۵ سال اخیر ادبیات داستانی مدیون سید مهدی شجاعی و «نیستان» است

5 سال اخیر ادبیات داستانی مدیون سید مهدی شجاعی و «نیستان» است

خبرگزاری تسنیم: سعید تشکری «نیستان» را یک دانشگاه می‌داند، انتشاراتی که سید مهدی شجاعی آن را تأسیس کرده است و به‌گفته تشکری، فقط همین انتشارات است که ادبیات معاصر فارسی را در این ۵ سال زنده نگه داشته است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری،‌ هنرمند متعهدی است که چه در سال‌های سلامت و چه اکنون که در جنگ و استقامت در برابر آسیب‌های یک بیماری ناراحت‌کننده است تلاش داشته تا چراغ هنر دینی را روشن نگاه دارد، که اگر اینگونه نبود نام نیک و هنر باخلاقیتش در هر جشنواره به عنوان برگزیده اعلام نمی‌شد. او همواره یکی از اولین گزینه‌ها برای روی صحنه رفتن یک نمایش دینی بوده و چاپ آثاری باشکوه که در چهار دوره جایزه کتاب سال حاضر بودند و کسب جوایز بین المللی چون یونیسف و کسب نشان عالی رایو تنها چند خط از دفتر فرهنگی و پرافتخار اوست.

به قول دوستانش سعید تشکری مرد طاقت و نوشتن متعهدانه و باورمند در هر شرایطی است و روزی، روزگار تنهایی‌اش را خواهد نوشت. تشکری از سال 88 دچار بیماری شد و در همان زمان هنرمندان و روزنامه‌نگاران بسیاری در خصوص وضعیت بیماری‌اش مطالبی را منتشر کردند و برای یاری رساندن به او تلاش کردند. گفتند و نوشتند و دویدند. اما راه به جایی نرسید. تا در نهایت در  زمستان سال 91 این استاد کوشای نویسندگی و کارگردانی تکلم خود را از دست داد. البته خوشبختانه مدتی است که تشکری دوباره لب به سخن گشوده است، اما این صدا دیگر آن صدای گذشته که از آن امید می‌بارید نیست، شاید بیشتر از اینکه بیماری صدایش را خسته و خش‌دار کرده است، قدر نداستن او را آزار می‌دهد، هر چند که او در دست نوشته‌ای جدید به محمد احمدزاده، از هنرمندان همیشه همراهش گفته است:«محمدعزیزم!روزهای بدی است. دوست داشتم طور دیگه‌ای تولدت رو تبریک بگم. اماحال خوشی ندارم. توخوب میدونی حال واحوالم رو. اما حالا که باتو ندار شدم. همه هستی‌ام رو تومیدونی. و رنج بر احوال منی.بهت میگم پسرخوب. رفیق من. دل به نوشتن ببند و بس. باقی این دنیا برای من و تو راهی جز این ندارد. ما فقط نویسنده‌ایم. فقط. یادبگیر جز نوشتن و آرمانش به هیچ چیز آری نگویی! تولدت مبارک عزیزم!».

برای دریافت پاسخ چند سوال به گفت‌و‌گو با وی نشسته‌ایم. بخش اول این گفت‌و‌گو را در ذیل می‌خوانید:

تسنیم: آقای تشکری، در سال‌های اخیر همواره شعر نسبت به ادبیات داستانی و رمان پیش‌رو بوده است. در مواجهه با پدیده‌های گوناگون این اثبات شده است. علت این اتفاق و مسئله چیست؟

تشکری: جواب واضح است، به نظر من شعر زبان عمومی جامعه بوده است. داستان یک سبک قرن نوزدهمی است و یک پیکره این‌چنینی دارد. ما در گذشته قصه داشتیم اما این قصه‌ها بیشتر در قالب شعر بیان می‌شده است. یعنی «شعرداستانی» بوده که بافت شعری داشته است. بین مثنوی معنوی و غزلیات شمس‌‌ همان قدر تفاوت وجود دارد که بین کتاب داستان و شعر تفاوت وجود دارد. شعر نسبت به نثرنویسی روزمره‌ترین زبان بوده است. همانطوری که بسیاری از کتاب‌های نثر توسط منشی‌ها نوشته شده است. مانند خواجه نظام الملک، بیهقی و کسانی که کار فاخر انجام دادند.

در حقیقت شعر، راحت‌تر در زبان می‌چرخیده و درست‌تر آن است که بگوییم، همه شعر می‌گفتند. آدم‌هایی که قصه بگویند، کم بودند. شما همواره در شعر می‌توانی نقش روایتگر داشته باشی، اما انگار در داستان فرد جایی ایستاده و منظر را می‌بیند. اگر از شیخ اشراق داستان «آواز پرجبرئیل» را بگیرید؛ چه می‌ماند؟ پس داستان وجود داشته و داستان‌های قرص و محکمی هم وجود داشته و اتفاقاً همه برای گفتن عرفان و اشراق قصه می‌گفتند. اما قصه در میان مردم آنطور که باید نبود. البته بعد‌ها قصه به قهوه خانه می‌رود و آن‌گاه اتفاق وحشتناک‌تری می‌افتد و آن هم اینکه همه قصه می‌گویند و قصه‌های شفاهی رشد می‌کنند.

با تمام این شرایط ما هنوز که هنوز است بین قصه و داستان تفاوتی قائل نیستیم، در صورتی که قصه کارکرد عامیانه دارد و قهرمان آن از دل رفتارهای شفاهی بیرون می‌آید. اما داستان عمدتا کاری علمی است و ریشه غربی دارد. چیزی است که از یک استایل پیروی می‌کند. به همین دلیل خیلی‌ها معتقدند ما هنوز هم که هنوز است، قصه می‌نویسیم، داستان بلد نیستیم. خیلی‌ها معتقدند در داستان‌های ما خیر و شرِ آنچنانی دیده نمی‌شود. یعنی این نقص وجود دارد.

تسنیم: با این شرایطی که گفتید و نشانه‌هایی که ما شاهد هستیم پس داستان‌نویسی ما فاقد پختگی روایی است؛ علت این عدم حضور قدرمند و روایت و بیان شکل و قد و قواره اجزای داستان را چه می دانید؟

نویسندگان ظاهرا خودشان مجرمان واقعی هستند

ببینید اوضاع عجیب است به نظرم این طور می‌رسد که درواقع ما نویسنده‌ها ظاهرا خودمان مجرمان واقعی هستیک. بسیاری از داستان‌های جذاب ما که دم دست بودند و می‌توانستند به روایت‌های فوق‌العاده‌ای بدل شوند، توسط گروهی انسان متعهد تحت عنوان بازنویس، آنقدر رونویسی شدند که تقریبا با همه بضاعت‌های درخشانی که این تکه روایت‌ها و خرده روایت‌ها دارند، از دست رفتند. هنوز هم سنت رونویسی از تاریخ و کتاب‌سازی به شیوه‌ای که اصلا نمی‌شود به آن کتاب گفت، در ادبیات دینی ما باقی است.

اکثر ناشران هم همین کار را می‌کنند، خودشان می‌نویسند و خودشان منتشر می‌کنند. این‌ رفتارها بسیار غیر فرهنگی است و به همین خاطر است که نویسنده‌های متعهد و دردمند ما این وحشت را دارند که بروند سراغ یک خرده روایتی که از دسترس دور مانده باشد و آن را با ساحت داستان وارد میدان کنند.

تسنیم: شما یک بخش از علت‌های عدم ورود نویسندگان به این عرصه داستان‌نویسی را گفتید، بقیه علت‌ها چه می‌شود؟ قدری هم نظرتان را درباره آنها بگویید.

ببینید وقتی نویسندگان واقعی هم وارد این حوزه می‌شوند به دلیل اتفاق‌هایی که شرح دادم، جواب نمی‌گیرند. مثلا سالهاست که موسسات فرهنگی‌ای به وجود آمدند که مسائل دینی را گسترش بدهند، ما الان در مقام نقد حرکت نمی‌کنیم، اما واقعا روایت این‌ها چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ مثلا 20 اثر منتشر شده درباره بلال حبشی را کنار هم بگذاریم و ببینیم در روایت این‌ها چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟

میثاق امیرفجر نویسنده بسیار پخته و صاحب سبکی در دهه 60 است که کتاب «فجر اسلام» را نوشته و رمان‌هایش در مجله سروش چاپ می‌شد. چنین نویسنده‌ای با چنین پیشینه‌ای که «دره جزامی‌ها» را نوشته بود و مترجم خیلی خوبی هم بود به یکباره داستان‌هایی از پیامبران منتشر کرد. شما این کتاب دو جلدی را ورق بزنید، خواهید دید که این اثر با چنین ظرف و مضمونی اصلا ادبیات نشده، اینکه چرا ادبیات نشده، قابل بررسی است. آن وقتی که این کار، کاری است که میثاق در آن بسیار توانمند است. از سوی دیگر «قصه‌های قرآن» اثر موسوی گرمارودی را مشاهده کنید، این اثر هم همینطور است. باز هم می‌بینیم که کتاب «قصه‌های خوب، برای بچه‌های خوب» مهدی آذر یزدی از همه این آثار بهتر جواب می‌دهد. چون قصه و زبان دارد و نویسنده به اثر اضافه شده است.

اساسا نویسنده دو نکته را به اثر اضافه می‌کند، نخست حضور خود به مفهوم زبانی و سپس بین مجموعه خرده روایت‌ها پیوند ارگانیک برقرار می‌کند، این یعنی کار علمی انجام می‌دهد. ما این نکته را همیشه فراموش می‌کنیم که در ساز و کار ادبیات باید ریخت‌شناسی ادبیات را هم وارد کنیم. البته این درگیری در آثار من زیاد می‌افتد.

تکلیف سیدمهدی شجاعی با مخاطبش مشخص است به همین خاطر مردم به او اعتماد دارند

ببینید سید مهدی شجاعی چندین کتاب درباره حضرت فاطمه (س) به رشته تحریر در آورده، چرا این کتاب‌ها مورد اعتماد مردم هستند و مردم آن را مطالعه می‌کنند در حالی که ممکن است هزاران اثر دیگر وجود داشته باشد؟ پاسخ این است که تکلیف سید مهدی شجاعی با مخاطبش معلوم است. معلوم است که چه قرار است بگوید. ویژگی قلم ایشان این است که حادثه محور نیست یک روند و یک سلسله است.

زمانی که نویسندگان اینچنین ظهور می‌کنند یک اطلاع هم کنار آن به وجود می‌آید، بعد «مثل سیدمهدی‌شجاعی‌ نویسی» باب می‌شود و همه طبق عادت قدیمی از مشق‌های دیگران، شروع می‌کنند به رونویسی. در صورتی که به اعتقاد من سید مهدی شجاعی نویسنده یکه‌ای است و در آثاری که تولید می‌کند واقعا پر ظاهر می‌شود. در حقیقت ما نمونه‌های خوب داریم، اما خیلی اندک هستند، چون بحرانی که وجود دارد گسترده است. اما واقعیت این است که در بحث‌های مدیریتی، دولت روی همه چیز دست گذاشته و آن‌ها را تصاحب کرده است. همه چیز را جوری که خودش می‌خواهد روایت می‌کند. ما کارهای بزرگ را به دست آدم‌های بزرگ ندادیم؛ چون کار بزرگ دیده نشده. مثلا نزدیک ماه محرم یادمان می‌آید که باید برای سیدالشهدا(ع) کار کنیم، یکسری کارهای زودبازده شروع می‌شوند و...

هیچ نویسنده‌ای در ایران نبوده که مسئول بشود 10 سال از عمر خود را صرف کربلا بکند. جالب است که کنار دست نویسنده، 15 کتاب که حاصل‌‌ همان رونویسی‌ها است را تحت عنوان مستندات قرار می‌دهیم و از او انتظار داریم از همین منابع استفاده کند و داستان بنویسد. این است که دو جفا در حق نویسندگان روا شده، اول اینکه وقتی خرده روایت‌های جعلی نوشته می‌شده، سراغ آن‌ها نرفتیم و دوم اینکه حالا که سراغشان رفتیم باز هم مبنا همین روایت‌ها هستند. توقع سرعت هم از نویسنده داریم. پس نویسنده نمی‌تواند به درستی بنویسد.

به هر حال داستان نویسی یک ساحت جدید قرن نوزدهمی است و قصه نویسی باقی مانده از گذشته دور که قالب شعری به مفهوم غزل و... نبوده است. عرفا در طول تاریخ قصه‌های خوبی نوشته‌اند، مثلا «تذکره الاولیا» که قصه‌ای است که توسط عطار بازنویسی شده است. اما تاثیر خود را می‌گذارد. ما اگر «تذکره الاولیا» را از نویسندگانمان بگیریم خیلی‌ها بی‌کار می‌شوند. چون ریشه آنجاست.

تسنیم: پس تلاش‌هایی شده و نمی‌شود گفت که کاری انجام نشده است، ولی کارهایمان کافی نبوده. حالا که ما به این عرصه به درستی وارد نشدیم به نظر شما چه افقی برایش قابل ترسیم است؟

ما 30 سال است که در جشنواره‌ها با هم مسابقه می‌دهیم، و امروز برای این همه مسابقه خسته‌ایم

زمانی که مرحوم علامه امینی تصمیم می‌گیرد «الغدیر» را بنویسد، همه عمر خودش را صرف نگارش این کتاب می‌کند. «الغدیر» در عین اینکه خودش یک کار تحقیقاتی و میدانی است، داستان‌های بسیار عجیب و غریبی دارد. من سوالم این است که چرا به ما نویسندگان اعتماد ندارند؟ همیشه همینطور است. مثلا اگر قرار است درباره علامه امینی کتابی نوشته بشود حتما باید این کتاب توسط دوستانی نوشته شود که در مجموعه موسسه الغدیر هستند. خوب، طبیعی است که در آنجا اتفاق تازه‌ای نمی‌افتد چون کارشان طوری است که تا امروز انجام دادند. این مثال را می‌شود در حوزه‌های مختلف گسترش داد.

از این همه مسابقه که مشخص شود چه کسی قلمش بهتر است، خسته‌ایم

ما کجا هستیم؟ کجا وجود داریم؟ تا کی می‌خواهیم مسابقه‌ای بگذاریم که همه بدوند و در ‌‌نهایت مشخص بشود یک نفر قلمش خیلی نو و تازه است؟ این مسابقه چه کمکی به ما می‌کند؟ ما 30 سال است که در جشنواره‌ها با هم مسابقه می‌دهیم، و امروز برای این همه مسابقه خسته‌ایم. از این همه تکرار مکررات. پس ما عالمانه و به عمد نویسندگان خود را از چرخه خارج کردیم و در این بین اگر اثری هم تولید شده، محصول رفتار خردمندانه مدیریتی نیست بلکه محصول رفتارهای شخصی نویسندگان درباره یک ضرورت است.

ولی جالب است که برای اثبات این ضرورت هم باز باید دنبال همین مکان‌ها برویم. بیاییم اینطور نگاه کنیم، در سوئد اگر کسی بخواهد کتاب چاپ کند به او می‌گویند باید به کتابخانه محلی شهرت مراجعه کنی و درباره محله خودت داستان بنویسی و بعد به کتابخانه محل بدهی، این قصه تکثیر می‌شود و کتابخانه محل می‌گوید: اگر در طول دو ماه کسی کتاب شما را مطالعه کرد، ما آن را در کتابخانه‌های شهر توزیع خواهیم کرد، بعد کشور و... یعنی یکسری خرده فرهنگ‌ها در هر کتابخانه‌ای وجود دارد که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم آدم‌ها برای خواندن کتاب به آنجا مراجعه می‌کنند، نه برای صرفاً کنکور.

کتاب‌های آن‌ها هم به روز است و کتابدار هم کار‌شناس است. در سوئد، وقتی بعد از 5 سال تلاش، کتاب منتشر می‌شود، همه، آن نویسنده را می‌شناسند. حالا ما در ایران چه موقع قرار است بیماری کتابخانه‌هایمان را برطرف کنیم؟ برخی می‌گویند آن‌ها که معنویت گرا نیستند. یا مثلا می‌گویند در آنجا سالمندان به بنگاه‌هایی مراجعه می‌کنند که برای آن‌ها کتاب خوانده شود، یعنی کتاب صوتی هم کافی نبوده و نویسندگان باید بروند برای سالمندان علاقمند داستان بخوانند. چه ضرورتی وجود دارد که این کار را انجام می‌دهند؟ چون در جریان خوانده شدن کتاب فرد با یک نویسنده واقعی رو به رو می‌شود و امید به زندگی در آن افزایش پیدا می‌کند.

ادبیات اصلا مسیر زود بازدهی نیست

ما همه این‌ها را از دست داده‌ایم، فراموش هم می‌کنیم که ادبیات اصلا مسیر زود بازدهی نیست، یعنی اگر کسی می‌خواهد در آن تبلیغ دین کند به واقع رونویسی و پاک نویس نگارش اثری در سریع‌ترین زمان جوابگو و تاثیرگذار نیست. یعنی اگر ما بخواهیم برای هر کدام از قهرمانان کربلا یک رمان بنویسیم حداقل 50 سال کار می‌برد. اما اکثر رمان‌های ما اینطور است که یک کتاب با همه این قهرمان‌ها می‌نویسیم. طبیعی است که این ادبیات نیست، چون ما یک خورشید به عنوان قهرمان غالب وسط داریم که ابا عبدالله(ع) هستند و بعد پوسته بعدی خانواده ایشان و... هنوز در مورد اینکه دختر یزدگرد همسر ابا عبدالله بوده مغالطه وجود دارد. ولی جالب است که این مغالطه به جای اینکه اثبات یا طرح بشود بار‌ها در ادبیات نوشته شده و کتاب‌هایش منتشر شده است.

بسیاری از افراد به گواه نسخه‌های تعزیه می‌گویند اتفاقی بوده و خیلی‌ها می‌گویند نیست. این مسئله وجود دارد که خیلی از نسخ تعزیه ما جعلی هستند اما هیچ نقدی به آن‌ها وارد نمی‌کنیم در صورتی که ادبیات در توده‌های مردم می‌رود، مردم با آن بزرگ می‌شوند و تصورشان از قهرمان شکل می‌گیرد و دیگر کاری نمی‌توان کرد. اگر اینطور باشد ما لایه‌های خردینگی جامعه را از دست می‌دهیم، سریال‌ها هم همین مسیر را در پیش گرفتند. یعنی در کل می توان گفت نویسنده‌ها غایب هستند.

هزینه‌های کلانی صرف کتاب‌هایی می‌شود که برای نخوانده شدن هستند

همه حرف من این است که حتی نویسنده‌ها متهم نیستند، غایب هستند. بهتر بگویم، اجازه ورود ندارند. کسی آن‌ها را ورود نداده. لذا ما می‌بینیم هزینه‌های کلانی صرف کتاب‌هایی می‌شوند که برای نخوانده شدن هستند در حالی که نویسنده اثری برای خوانده شدن تولید می‌کند. ظاهرا قرار نیست کتابهایی که برای خوانده شدن هستند، باشند. چون ادبیات چالشی است و پرسش ایجاد می‌کند. با خودش محور گسترده‌ای از کشش و تعلیق را به وجود می‌آورد. لذا پیشنهاد من این است که ما را از غایب بودن در بیاورند تا ببینند چه آثار شگرفی نوشته می‌شود.

تسنیم: این‌جا که گفتید خرج می‌شود برای آثاری که خوانده نمی‌شوند، یعنی انتشار هر اثر سفارشی ولو خوب و متعهد هم باشد از نظر شما ایراد دارد؟ برخی این مدلی کار می کنند.

برخی ناشران ساختمان‌های شیک دارند اما هیچ وقت نویسنده‌ها به این انتشارات‌ها نمی‌روند

خیر، سفارش کتاب مثل این می‌ماند که شما به یک خیاط لباس سفارش بدهید، خیاطی که سفارش شما را آماده می‌کند کار بدی انجام نمی‌دهد، اما اگر شما به خیاطی که کارش خوب نیست، لباس سفارش بدهید این نشان از عدم هوشمندی شما دارد. واقعیت این است که ما برای به وجود آوردن ادبیات خوب به نویسنده، ناشر و گذران اقتصادی این دو جناح نیاز داریم. اکثر ناشران ما در بخش دولتی، ساختمان شیک و ارتباطات گسترده دارند و ویترین‌های کتاب خوبی هم دارند، اما هیچ وقت نویسنده‌ها به این انتشارات ورود پیدا نمی‌کنند.

یادم هست که من برای انتشار یکی از رمان‌هایم که الان به چاپ سوم رسیده، به ناشر دولتی مراجعه کردم و قرار بود کتاب یک سال بعد چاپ شود، دوستی به من زنگ زد که در کارهایی که برای نمایشگاه برای من آمده، یک پاکتی با سه جلد کتاب وجود دارد که اسم تو هم در آن هست. متوجه شدم سه کتابی که من به ناشر دادم به انبار و نمایشگاه فرستاده شده، بعد به ناشر مراجعه کردم گفتم دوست عزیز فکر نمی‌کنی این کار بسیار نادری است؟ حالا ممکن است کتاب را در کشو گذاشت و فراموش کرد اما در انبار و ...؟ این چرخه خیلی بدی است.

ما خیلی دور هستیم. من فکر می‌کنم ما دوست نداریم وارد شویم، نه اینکه کسی کوتاهی کرده، مثل اینکه اصلا قرار نیست ما به این حوزه‌ها ورود کنیم. ورود ما به این جریان توسط نویسندگان واقعی، قرار نیست صورت بگیرد. چون من دارم می‌بینم در هر جایی که رفتم یک اثر خوب نوشتم و  شکل طبیعی آن این است که کار باید ادامه پیدا کند، اما دیدم دیگر اشتیاقی وجود ندارد و آنها این کار‌ها را نمی‌خواهند. اول متوجه نمی‌شوی اما بعد می‌فهمی ورود تو به چنین پروژه‌ای هم اشتباه بوده، چون تصور می‌کردند تو هم از گروه بازنویس‌ها هستی و مشابه آنها کار را انجام می‌دهی. یعنی می‌خواهم بگویم انگار همه دست به دست هم دادند تا یک نوع ادبیات در یک شکل و فرم مشخص وجود داشته باشد و همه از روی دست هم بنویسند. و الا جشنواره ادبی امام رضا (ع) که بیش از یک دهه است در حال فعالیت است چرا نباید تولید فیلم داشته باشد؟ چرا نباید خروجی 5 رمان درست داشته باشد؟ این جشنواره ادبی قرار است چه کند؟

باید بگویم در این 5 سال اخیر تمام آثار ادبی دینی را مدیون انتشارات نیستان هستیم و نیستان یک دانشگاه است

اینکه مراکز استان‌ها بهترین آثار را در قالب کتاب‌های اختتامیه به هم بدهند که کتاب نیست. به هر حال به اعتقاد من مدیریت کلان فرهنگی این رویه را در پیش گرفته، اما به نظر من ناشران و نویسندگانی هستند که برای قشر روشنفکر جامعه، روشنفکر دینی و مذهبی ما می‌نویسند و تیراژهای آن‌ها هم محدود است. خیلی خوب هم می‌نویسند، آن‌ها را نمی‌توان حذف کرد، چون خود من هم یکی از آن‌ها هستم. باید بگویم در این 5 سال اخیر تمام آثار ادبی دینی را مدیون انتشارات نیستان هستیم. به اعتقادم مراکزی که وظیفه نشر این نوع آثار را دارند باید تمرکز بیشتری داشته باشند، چون سید مهدی شجاعی تنها نویسنده‌ای نیست که خوب می‌نویسد، بلکه نویسنده‌های خوبی را هم با دقت و هوشمندی تمام به جامعه معرفی کرده است. به اعتقاد من نیستان یک دانشگاه است.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران