کسانی که در حزب جمهوری اسلامی بودند، نسبت به استاد پرورش ارادت و علاقه خاصی داشتند، گرچه بعضی از آنها مانند شهید حجت الاسلام علی اکبر اژهای از شهدای هفتم تیر از جمله شاگردان فاضل و توانمند ایشان بودند که هم در حزب جمهوری اسلامی در اصفهان فعال بودند و از نزدیکان سببی شهید آیت الله بهشتی هم محسوب میشدند.
حال که به شهدای هفتم تیر اشاره شد، این نکته را نیز بگویم که استاد پرورش هم قرار بود در آن جلسه مهم حزب جمهوری اسلامی که حادثه انفجار پدید آمد و هفتاد و دوتن از بزرگان در کنار شهید آیت الله بهشتی به درجه رفیع شهادت رسیدند، حضور یابند ولیکن در آن روز شهید رجایی به استاد پرورش اصرار می کنند که ایشان به نخست وزیری بروند و راجع به فهرست وزرایی که قرار بود فردای آن روز شهید رجایی به رئیس جمهوری ارائه کنند، صلاح و مشورت نمایند که استاد پرورش میفرمودند من در ابتدا قبول نکردم و عرض کردم که باید در جلسه حزب جمهوری اسلامی باشم و لیکن با اصرار شهید رجایی به نخست وزیری رفتم و در آنجا بودیم که این حادثه انفجار در حزب رخ داد و بلافاصله به حزب جمهوری آمدیم و دیدیم همه به شهادت رسیدهاند و معدودی هم نیمه جان باقی ماندهاند.
یکی از شهدای هفتم تیر، شهید رحمان استکی نماینده مجلس از شهرکرد بود که مسئولیت حزب جمهوری اسلامی در استان چهارمحال و بختیاری را نیز عهده دار بود. استاد پرورش به بنده فرمودند: شهید استکی را در خواب دیدم و از او درخصوص وضعیت آخرت و آن دنیا سئوال کردم، این شهید بزرگوار پاسخ داد: آقای پرورش، همین قدر بگویم که اینجا همه چیز حساب و کتاب دارد و دقیقا محاسبه شده است، حتی تعداد سلامهائی که به افراد کردهایم را دارند و یا تعداد صلواتهایی که فرستادهایم را ثبت کردهاند!!
استاد پرورش با غالب شهدای هفتم تیر روابط نزدیکی داشتند، مخصوصا در شهادت شهید آیت الله بهشتی که از دیرباز مأنوس بودند، بسیار متأثر شدند و احساس میکردند یکی از استوانهها و پشتوانههای بزرگ را از دست دادند اما دلخوش به این آیه شریفه بودند که:« ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها اومثلها»(سوره بقره، آیه 106) یعنی اینکه ما آیتی را منسوخ نمیکنیم مگر اینکه مثل آن یا بهتر از آن را اعطا میکنیم، که بحمدالله خورشید رهبری انقلاب اسلامی یعنی حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) طلوعی دوباره یافتند و این یار دیرین شهید بهشتی، ادامه حرکت آن شهید بزرگوار را رهبری فرمودند.
بخش هجدهم
تقابل استاد پرورش با جریان بنیصدر
«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»
﴿الزمر، 16 و 17﴾
یعنی بشارت بده بندگان خدا را، کسانی که سخنانی را میشنوند و بهترین آنها را برمی گزینند و متابعت میکنند.
این آیه شریفه یکی از آیاتی است که دلالت بر شیوه بحث و گفتگو دارد و اینکه انسان باید ابتدا اقوال مختلف را خوب گوش فرا دهد و سپس با عقل و منطق، بهترین آنها را انتخاب نماید.
این آیه زیبا، کلیشه روزنامهای بود به نام «انقلاب اسلامی» که در اوایل انقلاب با مدیریت ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور معزول، چاپ و منتشر میشد.
یکی از دلایلی که این مطالب را مینویسم، بازخوانی صحیح تاریخ انقلاب است و اینکه نسل جدید بدانند نقشههای دشمنان هر روز برای این کشور و انقلاب چگونه بوده است و چه مردان بزرگی به مصاف دشمن رفته و در برابر عوامل آنها ایستادگی کردند تا این انقلاب از مسیر صحیح خود که «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» بود، خارج نشود.
ابوالحسن بنی صدر یک مهره غربی بود که به نحوی مزورانه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و بخصوص از زمانی که امام خمینی (رض) به پاریس رفتند و نهضت انقلاب اسلامی به اوج خود رسیده بود، سعی کرد به کانون رهبری انقلاب نزدیک شود تا در فرصت ممکن در لباس دوست، سکان اداره کشور و انقلاب را بدست گیرد و از مسیر ضداستکباری خود خارج کند و امیال دشمنان را برآورده نماید.
روزنامه «انقلاب اسلامی» بنی صدر بر خلاف آیه زیبایی که بر صفحه آن نقش بسته بود، پیوسته درصدد تخریب چهرههای اصلی انقلاب و فضاسازی دروغین بر علیه آنها بود وسعی داشت بنی صدر را خدمتگذار مردم و خدمتگذاران واقعی و مخلص این انقلاب و مردم را «قدرت طلب» معرفی کند و تقریبا موفق هم شده بود و طیف وسیعی از مردم، فریب دروغهای آنها را خورده بودند و به شخصیتهای بزرگی مانند شهید مظلوم آیت الله بهشتی، آیت الله خامنهای و آیت الله هاشمی رفسنجانی که از حلقه اول یاران واقعی حضرت امام (ره) بودند، بدبین شده و حتی در اجتماعاتی که بنی صدر به سخنرانی میپرداخت، شعارهای بسیار توهین آمیزی نسبت به شهید بهشتی و یاران ایشان میدادند که قضایای 14 اسفند سال 1359 در دانشگاه تهران، نمونهای از آنهاست و خوشبختانه در این زمینه کتابهای خوبی هم نوشته شده که یکی از آنها کتاب «غائله 14 اسفند» نوشته حضرت آیت الله موسوی اردبیلی است که در آن هنگام ریاست دیوان عالی کشور را برعهده داشتند و از نزدیک شاهد خباثتهای جریان بنی صدر بودند و این سخن شهید آیت الله بهشتی هم که فرمودند «ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت» در حقیقت پاسخی به آن فضاسازیهای دروغین بود.
ماهیت بنی صدر برای بسیاری از انقلابیون در مجلس خبرگان قانون اساسی روشن شد، بخصوص هنگامی که با تصویب اصل ولایت فقیه به شدت مخالفت میکرد و شهید آیت الله بهشتی با سعه صدر و با منطق و استدلال سعی میکرد به سخنان و شبهات او پاسخ گوید، گرچه او بر خلاف این آیه شریفهای که تیتر سخنرانیها و روزنامهاش کرده بود، هیچگاه به این آیه عمل نکرد و هنگامی که در مقابل استدلالهای علمی آیت الله بهشتی درمانده میشد، با کنایه و توهین و الفاظ زشت برخورد میکرد.
استاد پرورش از جمله کسانی بود که از همان ابتدا به ماهیت جریان بنی صدر پی برد و برای حفظ انقلاب به تقابل با آنها برخاست، شدیدترین برخوردها در جلسات شورای عالی دفاع که با حضور بنی صدر به عنوان جانشین فرمانده کل قوا برگزار میشد، رخ میداد.
استاد پرورش میگفتند: بنی صدر علیرغم اینکه کتاب «کیش شخصیت» نوشته است ،خود دچار این مرض و بیماری است و بسیار آدم متکبری است و همیشه در صدد تحقیر دیگر بزرگان و شخصیتهاست، ایشان از اهانتهایی که بنی صدر به شهید رجایی میکرد، حرفها داشت، اما کار بنی صدر همیشه مظلوم نمایی بود و مرتب پیش حضرت امام (ره) از دست حضرات آقایان بهشتی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و رجایی شکوه میکرد و میگفت من در جبهه هستم و اینها به دنبال کسب قدرت هستند و حال آنکه جبهه رفتن او چیزی جز اینکه به کاخ شاه در پایگاه هوایی دزفول برود، نبود!
آقای پرورش میگفتند: هرگاه که جلسه شورای عالی دفاع در جنوب، در پایگاه هوایی دزفول بود، بنی صدر با هواپیمای اختصاصی میرفت، ولی بنده و حضرات آقایان خامنهای، هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی باید با یک هواپیمای باری C130 و در زمانی طولانی و با صدای گوش خراش آن ،به آنجا می رفتیم و پس از مدتی انتظار، بنی صدر به جلسه میآمد و از همان بدو ورود شروع به اوقات تلخی و پرخشاگری میکرد و بالاخره پس از اینکه این جلسات خاتمه مییافت، نمیگذاشتند که ما شب را در پایگاه هوایی استراحت کنیم! و ما که اعضای شورای عالی دفاع بودیم را با رفتاری تحقیرآمیز که همهاش دستورات بنی صدر بود! از پایگاه هوایی خارج میکردند و ما در آن نیمه شب باید به دنبال جای خواب میبودیم که معمولا از این پتوهای سربازی میدادند و ما به مدارسی که غالبا جنگ زدهها در آنجا اسکان داشتند، میرفتیم و یک جایی در این مدارس پیدا میکردیم و تاصبح سرمی کردیم و حتی به یاد دارم شبی را که به مدرسهای رفتیم و تمام کلاسها مملو از جنگ زدهها بود و هیچ جای خالی نبود و آن شب، من و شهید رجایی به ناچار روی پلههای مدرسه خوابیدیم!!
استاد پرورش از رفتارهای زشت بنی صدر با بزرگان انقلاب، حرفهای زیادی داشت و حتی اظهار میداشتند من از آن دوران، چیزهایی میدانم که هیچکس نمیداند جز حضرات آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی! چون آیت الله بهشتی و رجایی که شهید شدهاند و خود بنی صدر هم که نمیآید واقعیات را بگوید و این دو بزرگوار هم ملاحظاتی دارند که شاید هیچگاه آن رفتارها و آن مسائل را بازگویی نکنند، اما میدانم که این دو بزرگوار از دست بنی صدر خیلی درد کشیدند، بطوری که در یک جلسهای در حضور حضرت امام (ره) با اینکه هیچگاه دأب حضرت آیت الله خامنهای این نبود که محضر امام (ره) از کسی شکوه کنند، مع ذالک از شدت درد، زبان حال خود را در محضر امام (ره) در قالب یک بیت شعر بیان نمودند و اشک ریختند و آن شعر این بود که فرمودند:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
ایشان در پرتو این بیت شعر به حضرت امام (ره) اعلام داشتند که ما هرچه میکشیم و تحمل میکنیم ،فقط بخاطر وجود شریف حضرتعالی است که همواره امر به وحدت فرمودهاید ولی حقایق مسائل و وضعیت به گونه دیگری است و خوشبختانه در اثر صبر و مقاومتی که این بزرگان کردند، کم کم قضایا بر همگان روشن شد و خباثت و خیانت جریان بنی صدر آشکار گردید و بالاخره شر آنها و جریان منافقین از سر این کشور، انقلاب و مردم کوتاه شد ولی با هزینهای سنگین و از دست دادن شهید بهشتی و هفتاد و دوتن از یاران او و همچنین به شهادت رسیدن عزیزان بزرگوار رجایی و باهنر که آن هم ضایعه ای بزرگ بود.
حال که به جلسات شورای عالی دفاع اشاره شد، این خاطره جالب را هم عرض کنم که استاد پرورش نقل میفرمودند که رویه بنی صدر این بود که همیشه در جلسات، آخر همه بیاید و دیر میکرد تا وقتی میآید همه در جلوی پای او بلند شوند و احترام کنند! یک روز که بنی صدر خیلی دیر کرد، من به آقایان عرض کردم حالا که آقای رئیس جمهور نیامدند، خوب است ما برویم و جلسه را در جای دیگری تشکیل دهیم که این پیشنهاد با اقبال اکثریت اعضا روبرو شد و حضرت آقای خامنهای پیشنهاد کردند که به منزل شهید بهشتی برویم و باز همه پذیرفتند و البته شهید محمد منتظری که او هم عضو جلسات شورای عالی دفاع بود، با توجه به اختلافاتی که با شهید بهشتی داشت، سکوت کرد ولی وقتی همه راهی منزل آیت الله بهشتی شدیم، ایشان هم آمد و عجیب آن بود که آن روز تا وارد منزل شهید بهشتی شدیم، ایشان تا چشمشان به حجت الاسلام منتظری افتاد، استقبال بسیار گرمی از ایشان کردند و خیلی ابراز علاقه و محبت وافر نسبت به وی ابراز داشتند و پس از این مصافحه و معانقه وقتی شهید محمد منتظری، عقب عقب میآمدند به بنده که رسیدند، از شرمساری گفتند: عجب آدمی است!! کنایه از اینکه من اینقدر بر علیه او حرف زدهام و او اینطور با بزرگمنشی با من رفتار میکند،کاناَ هیچ چیزی نگفتهام! و خلاصه این رفتار شهید بهشتی با شهید محمد منتظری در آن روز ایشان را منقلب کرد و ایشان هم به جمع یاران شهید مظلوم آیت الله بهشتی پیوستند و بالاخره این سعادت را هم یافتند که همراه ایشان به شهادت هم برسند.
استاد پرورش در عین حال که خیلی اهل تواضع بودند، در مقابل افراد متکبری مثل بنی صدر، بسیار متکبرانه رفتار میکردند و با سخنان و بیان کوبنده و پرقدرتی که داشتند، او را سرجایش مینشاندند که البته این نوع رفتار را حضرات آقایان خامنهای و هاشمی رفسنجانی بخاطر ملاحظات و محذوراتی که بیشتر از ناحیه حضرت امام (ره) داشتند، نمیتوانستند، داشته باشند ،اما استاد پرورش همیشه در مقابل بنی صدر سینه سپر میکردند و در مقابل توهینها و تحقیرهای او، از این بزرگواران دفاع میکردند.
در اینجا مناسبت دارد خاطرهای را به نقل از استاد جلال الدین فارسی عرض کنم که در مجلس خبرگان قانون اساسی، هنگامی که در جلسات متعدد و پس از بحث و گفتگوهای فراوان و مجادلهای که بین بنی صدر وآیت الله شهید بهشتی بر سر اصل ولایت فقیه در گرفت، و بنی صدر دیگر جوابی نداشت، بناچار حرف زشتی را زد و آیت الله بهشتی دیگر سکوت کردند و آن حرف زشت را بیپاسخ گذاشتند و لیکن در این هنگام که سکوت تمام جلسه را فرا گرفته بود و همه در حیرت از حرف زشت بنی صدر بودند، ناگهان آقای دکتر محمود روحانی نماینده مردم مشهد در مجلس خبرگان قانون اساسی و صاحب تألیف گرانقدر «المعجم الاحصایی لالفاظ القرآن الاکریم» با لهجه مشهدی پاسخ حرف زشت بنی صدر را داد که همه نمایندگان به خنده افتادند!
بنده در سفر مشهد، سالها پیش توفیق دیدار جناب آقای دکتر روحانی را داشتم و عرض کردم استاد جلال الدین فارسی در کتابشان چنین مطلبی نقل کردهاند ولی نگفتهاند بنی صدر چه حرف زشتی زد و شما چه گفتید که همه خندیدند!
ایشان اول استنکاف داشتند که بیان کنند ولی با اصرار بنده گفتند ولیکن بنده هم چون آن حرفها را خیلی زشت میدانم و هیچگاه فکر نمیکردم بنی صدر اینقدر وقیح و یاوه گو باشد، و الا اصرار نمیکردم! لذا از بازگو کردن آن خودداری میکنم.
«والسلام علی من اتبع الهدی»
بخش نوزدهم
شخصیت حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب (مدظله) از دیدگاه استاد پرورش
«وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» ﴿الذاریات، 55﴾
یعنی یادآوری کن، بدرستی که در این یادآوری و تذکر، مومنان نفع میبرند.
به حول و قوه الهی در این مدت که این نوشتار، قلمی گردیده است، علاوه بر اینکه پارهای از ارزشهای اسلامی و قرآنی تبیین گشته است و الگویی عملی از اخلاق و منش یک انسان والا در مکتب اسلام ارائه گردیده است، نکاتی از تاریخ انقلاب اسلامی هم پرداخته شده که شاید تاکنون کمتر به آن اشاره رفته است.
کلیه عزیزان و بزرگوارانی که در این سالها استاد پرورش را از نزدیک دیدهاند، شهادت میدهند که ایشان هیچگاه اهل تملق گویی و چاپلوسی نبود و اگر هم از کسی تعریف میکرد، مجامله نمیکرد و در اصل، حقیقتی را بیان میکرد و بارها این جمله را از ایشان شنیده بودم که با قاطعیت میگفتند در قاموس من، تملق احدی جز پروردگار نیست.
ایشان برداشت زیبایی از فرازی از دعای عرفه را داشتندو میفرمودند که امام حسین (ع) در این دعا، اهل عرفان را به دو گروه تقسیم کردهاند که عدهای را اصطلاحا «اهل هیبت» و عده ای را «اهل محبت» نامیدهاند و در توصیف آنها چنین بیان فرمودهاند که: «یا من البس اولیائه ملابس هیبته، فقاموا بین یدیه مستغفرین» یعنیای کسی که اولیائت را در جامهای از «هیبت» میپوشانی، پس آنان در برابرت استغفار کننده و آمرزش خواه برمی خیزند و در توصیف اهل محت نیز فرمودهاند: «یا من اذاق احبائه حلاوة الموانسه فقاموا بین یدیه متملقین» یعینای کسی که به دوستان و عاشقانت، شیرینی مناجات و انس و همنشینی با خودت را چشاندهای، پس آنان در برابرت به تملق گویی برمی خیزند. ایشان معتقد بودند که اینها دو مشی عرفانی هستند که عدهای اهل هبیت و عدهای هم اهل محبت میباشند و این را هم اضافه میداشتند که طریقه عرفانی حضرت امام خمینی (ره) «اهل بیت» بوده است و طریقه عرفانی رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای (مدظله العالی) نیز «اهل محبت» است.
البته این نکته را باید توجه داشت که اینها مانعة الجمع نیست، یعنی هستند افرادی که هر دو طریقه را دارند ولیکن معمولا یکی از این طریقهها در آنها بروز و ظهور بیشتری دارد و از این جهت مشی عرفانی آنها را متمایز مینماید.
ایشان دعای عرفه امام حسین (ع) را یکی از گنجینههای معرفت الهی میدانستند که به لطف الهی بر زبان مبارک حضرتش جاری گشته و هر کلمه کلمه آن، مخازنی از علم و معرفت است.
استاد پرورش، عرفان واقعی را، و شناخت صحیح و همه جانبه پروردگار را در این دعا فوق العاده میدید و بر تعمق و مطالعه عمیق بیانات و فرمایشات حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در این دعا برای جویندگان معرفت و عرفان، تأکید داشت.
با توجه به مطالبی که عرض کردم، اکنون اگر جملهای از استاد پرورش در تعریف کسی نقل کنم، ارزش و قیمت آن معلوم میشود.
استاد پرورش در خصوص حضرت امام خمینی (ره)، ایمان و اعتقاد بسیار عمیقی داشتند و ابعاد وجودی ایشان را گسترده میدیدند، اما آنچه که در فضایل حضرت امام (رض) برایشان بیشترین جلوه را داشت، عرفان حضرت ایشان بود و معتقد بودند که ایشان اعرف عرفای عصر حاضر هستند که قدرت «تصرف» هم دارند.
یکی از مواردی که استاد پرورش برای اثبات نظر خود در این زمینه ابراز داشتند، نقل جلسهای از شورای عالی دفاع در زمان جنگ در محضر حضرت امام (رض) بود. ایشان گفتند: روزی اعضای شورای عالی دفاع جهت عرض گزارش و استفاده از رهنمودهای ایشان در مشکلات جنگ در خدمت حضرت امام بودند و یکی از فرماندهان نظامی از وضعیت دشمن و اینکه شرق و غرب دنیا پشت سر آنها هستند و چنین دارند و ما چه نداریم و... خلاصه از قدرت شرق و غرب، توصیفی وحشتناک کرد و در طول صحبت هم حضرت امام (ره) سرشان زیر بود و گوش فرا میدادند و همه اعضای جلسه هم در سکوت فرو رفته بودند که ناگهان حضرت امام سرشان را بلند کردندو کف دستشان را نشان دادندو یک جمله بیان فرمودند که: «شرق و غرب، کف دست ماست» پس آنگاه کف دست را به پشت برگرداندند و فرمودند «بخواهیم، اینطور میشود، اما نمیخواهیم»!
استاد پرورش میگفتند این جمله حضرت امام (ره) را بسیاری از اعضای جلسه نفهمیدند!
این جمله به لحاظ عرفانی، قدرت «تصرف» امام را میرساند ولیکن خیلیها نفهمیدند! به هر حال استاد پرورش، دیدشان نسبت به حضرت امام، یک دید معرفتی و عرفانی بود و البته حضرت امام نیز نسبت به استاد پرورش، توجه خاصی داشتند و گاهی ایشان را احضار فرموده و دیدار خصوصی هم داشتند.
استاد پرورش هیچگاه دأب این را نداشتند که از آبرو و اعتبار حضرت امام (رض) و یا مقام معظم رهبری برای خود کیسهای بدوزند و معتقد بودند بسیاری از اینها که ادعای خط امام میکنند، امام را به درستی نمیشناسند و نمیدانند خط امام چی هست! ولیکن بخاطر کسب موقعیت و تحکیم پایگاه خود، دم از امام و ولایت میزنند!
استاد پرورش در افقی دیگر سیر میکرد و اصلا نیازی به این مسائل نداشت و اگر هم تعریفی میکرد از روی اعتقاد و با معرفت بود، در اینجا مناسب میدانم به توصیفی از رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای (دامت برکاته) از لسان استاد پرورش بپردازم.
استاد پرورش در خصوص مقام معظم رهبری و ویژگیهای ایشان از دوران ریاست جمهوری الی الحال، سخنان فراوان داشتهاند و من قصد تکرار آنها را ندارم ولیکن یک ویژگی را میخواهم اشاره کنم که کمتر کسی توجه کرده است و تاکنون این تبیین را فقط از استاد پرورش شنیدهام که منحصر به فرد است.
استاد پرورش میفرمودند: بنده در حدود 6 سال از نزدیک با حضرت آقای خامنهای بودم (منظور دوران جنگ است) و در این زمان، بسیاری از روزها با هم بودیم و یا حتی بعضی از شبها سرمان را روی یک بالش میگذاشتیم، اما آنچه که من برایم جالب بود و به عینه میدیدم، این بود که دو روز حضرت اقای خامنهای یکسان نبود، هر روز ایشان را از روز قبل نورانیتر و الهیتر میدیدم و این سیر تکاملی را در ایشان نظاره گر بودم.
این جمله، اشاره به فرمایش حضرت امیرالمومنین علی (ع) دارد که انسان مومن نباید دو روزش یکسان باشد، یعنی همواره باید در حال سیر تعالی باشد، و البته بسیار سخت است، معمولا افراد، خیلی که هنر کنند، درجا میزنند! و یا حتی عقب گرد میکنند! یعنی به جای اینکه سیر صعودی داشته باشند، سیرنزولی دارند و یا در موقعیت خود، متوقف میشوند و غافل از آن هستند که باید سیر تکاملی داشته باشند.
استاد پرورش همواره بر لزوم سیر تکاملی و معنوی تأکید داشتندو میفرمودند: دائره عصمت، خاص و محدود به ائمه اطهار (علیهم السلام) است ولیکن راه تا «سلمان شدن» که فرمودند «السلمان منّا اهل البیت»، باز است و میتوان در همین دنیا و در همین زمان با تلاش و کوشش و جهاد و عبادت و... به درجه حضرت سلمان رسید!
«اللهم ارزقنا عیش السعداء و مرافقة الابرار»
بخش بیستم
شخصیت استاد پرورش در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای (مدظله العالی)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» ﴿الکهف، 30﴾
یعنی مسلماً ما نمیگذاریم اجر و پاداش کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و کار نیک و خوبی کردند، ضایع گردد.
در تبیین شخصیت استاد پرورش تاکنون سخنان زیادی گفته شده است وبزرگان کشور، همگی طی بیانیهها و سخنرانیها، تجلیل های زیادی از ایشان داشتهاند که باید گفت« طیب الله انفاسهم و شکرالله مساعیهم» ولیکن فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای (دامت برکاته) در پیام تسلیتی که پس از رحلت ایشان صادر فرمودند،بسیار محل تامل و دقت و حائز اهمیت است.
معظم له در این پیام، گزارههای متعددی را در خصوص شخصیت استاد پرورش تبیین فرمودند که شاید تاکنون در این حد برای دیگری سابقه نداشته است و این همه حاکی از شناخت عمیق حضرت ایشان از استاد پرورش و نمایانگر علاقه زاید الوصف به این انسان مومن و صالح پروردگار میباشد.
تعابیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در این پیام عبارتند از : یاور صدیق انقلاب مرحوم آقای سیدعلی اکبر پرورش رحمت الله علیه- چهره محترم و اثرگذار – گذراندن بخش اعظم عمربا برکت خود در خدمت به اسلام و ارزشهای متعالی دین – لهجه صادق – دل با اخلاص- خلق نیک- مروج و تحکیم کننده انقلاب و نظام اسلامی – تلاشهای مبارزاتی در دوران طاغوت- خدمات ارزنده و مسئولیتهای سنگین در قوه مجریه، مقننه و شورای عالی دفاع- خدمت به کشور و ملت با همه توان – سلامت و راحت بر سرانجام وظیفه نهادن – صبر و متانت و تحمل بیماری رنجبار و طولانی _ زندگی پاک و شرافتمندانه و درخواست رحمت و رضوان اللهی برای ایشان.
روز گذشته(28بهمن92) نیز که توفیقی یار شد تا در معیت خانواده مرحوم استاد پرورش، به زیارت و دیدار حضرت ایت الله خامنهای ( مدظله العالی)مشرف شویم، معظم له مجدداًبا تکرار همین تعابیر، یاد مرحوم استاد پرورش را گرامی داشتند.در این دیدار معظم له جناب آقای پرورش را شخصی صادق،باصفا،مومن پایبند و پایدار، اهل ذکر و توجه و تضرع به پروردگار، اهل گذشت، با معرفت و انسان خالص و پاکیزه که دل متذکری داشت، معرفی فرمودند.حضرت آیت الله خامنهای با اشاره به دوران مسئولیتهای ایشان در مجلس شورای اسلامی، شورای عالی دفاع و وزارت آموزش و پرورش و اینکه عدهای در آن زمان، ایشان را خیلی اذیت کردند، فرمودند: آقای پرورش عمیقاً به مبانی انقلاب، اعتقاد داشت و قرص و محکم برای تحکیم نظام اسلامی در مقابل بدخواهان میایستاد.
حضرت آیت الله خامنهای در این دیدار به ابتدای آشنایی خود با جناب آقای پرورش در سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرده و فرمودند: بنده قبل از آنکه آقای پرورش را ببینم با نام ایشان آشنا بودم، در آن زمان ایشان اصفهان بودند و ما مشهد بودیم که شنیدیم شخصی به نام آقای پرورش به خاطر امام خمینی و مبارزه با رژیم شاه و طاغوت، از انجمن حجیته جدا شده و این موضوع تاثیر زیادی در بین نیروهای انجمن گذاشته و تزلزلی در آنها ایجاد کرده است، خوب در آن زمان انجمنیها با ما هم خوب نبودند و حتی جوانها و اعضایشان را از آمدن به مسجد ما منع میکردند که مبادا گرایش انقلابی پیدا کنند، در عین حال برخی از آنها گاهی مخفیانه به جلسات ما میآمدند و اعتراف میکردند که ما را ممنوع کردهاند که در جلسات شما شرکت کنیم، آ ن زمان آغازآشنایی ما با آقای پرورش بود ولی بعدها که در انقلاب و مبارزه، انس زیادی پیدا کردیم.
در بیان حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری نیز که دو روز قبل در جمع خانواده استاد پرورش ایراد داشتند، همین مضامین و تعابیر مورد اشاره رهبری معظم انقلاب، مورد تاکید قرار گرفت و گفتند: آقای پرورش انسانی با مطالعه و اهل فضل و دانش بود و به تفسیر قرآن مسلط و تقریبا خطبههای نهج البلاغه را از حفظ داشت و با روایات هم آشنایی بسیار خوبی داشت و با معرفتی که برخوردار بود،توانست نقش تربیتی و معلمی برجستهای ایفا کند و طیف وسیعی از علاقمندان معارف اسلامی از محضر ایشان بهرهمند بودند.
حجت الاسلام ناطق نوری به صفات اخلاقی استاد پرورش اشاره کرد و اظهار داشتند:« ایشان انسانی خوش خلق، خوش مشرب، اهل دل و با صفایی بود که کلمات قصار زیادی از ایشان در خاطرمان مانده است وهمیشه به یاد ایشان هستیم، رفاقت ما با ایشان و مرحوم عسکراولادی بسیار عمیق وبود و واقعا من از رفتن پی در پی این دوستان با اخلاص که هیچ جایگزین ندارند، بسیار متاثر شدم.
یکی از نکات مورد اشاره حضرت آیت الله خامنهای (مدظلله) در توصیف استاد پرورش ، روحیه پاکی و تضرع و توجه ایشان به پروردگار بود که در بیانات معظم له به نظر میرسید از برجستگی بیشتری برخوردار است، و حقیقتا هم همینطور بود و ما پیوسته شاهد این معنا بودیم.
استاد پرورش بارها میفرمودند:
غسل در اشک نما،کحل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
ایشان،پاکی و طهارت دل را از مراحل اولیه طی طریق الهی میدانستند و معتقد بودند این پاکی درون جز از راه اشک ریزی و ابتهال و توجه به پروردگار حاصل نمیشود و همانطور که غسل، موجب طهارت جسمی انسان میشود، اشک چشم نیز پاکی و طهارت دل را همراه دارد.
ایشان با اشاره به آیه شریفه « لایمسه الا المطهرون » یعنی این کتاب قرآن کریم را کسی نمیتواند لمس کند مگر آنکه با طهارت باشد ( وضو داشته باشد)، شرط لازم برای دریافت هدایتهای قران و ورود به باطن قرآن را هم پاک نفسی و طهارت روحی میدانستند که شرح و بسط این معنا خود بحث مستقلی است.
در این بخش مناسب است اشاره ای هم به آخرین دیدار استاد پرورش با رهبر معظم انقلاب در پاییز سال 88 داشته باشم، در آن روز به یادماندنی پس از آنکه توسط یکی از دوستان بیت،به اطلاع حضرت آیت الله خامنهای (دامت برکاته) رسید که آقای پرورش در تهران هستند، بلافاصله معظم له با بهجت خاصی فرموده بودندکه به ایشان بگویید بنده بیشتر مشتاق دیدار شما هستم و همین فردا تشریف بیاورید.
به لطف الهی بنده هم در آن روز این توفیق را داشتم تا در معیت استاد پرورش به این دیدار نائل شوم که ابتدا نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت ایشان اقامه کردیم و پس از نماز، مقام معظم رهبری با تعداد معدودی از علما و شخصیتهایی که در آن روز در نماز حاضر بودند،سلام و احوال کردند و هنگامی که به استاد پرورش رسیدند، با دستهاآغوش باز کرده و جناب آقای پرورش را به گرمی در بر گرفتند و بسیار ابراز محبت و علاقه نسبت به ایشان نشان دادند که برای همگان که ناظر به این حال و احوال بودند، بسیار جالب توجه بود و پس از آن، دست آقای پرورش را گرفته و با خود به اتاقی بردند و ساعتی به گفتگو نشستند و دیداری طولانی شد و حتی در این بین یکی از اعضای دفتر به خیال اینکه استاد پرورش اطاله کلام میکند و وقت حضرت آقا را میگیرد! در را باز کرد به این معنا که وقت دیدار تمام شده است، ناگهان با عتاب حضرت آقا روبرو شد که فرمودند ما داریم صحبت میکنیم چرا در را باز میکنید؟! به هر حال این دیدار که آخرین دیدار در این دنیا بود، با نهایت اقبال و توجه و گرمی از سوی رهبر معظم انقلاب برگزار شد و در پایان هم با همدیگر از اتاق بیرون آمدند و خیلی صمیمانه و با محبت خداحافظی کردند.
استاد پرورش نیز از این دیدار بسیار مشعوف بودند و احساس سبکی خاصی داشتند و خیلی راضی بودند. این نکته را هم اضافه کنم که بنده به استاد پرورش عرض کردم چرا شما اینقدر دیر به دیر به دیدار حضرت آقا میروید؟ ایشان که به شما خیلی محبت دارند و همیشه نسبت به ملاقات شما شایق هستند!
استاد پرورش پاسخ دادند: حضرت آقا رهبر جهان اسلام هستند و وقت ایشان متعلق به کل مسلمین است و من هیچگاه به خود اجازه نمیدهم که وقت و فرصت ایشان را بگیرم، مگر امری ضروری باشد و من احساس وظیفه کنم که باید خدمت ایشان برسم، آنگاه تقاضای ملاقات میکنم! که این موضوع هم واقعاًقابل تامل و درس مهمی برای خیلیها میتواند باشد. از خدای متعال مسئلت داریم سایه پربرکت ایشان را تا ظهور موفور السرور قطب عالم وجود و واسطه غیب و شهود،امام زمان مهدی موعود(عج) برای کافه مسلمین و شیعیان ، مصون و محفوظ بدارد.
بخش بیست و یکم
کلام و سخن پاکیزه در بیان استاد پرورش
«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولٰئِکَ هُوَ یَبُور» ﴿فاطر، 10﴾
یعنی هر کس که عزت را خواهان است، پس بداند که عزتمندی همهاش نزد خداوند است، کلمات و سخنان حق و پاکیزه به سوی او بالا میرود و عمل صالح نیز از آنجایی که مورد قبول پروردگار است ، بالا میرود و در این صعود به سوی پروردگار،« کلمه طیب» را یار ویاور است.
یکی از آیات کلیدی قرآن کریم که میتواند نقش زیادی در عملکرد اجتماعی و فردی انسان بگذارد، ایمان و باور به این آیه شریفه است و اینکه هر کس بداند، اگر میخواهد در جامعه عزیز باشد، هیچ راهی جز اینکه این عزتمندی را از درگاه الهی اخذ کند، ندارد و البته این کلام و سخنان پاکیزه و عمل صالح انسان است که به او امکان رفعت مقام و درجه میدهد.
استاد پرورش از جمله کسانی بود که به مفهوم این آیه شریفه، باور عمیق داشت و هیچگاه عزتمندی را از طریق دیگری غیر از حضرت پروردگار جستجو نکرد و درزندگی عملی او بارها این معنا را شاهد بودیم، او این عزتمندی را در پرتو کلام و سخن پاک و پاکیزه و همچنین عمل صالح میدید و در این زمینه بسیار موفق هم بود، در بیان کلام وسخن پاکیزه ید طولایی داشت و در سخنوری و بیان معارف الهی سرآمد دوران بود.
گاهی سخنرانیهای استاد، ساعتها بطول میانجامید ولیکن چون کلام ایشان بسیار پربار و مستغنی و جذاب بود و از مصادیق « کلم الطیب» محسوب میشد، هیچگاه خسته کننده نبود، چون او الهی میدید و الهی سخن میگفت و با فطرت انسانها هماهنگ و همراه بود، لذا آنان که درک محضر و توفیق بهرهمندی از بیانات ایشان را داشتند، دوست داشتند، همچنان این دُرفشانی از گفتار ایشان ادامه یابد و حظّ و بهره بیشتری ببرند.
هنگامی که ایشان صحبت میکردند، با اینکه گاهی بیش از یک هزارنفر و یا صدها نفر پای سخنرانی ایشان بودند، آنچنان شیفته و مدهوش کلام و بیان ایشان میشدند که گویا کسی در آن مسجد و یا محل سخنرانی حاضر نیست و چنین سکوتی برفضا حکمفرا میشد.
قدرت بیان ایشان صرفاً فن بیان نبود، بلکه شاکله اصلی آن را کلمات و سخنان پاکیزه ( کلم الطیب) تشکیل میداد و البته به زیبایی تبیین میشد و اثر سحرآمیزی در بیان وجود داشت و مشخص بود که بیان «صبغه الهی » دارد و قرار است که بالا رود. از لوازم اولیه « کلمه طیبه» اخلاص است و اینکه انسان حقیقتاً برای خدا سخن بگوید و استاد پرورش این چنین بود که سخن گفتنش برای خدا بود،حتی اگر به مواجهه و تقابل کسی و یا جریانی میرفت ، برای خدا بود.
در یکی از روزها ایشان را برای سخنرانی در منزل یکی از شهدا در اصفهان دعوت کرده بودند، بنده زودتر از ایشان به محل سخنرانی رسیدم و دیدم جمعیت اندکی در آنجا هستند و خیلی تعجب کردم، پرسیدم مگر استاد پرورش در اینجا قرار نیست سخنرانی کنند؟! گفتند چرا؟ فهمیدم که اینها صرفا استاد را برای سخنرانی دعوت کردند و تبلیغی روی آن انجام نداده اند، لذا اکثر جوانها و علاقمندانی که معمولاً در محافل سخنرانی ایشان حاضر می شوند، از این جلسه بیخبرند.
با خود گفتم خوب است به سر کوچه روم و تا استاد پرورش نیامده، ایشان را نسبت به وضعیت جلسه باخبر کنم، ایشان پیشذهنی داشته باشند تا وارد جلسه میشوند، یکدفعه تعجب نکنند چرا جمعیتی نیست؟!
در سر کوچه منتظر آمدن استاد پرورش بودم تا اینکه ایشان آمدند و بنده شروع به مقدمه چینی کردم و حاج آقا فرمودند چی میخواهی بگی؟! عرض کردم این بندگان خدا نتوانستند برای این جلسه شما تبلیغی بکنند و غالب شاگردان شما از این جلسه بیخبرند و لذا جمعیت چندانی در جلسه وجود ندارد.
استاد پرورش از این سخنان من خیلی ناراحت شدند و با محبت فرمودند: آخر این چه حرفیه شما میزنید؟ مگر من برای بچهها حرف میزنم! مگر من برای جمعیت سخنرانی میکنم! خدا باید کلام من را بشنود که میشنود و همین برای من کفایت میکند، بچهها خبردار نیستند، خبردار نباشند! خدا که خبر دارد! از خدا شنیدن و از بچهها نشنیدن! از خدا باخبر بودن و از بچهها بیخبر بودن!
بالاخره با ایشان وارد جلسه شدیم، تصور میکردم استاد پرورش جلسه را خیلی جدی نگیرند و آن مایهای که به لحاظ محتوایی معمولا در جلسات میگذارند، اینجا رخ ندهد، ولیکن این جلسه کم جمعیت در منزل آن شهید از بهترین و نابترین جلسات معارفی شد.
استاد پرورش در آن جلسه در تبیین این جمله عرفانی حضرت امام خمینی (ره ) که فرمودند: «شهید نظر میکند به وجه الله» تفسیر و تبیینی ارائه فرمودند که سراسر عرفان بود و انسان را عاشق شهادت میکرد تا بتواند این فرصت را بیابد تا بتواند به تماشای « وجه الله » بنشیند.
از جمله مطالبی که ایشان بیان داشتند، نقل روایتی بود که اهل بهشت پس از آنکه مدتها از نعمات بهشت بهرهمند بودند، از خدای متعال تقاضا میکنند که ما مشتاق دیدار خودت هستیم و میخواهیم به لقاء شما برسیم، خطاب میشود آماده شوید!! ناگهان جلوهای بر اهل بهشت میشود و آنان هفتادسال در حالت سُکرو مستی فرو میروند و پس از آنکه به هوش میآیند به زبان تشکر از پروردگار تقاضا میکنند مجدداً بر آنها جلوه فرماید! خطاب میشود به اهل بهشت که من هنوز جلوه نکردهام! اهل بهشت با تعجب میپرسند که پس این جلوه کی بود که ما هفتاد سال مست و بیهوش شدیم! خطاب میشود که این جلوه امام حسین (ع) بوده است و این چنین است که به یک جلوه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) اهل بهشت هفتاد سال مدهوش میشوند، حال اگر خدا جلوه کند، چه میشود و چه ظرفیتی میخواهد و حالا این شهیدان چه مرتبه و مقام و رفعتی دارند که میتوانند به « وجه الله» نظر کنند!
« اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک »
بخش بیست و دوم
تهجد و شب زندهداری استاد پرورش
«تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ* فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» ﴿السجده، 16 و 17﴾
یعنی کسانی که به آیات خدا ایمان دارند، پهلوهایشان را از رختخواب دور میکنند و در دل شب پروردگارشان را با خوف و طمع میخوانند و از آنچه ما روزی آنان کردهایم در راه خدا انفاق میکنند و هیچکس نمیداند خداوند برای آنان چه چشم روشنی را پنهان کرده است.
این آیات شریفه ، از جمله آیاتی است که مومنان را به شب زندهداری تشویق فرموده است.
خداوند در توصیف مومنان و از جمله ویژگیهای آنان میفرماید" آنان کسانی هستند که دل شب از رختخواب جدا شده و در حالی که ترس از غضب پروردگار دارند و درعین حال طمع به ثواب او هم دارند،به عبادت و راز و نیاز با خدایشان مشغول میشوند و هیچکس نمیداند که خدای متعال در پاداش این شب زندهداری و سحرخیزی آنان چه جایزهای برای آنان در نظر گرفته است.
تعبیر« قرة اعین» یعنی چشم روشنی یا به اصطلاح جایزه را میگویند که در اینجا خداوند میفرماید ما بخاطر این بیداری در دل شب و عبادتی که این بنده با ایمان انجام میدهد برای او یک جایزهای در نظر گرفتهایم که هیچکس نمیداند این جایزه چیست!؟و جالب آن است که استاد پرورش میفرمودند این جایزهها هیچکدام مثل هم نیستند و حتی جایزه هیچ دوشبی مانند هم نیست و برای هر شبی جایزه مخصوص و خاص همان شب است. خوب انسان تصور کند براساس این بینش، تاکنون چقدر جایزهها را از دست داده است ، و واقعا حیف نیست در هنگامی که رحمت الهی در حال ریزش است و ملائکه الله در سحرگاهان بین آسمان و زمین در رفت وآمد هستند و پیوسته به مومنان سلام میدهند، انسان بخوابد و از این همه اتفاقات در عالم و هستی بیخبر باشد!
*صدای تسبیح موجودات
در احوالات حضرت علامه طباطبایی(رضوان الله تعالی علیه) نقل میکنند که در دل شب از خواب برخاسته و در اتاق خود قدم میزدند و ذکر میگفتند، عیال ایشان سوال میکند آقا مشکلی پیش آمده، استراحت نمیکنید؟ حضرت علامه جواب میدهند، خیر ، از صدای تسبیح موجودات خوابم نمیبرد!
آری ، اینچنین است اگر کسی دیده حقیقت بین داشته باشد، در قرآن کریم نیز مکرر به این تسبیح موجودات اشاره گشته و فرموده است« یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ » یعنی همه آنچه در آسمانها و زمین است، پروردگار را تسبیح میکنند و لذا اولیا خدا و مومنان با توجه به این معنا خود را با عالم هستی همراه میکنند و آنان نیز به تسبیح و تحمید پروردگار مشغول میشوند و همه با هم یکپارچه میگویند:« لا اله الا الله الملک الحق المبین»
استاد پرورش پیوسته در سخنرانیهای خود نسبت به مسئله مهم "شب زندهداری " توصیه داشتند و در کمتر خطابهای بود که به سحرخیزی و عبادت و تفکر شبانه اشاره نکرده باشند. ایشان خود بسیار به انجام این مهم مقید بود و اصلا مثل اینکه انتظار فرا رسیدن شب و سحر را میکشید تا سفره دل خود را با محبوب جهان باز کند و آن چشمههای اشک از گونههایش سرازیر شود.
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی، خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
اگر کسی خواهان پیوند با پروردگار است، راهش بیداری در سحرها و آهی از دل کشیدن در نیمه شب است.
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند برگرد در و بام دوست پرواز کنند
هر کجا دری بود،به شب در بندند الا در دوست را که به شب باز کنند
درهای رحمت الهی در دل شب باز میشود و پذیرای سحرخیزان است و خداوند دست لطف و عنایت بر سر آنان میکشد.
دلا بسوز که سوزتو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صدبلا بکند
زملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
این اظهار دردمندی در دل شب، کلید گشایش کارهاست و تفضلات پروردگار را انشاالله در پی خواهد داشت/.
از سحرخیزهای استاد پرورش خاطرات زیادی دارم، بخصوص در سفرها که گاهی توفیق همراهی ایشان را مییافتم، این تقید به تهجد و شب زندهداری در ایشان بسیار جدی و با کیفیت بود، ظاهراً خداوند دوست داشت هر شب، چشمان ایشان را گریان ببیند و بارها این شعرها را از ایشان شنیدهام که :
گریه بر هر درد بیدرمان دواست چشم گریان ، چشمه فیض خداست
تانگرید طفلک حلوا فروش دیگ بخشایش نمیآید بجوش
*شبی با استاد پرورش در جبهه
در آستانه یکی از عملیاتها که معمولاً تیپها و لشگرها مملو از رزمندگان و عاشقان شهادت طلب میشد، جمع زیادی از شاگردان و دوستان و علاقمندان استاد پرورش در تیپ قمر بنیهاشم (ع) که سردار زاهدی فرماندهی آن را بر عهده داشتند، مجتمع شده بودند،بناگاه خبر مسرتبخش تشریف فرمایی استاد پرورش را به مقر تیپ شنیدیم و ولولهای در بین بچهها افتاد و همه مشتاق دیدار ایشان بودند و فرماندهی تیپ، ترتیب مراسم دعای کمیلی را انجام داد تا بچههای همه گردانها جمع شوند و ضمن استفاده از بیانات عارفانه استاد پرورش از زمزمه دعای روحبخش کمیل ایشان نیز بهرهمند شوند.
بخش تبلیغات تیپ، متاسفانه در آن زمان در اختیار افرادی بود که به لحاظ خط سیاسی،استاد پرورش را قبول نداشتند و لذا با این تجمع موافق نبودند ولیکن چون دستور فرماندهی تیپ بود، چارهای جز اجرای این مراسم نداشتند، اما آنها در آن شب چه کردند؟!
آنها برای اینکه در آن شب فرصت کمتری به استاد پرورش برسد، رفتند دو نفر مداح را دعوت کردند که در کنار ایشان اجرا برنامه کنند! و در هنگام اعلام برنامه نیز با بیانی بسیار ساده و معمولی پشت بلندگو گفتند که امشب مراسم دعای کمیل با حضور مداحان اهل بیت، آقایان، فلانی و فلانی و پرورش برگزار میشود! و قصدشان از این نحوه اعلام مراسم ، تحقیر استاد پرورش بود.
فرماندهی تیپ از این شیوه رفتار ناراحت شدند و از دفتر فرماندهی به بنده دستور دادند شما برو بلندگو را بدست بگیر و دعوت شایستهای از استاد پرورش بکن که جبران این تحقیر بشود. بنده بلافاصله بلندگو را به دست گرفته و خوب چون در آن زمان ، بنده مربی عقیدتی در آن تیپ بودم و بسیاری از آنها پشت سر بنده نماز میخواندند، لذا خیلیها بنده را میشناختند و تا دیدند بنده بلندگو را بدست گرفتم، همه سراپاگوش شدند و بنده حقیر هم با کمال احترام، خبر ورود استاد پرورش، این انسان عارف و عاشق پروردگار را به اطلاع رزمندگان رساندم و اعلام کردم که بعد از نماز مغرب و عشا، ابتدا از بیانات عالمانه ایشان مستفیض میشویم و پس از آن هم از نوای روحبخش دعای کمیل توسط حضرت ایشان بهرهمند میگردیم.
قبل از شروع سخنرانی استاد پرورش، سردار شهید استکی که فرماندهی یکی از گردانهای تیپ قمر بنیهاشم(ع) را برعهده داشت، ناگهان از میان انبوه رزمندگان برخاست و با مشتهای گره کرده فریاد زد:
نور چشم جندالله پرورش حزب الله
بلافاصله تمامی رزمندگان ، یکپارچه این شعار را سر داده و بارها تکرار کردند و بدین ترتیب ، استاد پرورش در میان استقبال گرم رزمندگان، شروع به سخنرانی کرد.
پس از سخنرانی، مراسم دعای کمیل آغاز شد و ابتدا آن دو نفر مداح دعوتی تبلیغات تیپ ، اجرای برنامه کردند و تقریبا بخش اعظم دعای کمیل را خواندند و نوبتی به استاد پرورش ندادند، بالاخره با پیگیریهای بنده بلندگو در اختیار استاد پرورش قرار گرفت و با این دو بیتی باباطاهر آغاز کردند که:
از آن روزی که ما را آفریدی ز ما غیر از گنه چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چهارت زما بگذر، شتر دیدی ندیدی
ایشان با همین دوبیتی، آنچنان حالت ابتهال و تضرعی پیدا کرد که اشک همه را در آورد. استاد پرورش بسیار صدای دلنشین داشت ولی حیف که یکی دوصفحه از دعای کمیل را بیشتر نخوانده بود که ناگهان از ادامه دعا منصرف شد و بلندگو را تحویل همان مداحها داد و از جلسه در تاریکی فضا خارج شد،بنده نیز پشت سر ایشان از جلسه بیرون آمدم و هرچه از استاد پرسش کردم که چه شد از جلسه خارج شدند، پاسخی ندادند،اما معلوم بود اتفاقی افتاده و ایشان دلگیر شده است.
شب برای شام در یکی از چادرها همراه دیگر دوستان در خدمت استاد پرورش بودیم و همانجا نیز قرار شد استراحت کنند. بنده نیز به سراغ بچههای تبلیغات تیپ رفته تا بلکه از آنها بفهمم چه اتفاقی افتاده که آنها هم چیزی نگفتند، اما من دیدم که در هنگام خروج ، استاد پرورش به یکی از بچههای تبلیغات، چیز ی گفتند و خارج شدند و جالب آن بود که از آن شخص پرسیدم، حاج آقا چی گفتند؟ جواب داد حاج آقا خیلی تشکر کردند!
به هر حال آن شب تقریباً نخوابیدم ولی نصف شب،سری به چادر استاد پرورش زدم و دیدم آنجا نیستند و هرچه گشتم ایشان را پیدا نکردم، از دوستان دیگر کمک گرفتم،باز هم ایشان را پیدا نکردیم تا بالاخره کم کم هوا داشت روشن میشد که ایشان را در زیر باربر یک ماشین تریلی که در محوطه پارک کرده بود، یافتم در حالی که پتویی دور خود پیچیده بود و مشخص بود ساعتها در آنجا بیتوته کرده است و شب گذشته ، تهجد و شب زنده داریش که هیچگاه ترک نمیشد را در آنجا بجا آورده است.
در کنار ایشان نشستم وپس از مقدماتی، از بابت قضایای شب گذشته عذرخواهی کردم و بالاخره پس از اصرار فهیمدم یکی از بچههای تبلیغات تیپ که با ایشان مخالف بوند، در هنگام دعای کمیل کنار ایشان نشسته و رفتار بسیار توهین آمیزی را در آن تاریکی با ایشان داشته و از آن جهت ایشان مجلس را ترک کرده بودند،ولی از بنده قول گرفتند که با آن شخص هیچ برخوردی نشود و الا نمیگفتند.
*شأن مداح اهل بیت (ع)
اما نکته اصلی این بود که فرموند: اینها چطور به بنده مداح اهل بیت میگویند و حال آنکه مداح اهل بیت(ع) خداست که در قران کریم « اهل بیت » علیهم السلام را مدح و منقبت کرده و فرموه است : « انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»
ایشان واژه « مداح اهل بیت» را خیلی والا میدانستند و معتقد بودند که خدای متعال،اول مداح اهل بیت (علیهم السلام) است و سپس پیامبر اکرم (ص) مداح اهل بیت است و خلاصه اهل بیت یک چنین جایگاهی دارند و ما کجا بتوانیم مداح اهل بیت باشیم و این وزن و قابلیت را پیدا کنیم!
به هر حال این هم از دید معرفتی ایشان بود که شأن مداح اهل بیت(ع) را خیلی رفیع میدانستند، گرچه آن مجری تبلیغات تیپ، از جهت تحقیر این واژه را برای ایشان بکار برده بود.
وسلام علی المرسلین و الحمدالله رب العالمین
بخش بیست و سوم
"عبودیت" از دیدگاه استاد پرورش
«وَمِنَ الَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی اَن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحمُوداً» «سوره اسرا، آیه 79»
«و بخشی از شب را برای خواندن نماز و یاد خدا بیدار باش، امید است که پروردگارت تو را به مقام شایستهای برساند»
در یادداشت گذشته در بحث "تهجد و شب زندهداری استاد پرورش" مطالبی عرضه گردید، ولیکن چون این بخش از زندگانی استاد پرورش، نقش زیربنایی و اصلی را دارد، ایجاب میکند که از این مبحث بهسرعت نگذشته تأمل بیشتری داشته باشیم.
استاد پرورش میفرمودند: بالاترین مرتبه یک انسان آن است که به مرحله "عبودیت" برسد، کما اینکه در خصوص پیامبران الهی اولین و مهمترین ویژگیای که مطرح میگردد "عبد" بودن آنان است. ما در نماز پیوسته بر عبد بودن پیامبر اکرم(ص) شهادت میدهیم و میگوییم: "اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله" یعنی ابتدا عبودیت را مطرح میکنیم و سپس رسالت را.
امیرالمؤمنین علی(ع) نیز در فراز زیبایی میفرمایند: "الهی کفی بی عزاً ان اکون لک عبداً و کفی بی فخراً ان تکون لی رباً، الهی انت کما احب فاجعلنی کما تحب " یعنی خدایا همین عزت مرا بس که بنده تو باشم و همین افتخار مرا بس که خدای من باشی، خدایا تو همانی هستی که من دوست دارم پس مرا هم همانی که دوست داری قرار بده.
در قرآن کریم هم میبینیم هنگامی که از سخن گفتن حضرت مسیح(ع) در گهواره میگوید، اولین کلام آن است: "قالَ اِنّی عَبدُ اللّهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیّاً (سوره مریم آیه 30) یعنی من قطعاً بنده خدا هستم که خدای متعال به من کتاب داده است و مرا پیغمبر و نبی قرار داد. یعنی اولین ویژگی که حضرت مسیح(ع) در گهواره برای خود معجزهآسا بیان میکند، تأکید بر عبودیت و بندگی حضرت پروردگار است و سپس پیامبری و رسالت مطرح میشود.
همین معنا در سوره انبیا و دیگر آیات قرآن کریم نیز تکرار میشود و ویژگی کلی انبیا آن است که میفرماید: "نِعمَ العَبدُ، اِنَّهُ اَوّابٌ" یعنی هرگاه خداوند میخواهد از پیامبری تعریف کند، میگوید او بنده بسیار خوبی بود، چرا که پیوسته در حال توجه و تضرع به پروردگار است، "اوّاب" به کسی گفته میشود که علی الدوام حالت توجه، ابتهال و تضرع به ذات اقدس الهی را داشته باشد و ما میبینیم که این صفت را قرآن کریم برای همه انبیا ذکر میکند.
تاکید بر بندگی، آغاز و سرانجام موفقیت یک انسان است که امیدواریم خدای متعال ما را هم به این صفت، موصوف بگرداند.
بهر حال استاد پرورش معتقد بودند که این بندگی و عبودیت، عمدتا در دل شب و در مقام تهجد و شب زنده داری به دست می آید و انسانی که با شب، انس نداشته باشد از درک بسیاری از حقایق عاجز است.
در سیره بزرگان هم می بینیم که غالب توفیقات آنان در طی مراحل کمالی انسانیت، مرهون توجه به شب زنده داری و بیداری در دل شب، مخصوصا سحرها و زبان دل گشودن با حضرت پروردگار و تفکر در آیات الهی است و در این آیه شریفه ای که هم در ابتدای بحث عنوان شد، خدای متعال پیامبر اکرم(ص) را به " تهجد و شب زنده داری " توصیه می فرماید و اینکه اگر انسان می خواهد به مقام " محمود " برسد راهش شب زنده داری است.
عرض کردم که سخن در این مبحث فراوان است ولیکن خواستیم استاد پرورش را به عنوان یکی از مصادیق عملی این ارزش ها در عصر و زمان خودمان به عنوان الگو معرفی نماییم.
استاد پرورش از جمله کسانی نبود که سفارش به کارهای خوب بکند و خود عمل نکند، به تعبیر حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظه الله) که در توصیف استاد پرورش فرمودند: " او ابتدا خود، راه را می رفت و سپس می گفت من رفتم، شما هم بیایید " آری حقیقتا همینطور بود، او اگر از عرفان، سخن می گفت، در حقیقت شرح مسیری را که طی کرده بود، می گفت و اگر بر شب زنده داری تاکید فراوان داشت، خود از آن بهره ها برده بود و می خواست تا دیگران را نیز بر سر این سفره پرنعمت و پربرکت الهی بنشاند.
بنده حقیر در تمام این سال هایی که با ایشان از نزدیک بوده ام، یاد ندارم که ایشان شبی را تا صبح تماما خوابیده باشد و لذت بخش ترین بخش شب را هم، سحر و نزدیک به اذان صبح می دانستند و می فرمودند در ابتدای شب، خبری نیست،ولی کم کم از نیمه شب رفت و آمد ملائکه به زمین شروع می شود و ارتباط با بندگان خدا را برقرار می کنند و همه را می بینند، عده ای خوابند و عده کمی هم بیدار هستند و منتظر درک فیوضات الهی هستند که این رفت و آمد ملائکه، نقطه اوجش در سحراست و هرچه به اذان صبح نزدیک تر می شویم بیشتر می شود،ایشان طوری این مطالب را بیان می فرمودند که انسان تصور می کرد اینها را از نزدیک دیده اند و شرح ماجرا می کنند.
ایشان داستان جالبی را درباره مرحوم مقدس اردبیلی (رض) نقل می کردند که این عالم بزرگ که به زهد و تقوا مشهور است، شبی برای تهجد برمی خیزد و طبق معمول ، دلوی را در چاه می اندازد تا آبی را بالا بیاورد و با آن بتواند وضو بگیرد، همین که دلو را بالا می کشد، می بیند این سطل پر از جواهرات است! تعجب می کند و آن را به چاه بر می گرداند و مجددا دلو را بالا می کشد و باز پر از طلا و جواهر می بیند و آنگاه با گریه و تضرع به درگاه الهی عرض می کند: خدایا، احمد آب می خواهد وضو بگیرد و نمازی بخواند، طلا و جواهر نمی خواهد! و هنگامی که با این حالت انکسار از درگاه الهی طلب آب می کند، دلو پر از طلا و جواهرات را به چاه برگردانده و مجددا بالا می کشد و آنگاه پر از آب بوده است و مشغول تهجد می شود.
این طلب آب برای تهجد، مرا به یاد خاطره ای از استاد پرورش انداخت، هنگامی که در سفر حج در سال 1370 بعد از آنکه تا غروب در عرفات بودیم، نماز مغرب و عشا را خواندیم و سوار اتوبوس شدیم تا به سمت مشعرالحرام حرکت کنیم. حاجیان دیده اند در چنین شبی که همه زائران با اتوبوس و به صورت میلیونی راهی مشعر الحرام می شوند از ازدحام جمعیت و اتوبوس ها ترافیک عجیبی ایجاد می شود که حتی ساعت ها می گذرد و اینها یک کیلومتر هم پیش نمی روند، در اینجاست که بسیاری از مردم از اتوبوس ها پیاده شده و با پای پیاده به بیابان می زنند و این مسیر تقریبا 15 کیلومتری را در این بیابان پیاده روی می کنند تا قبل از اذان صبح وقوف در مشعر را درک کنند.
ما هم در آن شب پس از آنکه دو ساعتی در اتوبوس نشستیم و مسافت اندکی را طی کرده بودیم، استاد پرورش فرمودند چاره ای نیست پیاده شویم تا قدم زنان به مشعر برویم، توفیقی بود تا در معیت ایشان پیاده به مشعرالحرام رفتیم. خوشبختانه هنوز دو ساعتی به اذان صبح باقی بود که به سرزمین مشعر رسیدیم، ما دیگر خسته شده بودیم و می خواستیم استراحت کنیم که دیدیم استاد پرورش در آن بیایان که در آن وقت ها هنوز امکاناتی نداشت، دنبال پیدا کردن آب هستند تا اینکه پس از جستجوی بسیار به سختی یک بطری آب توانستند از کسی خریداری کنند و آن را تقسیم کردیم و با آن وضو گرفتند و این آیه شریفه را نیز تلاوت فرمودند که: " فاذا افضتم من عرفات فاذکروالله عند المشعر الحرام "(سوره بقره آیه 198) یعنی هنگامی که از سرزمین عرفات کوچ کردید، خدا را در سرزمین مشعر الحرام یاد کنید و چقدر زیبا بود در آن شب و در آن سرزمین یاد خدا کردن....
بالاخره آن شب تاریخی تمام شد و صبح از مشعر به سمت " منا " حرکت کرده و محل استقرار کاروان را پیدا کردیم و در آنجا مستقر شدیم تا برای بقیه اعمال آماده شویم.
" اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام "
بخش بیست و چهارم
مفهوم «عمل صالح »از دیدگاه استاد پرورش
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدّاً
﴿مریم، 96﴾
«مسلماَ کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، بزودی خدای رحمان، آنان را محبوب میگرداند».
تبیین مفهوم «عمل صالح» که در قرآن کریم نسبت به آن تاکید فراوان شده است و سعادتمندی انسان در دنیا و آخرت در ارتباط پیوسته با آن میباشد، از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.
استاد پرورش در تعریف عمل صالح و ویژگیهای آن مباحث زیادی داشتهاند که چندین نکته را به صورت کوتاه و اشارهای مطرح میکنم.
اولاَ تعریفی که ایشان از « عمل صالح » در معنای قرآنیاش به طور خلاصه ارائه میکردند، عبارت بود از « عمل بجا و ثمربخش» که در شرایط گوناگون و زمانها و مکانهای مختلف،اقتضائات خود را دارد.
به عنوان مثال، نقل است که حضرت امام حسن مجتبی (ع) در مسجد مشغول اعتکاف بودند و انسان مسلمانی به حضرت رجوع کرد و عرض نیازی داشت که حضرت بلافاصله اعتکاف را رها میکنند وبرای انجام حاجت آن فرد مومن از مسجد خارج میشوند، شخصی از معتکفین به حضرت عرض میکند که زمان زیادی به پایان اعتکاف نمانده است، شما فعلا کار این شخص را رها کنید تا از ثواب معتکفین محروم نشوید! در اینجا حضرت در جواب او میفرمایند شنیدم از پدرم که از رسول اکرم نقل فرمودند: هر کس حاجت برادر مومنش را برطرف کند، همچون کسی است که 9 هزار سال عبادت خدا را بکند در حالی که روزها روزه و شبها به بیداری و تهجد مشغول باشد.
این ماجرا نمونهای از تعویض شکل عمل صالح که تابع شرایط زمان و مکان و رعایت مصالح فردی و اجتماعی است، میباشد.
مثالی دیگر،حضرت امام حسین(ع) جهت شرکت در کنگره عظیم «حج» به عنوان یک عمل صالح به مکه آمدهاند، ولی آنگاه که در مییابند امویان، نقشه قتل و ترور ایشان را در مسجد الحرام دارند و از طرفی اگر در مکه بمانند، امنیت حرم امن الهی مخدوش میشود وفضای رعب و وحشت بیشتر شده و علاوه بر اینها هم اکنون زنده ماندن ایشان «عمل صالح » است، درنگ نکرده و روز قبل از عرفه از مکه خارج میشود و به سمت عراق حرکت میکند و قبل ازحرکت چه زیبا در جمع یاران خود،خطبه میخواند :« ... خُطّ الموت علی ولد آدم، مَخَطّ القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف...»
یعنی مرگ بر فرزند آدم نوشته شده است و همانند گردنبندی که جوانان برگردن آویزند، مرگ مانند آن قلاده است که برگردن انسان گذاشتهاند و خدا میداند من چقدر واله دیدار اجداد و گذشتگانم هستم، همانند اشتیاق دیدار یعقوب به یوسف !
پس حضرت امام حسین(ع) از مرگ کوچکترین هراسی نداشت، بلکه عمل صالح خود را در کربلا میدید و لذاآهنگ عراق کرد و فرمود :« من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لِقا الله نفسه فلیرحل معنا، فاننی راحل مصبحاً انشاء الله تعالی » یعنی هر کس میخواهد خون مهجه قلبش را برای ما نثار کند ولِقا الهی را میخواهد، پس با ما حرکت کند و من فردا صبح انشاءالله حرکت خواهم کرد.
استاد پرورش می گفتند رمز عمل صالح در همین است که با توجه به کلی بودن مفهومش، در زمانها و مکانهای مختلف، تغییر و تبدیل میشود و جهت گیریهای گوناگونی پیدا میکند و لذا از فرسودگی در امان است و همیشه حالت پویایی خود را دارد.
اما اینکه از کجا بفهمیم عملمان، یک عمل صالح است؟ در قرآن کریم بر عمل صالح،آثار فردی و اجتماعی را مترتب دانسته که از آن اثار، انسان میتواند به صالح بودن عمل خود پی ببرد.
1. اولاً عمل صالح باید انسان را در مسیر تکامل هدایت فرماید،چرا که فرموده است :« ان الذین آمنو و عملو الصالحات یهدیم ربهم بایمانهم» یعنی بدرستی کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، پروردگارشان به همان ایمانشان،هدایتشان خواهد کرد (سوره یونس ایه 9)
2. ایمان و عمل صالح باید سبب خروج انسان از ظلمات به سوی نور شود زیرا فرموده است: لیخرج الذین آمنوا و عملو الصالحات من الظلمات الی النور. (تا آنکه کسانی را که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند را از ظلمات به سوی نور خارج کند).
3. ایمان و عمل صالح باید پوششگر زشتیها باشد. انسان باید توجه داشته باشد که در اثر عمل فاسد، مسخ میشود و بالعکس در اثر عمل صالح، کمال مییابد. ایمانی که عمل صالح را به همراه دارد، موجب پاک شدن انسان از پلیدیها میشود و سیئات انسان را به حسنات و بدیها را به نیکیها تبدیل میکند. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: والذین آمنوا و عملو الصالحات لنکفرن عنهم سیئاتهم (عنکبوت، آیه 76) یعنی کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، ما زشتیهای آنها را میپوشانیم. و یا در جای دیگر فرموده است: «من تاب و عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات» (فرقان، آیه 70) یعنی کسانی که از راه باطل خود بازگشت نمایند و عمل صالح انجام دهند، پس خداوند، گناهان و زشتیهای آنان را به خوبیها و نیکیها تبدیل میکند.
4. ایمان و عمل صالح باید زندگی پاک و پاکیزهای را برای انسان پدید آورد، چرا که فرموده است: «من عمل صالحهاَ من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاة طیبه »یعنی هر انسانی اعم از زن و مرد، عمل صالحی را انجام دهد، او را به حیات طیبه (پاک و پاکیزه) زنده میسازیم. (سوره نحل، آیه 97)
5. ایمان و عمل صالح باید ظلم و نقص را از انسان دور سازد. مهمترین عامل بازدارنده انسان از راه عدل و کمال، ترس از ظلم و هضم است، ظلم یعنی ستم و تبهکاری و هر چیزی که در موضع حقیقی خود قرار نگرفته است و هضم نیز به معنای نقص و کمبود و شکستگی و شکافی که سبب نقص و سستی میشود.
ظلم ضد عدل است و هضم نیز ضد کمال است و قرآن کریم میفرماید: و من یعمل من الصالحات و هو مومن فلایخاف ظلما و لا هضما یعنی کسانی که اهل ایمان هستند و عمل صالح انجام میدهند از هیچ ظلم و هضمی هراس ندارند. (سوره طه، آیه 112)
بنابراین اگر میبینیم صالحان در مبارزاتشان با ستمگران هیچ هراسی ندارند، بدان جهت است که آنان بواسطه عمل صالحی که انجام میدهند، اثر وضعیاش این است که از هیچ ظلم و هضمی نمیهراسند و هیچ وحشتی از آنان نخواهند داشت.
6. ایمان و عمل صالح، دوستی خداجویانه ایجاد میکند. انسانها فطرتا الهی هستند و براساس آن فطرت خداگرایانهشان به مردان صالح و با ایمان عشق میورزند، کما اینکه انبیاء بزرگ الهی از ابراهیم، نوح، عیسی، موسی و محمد (ص) و یا امامان از حضرت علی (ع) و دیگر حضرات معصومین (ع) گرچه در بین ما نیستند، و لیکن جان انسانها مملو از حب و عشق و علاقه به آنها است، این اثر همان اعمال صالح آنان است که خدای متعال وعده فرموده است: ان الذین آمنوا و عملوالصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا یعنی کسانی که ایمان داشته باشند و عمل صالح بجا آورند، بزودی خدای رحمان آنان را محبوب مردم میگرداند. (سوریه مریم، آیه 96)
استاد پرورش، حقیقتا از مصادیق بارز این آیات شریفه بود و تمام این مواردی که ذکر شد در زندگی ایشان پدیدار بود، از مبارزه با ستمکاران هیچ وحشت و هراسی نداشت، زندگی پاک و پاکیزهای داشت و از هر گونه عیب و پلیدی به دور بود و خدای متعال او را محبوب همه متقین، صالحین، شهداء ، مومنان و مسلمانانی که او را میشناختند، کرده بود و یک نماد آن در زمان رژیم گذشته آن بود که وقتی ایشان را دستگیر کردند، هزاران دانش آموز با شجاعت به خیابانها ریخته و در هواداری ایشان به تظاهرات پرداختند و مدارس درسطح شهر مهمی مثل اصفهان به تعطیلی کشیده شد و دامنه ناآرامیها رو به گسترش بود که رژیم شاه به هراس افتاد و ایشان را موقتا آزاد کرد.
یک نمونه دیگر این محبوبیت، تشییع جنازه دهها هزار نفری مردم اصفهان است که از این انسان پاک و مخلص انجام دادند و حتی حضرت آیت الله جعفر سبحانی دامت برکاته فرمودند، تشییع جنازه این معلم بزرگ در اصفهان، در حد تشییع مراجع تقلید بود.
آنچه که عرض کردیم اثرات فردی ایمان و عمل صالح بود که از بیانات استاد پرورش مستفاد شد و البته اثرات اجتماعی نیز بر جامعهای که افراد با ایمان و صالحی داشته باشد، پدید خواهد آمد که در بخش بعدی تقدیم می شود.
بخش بیست و پنجم
آثار اجتماعی «عمل صالح»از دیدگاه استاد پرورش و بیانات حضرت آیتالله مهدوی کنی در تجلیل از شخصیت استاد پرورش
"وَعَدَالله الذینِ آمنوا منکم و عملو الصالحات لَیستخلِفنّهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم ولیبّدلنّهم من بعد خوفهم امناً یعبد و ننی لایشرکون بی شیئاً..."
(سوره نور، آیه 55)
یعنی خداوند وعده داده است کسانی ازشما که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند ، آنان را در زمین خلافت بخشد همچنان که به پیشینیان صالح شما در زمین خلافت و حاکمیت بخشیدو دین مورد رضایت آنان یعنی اسلام را تمکین و تسلط می دهدو خوف و نگرانی آنها را تبدیل به امنیت می گرداند، تا بدون هیچ شرکی به پرستش خدا بپردازند.
در نوشتارگذشته به مفهوم "عمل صالح"و آثار فردی آن از دیدگاه استاد پرورش پرداختیم و اینک اشاره ای به آثار اجتماعی "عمل صالح " خواهیم داشت.
استاد پرورش در تبیین آثار اجتماعی عمل صالح به آیه فوق اشاره کرده ، اظهار می داشتند در این آیه شریفه خدای متعال برای جامعه ای که دارای ایمان و عمل صالح باشند، سه ویژگی مهم را مورد تاکید قرار می دهد که عبارتند از :
1- استخلاف در زمین ، بدین معنا که انسانهای صالح در زمین خلافت و حاکمیت پیدا می کنند و قدرت و شوکتی بدست آورده و اداره زمین را برعهده می گیرند.
2- تمکن و استقرار دین در جامعه ، توضیح اینکه صالحان پس از بدست آوردن حاکمیت و خلافت در زمین ،آن اعتقادات و ایدئولوژی آنها که به عبارتی "دین " آنها نام دارد، تسلط و استقرار می یابد و دین مورد رضایت آنها یعنی اسلام در جامعه گسترش پیدا کرده و حاکمیت می یابد که فرموده است:"ورضیت لکم الاسلام دیناً"(سوره مائده آیه 3)
3- پدید آمدن امنیت ، پس از آنکه از نا امنی ها در هراسان بودند ، خداوند به سبب اعمال صالح آنان ، علاوه بر قدرت و حاکمیت در زمین و استقرار احکام دین ، امنیت عمومی در جامعه اسلامی پدید می آورد و دیگر خوف و هراسی از نا امنی نخواهند داشت.
طبیعی است اگر در جامعه ای صالحان ، در حاکمیت آن قرار داشته باشند و ایدئولوژی اسلامی هم در آن جامعه مستقر باشد و منطق غالب مردم آن محسوب شود و به سبب آنها امنیت هم پدید آمده و فرا گیر شود، همه اینها باید سبب ایجاد فضایی شود تا بندگان خدا به مرحله "عبودیت" برسند و خدا را بدون هیچ شرکی پرستش و عبادت نمایند،یعنی یک جامعه ای کاملاً توحیدی پدید آید که شرک در آن راه نداشته باشد.
البته آنچه که مسلم است این است که تحقق اصلی این آیه شریفه مربوط به زمان ظهور آخرین منجی عالم بشریت ، حضرت مهدی موعود (عج) است و لیکن به میزانی که افراد جامعه ای، اهل ایمان و عمل صالح باشند، خدای متعال وعده فرموده است تا این سه محور اساسی یعنی خلافت در زمین ، استقرار دین در جامعه و تبدیل شدن خوف و ترس هایشان به امنیت را بر ایشان پدید آورد و بارها در طول تاریخ در مقاطعی و در مناطقی این تغییر و تحولات در اثر پدید آمدن جامعه ای دارای اهل ایمان و عمل صالح بوجود آمده است و مثال عینی آن در زمان حاضر نیز همین انقلاب اسلامی ایران است که به مجرد آنکه اکثر یت مردم ، به پا خواستند و پشت سر انسان صالحی همچون حضرت امام خمینی (رض) قرار گرفتند و خواهان حاکمیت دین و اسلام در جامعه شدند، خدای متعال نیز لطف کرد و به حاکمیت ظالمان و ستمگران در این کشور علوی پایان داد و فرزندی از تبار حضرت صدیقه طاهره (س) را بر مسند حکومت نشاند و دین در چنین جامعه ای رسمیت پیدا کرد و اصلاً نامش "جمهوری اسلامی "شد و بحمدالله امنیت عمومی هم فراهم گردید و مردم در سایه حاکمیت ولی فقیه و در پرتو مکتب اسلام در کمال امنیت بسر می برند.
اجمالاً باید گفت که حاکمیت صالحان ، استقرار دین و وجود امنیت ، اینها سه مقوله ای هستند که در پی یکدیگر در اثر وجود جامعه ای با ایمان و عمل صالح پدید می آیند و باقی می مانند و اگر هم اکنون خواهان تداوم نظام جمهوری اسلامی هستیم، باید در حفظ جامعه ای با ایمان و عمل صالح بکوشیم تا انشاء الله زمان ظهور مصلح کل فرا برسد و همه صحنه گیتی در پرتو وجود شریف آن امام بزرگوار پر از قسط و عدل گردد و حاکمیت اسلام ،جهانی شود.
استاد پرورش از همین منظر بود که پیوسته تلاش داشت تا انسان سازی نماید و به خود سازی خود اکتفا نمی کرد ، ساختن انسانهای صالح برای او در درجه اول اهمیت قرار داشت و برای این کار بهترین سنین را هم نوجوانی و جوانی تشخیص می داد و از همین رو معلمی را پیشه خود کرد تا به ساختن محیط و جامعه بپردازد و حقیقتاً بسیار موفق هم بود.
حضرت آیت الله مهدوی کنی طی بیاناتی در تجلیل از شخصیت استاد پرورش به سه محور مهم اشاره داشتند که عبارت بودند از اینکه اولاً ایشان یک مسلمان انقلابی بود ،نه یک انقلابی مسلمان ! یعنی برای استاد پرورش اول اسلام مطرح بود و بعد انقلاب یا به عبارتی او انقلابی که مبتنی بر اسلام بود را قبول داشت و لذا اول یک انسان متعهد مسلمان بود که به وظیفه انقلابی اش هم به نحو احسن عمل می کرد.
ثانیاً جهت علمی استاد پرورش را اشاره داشتند و مراودات ایشان با شخصیتهای بزرگ علمی ، حاکی از همین امر بود.
اما مرتبه سومی که استاد پرورش داشتند و برای حضرت آیت الله مهدوی کنی (دامت برکاته) بسیار حائز اهمیت بود و حتی از این جهت فرمودند که "بنده به ایشان غبطه می خورم" اشاره به بُعد "تربیتی " استاد پرورش بود و اینکه ایشان موفق شدند خیل عظیمی از جوانان و تشنگان معارف اسلامی را با حقایق دینی آشنا کرده و آنها را تبدیل به انسانهای قابلی در نظام جمهوری اسلامی کرده تا بتوانند با صلاح و سداد در بخش های مختلف و در مسئولیتهای گوناگون در خدمت کشور و انقلاب باشند، کما اینکه همگان در تلویزیون مشاهده کردند اشخاص مهمی مانند سردار رحیم صفوی که از پیشگامان عرصه جهاد و شهادت هستند، تصریح و تاکید داشتند که از جمله شاگردان معنوی استاد پرورش هستند و از این طیف افراد که در پرتو وجودی شخصیت استاد پرورش ، بالنده شدند، الحمدلله فراوانند ، حتی بسیاری از شاگردان ایشان هم اکنون از روحانیون مهم و طلاب فاضل و مهّذب می باشند که در حوزه های علمیه مشغول به تحصیل و تدریس هستند و یا در مسئولیت های مختلف ، انجام وظیفه می کنند که امیدواریم خداوند بر توفیقاتشان بیفزاید و ثمره وجودی شان را برای استاد پرورش "باقیات الصالحات "قرار دهد.
بخش بیست و ششم
اهمیت «ولایت»از نگاه استاد پرورش و ماجرایی خواندنی از علامه محمدتقی جعفری
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ *وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ »
﴿سوره مائده آیات 55 و 56﴾
یعنی ولی و سرپرست شما تنها خدا و پیامبر و مومنانی هستند که نماز را بپا داشته و به فقیران در حالت رکوع زکات میدهند و هرکس ولی و فرمانروای او خدا و پیامبرش و اهل ایمان باشند، پیروز است و مسلماً تنها حزب و لشگر خدا پیروزمنداند.
بر طبق قول عموم مفسرین شیعه و اهل سنت، این آیه شریفه درشان امیرالمومنین حضرت علی (ع) نازل شده که در نماز و در حالت رکوع، انگشتری خود را به فقیر داد که از جمله آنها در تفسیر کشاف زمخشری آمده است که این آیه در شان علی (کرم الله وجهه) در هنگامی که گدایی از او درخواست چیزی کرد ،در حالی که او در نمازش در حال رکوع بود، انگشتر خود را به او داد.
از جمله مطالبی که استاد پرورش نسبت به آن اهمیت زیادی میدادند، بحث " ولایت " بود و این مهم برخاسته از روح قرآن و عترت است، در آیات بسیاری از قرآن کریم بحث ولایت مطرح گردیده که سر آمد آنها آیه تطهیر و آیه ابلاغ وصایت رسول خداست که به حدیث غدیر هم مشهور است و از احادیث مسلم و متقن بین فرق مسلمین است و علامه امینی (ره) در اثر گرانسنگ الغدیر، صدها منبع از مصادر مهم شیعه و اهل سنت را برای آن نقل فرموده است و البته حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث منزلت و بسیاری احادیث دیگر همین پیام را دارند .
به هر حال طبق آیه شریفه " یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْكَافِرِینَ" (مائده ، آیه 67) پیامبر اکرم(ص) در روز عیدغدیر در هنگام بازگشت از سفر حجه الوداع در سرزمین غدیرخم در حضور بیش از یکصدهزار نفر از مسلمانان ، حضرت علی (ع) را به جانشینی خود منصوب فرموده و طبق دستور الهی این وصایت را به انجام رساندوآنگاه آیه شریفه " الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی " (سوره مائده ،آیه 3) نازل شد، یعنی امروز من دین شما را کمل کردم و نعمت را بر شما تمام نمود.
پس بنابراین اکمال دین به ولایت است و همچنین اتمام نعمت محسوب میشود، کما اینکه در روایت هم آمده است:" بنی الاسلام علی خمس، الصلوه و الزکوه و الحج و الجهاد و الولایه، و مانودی بشیٍ، کما نودی بالولایه" یعنی اسلام بر پنج اصل استوار است که عبارتند از نماز، زکات، حج، جهاد و ولایت و به هیچ چیزی به اندازه ولایت تاکید نشده است.
استاد پرورش در سخن زیبایی به نقل از پیامبر اکرم(ص) اظهار میداشتند معیار دوستی و دشمنی خود را محبت امیرالمومنین قرار دهید، یعنی اگر کسی به حضرت علی (ع) عشق و علاقه دارد شما هم با او دوستی واظهار علاقه کنید، حتی اگر بر علیه شخص شما حرف و سخن گفته باشد و یا اقدامی کرده باشد، در عین حال شما بخاطر مولا به او اظهار محبت کنید، معیار دوستی و دشمنی ما نباید خودمان باشیم، معیار باید حضرت امیرباشد،هرکس با امیر خوب بود، با او هستیم و هرکس با امیر بد بود، بر علیه او هستیم، این معنا یعنی حبّ فی الله و بغض فیالله.
حضرت امیرالمومنین علی (ع) درنهج البلاغه در توصیف خود و اهل بیت میفرمایند:« نحن شجره النبوه و محطّ الرساله و مختلف الملائکه و معادن العلم و ینابیع الحکم، ناصرنا و محبنا ینتظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ینتظر السطوه ( اللعنه )» یعنی ما( اهل بیت) از درخت نبوت و رسالتیم و از محل و جایگاه رفت و آمد فرشتگان برخاستیم و ما معدنهای دانش و چشمههای حکمت هستیم، یاران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان ما در انتظار کیفر و لعنت خداوند به سر میبرند.
استاد پرورش واقعا این مفهوم را در خود نهادینه کرده بود و معیارش در حب و بغض با افراد، تابع ولایت بود، یعنی اگر کسی بر علیه او حرفی میزد، کاری نداشت و برایش مهم نبود،چون میگفت اوشیعه است و محب علی (ع) است ، لذا در زمان تصدی وزارت آموزش و پرورش و یا نمایندگی مجلس بارها خبر میدادند که فلان شخص بر علیه شما چنین گفته، ایشان میگفتند خوب او نظرش را گفته، برعلیه نظام و یا ولایت فقیه که حرفی نزده، بنده که نظام نیستم، نظام بر محور ولایت است و اگر کسی در مقابل ولایت میایستاد، ایشان آنگاه مردانه در مقابل او سینه سپر میکرد.
استاد پرورش به حضرت علی (ع) فوق العاده عشق و علاقه داشتند و از همین رو غالب نهج البلاغه را از حفظ بودند و در بحر بیکران معارف آن غوطهور ودر کمتر مجلس و محفلی اتفاق میافتاد که ایشان سخن بگوید و از مولای خود حضرت امیر(ع) چیزی نگوید و این عشق و محبت علوی همه وجود او را احاطه کرده بود.
ماجرایی خواندنی از علامه جعفری
استاد پرورش با علامه محمدتقی جعفری (رض) که شارح نهج البلاغه هم بودند، ارتباط دوستی عمیق داشت، گرچه به لحاظ سببی هم فامیل بودند، یعنی اخ الزوجه ایشان، مرحوم مهندس مصحف، داماد علامه محمدتقی جعفری بود. داستان جالبی را استاد پرورش از ایشان نقل میکردند که چون با موضوع مورد بحث تناسب دارد، در اینجا نقل میکنم.
استاد علامه جعفری میفرمودند در قبل از پیروزی انقلاب که ایشان محل سکونتشان در خیابان زیبا واقع در محله میدان خراسان تهران بود، از ایشان دعوتی برای شرکت در جشن عید غدیر میشود که چون این جشن در منزل یکی از امرای ارتش شاه بوده است، ایشان قبول نمیکنند و هرچه اصرار میکنند، ایشان باز هم امتناع میکنند، تا اینکه در روز موعود، مرحوم انوری صاحب فرهنگ سخن که از اساتید معروف علمی و فرهنگی بودهاند، با ماشین شخصیاش به درب منزل علامه جعفری میرود و از ایشان با خواهش و تمنا برای شرکت در این جشن دعوت بعمل میآورد و میگوید بنده خود همراه شما هستم و مجدداً شما را برمیگردانم.
بالاخره استادجعفری بخاطر احترامی که برای مرحوم انوری به عنوان یک شخصیت علمی قائل بودند به منزل آن تیمسار و یا ارتشبد شاهنشاهی در یکی از ویلاهای شمال شمیران تهران میروند و جلسهای بسیار اعیانی با حضور امرای ارتش، و کلای مجلس و مقامات بلند پایه رژیم بوده است و همه گونه میوههای رنگارنگ و پذیرایی در حد بسیار عالی بوده و با ورود علامه جعفری به مجلس جشن به ایشان احترام میکنند و در بالای جلسه جای میدهند .
در این جلسه یکی از شعرا در مدح و منقبت مولاعلی (ع) مشغول قرائت شعری بوده است که استاد جعفری میگویند در همین اثنا دیدم یک سیدی روحانی ،لاغر اندام و با لباسی بسیار ساده و بیآلایش که بقچهای هم زیربغل داشت،وارد جلسه شد و در همان نزدیکی در ورودی بر روی زمین نشست و کسی توجه نکرد و البته من به احترام او در جای خود بلند شدم و از همان دور به او توجه کردم.
البته میزبان جلسه ظاهرا از ورود آن سید روحانی خرسند نبود و به اطرافیان چشم میدوخت که چرا حواسشان نبود و اجازه دادند، این سید که معلوم نیست، کیست وارد جلسه شود! به هر حال مراسم شعرخوانی ادامه داشت تا اینکه ناگهان این سید روحانی اشکالی ادبی برشعر آن شاعر گرفت و گفت اگر این بیت را این چنین بگوئید، بهتر نیست؟ همگان از کلام نغز او به وجد آمدند و تازه متوجه حضور این سید روحانی در مجلس شدند.
لحظاتی گذشت و مجددا این سید روحانی اشکال ادبی دیگری را به شاعر متذکر شد و شاعر دید کاملا درست میگوید و از ایشان تشکر کرد و اذعان کرد که این سید روحانی شخصی با سواد و اهل ادب هستند و اهل مجلس هم نگاهشان به آن سید متفاوت شد و برای بار سوم که این ماجرا اتفاق افتاد ،از آن سید روحانی تقاضا کردند که به بالای مجلس برود و آن شاعر هم با احترام از آن سید روحانی درخواست کرد تا مجلس جشن را ایشان به فیض برساند و با اصرار همه، آن سید در جایگاه قرار گرفت و گفت شما چه شعری میخواهید من بگویم، چون من فیالمجلس و بالبداهه میتوانم شعر بگویم! در اینجا تعجب همه برانگیخته شد و بعضی افراد لغاتی را مطرح کردند و گفتند دوست داریم در شعر شما این کلمات باشد و پس از طرح پیشنهادات، آن سید روحانی با بیانی سحرآمیز شروع به قرائت اشعاری کرد که حاوی همه لغات پیشنهادی بود و همه را مبهوت و در جای خود میخکوب کرده بود!
استاد جعفری میفرمودند، من فهمیدم این قضایا عادی نیست، بالافاصله قلم و کاغذ را از جیب خود درآوردم و ابیاتی از آن اشعار زیبا را یادداشت کردم که چنین بود:
گرنسیمی زسر طره جانان خیزد تا قیامت زصبا رایحه جان خیزد
والهم من که چوازخواب توبیدارشوی زچه روازسرچشمان تومژگان خیزد
گربه خاری کند از قاعده لطف نظر از بن خار دوصد روضه رضوان خیزد
گرزند دست به دامان ولایش فرعون از لحد با دو کف موسی عمران خیزد
دارالایمان قم از من شده رشگ فردوس آری اینسان پسر از خانه عرفان خیزد
داورا، دادگرا ،جانب جدّا نظری کز پی مدح توچون بحریه طوفان خیزد
اینها اشعاری بود که استاد پرورش از قول علامه محمدتقی جعفری برای بنده نقل فرمودند و اگر احیاناً اشکالی وجود داشته باشد ،از حافظه بنده است که نتوانستم اشعار را درست بخاطر بسپارم و لیکن به نظرم هرچه فکر کردم، همینها آمد که عرض کردم، البته این ماجرا را استاد پرورش برای حضرت آیتالله خزعلی هم که به اصفهان برای دیدار ایشان رفته بودند، نقل کردند و احتمالاً مضبوط است.
به هرحال علامه جعفری داستان را ادامه دادند که این سیدروحانی با قرائت این اشعار آنچنان فضای جلسه را تسخیر کردهبود که هر سخنی را با قدرت میتوانست بگوید، و آنگاه رو به همه بزرگمنشان کرد و گفت: آقایان! میدانید من چرا به این جلسه آمدم! من برای این آمدم که دیدم شما به عشق مولایم امیرالمومنین مجلس جشنی با این عظمت و با این همه پذیرایی فراهم کردهاید، آیا نمیدانید در این شهر چقدر انسانهای گرسنه هستند؟! چرا این جشن را در بالای شهر و در بین اشراف برپا کردید؟! چرا این اطعمه واشربه را برای فقرا و گرسنگان نمیبرید؟! مگر مولای شما همان کسی نبود که نیمه شب انبان غذا بر دوش میکشید و بر در خانه یتیمان و بیوه زنان میبرد؟! من آمدم بگویم شما اگر واقعا عشق به مولا علی علیه السلام دارید بیائید، تصمیم بگیرید ثروتتان را با فقرا تقسیم کنید و این غذاها و میوهها را هم ببرید در پائین شهر بین گرسنگان و فقیران توزیع کنید!
استاد جعفری میگویند این سیدروحانی این حرفها را در آن جلسه جشن اشرافی زد و از جلسه بیرون رفت و مثل اینکه همه را تسخیر و تصرف کرده باشد، کسی از جای خود حرکتی نکرد تا اینکه لحظاتی گذشت و او از منزل بیرون رفت ، بناگاه همه بیدار شده و تکان خوردند و به پرسش افتاده و از همدیگر مِیپرسیدند آقا این کی بود؟!چطور جرأت کرد در حضور این همه امراء و اشراف و مقامات حکومتی این سخنان را بگوید و میزبان مأمورانش را به دنبال آن سید روحانی فرستاد که او را دستگیر کنند، اما هرچه گشتند او را پیدا نکردند و مثل اینکه در آسمان بالا رفته و یا در زمین فرو رفته بود!
استاد جعفری میفرمودند من فهمیدم که این شخص از ابدال بوده است و بنابر مأموریت به این جلسه آمده بود تا اینطور انذار دهد و این جمع را متذکر شود، البته اثرگذار هم بود و برخی افراد آن جلسه واقعا منقلب شدند و تصمیم گرفتند به صرف علی علی گفتن ،اکتفا نکنند و واقعا سیره عملی آن امام عدالت گستر را پیشه روی خود نمایند.
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین و اولاده المعصومین علیهم السلام
بخش بیست و هفتم
ماجرای «یازهرا» گفتن استاد پرورش در بستر بیماری
فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ ﴿الأنبیاء، 94﴾
یعنی پس هر کس کار خوب و شایستهای انجام دهد و اهل ایمان باشد، تلاش و کوشش او پوشیده نمیماند و مورد ناسپاسی قرار نمیگیرد و قطعا آنها را به سود او ثبت میکنیم و مینویسیم.
از زمان رحلت استاد اخلاق و عرفان و مفسر قرآن جناب استاد سیدعلیاکبر پرورش که در روز جمعه ششم دی ماه به دیار باقی شتافتند، هشتاد روز میگذرد و ما همچنان در فراق ایشان اندوهگین هستیم و با یاد و خاطرات این معلم بزرگ روزها و شبها را سپری میکنیم.
گرچه در این مدت توفیقی دست داد تا مروری اجمالی بر ابعاد وجودی شخصیت استاد پرورش داشته باشیم ولیکن هنوز معتقدم حق مطلب ادا نشده است و نتوانستهایم به خوبی در تبیین عظمت معنوی ایشان سخنی بگوئیم و از مجموع معارف این استاد بزرگ،بهره اندکی بردهایم.
به هرحال در روزهای پایانی سال 92 قرار داریم و از طرفی مصادف با ایام فاطمیه نیز هستیم و به نظرم میآید با عرض مطالبی در همین مقولهها، به این نوشتار پایان دهیم تا انشاالله بلکه در آینده و در فرصتی دیگر بتوانیم با رویکردی جدید به استفاده از بیانات ایشان بپردازیم.
نکته اول این که استاد پرورش در مواجهه با اعیاد و مناسبتهایی این چنینی همیشه نگاهی معرفتی داشتند و این فرمایش امام حسین (ع)در دعای عرفه را مورد استناد قرار میدادند که :«الهی علمت باختلاف الاثار و تنقلات الاطور ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شی حتی لا اجهلک فی شی»
یعنی خدایا دانستم به وسیله اختلاف آثار و زیر و روشدن و تغییر اطوار هستی، مقصود تو آن است که در هر چیزی خود را برای من بشناسانی تا در هیچ چیزی نسبت به تو ناآگاه نباشم.
در قرآن کریم هم در آیات متعددی به این نکته اشاره گشته که پدید آمدن شب و روز و مجموعه خلقت، آثار الهی است و برای خردمندان موجب افزایش معرفت آنها نسبت به پروردگار میشود.
"فَانظُرْ إِلَی آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْیِی الْمَوْتَی وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ"( سوره روم آیه 50 )یعنی پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را بعد از مردگی اش زنده می کند، همانا این (خدای قادر) زنده کننده مردگان است و او بر هر چیزی توانا است.
و یا در جای دیگر می فرماید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ» به درستی که در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانههایی از قدرت و عظمت پروردگار است برای آنان که اهل بینش و خردورزی هستند.
به هر حال این گردش روزگار و آمدن سال نو باید در انسان تحولی و معرفتی جدید پدید آورد و انسان دریابد که به قول سعدی:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
استاد پرورش در بهرهبرداری از فرصتهای زمانی تاکید فراوان داشت و معتقد بود که ترتیب بخصوص ماههای قمری و مناسبتهای آنها میتواند برای سیر و سلوک یک انسان عارف، رهگشا و موثر باشد. فرصتهای ماه رمضان، محرم و صفر، دهه ذیالحجه، رجب و شعبان و دیگر ایام و اعیاد بزرگی مانند غدیر، فطر و قربان ،هرکدام ظرفیتهایی دارند که انسان سالک را میتوانند در طی طریق الی الله قوتی افزون ببخشند و صعود او را در مسیر حق تعالی فرصتی جهشی بدهند.
برای ما شاگردان، این اعیاد فرصت مناسبی بود تا همیشه خدمت استاد برسیم و از خرمن علم و دانش و معرفت ایشان بهرهمند شویم. اما حالات ایشان در هر یک از این مناسبتها متفاوت بود، مثلا در عید غدیر، نیمه شعبان، سالروز تولد حضرت صاحبالزمان(عج) یا عید فطر و قربان و یا ایام فاطمیه و محرم و صفر در فضای خاص خودش قرار میگرفت و متمرکز در همان مناسبت میشد و در بحری عمیق در آن موضوع به غواصی میپرداخت .
مثلا در ایام محرم به مطالعهای عمیق در نهضت کربلا میپرداخت و با تک تک یاران حضرت ابیعبدالله الحسین(ع) آشنا میشد و رابطه برقرار میکرد به طوری که غالب اسامی آنان را از حفظ بود و هر کدام را ستارگانی میدانست که چون در کنار خورشید وجود حضرت سیدالشهدا(ع) قرار گرفتهاند، پرتو نور آنان کمتر دیده میشود و حال آن که هر کدام ستارهای در جهان آفرینش هستند.
در ماه مبارک رمضان، غرق در دعاهای ماثوره در این ماه بخصوص دعای شریف ابوحمزه ثمالی از امام سجاد (ع) میشد و تمامی این دعا را با اشکریزان و سینهای سوزان از حفظ قرائت میکرد و یا در شبهای احیا ، اوج شور و احساس و گریههای عارفانه ایشان بود و یا در عید فطر آن شادابی و پاکی فطرت و جلوه قبولی اعمال ماه مبارک رمضان ، در وجود ایشان مشهود بود.
به هر حال در هر مناسبتی سعی ایشان آن بود که از آن فرصت، حداکثر استفاده را ببرد و حق آن را ادا کند. در عید نوروز هم به اعتبار گردش سال ، با ذکر دعای «یا مقلب القلوب وا لابصار،یا مدبر اللیل و النهاریا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال» پیوسته درصدد ارتقای تغییر و تحول روحی بود،و از هر دریچهای معرفت الهی را جستوجو میکرد.
او میگفت این خدایی که «فالق الحب و النوی » هست و این زمین مرده را دوباره به بهار طبیعت زنده میکند «یحی الارض بعد موتها» این خدا قادر است تا دلهای مرده ما را هم دوباره زنده کند تا همانند گلها و درختان، حیاتی مجدد یافته و با طراوت باشیم.
استاد پرورش دیدش در همه حال معرفتی بود، او به سرسبزی و باغ و گل علاقه داشت ولی گویا با آفرینش همراز بود و این اشعار را با صدای زیبا و دلنشین بر زبان جاری میکرد که :
این درختانند همچون خاکیان
دستها برکردهاند از خاکدان
با زبان سبز و با دست دراز
از توانایی حق گویند راز
غافلان آواز اینان نشنوند
تیزهوشان راز اینان بشنوند
امیدواریم خدای متعال همانطور که ما را به تفکر در خلقت آسمان و زمین و گردش شب و روز و مجموعه آفرینش فرا میخواند، ما هم بتوانیم آیات الهی را در آنها مشاهده کرده و بر معرفت خود بیفزائیم که چه خوب گفته است سعدی شیراز:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
و اما نکته دوم تقارن این روزهای آخر سال با ایام حزن آلود«فاطمیه» است و تعلق دارد به وجود دردانهای در خلقت که محور عالم وجود است، چرا که در حدیث کساءفرموده است:
«هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها» هنگامی که جبرئیل پرسید « و من تحت الکسا؟» جواب آمد که فاطمه است و پدرش و شوهرش و پسرانش یعنی مرکزیت با فاطمه است.
این وجود نورانی، هیجده سال میهمان ما خاکیان بود و متاسفانه در حق او و فرزندانش بسیار جفا شد و حال آن که حق تعالی مجموعه هستی و آفرینش را به طفیل وجود آنان خلق فرمود.
استاد پرورش یکی از کسانی بود که پیوندهای عمیق با مادر خود یعنی حضرت زهرا(س) داشت و در چنین ایامی بسیار محزون و سوگوار بود و در مصائب این بانوی بزرگوار اسلام بسیار اشک میریخت.
داستان جالبی را جناب استاد حاج علی انسانی از شاعران و مرثیهسرایان اهل بیت(ع) نقل کردهاند که تقریبا دو ماه قبل از رحلت استاد پرورش به عیادت ایشان در اصفهان رفته و جویای احوال استاد بودند ولی متاسفانه ایشان قادر به صحبت کردن نبودند و ظاهرا مدت زمانی بوده است که دیگر صحبت نمیکردند.
آقای انسانی ساعتی در کنار ایشان نشسته و به یاد سالهایی که در مجاورت منزل ایشان در تهران زندگی میکردند و روابط دوستی داشتند و مجالس اهل بیت(ع) را با هم اداره میکردند،زبانحالی را با ایشان در میان میگذارند و در آخر از سردرد و غصه که ایشان قادر به صحبت کردن نیستند، میگویند قربانت بروم! لااقل یک "یازهرا "بگو تا دلمان خوش شود! که در این هنگام ناگهان استاد پرورش گویا تمام نیروی خود را جمع میکند و با تمام وجود میگوید:«یا زهرا»!
و در اینجا اهل منزل و آقای انسانی و همراهانشان همه از این که ایشان توانستند این کلمه را بگویند، بسیار متعجب و خوشحال شدند و این ماجرا در حقیقت سوژه اصلی روضههای جناب آقای انسانی در مجالس ترحیم استاد پرورش شد.
«اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و ذریتها و موالیها و السر المستودع فیها بعددما احاط به علمک»
خدایش رحمت کند و روح ملکوتی ایشان را با موالیانش ،ائمه اطهار علیهم السلام محشور بفرماید.
به هر حال به پایان رسید این دفتر ، گرچه قابلیت این معنا را نداشتم و لیکن خدای عزیز را هزاران مرتبه سپاسگزارم که به این حقیر عنایت فرمود تا بتوانم به ذکر خوبانی مانند استاد پرورش مشغول شوم که حتی یادشان موجب ازدیاد ایمان و معنویت میشود ، چرا که فرموده است«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»(سوره انفال آیه 2)
امیدوارم مجموعه این 27 نوشتار ، به اضافه مقالات مستقلی که در ایام ارتحال ایشان قلمی گردید،به صورت مجلدی چاپ و منتشر گردد تا نسل جدید بدانند الگوهای عملی قرآن کریم چه کسانی هستند و چگونه باید متخلق شد.
و آخر دعویهم انالحمدلله ربالعالمین
انتهای پیام/