همسر مرحوم انصاریان از «صلوات خاصه» حاج رضا می‌گوید

همسر مرحوم انصاریان از «صلوات خاصه» حاج رضا می‌گوید

خبرگزاری تسنیم: همسر مرحوم انصاریان گفت: حاج رضا تمام زندگی‌اش را مدیون امام رضا(ع) بود و خود را سرباز امام حسین(ع) و علی ابن موسی الرضا(ع) می‌دانست.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از مشهد مقدس، گرمای صدایش دلتنگ زیارتت می‌کرد؛ وقتی صلوات خاصه امام رضا (ع) را می‌خواند غرق زیارت می‌شدی حتی اگر فرسنگ‌ها با بارگاه رضوی فاصله می‌داشتی هنوز هم صلوات خاصه‌اش، اگر دلتنگ زیارت باشی از هر کجای ایران دلت را روانه بارگاه رضوی می‌کند.

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ ...

انگار همین دیروز بود که برای نخستین بار صدای روح بخش صلوات خاصه‌اش را می‌شنیدم و انگار همین دیروز که مرحوم حاج رضا انصاریان می‌گفت: " این بالاترین افتخار است که توانستم صلوات را به محضر امام رضا تقدیم کنم، صلواتی که همه با آن انس پیدا کردند و امام رئوفشان را با آن می‌خوانند، انصاریان بدون حضرت رضا (ع) هیچ نیست، ایشان اراده فرمودند که صلوات را تقدیم حضرتشان کنیم ان‌شالله که توفیق شکرگذاری داشته باشیم".

شهادت امام رضا (ع) و پخش نوای زیارت معروف خاصه امام رضا(ع) در سطح شهر مشهد بهانه‌ای شد تا به سراغ خانواده مرحوم حاج رضا انصاریان برویم.

آغاز زندگی مشترک

شمسی زروندی، همسر مرحوم حاج رضا انصاریان خدام و مداح حرم مطهر امام رضا(ع) در رابطه با روزهای آغازین ازدواجش با حاج رضا می‌گوید: مثل همه دختر و پسرهای آن زمان به طور سنتی ازدواج کردیم بدون اینکه ذره‌ای شناخت نسبت به هم داشته باشیم؛ من متولد قم بودم و حاج رضا متولد خوانسار؛ اما هر دو ساکن قم بودیم. اوایل ازدواجمان بود؛ حاج رضا مقلد امام خمینی (ره) بودند و نسبت به ایشان علاقه خاصی داشتند.

بعد از 15 خرداد و شهادت فرزند امام خمینی(ره) فعالیت‌های انقلابی ایشان نیز اوج بیشتری گرفت سال 1350 بود هنوز یک هفته‌ای بیشتر از مراسم نامزدیمان نگذشته بود که حاج رضا را گرفتند و به زندان اوین بردند بعد از اینکه آزاد شدند چون در قم هویتشان شناخته شده بود به مشهد مقدس مهاجرت کردیم و مشهد تبدیل به مرکزی برای ادامه فعالیت‌‎های انقلابی وی شد و اواخر سال 55 بود که در مشهد ماندگار شدیم.

پوشیدن لباس خادمی در سال 61

وی می‌افزاید: شغل حاج رضا معلمی بود البته به طور قراردادی، هنوز رسمی نشده بود که به مشهد آمدیم و در مشهد وارد شغل آزاد شد تا اینکه سال 61 از طریق جلسات مذهبی و مراسماتی که برای مداحی می‌رفتند وارد آستان قدس رضوی شدند و به عنوان خادم رسمی حرم لباس پوشیدند و تا پایان عمرشان نیز لباس خادمی بر تن داشتند لباسی که به آن هم افتخار می‌کردند و هم نسبت به آن ادای دین داشتند.

پخش نخستین زیارت خاصه

همسر مرحوم حاج رضا انصاریان درباره زیارت خاصه معروف همسرش می‌گوید: شب‌های رمضان در صحن آزادی حرم مطهر رضوی استادیومی برای ضبط برنامه‌های حاج رضا ساخته بودند و مرحوم حاج رضا انجا مناجات می‌خواندند فکر می‌کنم نخستین زیارت خاصه را انجا خوانده بودند البته هر وقت از خودش می‌پرسیدیم می‌گفت نمی‎‌دانم کی و کجا این زیارت خاصه را خواندم چون حاج رضا وقتی شروع به خواندن می‌کرد در حال و هوای خاصی قرار می‌گرفت این قدر حال خوبی داشت که دیگر جا و مکان برایش اهمیتی نداشت اما به نظرم همان سحرهای ماه رمضان که در صحن آزادی برای ضبط می‌رفت همان جا برای نخستین بار زیارت خاصه را خوانده بود.

زروندی با چهره‌ای که نشان از افتخار و رضایت نسبت است خاطرنشان می‌کند: یک روز حاج رضا به منزل آمد و یک شماره به من داد گفت با این شماره تماس بگیر شماره حرم بود تماس که گرفتم صدای زیارت خاصه امام رضا(ع) با صدای حاج رضا آغازگر تماس‌‌های زائران و مجاوران بود و برای نخستین بار زیارت خاصه را از پشت تلفن شنیدم که خیلی هم غافلگیر شدم هنوز هم زیارت خاصه حاج رضا را از تلویزیون و یا در صحن و سرای حرم وحتی خیلی از مراسمات می‌شنوم اما چون معمولا بیشتر در سفر بود و کمتر در منزل حضور داشت الان که صدایش را می‌شنوم حس اینکه در کنارم نیست را ندارم احساس می‌کنم هنوز هم به سفر رفته است.

وی بیان می‌کند: بیشتر وقت‌ها تلفنی با هم صحبت می‌کردیم و دو سال قبل از فوتش بیشتر هفته‌ها خارج از کشور بود و چون بیشتر از تلویزیون حاج رضا را می‌دیدیم و یا تلفنی صدایش را می‌شنیدیم اینکه لحظه‌ای فکر کنیم نیست برایمان خیلی سخت است و بیشتر در همان حس که به سفر رفته است زندگی می‌کنیم.

حاج رضا با همه فرق می‌کرد

همسر مرحوم انصاریان می‌گوید: بقدری در زندگی ما برکات امام رضا(ع) بود که با کوچکترین اتفاق حاج رضا جواب می‌گرفت و همیشه می‌گفت هر چه در زندگی داریم به خاطر لطف و نظر امام رضا(ع) است؛ چند سال پیش در بیمارستان مریض بودم، دکترها همه مرا جواب کرده بودند اما به لطف امام رضا(ع) شفا پیدا کردم همان روز می‌گفتند حاج رضا به حالت عجیبی فرو رفته است هر وقت حاج رضا به این حالت می‌رسید دست خالی بر نمی‌گشت و قطعا جواب می‌گرفت و به خواسته‌اش می‌رسید.

وی می‌افزاید: امکان نداشت حاج رضا به این حالت برود و دعا یا نفرینش نگیرد اگر از کسی ناراحت می‌شد دعا می‌کردیم در این حالت قرار نگیرد اما قلب زلال و پاکی داشت اگر کسی عذرخواهی می‌کرد برایش هدیه می‌گرفت چون می‌گفت طرف به اشتباهش پی برده و این خیلی مهم است. 

خصوصیات اخلاقی داشت که تا به امروز در وجود کسی ندیده‌ام، همیشه به بچه‌ها می‌گفتم پدر شما غیر از همه است و با بقیه فرق می‌کند.

زروندی در رابطه با علت فوت مرحوم انصاریان اظهار می‌کند: تقدیر از آن خداست اما بیمارستان در قبال حاج رضا کوتاهی کرد و دکتر می‌گفت مشکلی نیست، یک ماه قبل از فوتش زانو درد بود، رفتیم دکتر و گفت مشکلی نیست، یک روز که به منزل آمد گفت پاهایم انگار که مال خودم نیست گفتم شما که سابقه پادرد داری چیزی نیست؛ بعد حاج رضا گفت امروز حرم مراسم غباروبی بود صندلی نبود که بنشینم به همین خاطر روی زانو نشستم "در حالی که دکتر گفته بود به هیچ عنوان روی زانو نباید بنشینی" وقتی بلند شدم دیگر پاهایم مال خودم نبود.

وی می‌گوید: رگ پایش پاره شده بود چند دکتر حاج رضا را ویزیت کردند و گفتند چیزی مهمی نیست، اما در نهایت پزشک متخصص بیمارستان که آمد گفت کاری نمیشوه کرد و سرانجام بر اثر ایست قلبی فوت کرد، من قبل از فوتش بیمارستان بودم، شب بود تازه درد پایش آرام شده بود طاقتش به درد خیلی زیاد بود حتی اگر درد هم داشت چیزی نمی‌گفت، به من گفت شما برو منزل من حالم خوب است، ساعت 12 شب رسیدم خانه؛ هنوز دقیقه‌ای نشده بود که خبر دادند ایست قلبی کرده است، من مریضی به حاج رضا ندیدم، بعد از فوت هم اصلا حالت مرده نداشت بشاش و خوشحال بود.

همسر مرحوم انصاریان با اشاره به اینکه خیلی‌ها حاج رضا را خواب می‌دیدند گفت: آخرین بار به یاد دارم پسرعموی حاج رضا قبل از فوتش خواب دیده بود رفته کربلا و در کنار مرقد حبیب ابن مظاهر سنگ قبری قرار دارد که روی آن نوشته شده است حاج رضا انصاریان اما همیشه می‌گفت من خود را لایق نمی‌دانم " کل خیر فی باب الرضا هر چی هست از طرف امام رضا(ع) و امام حسین است هر چه دارم از ولی نعمت مهربانم امام رضا(ع) است.

چون نامش رضا بود می‌گفتند امام رضا(ع) همیشه رئوف و راضی بودند من نیز باید مثل امام مهربانم از همه چی راضی باشم، وقتی کسی مشکلی داشت و اظهار نیاز می‌کرد بدون اینکه بپرسد برای چه کاری می‌خواهی به او کمک می‌کرد و یا هر وقت از آستان قدس رضوی پولی می‌گرفت به مردم هدیه می‌داد می‌گفت این پول مال امام رضا (ع) است و برای همه برکت دارد.

با اینکه بسیار احساسی بود و احساس مسئولیت نسبت به خانواده داشت اما هر جا بودیم خودش را به مراسم حرم می‌رساند و هیچ موضوعی جلودارش نبود. الان هر وقت میروم حرم ایشان را تجسم می‌کنم و در خوابم نیز زیاد می‌آید و طوری در خواب صحبت می‌کنند با بچه‌ها که همیشه بچه‌ها به من می‌گویند بابا هست و از تمام کارهای ما خبر دارند.

همه اسیر محبت پدر بودند

زینب انصاریان دختر بزرگ مرحوم انصاریان می‌گوید: پدر اصلا اهل توصیه کردن و نصیحت کردن نبود بلکه رفتار و برخوردش نوعی توصیه برای همه ما بود و بسیاری از مسائل و با رفتار و اخلاقشان، گذشت و مهربانی که داشتند به ما یاد می‌داد و به همه محبت می‌کرد.

تمام زندگی ما با پدر خاطره بود، همه ما اسیر محبت پدر بودیم و با رفتارش  همه را اسیر می‌کرد هیچ وقت با تذکر رفتار نمی‎‌کرد و زندگیش سرشار از محبت بود، هر وقت اشتباهی از ما سر می‌زد می‌گفت این رفتارت درست نیست  بهتر بود این طور می‌گفتید، زبان خوشی  داشت که با آن همه رو اسیر خودش می‌کرد.

وی می‌افزاید: پدرم عقاید عمیقی داشت، پدر هر وقت شروع به خواندن می‌کرد حال عجیبی داشت و در تمام طول خواندن گریه می‌کرد همیشه می‌گویم کاش رفتار پدر در وجودمان نقش بسته باشد و مانیز لیاقت این اخلاق، منش و رفتار را داشته باشیم.

تنها قائل به دلش بود

پدر هیچ سبک خاصی در مداحی و مناجات هایش نداشت تنها قائل به دلش بود و صدای دلنشینی که داشت در صدایش تاثیر می‌گذاشت همیشه به پدر می‌گفتم به صدای شما توجه شده است به صدای شما نگاه شده است چرا که هر چه از دل برآید بر دل نشیند. و به یاد دارم  قرار بود پدر به یکی از روستاهای خط مرزی برای مراسم دعای ندبه برود من نیز پدر را همراهی کردم اما به اندازه ای در مسیر راه خسته شدم که با خود می‌گفتم‌
بابا انگلیس و دبی و ... رفت روستاهای محروم هم می‌رود اما نه برای رفتن به انگلیس خوشحال شد و نه برای آمدن به این روستای دور افتاده ناراحت، اصلا برایش مهم نبود که کجا می ‌رود می‌گفت مهم این است که من وظیفه‌ام را انجام دهم.

پدر احترام زیادی برای سادات قائل بودند و جلوی سادات حتی اگر بچه بود بلند قد می‌ایستادند و صلوات می‌فرستادند همیشه به پدر می‌گفتم شما مثل آب زلال هستید، دیدید آب زلال برق میزنه،کیفیت داره دل شما هم مثل آب زلال پدر سرش تکان می‌داد و می‌خندید.

آرامش از پدر می‌جوشید

فاطمه انصاریان یکی دیگر از دختران مرحوم انصاریان می‌افزاید: بیشتر وقت‌ها حس می‌کنم که پدر هست گاهی به جاهایی می‌روم که اصلا فکر نمی‌کردم صدای پدر را بشنوم مثلا در هواپیما  یا بعضی از مراسم‌ها که وارد می‌شوم یک دفعه صدای صلوات خاصه پدر را می‌شنوم  و با خودم می‌گویم بابا اینجا است انگار همیشه هست اول که صدای پدر را می‌شنوم یکم جا می‌خورم اما بعد به آرامش می‌رسم.

وی می‌گوید: پدر را زیاد خواب می‌بینم انگار حواسش به همه جا هست گاهی در زندگی شخصی به مشکلی برخورد می‌کنیم پدر چقدر با تمام جزئیات با من در خواب صحبت می‌کند مثل وقت‌هایی که بودند و همچنان اینقدر واضح چهره را می‌بینم که میگم بابا خودتی؟

وقتی بابا را خواب می‌بینم  این حس دارم که چقدر آرامش دارم بعد می‌گویم کاش بیدار نمی‌شدم، این ارامش پدر همیشه داشتند و در اوج مشکلات به ما منتقل می‌کردند آرامشی که پدر داشتند لحظه‌ای نبود همیشه بود انگار ارامش از وجودشان می‌جوشید، حضور پدر به قدری کیفیت داشت که حتی همان یکی دو ساعتی که حضور داشتند در کنار خانواده موثر بود و انرژی می‌داد.

صبح‌ها با صدای صوت اذان پدر همیشه بیدار می‌شدیم و حال خوبی صبح‌ها همه داشتیم، صبح‌‎ها پدر شعرهایش را می‌خواند و گریه می‌کرد و یا قرآن می‌خواند حس قشنگی داشت و ما دوست نداشتیم دیدن این حس از دست بدهیم حال خوبی داشت که اتفاقی نبود.

گاهی وقت‌ها در حرم  امام رضا(ع) به دیوار تکیه می‌داد با حضرت صحبت می‌کرد حال عجیبی داشت حتی گاهی بداهه برای امام رضا(ع) در حرم روضه می‌خواندند و همه مردم جمع می‌شدند.

دختر مرحوم انصاریان بیان می‌کند: پدر از همان ابتدایی که شروع به خواندن می‌کرد گریه می کرد و همان حس و حال بابا به همه منتقل می شد، همان اشکی که می‌ریخت و حال عجیبی داشت پدر همیشه در خواب می‌گوید من در پناه امام رضا(ع) و امام حسین(ع) هستم و آخرت از همین دنیا شروع میشه  چون پدر زمانی که در قید حیات بودند نیز می‌گفتند من در پناه امام رضا(ع) هستند

از برخی شعرهای مداحان جوان ناراحت می‌شد

فائزه دختر کوچک مرحوم انصاریان می‌گوید: به نماز اول وقت خیلی اهمیت میدادند هر جا که می‌رفتیم حتی اگر وسط جاده هم بودیم موقع نماز برای اقامه نماز می ایستادند بابا حالت عجیبی داشت نه خواب نه استراحتی داشت انگار که صداشون می‌کنند همیشه در حال تحرک و کار و فعالیت بود.

پدر همیشه از شعرهای برخی مداحان جوان ناراحت می‌شد می‌گفت اگر در مورد خانواده ام این طور جملات استفاده کنند ناراحت می‌شویم چطور در مورد ائمه از این کلمات استفاده می‌کنند و غمی ندارند.

یک اخلاقی که داشت به همه بچه‌ها سلام می‌ کرد هر بچه ای وارد می‌شد بابا اول بهش می‌گفت سلام علیکم می‌گفت پیامبر همیشه از همه پیشی می‌گرفتند در سلام کردن ما نیز باید چنین رفتاری داشته باشیم.

به یاد دارم رفته بودم تهران برای کارهای دانشگاهم و پدر مدام در تماس بود که من به موقع  کارم انجام بدم  وبرگردم به قدری در گیر کارهایم شده بودم که اصلا متوجه تماس های مکرر پدر نشدم وقتی که ساعت 16بعدظهر بود سوار قطار شدیم که برگردیم پدر تماس گرفت وقتی خیالش راحت شد از برگشتن ما گفت پدر نیستی و نمی‌شی که حال من را بفهمی ، بعد دیدم چقدر من حواسم پرت بوده و پدر با این مشغله دائم به فکر ما بوده است.

وی می‌گوید: چند ماه قبل از فوتشان پدر رفتند چند روزی الیگودرز من به پدر گفتم این همه جلسه سطح شهر شما میرین این همه راه چرا الیگودرز؟ بعد گفتن هر کسی سهمی دارد و باید سهم این مردم را نیز ادا کرد.

گزارش از مرجان شریعت

انتهای پیام/ ب

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon