سیر اقبال امت اسلام در عصر نبوى، حسنى، حسینى و رضوى

سیر اقبال امت اسلام در عصر نبوى، حسنى، حسینى و رضوى

خبرگزاری تسنیم: در این نوشتار به شکل اجمالى به تناسب مناسبت هاى آخر ماه صفر، به سیر اقبال امت در عصر نبوى... حسنى... حسینى... و رضوى و تأثیر آن در تحقق و عدم تحقق آرمانهاى الهى در این دوره ها نگاهى خواهیم افکند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، مهم ترین وظایفى که در برابر معصومین(ع) باید رعایت گردد، (که در مقام عمل، جایگاه جانشینان آنان را نیز در بر مى گیرد) وظایفى است مانند: معرفت، اطاعت، تسلیم، شکر، دوستى با دوستان و دشمنى با دشمنان ، .....

معرفت رهبران الهى شرط حصول ایمان، اعتقاد و عمل است و این معرفت را مى توان مقدمه اى واجب براى شناخت خداوند و رسول، حکمت خلقت، اساس اسلام و حصول به عبودیت خداوند دانست.
اطاعت رسول الله(ص) همان اطاعت خداست و اطاعت امام به اطاعت خداوند متصل است. ولایت تکوینى و تشریعى از مصادیق اطاعت مى باشند. ایمان واقعى با تسلیم تعریف مى شود و عدم تسلیم مساوى با شرک است و یکى از آثار تسلیم، بیعت است. نصرت رهبر الهى در یارى دین خداست که ثمره آن غلبه ناپذیرى شخص یارى کننده است. کسى که این امر را زنده کند و یا زنده نگه دارد، مشمول رحمت بى پایان الهى خواهد شد چراکه این کار براى مؤمنان با سازندگى، نیل به کمال و تحقق آرمانهاى الهى براى بشریت همراه است.
در این نوشتار به شکل اجمالى به تناسب مناسبت هاى آخر ماه صفر، به سیر اقبال امت در عصر نبوى... حسنى... حسینى... و رضوى و تأثیر آن در تحقق و عدم تحقق آرمانهاى الهى در این دوره ها نگاهى خواهیم افکند.
الف) وظایف امت در برابر رهبر الهى
وقتى پیشوایى رهبر الهى معلوم شد، قهراً غیر او مأموم اند؛ چون همه امت نمى توانند جلودار باشند. رهبرى از مفاهیم اضافى است؛ لذا رهبر بدون پیرو و پیرو بدون رهبر، معنایى ندارد. امام در برابر امت و امت در برابر امام، وظایفى دارند. وظیفه ما در برابر امام از مسائل مورد ابتلاست که در دنیا و قیامت از آن سؤال خواهد شد. در این مقال منظور از امام، همان رهبر الهى در همه مراحل و اشکال آن است.
براى شناخت وظایفمان نسبت به رهبر الهى، باید به دلیل رهبری اش، منزلتش نزد خداوند و حقوقش معرفت یابیم.
با بررسى قرآن و روایات مى یابیم که وظیفه این رهبران در برابر خدا و امت در «هدایت امت» خلاصه مى شود؛ اما وظایف امت (مأموم) در مقابل این رهبران که همان حمایت و پیروى است، در ضمن عناوینى محقق مى شود که در اینجا برخى از آنان را مطرح مى کنیم.

1.   معرفت و شناخت
معرفت مهم ترین وظیفه مأموم است. معرفت با علم فرق دارد؛ چون در مقابل علم، جهل است ولى در مقابل معرفت، انکار است. معادل فارسى علم، دانش است و معادل فارسى معرفت، شناخت. پس معرفت اخص از علم است.
مرتبه معرفت از علم بالاتر است؛ چون معرفت در جایى است که تأمل و تدبر در آنجا وجود دارد؛ ولى علم، حضور صورت شى ء نزد ذهن است.
واضح است که تأکید فراوان روایات و کلمات علماى بزرگ ما بر معرفت خداوند، پیامبر و امام، به اندازه توان و استعداد انسان مکلف است؛ لذا مطلب حقى که در قرآن و روایات آمده، اما غیر قابل تحمل است را نمى توان براى همه گفت؛ اما اگر مطلبى را نتوانستیم تحمل کنیم، نباید انکارش کنیم. تکالیف معرفتى را همانند تکالیف عملى نباید انکار کرد؛ مثل ایستاده نماز خواندن که اگر کسى قدرت ایستادن نداشت، باید نشسته بخواند؛ اما نباید ایستاده بودن را انکار کند.
  اثر معرفت رهبر الهى
وقتى معرفت حاصل شد، ایمان و اعتقاد و پس از آن اطاعت و عمل را به دنبال دارد. معرفت هرچه بیش تر و بهتر باشد، هدایتگرى نیز افزون خواهد شد؛ چون رهبر الهى واسطه هدایت و قرب بندگان به خداوند است.
  ادله وجوب معرفت
وظیفه رهبر الهى در برابر خلق، هدایت آنان به سوى خداوند است پس براى معرفت به خدا و اطاعت از او، باید هادى خود را بشناسیم تا بتوانیم به خداوند متعال برسیم؛ لذا عدم شناخت هادى، مساوى با عدم شناخت خداست.
با توجه به تفسیر آیه شریفه (و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون) واضح است که عبادت بدون معرفت، ممکن نیست؛ پس حکمت خلقت، معرفت و سپس عبادت است.
سیدالشهدا(ع) معرفت خداوند را همان معرفت امام معرفى مى کند و مى فرماید: «خداى متعال بندگانش را نیافریده مگر براى آن که او را بشناسند و هنگامى که او را شناختند عبادتش مى کنند و زمانى که او را عبادت کردند از پرستش غیر او بى نیاز مى گردند.»
از حضرت سؤال شد که معرفت و شناخت خدا چیست؟ فرمود: «آن است که اهل هر عصر و زمان، امامى را که اطاعتش بر آن ها واجب است، بشناسند».
براى رسیدن به مقصد باید به علائم مسیر توجه کنیم والا به مقصد نمى رسیم. هنگامى که این علائم را مى بینیم، آرامش مى یابیم که راه را درست آمده ایم. از هادى الهى اطاعت مى کنیم، چون او ما را به سوى خدا هدایت مى کند.
پس لازمه معرفت خداوند، شناخت این  هادى است؛ همان طور که امام صادق(ع) فرمود: «... بنا عرف الله و بنا عبد الله، نحن الأدلاّء على الله و لولانا ما عبد الله»؛ «به وسیله ما خدا شناخته شد و به وسیله ما خدا پرستیده شد و ما خوانندگان به سوى راه او هستیم و اگر ما نبودیم خداوند پرستیده نمى شد».
امام باقر(ع) یکى از ارکان معرفت خداوند را شناخت ائمه(ع) و پذیرفتن و اقتدا به ایشان مى داند و در پاسخ به سؤالى درباره معرفت خداوند مى فرماید: «تصدیق خداى عزّ و جلّ و تصدیق رسول خدا(ص) و پذیرفتن ولایت على(ع) و پیروى از او و از امامان بر حق و بیزارى جستن به خدا از دشمن آن هاست؛ خداى عزّ و جلّ این گونه شناخته مى شود.»
این حدیث پیامبر اکرم(ص) که فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» آنچنان مسلم بود که (اگرچه به دروغ و به اشتباه) عبدالله بن عمر با استناد به این حدیث، شبانه با حجاج (والى عبدالملک بن مروان) بیعت کرد.
از امام صادق(ع) درباره معنى قول رسول خدا(ص) که فرمود: «هرکه بمیرد و امام و پیشوایى نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است»، سؤال شد؛ حضرت فرمود: «مردن به گمراهى است».
سپس پرسیده شد: امروز هم هرکه بمیرد و تحت سرپرستى امام نباشد، به مرگ جاهلى مرده است؟ حضرت فرمود: «آرى».
پس صرف عدم معرفت امام باعث مرگ در کفر مى شود؛ چه رسد به انکار امام.
  معرفت امام و تأثیر آن در عبادت خداوند
معرفت امام در عبادت و اطاعت خدا نقش دارد و در مقابل اگر مخلوقات به فرمان پیشواى غیر الهى گردن نهند، خداوند متعال ایشان را عذاب مى کند؛ چنان که امام باقر(ع) فرمود: خداى تبارک و تعالى مى فرماید: «محققاً من عذاب کنم هر فردى را در اسلام که گردن نهد به ولایت و حکومت هر پیشواى جائر و خلاف کار و ستمکارى که از طرف خدا نیست؛ اگرچه رعیت در کردار خودش نیکوکار و با تقوى باشد. و محققاً بگذرم از هر رعیتى که در عالم مسلمانى گردن نهد به ولایت و حکومت امام عادل منصوب از طرف خدا؛ اگرچه خود آن فرد، نسبت به خودش ستمکار و بدکردار باشد.»
رهبران الهى خود با عبودیت خداوند متعال به این مقامات رسیده اند؛ همان طور که حضرت زین العابدین(ع) فرمود: «على(ع) بنده اى صالح براى خدا و برادر پیامبر اکرم(ص) بود و به این مقام نرسید، مگر به واسطه فرمانبردارى از خدا و پیامبرش و پیامبر نیز به این مقام نرسید، مگر به واسطه فرمانبردارى از خدا».

2.   اطاعت مطلق و تسلیم محض
بعد از معرفت و ایمان، مهم ترین وظیفه امت نسبت به امام، اطاعت مطلق از اوست.
شناخت مقامات و جایگاه امام بدون عمل به دستورات او بى فایده است؛ زیرا معرفت، مقدمه عمل است. اطاعت اهل بیت(ع)، به معناى اطاعت خداست و هیچ گاه اهل بیت(ع) دعوت به اطاعت از خودشان نکرده اند؛ بلکه مى فرمایند: خداوند ما را نصب کرده تا شما را به خداوند برسانیم؛ پس کلام ما را بپذیرید تا به خداوند برسید. خداوند مى فرماید: (مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطاعَ الله). در روایات هم مى خوانیم: «ائمه(ع) نیز همان اطاعت مطلقه مختص به رسول الله(ص) را که شامل اطاعت تکوینى و تشریعى مى شود، دارا هستند».
پیامبر اکرم(ص) این گونه اتصال اطاعت از امام به خداوند را بیان فرمودند: «وَ مَنْ أطَاعَ عَلِیاً فَقَدْ أطَاعَنِى وَ مَنْ أطَاعَنِى فَقَدْ أطَاعَ اللهَ و مَنْ عَصَى عَلِیاً فَقَدْ عَصَانِى وَ مَنْ عَصَانِى فَقَدْ عَصَى اللهَ عَزَّ وَجَلَ ».
صفت طوع یعنى مانند یک قطعه موم در دست؛ لذا در رأس همه واجبات این است که تکویناً و تشریعاً در برابر فرمایش امام، اطاعت کنیم. مطاع بودن در آیه شریفه (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً) اختصاص به خداوند و مقام ربوبى ایشان دارد؛ ولى طبق ضوابطى مانند معصوم بودن، به هرکه بخواهد عنایت مى کند. البته اهل عصمت نیز «لایشاؤون الا أن یشاء الله»؛ یعنى اراده آنان غیر از اراده خداوند نیست.
چنان که گفته شد، راه کسب این مقامات جز با عبودیت ممکن نیست؛ همان طور که امام صادق(ع) مى فرماید: «هرکس نسبت به خداوند خائف و خاشع باشد، همه چیز در برابر او خائف و خاشع مى شود».
محمد بن فضیل مى گوید: از امام(ع) پرسیدم بهترین چیزى که به وسیله آن بنده ها به خداى عز و جل تقرب مى جویند کدام است؟ فرمود: «بهترین چیزى که بنده ها به وسیله آن به خداى عز و جل تقرب مى جویند، طاعت رسول و طاعت اولوا الامر است»
امام باقر(ع) اطاعت امام را این گونه بیان مى فرماید: «کنگره، قله و کلید هر کار و راه ورود در هر چیزى و خشنودى خداى بخشاینده تبارک و تعالى، طاعت امام است از روى معرفت».
سپس فرمود: «به راستى خداى تبارک و تعالى مى فرماید: هرکه اطاعت رسول کند، خدا را اطاعت کرده و هرکه رویگردان شود، ما تو را نگهبان وى نفرستاده ایم .»
دلیل استدلال امام به آیه اى که درباره پیامبر اکرم(ص) مى باشد، این است که اولاً در اینجا مانند آیه (ما کنّا معذّبین حتّى نبعث رسولاً)، رسول موضوعیت ندارد؛ بلکه مراد حجت است و حجت گاهى رسول(ص) است و گاهى جانشین رسول. ثانیاً روایات، شاهد هستند بر عدم فرق بین رسول و امام.
خداوند متعال مى فرماید: (فَلا وَ رَبِّکَ لا یؤْمِنُونَ حَتَّى یحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَ  لا یجِدُوا فِى أنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلِیما)؛ خداوند قسم مى خورد که ایمان با تسلیم محض حاصل مى شود؛ یعنى ایمان نمى آورند مگر این که در نزاع و اختلاف، پیامبر را حَکَم قرار داده و در باطن خود نسبت به حُکم و قضاوت شما، اعتراضى نداشته باشند.
امام باقر(ع) اولین تکلیف را معرفت امام و سپس تسلیم محض بودن نسبت به دستورات ائمه(ع) و رجوع به ایشان در اختلافات بیان مى کند.
امام صادق(ع) اهمیت تسلیم را این گونه بیان مى فرماید: «اگر مردمى خداى یگانه و بى شریک را بپرستند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند و به حجّ خانه کعبه روند و ماه رمضان را روزه دارند و سپس درباره چیزى که خدا یا رسول خدا(ص) انجام دهند، بگویند خوب بود خلاف آن را انجام مى دادند، یا این را در دل خود بگذرانند، به واسطه آن مشرک گردند.»

3.   شکر نعمت وجود امام
یکى دیگر از وظایف مأموم، شکر نعمت وجود امام است. شکر، مفهومى اضافى و نسبى است که مصداق وسیعى دارد و تشکر از صاحب نعمت در مفهوم شکر، دخیل است. چون شکر همیشه در مقابل نعمت است، باید بین شکر و نعمت تناسب باشد؛ پس شکر فرع نعمت و علم به نعمت است. براى اداى شکر نعمت وجود هادى الهى باید دانست که براى ما چه آثارى دارند و کیفیت شکر در برابر اصل وجود و آثار ایشان (نعم الهى) چگونه است. در اینجا به برخى از مهم ترین این آثار اشاره مى کنیم:
الف) اصل وجود و بقاى ما (که بالاترین نعمت است)
چنان که برخى روایات، پیامبر اکرم و ائمه(ع) را علت غائیه خلقت عالم مى دانند. ذیل آیه (فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ) در منابع شیعى و سنى چنین آمده است:
قال رسول الله(ص): «... یا على لولا نحن ما خلق الله آدم و لا حوا و لا الجنه و لا النار و لا السماء و لا الأرض، و...»؛
از امیرالمؤمنین و امام عصر نقل شده است: «فإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا».
این کلام امیرالمؤمنین(ع) ریشه قرآنى دارد؛ چون وقتى خداوند همه چیز را مسخّر حضرت سلیمان(ع) مى گرداند، مى فرماید: (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أوْ أمْسِکْ بِغَیرِ حِسابٍ) این کلام خداوند به طریق اولى درباره پیامبر و ائمه(ع) وجود دارد.
ب) بقاى وجود و حیات ما
روایات دال بر این معنا در کتاب شریف کافى (باب «أن الأرض لا تخلو من حجه») جمع آورى شده است. کلام امام صادق(ع) که فرمود «اگر زمین بى امام شود، فرو رود، (اهل خود را در خود کشد و هلاک کند)»؛ پس «همان لحظه اى که امام نباشد مصادف با از بین رفتن زمین است» کاملاً برهانى است؛ زیرا در تمام لحظات و براى تمام انسان ها باید حجت تمام باشد و اگر حجت نباشد مثلاً در صورت نبودن امام، انسان در روز قیامت بر خدا احتجاج مى کند و از خداوند طلبکار مى شود که چون حجتى از تو وجود نداشت، لذا حق عقاب کردن ندارى؛ و خداوند در برابر عبد، شکست مى خورد؛ حال آن که این گونه نیست. پس نبودن امام، مساوى با نبودن وجود زمین است.
ج) وساطت فیض
حضرت امام صادق(ع) وساطت در فیض را این گونه بیان مى فرماید: «خداى عزّ و جلّ ما را آفرید و آفرینش ما را نیکو گردانید و ما را انگاشت و صورت هاى ما را نیکو ساخت و ما را در میان بندگانش چشم خود گردانید و زبان گویاى خود در میان آفریدگانش قرار داد و دستش که بر بندگانش به رأفت و رحمت گشود و وجه خود که از آن رو به سویش مى روند و به جنابش مى رسند و درهاى معرفت خویش که بر او دلالت مى کنند و خزینه دارانش در آسمان و زمینش.
به واسطه ما درختان میوه مى آورند و میوه ها مى رسند و جوى ها روان مى شوند و به ما باران از آسمان فرود مى آید و گیاه از زمین مى روید و به عبادت ما خدا معبود شد و اگر ما نمى بودیم خدا پرستیده نمى شد.»

4.  دوستى با دوستان رهبر الهى و دشمنى با دشمنانش
وقتى مى گوییم: «انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم»؛ با توجه به توسعه یافتن ضمیر «کم» در عبارت «سالمکم» باید همچنان که نسبت به خود رهبران الهى محبت و ارادت داریم و در حزن و سرورشان همراه هستیم، نسبت به دوستان و پیروان آن ها نیز محبت و یارى داشته باشیم؛ به این معنا که بر ایشان ادخال سرور نماییم؛ زیرا مسرور نمودن مؤمنین، مسرور کردن خداوند متعال، رسولش و ائمه طاهرین(ع) است؛ یا لااقل آن ها را اذیت نکنیم و نسبت به مشکلاتشان بى اعتنا نباشیم.
معیار شناخت چنین افرادى نیز سِلم ایشان با رهبران است؛ یعنى کسانى که در سلوک علمى و عملى خود تسلیم و در سلم آن ها هستند، شایسته چنین رفتارى هستند. از سوى دیگر نمى توان نسبت به دشمنان و محاربین آن ها بى تفاوت بود و یا دوستى داشت، رسول مکرم اسلام(ص)، دشمنى با امام را دشمنى با خداوند معرفى مى کند و خطاب به امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «عَدُوُّکَ عَدُوِّى وَ عَدُوِّى عَدُوُّ اللهِ»؛
از مطالب یادشده معلوم مى شود که سکوت و بى تفاوتى نسبت به دشمنان اهل بیت(ع) کافى نیست؛ پس اگر کسى امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع) را دوست داشته باشد، اما نسبت به مخالفان موضع گیرى نکند، ولایت ندارد.
بنا بر آنچه گفته شد، ایمان مرکب از ولایت و برائت است؛ یا ولایت، مشروط به برائت است. ولایت، اطاعت مطلقه مى آورد و برائت، عدم پیروى از غیر مى آورد. نظیر توحید خداوند متعال؛ که یک کلمه است؛ اما مشتمل بر نفى و اثبات است و طبق کلام خداوند کریم، نجات در آخرت حاصل نمى شود، مگر به ایمان به خدا و کفر به طاغوت.
پس باید با کسى که در صف دشمنان خداوند قرار گرفته است دشمنى کرد. البته این دشمنى نمودهاى مختلفى دارد که در روایات به آن ها اشاره شده است؛ یعنى لزوما باید یا قلبى باشد یا زبانى و یا عملى که در مواضع مختلف و بنا به امکان هر کدام، تغییر پیدا مى کند لذا رعایت وحدت و تقریب بین مذاهب، جنبه اجتماعى و اخلاقى دارد نه اعتقادى؛ زیرا اثبات شد که در اعتقاد لازم است سِلم و حرب داشته باشیم؛ اما در عمل و جنبه هاى اجتماعى شکل آن متفاوت است و این منافى وحدت نیست. پس «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم إلى یوم القیامه» نیز جزو وظایف امت است.

5.  نصرت
اهمیت اعتقاد به یارى رهبر الهى علاوه بر آیات در روایات و زیارات فراوانى تذکر داده شده است. این فراز زیارت جامعه کبیره که مى فرماید: «و نصرتى معده لکم» اشاره به همین مهم دارد؛ یعنى یارى ما براى امام همیشه باید آماده باشد. کلمه «نصره» مصدر است و مصدر مضاف بر عموم دلالت دارد؛ یعنى تمام قدرت و نیروى بدنى و مادى من و هر آن چه که در توانم دارم، به خدمت شماست. آرى؛ ما باید این طور باشیم، آماده به خدمت؛ نه بى تفاوت.
نصرت ائمه(ع) تقویت راه آن هاست که راه خدا و رسول است. تجلى نصرت خداوند در یارى دین خداست و طبق فرموده خداوند متعال، ثمره نصرت دین خدا این است که مورد نصرت الهى قرار مى گیرد و کسى که خداوند متعال یاورش باشد، غلبه ناپذیر مى گردد.
نصرت ائمه(ع) بر هر فرد به قدر توان و امکانات واجب است؛ عالم و دانشمند از راه علم و تحقیق، سخنرانى، تدریس و تألیف کتاب، ثروتمند از راه کارهاى مالى؛ اگر کسى آبرو و موقعیت اجتماعى دارد براى پیشبرد مکتب اهل بیت(ع) خرج کند. خلاصه هرکس به هر نحوى که مى تواند باید در مقام نصرت آن بزرگواران باشد؛ و این منحصر به زمان حضور و ظهور نبوده، دوران غیبت را نیز در بر مى گیرد.

6.  احیاى امر
این وظیفه درواقع، ذیل نصرت است؛ اما چون در روایات با تعابیر مختلف آمده، جداگانه به آن مى پردازیم. در طول تاریخ هماره خط حق و خط باطل، کنار هم وجود داشته اند. این دو خط همیشه در برابر هم بوده اند و هستند و همواره در هر زمانى کسانى بوده اند که درصدد از بین بردن دین خدا بوده اند؛ کسانى که رسیدن به اغراض و اهداف دنیوى و مادى خود را فقط با از بین بردن دین مى دانند؛ چون دین خدا با اغراض آن ها تعارض دارد و با وجود آن نمى توانند به اغراض و اهدافشان برسند.
ائمه اطهار(ع) در هر زمان در مقابل اهل باطل ایستاده اند و خدا آن ها را بعد از حضرت پیامبر اکرم(ص) براى این جهت نصب کرده است. آن ها دین را حفظ کردند و در نشر آن زحمت ها کشیدند. حفظ دین فقط به این نیست که نگذارند از بین برود؛ بلکه باید نگذارند بازیچه قدرت هاى باطل گردد یا چیزى بر آن اضافه یا از آن کاسته شود. البته وظیفه اهل ایمان است که در این راه از هیچ کوششى به قدر توان در جهت پیشبرد اهداف آن بزرگواران دریغ نکنند؛ تاریخ بخشى از این کوشش ها را ثبت کرده است.
ائمه(ع) احیاى امرشان را به عنوان وظیفه اعلام کرده اند و کسى را که وارد این وادى گردد، مشمول رحمت الهى مى دانند. ارزش رحمت الهى چنان که خداوند فرموده است از تمام آنچه اندوخته شده، افزون تر است.

7.  انتظار ظهور
انسان در افعال خود اختیار داشته و در کارهاى خود نقش دارد و تمام افعال خوب و بد او ثبت مى گردد؛ پس اگر مصیبتى بر او وارد آید، در اثر اعمال خود اوست و باید به علت آن بیندیشد. خداوند حکیم است و کارى خلاف حکمت انجام نمى دهد و چون از حکمت امور بى خبریم، نباید اعتراض کنیم؛ هرچند خودمان سبب مصیبت و عذاب شده ایم اما خداوند رحمن و رحیم است. در برابر حوادث باید صبور و تسلیم اراده خدا باشیم. البته باید امید به رفع مشکل داشته باشیم و مأیوس نگردیم. با توجه به این مقدمات باید بگوییم که غیبت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - یک مصیبت و عذاب است؛ چون اصل وجود امام و تصرف ایشان در امور و دسترسى مردم به ایشان، نعمتى بزرگ است.
ممکن است این سؤال پیش بیاید: خداوند که بخیل نیست؛ پس چرا از این نعمت محروم مانده ایم؟ در پاسخ باید بگوییم که هرچند غیبت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - علل و آثارى دارد، اما گناهان، ما را از امام خویش جدا کرده اند. امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - خود، علت این جدایى را این گونه بیان مى فرماید: «و چنان چه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد، قلباً در وفاى به عهدشان اجتماع مى کردند، نه تنها سعادت لقاى ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، که سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان مى رسید.
و این ها همه در پرتو شناخت کامل ما و صداقت محض نسبت به ما مى باشد؛ بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمى دارد، جز اخبارى که از ایشان به ما مى رسد و ما را مکروه و ناراحت مى سازد و از ایشان انتظار نداریم.»
منتظر عدالت باید عادل باشد؛ نمى شود با دستورات خداوند مخالفت کرد، ولى منتظِر برپایى احکام الهى بود. امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - به این مسأله اشاره نموده و مى فرماید: «هر فردى از شما باید به آنچه که به وسیله دوستى ما به آن تقرّب مى جوید، عمل کند و از آنچه مقام او را پست مى گرداند و خوش آیند ما نیست، اجتناب نماید؛ زیرا ظهور، به طور ناگهانى و بدون خبر قبلى اتفاق مى افتد؛ آن هم در وقتى که توبه سودى به حال او ندارد و پشیمانى؛ او را از کیفر ما نجات نمى دهد.»
منتظر ظهور امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - همیشه در حال انجام وظایفى مانند اطاعت است که باید در زمان حضور حضرت انجام دهد. لذا عامل به وظیفه فرقى بین ظهور و غیبت نمى داند و نسبت به زمان ظهور حضرتش اعتراضى نمى کند. هیچ گاه مأیوس نمى شود و مى داند که شرط نجات از فتنه هاى زمان غیبت، تسلیم امام بودن است. منتظر امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - خوش خلق است و از شبهات پرهیز دارد. و با توجه به معرفتى که نسبت به امام خویش دارد، زمان ظهور براى او اصل نیست.
یقینِ مؤمنان به روایات باعث خواهد شد که هرلحظه منتظر فرج امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - باشند و اعمال خود را چنان پاکیزه گردانند که در محکمه عدل آن حضرت شرمنده و محکوم نشوند. پس انتظار فرج امام عصر - عجل الله تعالى فرجه الشریف - براى مؤمنان با سازندگى و نیل به کمال همراه است و به همین جهت در روایات تأکید شده است که «برترین اعمال انتظار فرج است».

ب)   روند اجمالى پذیرش و انجام مسؤولیت امت اسلام
- عصر پیامبر:
عدم اقبال به دلیل فضاى جاهلى
اقبال محدود و کند
اقبال مردم مدینه به دلیل آگاهیهاى قبلى از طریق اهل کتاب
ایجاد زمینه جذب به واسطه هجرت و امکان ارتباط نزدیک با پیامبر
عشق و ارادت شدید به دلیل اخلاق رسولخدا و فضاى ایمانى گرد حضرت
جذب دیگران به دلیل یارى خدا و پیروزى ها و فعالیتهاى تبلیغى
اوج جذب و حمایت
غلبه فضاى حمایت و به خفا رانده شدن خط دشمنى با اسلام
- دوره (علوى مقدمه وضعیت دوره) امام حسن(ع):
به وجود آمدن زمینه جولان نفاق با فقدان رسول خدا
آمادگى تشکیلاتى خط نفاق براى حضور در عرصه حاکمیت
عدم آمادگى جبهه حق به دلیل  ترجیح مسائل قومى، قبیلگى و جاهلى
ایجاد انحراف از طریق حفظ ظواهر
ایجاد بستر انحرافات صریح تر با جلوگیرى از نشر سخنان پیامبر و محدودسازى اهل بیت
به وجودآمدن اشرافیت
ایجاد تضاد بین دعوت به اسلام و دنیاگرایى مفرط حاکمیت، زمینه روى آوردن به على(ع)
روى آوردن به على بدون وجود آمادگى لازم و زیر ساخت مناسب
فراوانى مخالفتها ناشى از عدم آمادگى پذیرش که مانع بهره بردارى از حاکمیت حق مى شد
هدر رفتن انرژى جبهه حق به واسطه جنگ و درگیرى
بازگشت اسلام بدلى متناسب با اسلام انحراف یافته
حفظ ظواهر و افساد از درون و بردن جامعه به سمت آرامش دنیوى و نابودى روحیه انقلابى
- دوره حسینى(ع):
احساس قدرت جبهه باطل و خیز براى نابودى جبهه حق
ایثار همه چیز در کربلا براى آشکار نمودن انحراف و بیدارى جامعه
اثر خون: شکل گرفتن مخالفتهاى هیجانى مردمى
فروکش کردن هیجانها با عدم دستاورد مطلوب
بازگشت جبهه باطل به روند نفاق و حفظ ظواهر
خستگى جامعه از قیام و تن دادن به روند معمول زندگى
مبارزه پنهان و زیربنایى رهبران حق براى سامان دادن مجدد زیرساختها
- دوره رضوى:
هجوم مجدد جبهه باطل براى نابودى جبهه حق منتها با حفظ ظواهر
مبارزه و مقاومت اوج تدبیر با اوج مکر جبهه باطل
بهره بردارى از فرصت براى تبلیغ حقایق و اعلام حقانیت اهل بیت
استمرار مسیر مبارزه خاموش
تلاش در جهت تربیت سرباز و بینش لازم براى بهره بردارى در زمانهاى مقتضى

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران