افخمی: «چند متر مکعب عشق» حد شجاعت بی‌اعتنایی به فیلمسازی مبتذل جشنواره‌ای و روشنفکری است

افخمی: «چند متر مکعب عشق» حد شجاعت بی‌اعتنایی به فیلمسازی مبتذل جشنواره‌ای و روشنفکری است

خبرگزاری تسنیم: کنار هم قرار گرفتن بهروز افخمی، یکی از مشهورترین فیلمسازان ایرانی در کنار جمشید و نوید محمودی سازندگان فیلم تحسین شده این روزهای سینمای ایران در کنار هم اتفاق جالبی است. در حد یک موقعیت سینمایی. «چند متر مکعب عشق» فیلم محبوب افخمی بود

خبرگزاری تسنیم:

ایده کنار هم قرار گرفتن بهروز افخمی؛ سینماگر مشهور ایرانی در کنار نوید و جمشید محمودی، سازندگان «چند متر مکعب عشق» هنگام تماشای فیلم به سرمان زد. افخمی در این سال‌ها انتقادات تندی از وضعیت فعلی سینمای ایران کرده بود، به فیلم‌های جشنواره‌ای به شدت تاخته بود، پیچیده‌نمایی و مبهم‌سازی مد شده در سینمای ایران را اداواطوارهای بیهوده و نابود‌کننده سینما نامیده بود و راه نجات سینما ایران را بازگشت به سینمای قصه‌گو دانسته بود. ایده‌هایی که هنگام تماشای فیلم برادران محمودی کم‌وبیش‌ همه‌شان به ذهن می‌آمد. بعدها افخمی مصاحبه‌ای هم کرد و «چند متر مکعب عشق» را فیلم غافل‌گیر‌کننده جشنواره فجر خواند. اما حتی اگر این مصاحبه هم نبود مشخص بود که «چند متر مکعب عشق» نشانه خوبی برای ورود به سینمایی است که به اعتقاد افخمی، سینمای ایران را به مسیر طبیعی بازمی‌گرداند.

در بخشی از میزگرد، بهروز افخمی گفت که حس می‌کند به سن بازنشستگی رسیده است و حالا می‌تواند با خیال راحت تری به این مساله فکر کند، چون به نسل جدید سینماگران ایرانی امیدوار است.

روزگار در حال تغییر است و یکی از نشانه‌های مهم آن برای ما ایرانی‌ها، تغییر در سینماست. بعد از سال‌ها تجربه‌های فرمیک هیجان‌زده و فرار از مسیر سینمایی که از آن به «سینمای واقعی» تعبیر می‌شود، درست در زمانی که خیلی تصور نمی‌شد که سینمای ایران که روز  به روز نحیف‌تر و رنجورتر هم می‌شود دوباره در مسیر بازگشت به سینما قرار بگیرد، نشانه‌های خوبی در این چند سال برای تولد نسل جدیدی از سینماگران که به چیزی به نام «سینمای واقعی» در تعریف عام و کلاسیک آن معتقدند دیده شده است . این مسر جدید سینماست.

اگر همه ویژگی‌های سینمایی فیلم را درکنار این بگذاریم که برای اولین بار در سینمای ایران شاهد روایتی به شدت دقیق و به شدت واقعی از مهاجرین افغانستانی ساکن ایران، اقلیت خاموش‌شده همه این سالها هستیم می‌توانیم به صراحت ادعا کنیم که مشغول گفتگو درباره فیلم به شدت مهمی هستیم.

تسنیم: آقای افخمی، فکر می‌کنم شروع توجه جدی به «چند متر مکعب عشق» یک فیلم اولی بدون ستاره، کم‌هزینه و کم ادعا با گفتگوی شما درباره فیلم آغاز شد. جمله‌ای که از شما در رسانه‌های پخش شد هم این بود که «چند متر مکعب عشق» فیلم غافل‌گیر‌کننده جشنواره فیلم فجر برای شما بود. چرا فیلم غافل‌گیر‌ کننده بود؟ انتظار چنین فیلمی را در سینمای ایران نداشتید؟

افخمی: فیلم به نظرم به شکل غافلگیر کننده ای خوب ساخته شده است، یعنی کاملا به نظر می آید که یک فیلمساز با تجربه آن را ساخته است و برای همین به نظرم غافل‌گیرکننده آمد که یک فیلمساز جوان اولی آن را ساخته باشد.حالا که کنار سازندگان فیلم قرار گرفتیم هم دوست دارم بپرسم.شما پیش  از «چند متر مکعب عشق» چند فیلم دیگر ساخته اید؟

جمشید محمودی: دو فیلم کوتاه در سال 85 و 86، همچنین چهار فیلم ویدئویی هم ساخته‌ام که همه آنها با همین گروه یعنی من به عنوان نویسنده و کارگردان و نوید به عنوان تهیه کننده بوده است. نظر لطف شماست، اما اگر چنین حسی در این فیلم القا می شود به خاطر این است که ما سعی کردیم آن فیلم های ویدئویی را خیلی جدی کار کنیم و به عنوان یک تله فیلم به راحتی از کنارش نگذشتیم.

افخمی: تله فیلم‌ها برای تلویزیون بود؟

جمشید محمودی: بله همه آنها برای تلویزیون و شبکه یک بود. تله فیلم اولمان بهترین فیلم در جشنواره پلیس شناخته شد و تله فیلم دوم ما هم در جشنواره ویدیویی فیلم یاس در بخش بهترین فیلم و فیلمنامه جایزه گرفت.

نوید محمودی: البته آن فیلم که در جشنواره پلیس به عنوان بهترین فیلم شناخته شد، پلیسی نبود بلکه یک فیلم با محور دینی بود اما به دلیل اینکه مضمون خاص فیلم برایشان جذاب بود آن را به مسابقه بردند و جایزه جشنواره را به ما دادند.  می‌گفتند که این فیلم تلنگری به انسان ها در رابطه‌شان با دنیای جدید است.

افخمی: راستش این فیلم آنقدر خوب است که آدم فکر می‌کند فیلم های قبلی شما را از دست داده است.

تسنیم: فکر می‌کنم آقای محمودی، بیشتر از اینکه کار تجربی کرده باشند و تجربه فیلم‌سازی داشته باشند، فیلم‌بین هستند. این ظاهرا راه جدید فیلمساز شدن در ایران است که نتایج بدی هم نداشته است.

جمشید محمودی: من فکر می کنم بیشتر فیلمسازان جوان و تازه نفسی که از چهار یا پنج سال پیش به سینما ورود پیدا کرده اند، بافیلم دیدن سینما را یاد گرفته اند؛ این فیلم ها لزوما هم خارجی نیستند. اتفاقا من فیلم های جان دارتر سینمای ایران را کمتر دیده بودم، اما الان فرصتی پیش آمده است که فیلم های سینمای ایران در دهه 60 و 70 که به نظرم دوره خیلی قدرتمندی برای سینمای ایران است را مرور کنم، البته که در کنارش فیلم‌های خارجی را هم زیاد می‌بینیم.

افخمی: چیزی که در مورد «چند متر مکعب عشق»  برای من خیلی جالب است این است که این فیلم یک فیلم تجاری به معنای مبتذل و تحقیرآمیزش نیست یعنی نمی خواهد آنطور که تماشاگر می پسندد رفتار کند و بفروشد. در مقابل یک فیلم جشنواره‌ای هم نیست یعنی نمی خواهد آنچه را جشنواره ها می خواهند به آن ها بفروشد و فیلمسازش روی فرش قرمز راه برود، بلکه به معنای واقعی فیلمی شخصی است که خوب هم بلد است ارتباط برقرار کند.

تسنیم: آقای افخمی، حرف قابل‌توجهی است، اما خیلی بیش از حد کلی است و بیش از حد هم تکرار شده است تا جایی که در حال تبدیل شدن به یک شعار است. می توانید کمی جزئی‌تر وارد این ماجرا شوید. همین «چند متر مکعب عشق» یا همین قصه، دقیقا چه کار کرده است که جشنواره‌ای نشده است

  افخمی: حرف خوبی است.بگذارید به چند مورد اشاره می‌کنم. در فیلم هایی که از این قبیل و با این موضوع ساخته می‌شود و رویکردش جلب نظر جشنواره‌ها است احتمالا در صحنه هایی که در «چند متر مکعب عشق» از اسلومشون استفاده شده است، هرگز این کار انجام نمی‌شد، یا از این نوع موسیقی پرحجم و خاص هرگز استفاده نمی‌شد.به طور کلی دوربین محکم و قصه گو با استفاده از لنزهای بلند که تصور می شود در این نوع از داستان ها نباید از آن استفاده کرد به خوبی در این فیلم نقش بازی می‌کند.یا دوربینی که اشیا و عناصر تصویری را در نمای بیان کننده داستان جمع کرده است و اصلا سعی نمی کند آسان گیری کند و اتفاقی چیزهایی را ثبت کند نقش مهمی در «چند متر مکعب..» دارد که اگر می‌خواست جشنواره‌ای شود هرگز به این سمت نمی‌رفت و لرزاندن و تکان دادن دوربین جایگزین اجرای درست می‌شد، یعنی کاری کاملا جشنواره‌ای. آن فیلمساز‌ هایی که  نافیلمسازی را برای جشنواره ها دنبال می‌کنند هرگز این‌ کارها را نخواهند کرد. اما این فیلم اینطوری نیست و سعی می‌کند که محکم و استوار داستان خودش را بیان کند و این نکته مهمی است که این یک فیلم داستان گوی واقعی است. البته که داستانی که بازار و تهیه کننده پسند باشد را هم نمی‌گوید بلکه داستان خودش را بیان می‌کند، انگار فیلمساز می‌خواهد بگوید، من نمی‌خواهم  آنطور که شما می‌پسندید داستانم را بگویم، بلکه من می خواهم داستان خودم را بگویم و این اتفاق کوچکی نیست.

تسنیم: به نظرم کمی روی این قصه‌گویی توقف کنیم.این نظر آقای افخمی که نجات سینمای ایران را در گرو بازگشت به سینمای داستان گو می‌دانند، حالا دیگر خیلی مشهور شده است. اما «چند متر مکعب عشق» کاملا قابلیت این را دارد که به سمت یک تجربه فرمی ضدقصه برود. بستر و فضای فیلم آماده است برای این‌که ما دوباره با یک تجربه فراری از قصه روبرو شویم و به قول آقای افخمی دوباره از سالن‌های سینما فرار کنیم. با توجه به اینکه کار اولتان هم بود و احتمالا موجی از ستایش‌ها نصیبتان می‌شد، هیچ‌وقت وسوسه نشدید که به این سمت بروید؟

جشید محمودی:  آن چهار تله فیلم من به صورت دوربین روی دست است یعنی من هم همان تأثیری که دیگر جوان ها از فضایی که می‌گویید؛ گرفته بودند را گرفته بودم. اما دراین فیلم؛ واقعا به خاطر عشقی که در همه فیلم جریان دارد احساس کردم که آن دوربین به دست بودن و آن تکان ها به کار ضربه می زند و از آن دوری کردم.

شروع نگارش این فیلم در سال 84  بود؛ و قصه و ماجرای فیلم در تمام این سالها و در طول ساخت همه آن تله فیلم ها همراه ما بود. آن زمان‌ها تأثیرپذیری من از فضای مد سینما بیشتر بود؛ البته الان هم چون جوان هستم باز همان تأثیرپذیری را دارم اما میزانش به قدر قابل‌توجهی کاهش پیدا کرده است. اتفاقا فینال قصه هم در ابتدا یک فینال غیرخطی بود. اتفاقی که نهایتا برای آن دختر و پسر می افتاد. ما فکر می‌کردیم آنها با هم فرار کنند و مثلا در دقیقه 70 قصه ابتدا تنهایی پدر را ببینیم و بعد هم حدس بزنیم که ظاهرا برای آن دو اتفاقی افتاده است. اما من احساس کردم که این پنهان شدن‌ و این ابهام، دیگر سینما نیست. داریم یک چیزی را بی دلیل و بی‌جهت،  تنها برای اینکه مخاطب را 20 دقیقه بعد هیچان زده اش کنیم پنهان می‌کنیم، و فکر کردم که این خیانت در حق مخاطب است به همین دلیل سعی کردم که مخاطب قدم به قدم با ما همراه باشد و حتی یک جاهایی نیز از ما جلوتر باشد و در نهایت نیز مخاطب از سینما نسبت به کاراکترهای فیلم مطلع‌تر بیرون می رود و بیشتر‌می داند، نه پدر می داند برای دختر چه اتفاقی افتاد و نه کس دیگری می‌داند سرنوشت آن دو نفر چه شده است.

نوید محمودی: این نوعی که جمشید اشاره کرد تولید هم شد، یعنی اینکه پدر دنبال دختر خود می‌گردد و تا ورامین هم می‌رود. این تولید هم شد اما در تدوین فیلم با هم به این نتیجه رسیدیم که دیگر فیلم تمام شد و دیگر توجیهی برای ادامه ندارد.

جمشید محمودی: بله؛ در دقیقه 93 مونتاژ بودیم و تازه به آن قسمتی رسیده بودیم که می‌خواستیم از مخاطب موضوع را پنهان کنیم اما دیدیم واقعا موضوع تمام شده است و دیگر نیازی نیست که آن را ادامه بدهیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که آن 15 دقیقه ای را که با شرایط سخت هم تولید شده بود، کنار بگذاریم.

تسنیم: واضح است که فیلم ساختار قوی‌ای دارد، اما من احساس می‌کنم که از یک ناحیه به شدت در حال ضربه خوردن است، محتوا در نسبت با فرم در حاشیه قرار گرفته است. فیلم به طرز قابل‌توجهی داستان گو است اما در جایی گیر کرده است، به طرز اغراق آمیز یا غیر واقعی‌ای پسر و دختر فیلم و حتی کاراکترهای ایرانی و افغانستانی فیلم با یکدیگر هم افق هستند.  انگار ما دو پس‌زمینه متفاوت از ایرانی و افغانستانی بودن نداریم. یعنی به راحتی می شد که نقش پسر را هم یک افغانستانی بازی کند و کار هیچ لطمه ای هم نمی‌خورد. ما درگیری واقعی بین  این دو قومیت را در این فیلم نمی بینیم. قبل از اینکه آقایان محمودی به این سوال پاسخ دهند، دوست دارم از آقای افخمی بپرسم که چه‌قدر با این دیدگاه موافقند و اینکه اصولا در سینما لزومی برای طرح بیشترها و زمینه‌های فرهنگی واقعی شخصیت‌های تعریف شده داستان وجود دارد؟

افخمی: خیر مشخص است که قبول ندارم. با وجود اینکه ممکن است برای شما هم جالب یا غیر منتظره باشد اما می خواهم بگویم شاید بتوان این فیلم را یک اقتباس آزاد از رومئو و ژولیت محسوب کرد، یعنی فرمول و چهارچوب داستانی همان است. دو طایفه یا دو گروه هستند که با یکدیگر آشنایی ندارند که البته در رومئو و ژولیت با یکدیگر اختلاف هم دارند. اتفاقا خیلی هم شبیه به هم هستند اما به دلایلی اختلافاتی داشته و از هم جدا هستند. این یک مساله عادی است، حتی در خود ایران هم طایفه‌هایی هستند که با یکدیگر اختلاف دارند ولی از یک نژاد و فرهنگ هستند، دورانی که شکسپیر رومئو و ژولیت را می نوشته است احتمالا همین مسئله در محل و فضاهای مختلف در انگلیس و جاهای دیگر اروپا وجود داشته است، اما به اعتقاد من هیچ احتیاجی هم نیست که شرح زیادی از آن داده شود برای اینکه خیلی از مواقع این اختلافات واقعی نیست بلکه اختلافات بین دو فبیله است که اتفاقا خیلی هم شبیه به هم هستند و در یک پارادایم فرهنگی مشترک زندگی می کنند اما خودشان را متفاوت یا برتر از دیگری می دانند و هرکدام برای خودشان استقلالی نسبت به طرف مقابل قائل هستند که واقعی هم نیست. بنابراین فکر می‌کنم ایرادی که شما می گیرید را می توانیم به شکسپیر هم بگیریم و او هم می تواند بگوید که حق با مشتری است.

تسنیم: شاید بهتر این‌طور هم بیان کرد که اگر ما به دو حوزه عمومی و خصوص معتقد باشیم، ماجرا کمی روشن‌تر می‌شود.هر جا حوزه خصوصی است و خودشان هستند مشکلی ندارد اما هرجا پای اجتماع وسط می آید می بینیم که اشکال وارد می شود مثلا به شوهر خاله زنگ می زند، او اشکال می گیرد و می گوید آنها رفتنی هستند، در واقع تضادها از جایی آغاز می شود که ما وارد حوزه عمومی می شویم.

افخمی: بله و این یعنی اینکه اینجا این مساله بیشتر از نمایش شکسپیر هم قابل توجیه است. یعنی اگر این ایراد را به این نوع روایت‌ها بگیریم شکسپیر دچار دردسر بیشتری در دفاع از نمایشش می شود چون در آنجا اختلافات احمقانه است و جدی نیست اما در اینجا اختلافات می تواند جدی تر باشد و به دلایل قابل توجیهی این ارتباط نتواند برقرار بشود.

جمشید محمودی: ما فیلم هایی که عشق دختر افغان و پسر ایرانی و بالعکس را روایت کند، اصلا کم نداریم. «باران» بهترین نمونه آن است اما ادعا می‌کنم که تا به حال فیلمی عاشقانه نتوانسته است این‌قدر نزدیک به مسئله مهاجرت بپردازد و اتفاقا من فکر می‌کنم که تأثیر عمیق فیلم از همینجا ناشی می شود که کاملا بی طرف حرکت کرده است و سعی کرده است تا جایی که می تواند فقط واقعیت ها را بدون پیش‌داوری نشان بدهد. فضای عاشقانه فیلم  یک لایه مهربان در رفتارها کشیده است اما توانسته  مسئله خود را پررنگ تر از دیگر فیلم هایی که ساخته شده است  بیان کند.

نوید محمودی: شاید بهتر است بگوییم که وظیفه این فیلم بیان آنچیزی که دنبالش بودید نبوده است بلکه وظیفه آن بیان یک رابطه عاشقانه و تأثیراتی که ما نمی بینیم اما در آن رابطه وجود داشته، است. شاید اگر آنها بیان می‌شد این فیلم دیگر یک فیلم عاشقانه نمی‌شد، بلکه تبدیل به یک فیلم در رابطه با مهاجرت می شد که گاهی لازم می شد در آن بیانیه هم صادر کنیم. «چند متر مکعب عشق» می‌گوید ببیند که ما با خودمان و با عشق چه کرده‌ایم. ما در فرهنگسرای اندیشه نمایش فیلم داشتیم و حدود 500 نفر از همه قشرها حضور داشتند و فیلم را می فهمیدند، وقتی فیلم تمام شد همه شروع کردند راجع به فیلم حرف زدن یکی از آنها می گفت که من اصلا نمی‌توانم قبول کنم که صباحی خوب است چون آدمی که به یک مهاجر جا و کار می دهد حتما می خواهد از او سوءاستفاده کند. بببنید ما اصلا نمی‌خواهیم بپذیریم که یک آدم خوب واقعا خوب است،‌ آنقدر نگاه ما منفی شده است. ما آنقدر به خودمان تصویر بد داده‌ایم که خوب را هم باور نمی‌کنیم.

تسنیم: من با بخشی از این حرف مخالفم؛ شما اعتقاد دارید که این مساله مشکلات مهاجرتی خیلی پررنگ نشده است به این دلیل که اثر عشق از دست نرود اما من معتقدم اینها جای یکدیگر را تنگ نمی‌کنند من نمی‌گویم که بیانیه صادر کنیم چون اساسا قرار نیست که اثر هنری، بیانیه صادر بکند اما من می‌خواهم راجع به این امکان صحبت کنیم. آیا این امکان وجود نداشت که این اتفاق بیفتد که ما را بیشتر با واقعیت تلخ و وحشتناک زندگی مهاجرین در ایران همراه کند و تاثیر بیشتری در حل مساله مهاجرین داشته باشد. البته قبول دارم که بخشی از مساله هم به این برمی‌گردد که آن‌قدر سینما و سایر رسانه‌ها در زمینه مهاجرین کم‌کاری کرده‌اند که ما ناخود‌اگاه با این پیشفرض به سراغ «چند متر مکعب عشق» می‌رویم که همه  مسائل مهاجرین را مطرح کند.

نوید محمودی: فیلم وظیفه‌ای در این باب ندارد. ما نمی‌خواستیم آن فیلمی که مدنظر شماست را بسازیم، هر چند که به اعتقاد من، آنچیزهایی که مورد نظر شما است را با فکت‌هایی که در فیلم آمده است بیان کرده‌ایم. برای همین هم یک اجتماع تعریف می‌کنیم. اصلا صابر در این فیلم احساس نمی کند که مروانا یک مهاجر است بلکه برای او مروانا یک عشق است و وقتی پای عشق درمیان است اصلا مهم نیست که از دیوار بپری و یا کارهای دیگری انجام بدهی چون عشق، عشق است.

جمشید محمودی: من هم فکر می‌کنم پرتأثیرترین فیلمی که درباره مهاجرین تاکنون ساخته شده است و گفتگوهای زیادی راجع به مساله مهاجرت به راه انداخته است این فیلم است. در حالی که اصلا وظیفه قصه ما هم این مسئله نبود و داستان به گونه‌ای است که می توانست همینقدری هم که در فیلم به مهاجرت اشاره شده است در آن نباشد. بنا بوده است که یک قصه عاشقانه باشد که پدر به هر دلیلی اجازه نمی‌دهد این عاشقانه شکل بگیرد ولی ما دلایلی برای پدر درنظر گرفتیم که تأثیرات مهاجرت و رفتارهای غلط با او به عنوان یک مهاجر را نشان دهیم. به همین دلیل من کاملا در جبهه مخالف با شما ایستاده ام. اگر کسی بخواهد راجع به مسئله مهاجرت فیلم بسازد واقعا «چند متر مکعب عشق» یک فیلم کامل است. من می بینم که وقتی مردم از سالن بیرون می آیند می گویند که ما چه قدر رفتار غلطی با افغانستانی ها داشتیم. وقتی این فیلم چنین حسی را ایجاد می کند به این معنا است که بازی را برده است.حتی بازی‌ای که شما به آن معتقدید.

تسنیم: فکر می‌کنم خوب است که کمی سر مساله «پیش‌فرض» توقف کنیم و بیشتر حرف بزنیم. اشاره کردید که همه ما با یک پیش فرضی این فیلم را می بینیم و پیش فرض ما این است که مسئله فیلم مهاجرت است. فکر می‌کنم این مسئله به کل سینمای ایران مربوط می شود ما عادت کرده‌ایم که در سینمای ایران، همه با انتظار یک کارکرد خاص از سینما وارد سالن‌ها شویم و فکر می‌کنم که این سو تفاهمی که در سینما پیش آمده است هم به خاطر همین پیش فرض ها است. اینکه سینماگر پیش فرض مخاطبان امروز سینما، منتقدان و یا نخبگان هنری را در فیلم خود لحاظ بکند تا چه اندازه وظیفه سینماگر است؟

افخمی: این همان فیلمسازی مبتذل جشنواره‌ای یا فیلمسازی مبتذل روشنفکرانه است.کسی که فکر می‌کند، باید با لحاظ کردن پیش فرض‌های غیرسینمایی و غیرداستان‌گویانه به نتیجه برسد دیگر فیلمساز نیست. و این دقیقا همان چیزی است که در «چند متر مکعب عشق» به آن اهمیت داده نشده است و همین است که فیلم را غیر منتظره و غافلگیرکننده کرده است. آدم فکر می‌کند سازنده «چند متر مکعب عشق» چگونه جرات کرده است که چنین فیلمی بسازد و چگونه فکر کرده است که در این فضای پر از سوء‌تفاهم خیالبافی در سینما می‌تواند مخاطب خود را آن هم در شرایطی که سینما سالهاست مخاطب واقعی خود را از دست داده است، پیدا کند. واضح است که به خاطر فشارهای فیلمسازی جشنواره‌ای مخاطبان واقعی سینما را ترک کرده اند و در این شرایط فیلم اینجوری ساختن خیلی جرات می‌خواهد.

این فشارها در تمام سالهای بعد از انقلاب ادامه داشته و شدیدتر هم شده است. تاکید بر فیلمسازی مورد سفارش روشنفکران مدیر، روشنفکرانی که در وزارت ارشاد برای سینما نسخه می پیچیدند و یا روشنفکران جشنواره پسند، آنچنان فشارهایی ایجاد کرده است که باعث شده است برخی از فیلمسازان احساس کنند راهی برای فیلمسازی غیر از این وجود ندارد  و در این شرایط اینکه فیلمسازی بداند سینما چیست خیلی عجیب و غافلگیرکننده است. اینکه آدم بداند سینما همچنان هنر همان مردمی است که دیگر به سینما نمی‌آیند و امید و غیرتش برای ارتباط برقرار کردن با همان ها که تماشاچیان واقعی هستند باشد، قابل‌تحسین است. الان جماعت زیادی در خود تهران نمی دانند در سینما فیلمی قابل دیدن است یا نه. اگر بدانند می آیند و سینماها را پر می‌کنند. اما مدت ها است که دیگر از سینمای ایران قطع امید کرده اند و فکرمی کنند که دیگر فیلمی که بتوان با آن ارتباط درست برقرار کرد و خودش حرف دهنش را بفهمد و بداند که چه می خواهد بگوید پیدا نمی‌شود. سالهای مختلف فیلم ها را امتحان کرده‌اند و دیده‌اند که چنگی به دل نمی زند اما به لطف این سفارش دهندگان روشنفکر اعم از روشنفکران دینی یا مخالف خوان، و یا مدیران این فیلم‌ها همچنان حیات دارند. اما این فیلم به نظر می آید به این مسائل بی اعتنا است و شجاعت این بی اعتنایی را هم دارد.

چاره‌ای برای سینمای ایران جز این نیست. مخاطب باید حساس کند که سینما همان چیزی است که توسط کسانی که اوایل قرن 20  سینما را به وجود آوردند ساخته شده و تعریف و چهارچوب هایش مشخص شده. وقتی چاپلین فیلم می‌ساخت برای کارگرهای بیکار و رهای در خیابان برای اینکه ساعتی را بگذارنند و تفریح ارزان داشته باشند فیلم می ساخت، نه برای جشنواره ها و پسند مدیران و  او بود که سینما را ساخت و نشان داد سینما می‌تواند بماند. چون آن زمان فکر می‌کردند این اختراع به زودی برای مردم عادی می شود و کسی فکر نمی‌کرد که سینما بماند . تا 1915 هنوز سینماها زیر چادرهای برزنتی و روی نیمکت های چوبی با وضعیت ارزانی نمایش داده می شد برای اینکه فکر می کردند این پدیده جدید ارزشی ندارد و برای مردم خسته کننده می شود اما فیلمسازانی مثل چاپلین یا فورد نشان دادند که سینما به شرطی که با مردم ارتباط برقرار کند می تواند بماند. همان‌ها چهارچوب های اولیه داستان گویی در سینما را هم تعریف کردند اما این چهارچوب‌ها در سینمای ایران فراموش شده است و چیزهای دیگری مثل سیاست های چماق و هویج که از جانب گروه های مختلف قدرت اعمال و القا می شود جایگزین آن شده است و نتیجه آن هم فیلم هایی است که می شود به راحتی آن را در نیم ساعت اول بدون اینکه احساس کنیم چیزی را از دست داده ایم رها کرد و البته این فقط اختصاص به سینمای ایران هم ندارد در سینمای امریکا هم این وجود دارد و اغلب فیلم ها را با همه هیاهوهای زیادی در رابطه با فیلم به وجود آمده است می شود در همان نیم ساعت اول رها کرد.

تسنیم: و اتفاقا فکر می کنم «چند متر مکعب عشق» موقعیت خوبی برای گفتگو دراین باب است. فیلم کاملا حواس جمع و کنترل شده ساخته شده است.کاملا مستعد این است که پیچیده نمایی کند، مساله‌اش را پنهان کند، مسئله ساده خودش و ما را مبهم کند و یا حتی عشقش در ورطه ای بیافتد که درگیر نظریه‌پردازی‌های کلان درباره انسان و جهان شود، یادم می‌آید که آقای افخمی روزگاری گفتند که فیلم خوب فیلمی است که بچه ها هم آن را نگاه کنند و بفهمند و «چند متر مکعب عشق» کاملا واجد این ویژگی است. می خواهم بپرسم که این کنترل شده‌گی چه قدر مساله‌تان بود؟به قول آقای افخمی ریسک بزرگی بوده است.

جمشید محمودی: این واقعیت وجود دارد که امروز همه در سینمای ایران به سمت فیلم های پیچیده و پرگره می‌روند. راستش من هم چندبار فیلم را بازنویسی کرده بودم و این مساله که قصه ساده است و پیچیدگی ندارد خود من را هم اذیت می کرد، تا جایی که سه ماه مانده به شروع ساخت فیلم، شروع کردم به گره‌گذاری در داستان  و در چند جای فیلم گره اضافه به وجود آوردم، اما در یک جایی به خودم گفتم که چه کار داری می کنی، قصه تو اصلا این نیست. همه تغییرات جدید راکنار گذاشتم و قصه قبلی را آوردم و دوباره روبه رویم گذاشتم و  قصه دوباره بازگشت به زمانی که متولد شده بود و فکر می‌کنم مسیر درستی را هم انتخاب کردم.

تسنیم: چرا احساس کردید که فیلمتان باید پرگره و پیچیده باشد. این فشار از کجا آمده بود؟ فکر می کردید از سینمای ایران عقب می افتید؟

جمشید محمودی: بله، احساس می‌کردم شاید مخاطب به آن نوع از قصه گویی عادت کرده است و می خواستم که من هم از آن فرمول پیروی کنم اما یک جایی احساس کردم که اصلا آن قصه من نیست و به همین علت دوباره به لحظه اول بازگشتم. البته بودن در این سن و سال هم بی‌تاثیر نبود.

تسنیم: آقای افخمی، این فرمول کلی پیچیده‌نمایی ظاهرا خیلی در سینمای ایران ریشه دوانده است. شما چه‌قدر امیدوارید به این مسیر جدید بازگشت به سینمای قصه‌گو در نسل جدید سینمای ایران

افخمی: من امیدوارم فیلمسازان به فیلمسازی واقعی بازگردند. فیلم آقای محمودی هم نمونه ای از شروع این جریان است. چند وقت پیش بر حسب اتفاق فیلمیرا در شرایط خاصی دیدم.بعد از تماشای فیلم به فیلمساز گفتم از این فیلم کاملا مشخص است که شما دکوپاژ، مونتاژ و بازی گرفتن از بازیگران را بلد هستید اما من تمام مدت فکر می کردم که برای چه این فیلم را نگاه می کنم و چه چیزی را دنبال می کنم؟ به عنوان یک پدر به او گفتم پسرم تو که فیلم ساختن را بلد هستی چرا سعی نمی کنی که واقعا فیلم بسازی؟ فیلمسازان ما خیلی هایشان آموخته اند و خیلی هایشان با استعداد هستند و می دانند چگونه یک فیلم رشد پیدا می‌کند، اما بلد نیستند فیلم را نگه دارند. این مهارتی است که اشخاصی که استعداد آن را دارند باید یاد بگیرند یعنی باید مراقب داستان برای شکوفا شدن بود. خیلی از فیلمسازان ما هستند که استعدادش را دارند اما براساس سفارش‌ها و فضاسازی هایی که می شود فیلم خود را می‌کشند و داستانشان را نابود می کنند و یا سراغ داستان هایی می روند که اصلا داستان نیست و رشد پیدا نمی کند یعنی از همان اول مرده به دنیا می آید اما چون فکر می کنند که سفارش خوبی است و یا جشنواره ها و مدیران دولتی آن را می پسندند دست به ساختنش می زنندمن منتظر هستم که فیلمسازان ما به عرصه و به جایی برسند که بگویند من این داستان را تعریف می کنم ،هرکس می خواهد داستان دیگری را بشنود برود جای دیگری و داستان خودش را بشنود.

بالاخره ما منتظر نسل جدید فیلمساز هستیم تا حداقل زمانی که به سن بازنشستگی می‌رسیم بدانیم که سینمای ایران ادامه دارد و فیلمسازان ایرانی جوان، باتجربه و با قریحه ای آمده اند و اصراری برای کارکردن ما نیست.

ادامه دارد...

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران