بخش دهم «دفترچه خاطرات افغانستان، از ظاهرشاه تا طالبان» منتشر شد


بخش دهم «دفترچه خاطرات افغانستان، از ظاهرشاه تا طالبان» منتشر شد

خبرگزاری تسنیم: بخش دهم دفترچه خاطرات «دفترچه خاطرات افغانستان، از ظاهرشاه تا طالبان» به چگونگی توسعه روابط افغانستان با هند مربوط است.

افغانستان سرزمین ظاهرا شناخته‌شده و در عین حال پر از ابهامی در مرزهای شرقی سرزمینی ایران، تاریخ پرپیچ‌و‌خم، ملتهب و در عین حال پر از سوالی برای تمام جهان است.

جنگ با شوروی، حضور جنگجویان مجاهد، ظهور طالبان، حمله آمریکا و...  اتفاقات بزرگی برای نیم قرن تاریخ سرزمینی با مردمان پیچیده در قلب غرب آسیاست.حوادثی که هر کدام به تنهایی می‌توانند سرنوشت یک کشور را برای قرن‌ها تحت‌تاثیر قرار دهد.اما این تاریخ پیچیده، پرمساله و پرداستان بیش از همه برای خود مردمان سختکوش افغانستانی پوشیده نگه داشته شده است.اما علاوه بر افغانستانی‌ها، بخش مهمی از تاریخ ایران به تاریخ معاصر افغانستان گره خورده است و خطر ندانستن آنچه در این سالها بر سر افغانستان آمد و نداشتن یک نگاه تاریخی به مساله افغانستانی کم‌کم در حال نمایان شده است.

ج.ان.دیکسیت (J.N.Dixit) ، وزیر خارجه سابق هند از سال 1981 تا سال 1985 به عنوان سفیر هند در افغانستان مشغول به فعالیت می‌شود.دوره‌ای که اقتدار و سلطه شوروی بر این کشور در حال به پایان رسیدن است و مجاهدین در حال قدرت گرفتن. او در کتابی تحت عنوان «دفترچه خاطراتی از افغانستان» یادداشت‌های روزانه خود را از خضور در افغانستان در این دوره حیاتی وتاریخ‌ساز منتشر کرده است.

خبرگزاری تسنیم به  منظور به وجود آوردن آن دید تاریخی که ذکرش رفت، ترجمه فارسی کتاب خاطرات ج.ان.دیکسیت (J.N.Dixit) ، وزیر خارجه سابق هند پیرامون یکی از ماموریت‌های حساس او در کابل افغانستان را منتشر می‌کند.

سید عبدالحسین رئیس‌السادات، رایزن فرهنگی ایران در پاکستان و مسئول خانه فرهنگ ایران در پیشاور این کتاب را ترجمه کرده است و در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است و قرار است به تناوب همه بخش‌های کتاب منتشر می‌شود.

برای ارتباط مستقیم با مترجم می‌توانید با این آدرس ایمیل در ارتباط باشید:raeisossadat@gmail.com

15 تا 21 مارس
در طول شش روز گذشته واقعاً چیز بدرد‌خوری که قابل ذکر باشد اتّفاق نیفتاد جز اینکه مدنی مدیر اطّلاعات وزارت خارجه افغانستان به من گفت «عالیجناب! ‌تمامی حرف‌های یاو‌ه‌ای را که در مورد اعتقاد جزم اخلاقی زنان در افغانستان گفته می‌شود باور نکنید. ما بسیار شیفتهٔ زنان زیبا هستیم و ازدواج هیچگاه مانع آزادی ارتباط‌ها نیست.» همهٔ این‌ها را که مطرح می‌کرد شهوتی در چشم‌هایش دیده می‌شد. او افزود: «پیر گیلانی، رهبر شورشی را می‌شناسید؟» گفتم: «نه.» مدنی ادامه‌داد: «عالیجناب! ‌بزرگ‌ترین و کامیاب‌ترین زنا‌کار در دنیا اکنون جنگجوی آزادی است –مثل اینجا عالیجناب! ‌- نمی‌خواهم در مورد رهبران فعلی صحبت کنم.

دکتر اسماعیل، مشاور اقتصادی هیأت وزیران، در یک میهمانی عصرانه به من می‌گوید: «جناب! ما از خشونت خسته شد‌ه‌ایم، دلمان می‌خواهد روس‌ها و آمریکائی‌ها و پاکستانی‌ها ما را به حال خودمان بگذارند». شاید باز‌تاب احساسات واقعی در افغانستان باشد.

شامی که جین‌چانگ‌رو، کاردار چین، به افتخار من داد کلّی حرف برای گفتن داشت. سفارت چین مجموعهٔ عظیمی از ساختمان‌ها را نزدیک وزارت خارجه دربر‌گرفته است. پر است از قالی‌های کهنه، ‌تابلو‌های دیواری، پرده‌ها، ‌همه در حال پو‌سیدن، همه با آثاری از شکوه رنگ و رو رفتهٔ سالخوردهٔ ناشی از گذر زمان، حتّی غذا تلاشی رنگ باخته در دولتمندی چینی.

لهستانی‌ها، یوگوسلاو‌ها، چینی‌ها، و رؤسای نمایندگی‌‌های سیاسی ترک و پاکستان را هم دعوت کرده بود. انتخاب دقیق می‌هما‌نان بیانگر درجهٔ تفاوت سیاست خارجی چینی. متوجّه می‌شوم که بجر روس‌ها، سوسیالیست‌های اروپای شرقی و ما، دیگران افغان‌ها را دعوت نمی‌کنند؛ نشانی از حماقت در ایجاد دلتنگی در حالیکه این‌ها هستند که سفارت‌هایشان را در این کشور حفظ می‌کنند. راهپیمایی عظیمی هماهنگ‌ شده و سازمان‌یافته بوسیلهٔ دولت علیه آمریکائی‌ها و اروپای غربی‌ها به مناسبت روز افغانستان در بیستم مارس در نقاط مختلف دنیا به اجرا گذاشته ‌شد. تعدادی حدود پانزده هزار شهروند کابل، همه بسیار منظم، در راهپیمائی تا سفارت آمریکا شرکت کردند.

راهپیمایان مسالمت آمیز علیه درنده‌خویی ریگان، گاو‌باز‌ها و علیه امپریالیسم آمریکایی، اسرائیلی، چینی و پاکستانی و غیره برنامه اجرا کردند.

روزهای بین بیست‌وهفتم و سی‌ام با پروندهٔ رالف پیندر وینسون (Ralph Pinder Winson) گذشت. حدود هفتاد ساله است. باستان‌شناس، مدیر انسیتوی افغان- بریتانیاست. حرفه‌اش تاریخ‌نگاری است و شغلی که انتخاب کرده، بر اساس گفتهٔ دانشجو، مدیر کلّ دفتر وزارت‌ خارجه‌‌ی افغانستان، جاسوسی. پلیس امنیّتی وی و راننده‌اش را صبح روز بیست‌وهفت مارس دستگیر کرد. پل متیو که پیش‌تر در شرکت ایندا‌مایر بوده و اکنون عضو سفارت آمریکاست نزد من آمد تا ببیند کجا برده‌اندشان. صبح بیست‌وهفتم با دوست، وزیر خارجه، صحبت کردم و به او گفتم حتّی اگر ویلسون [تفاوت دو نام از نویسنده است] جاسوس هم باشد نبایستی بخاطر اعتبار خود افغانستان بعنوان یک کشور متمدّن و عادل هم که شده صدمهٔ جسمی ببیند. دوست پذیرفت. روز بعد دولت افغانستان اعلام کرد ویلسون را محاکمه کرده است. لوئیس‌، جانشین کاردار بریتانیا با من ملاقات کرد و نظر مرا در ‌مورد نحوهٔ برخورد با مسئله جویا شد. توصیهٔ من به وی این بود که دستگیری را به هیچ عنوان علنی نکنند و برای ملاقات با ویلسون پافشاری بر حقوق کنسولی داشته باشند. همین که آزاد شد ترتیب بازگشتش به انگلستان را بدهند. از اینکه بریتانیائی‌ها به دنبال توصیهٔ هند در مورد وضع ناگوارشان در افغانستان بودند، احساس سرخوشی کردم. امّا سران غربی هیأت‌های سیاسی از اینکه غیر مستقیم جان ویلسون را نجات داده بودم از من سپاسگزاری کردند.

روز سی‌ام مارس رئیس‌جمهور کارمل را ملاقات کردم. لباس سفری خاکی متمایل به قهوه-ای پوشیده بود‌. دوست وزیر خارجه هم حضور ‌داشت. خیلی گرم با ‌من ملا‌قات کرد. مرا در بغل گرفت، بوسه و غیره. اظهار بهبودی روابط دو‌جانبه بین هند و افغانستان پس از ورودم به کابل را کرد. و ازین قبیل. به من در مورد خانم گاندی گفت: «وی متعادل و هوشیار است.... او یا می‌تواند یک دولت دوست مترقی چون ما برگزیند که به هند احترام می‌گذارد و به آن نیازمند است یا می‌-تواند تعدادی چون ضیا‌ء‌الحق و ( امام) خمینی از پاکستان تا مصر داشته باشد.» بنظر من انتخاب روشن بوده و هست. پاسخ نه به‌ ضیاءالحق یا یک متعصّب مذهبی  [همه در اندیشه‌ام که این تعبیرات بی‌ادبانه برخاسته از اندیشهٔ حزبی آقای دیکسیت است یا اندیشهٔ شخصی‌اش؟ و اینکه در ایران ما و وزارت خارجهٔ ما کسی چنین تعبیراتی را برای مهاتما گاندی، نهرو یا ایندیرا گاندی به کار برده یا می‌برد؟ و چندتا از این بی‌ادب‌ها در سیاستگذاران هندی داریم؟. م.]

روز سوم آوریل که خانم گاندی را در دهلی برای شور و مشورت ملاقات کردم، این کلمات را عیناً به دقّت به وی گفتم. هفته‌ای دیوانه ‌کننده در دهلی بود. حدود نیم ساعت با خانم گاندی گذراندم؛ پیش از آنکه دوست [وزیر خارجهٔ افغانستان] را بعد از ظهر‌‌ همان روز ببیند. او پس‌ از رویداد ناگوار مانکا (Maneka) بین 23 مارس تا 3‌ آوریل تکیده و متفاوت بنظر می‌رسید. عکس‌العمل او نسبت به انتخاب‌هایی که کارمل ذکر کرده بود، بجا بود. گفت کارمل را ترجیح می‌-دهد ولی مجبور است با امثال ضیا و خمینی هم سر کند. گفت منتظر یادداشت‌ها و نامه‌ها نمی‌شود که از وزارت امور ‌خارجه برسد تا به فعّال سازی مجدّد کمیسیون مشترک هندــ افغان بپردازد. پرسید آیا تصوّر می‌کنم می‌شود مستقیماً به دولت اطّلاع داد؟ تا گفتم بله، خانم گاندی گفت: روس‌ها در کابل کارشان بعنوان یک مخالف پاکستان و آمریکا درست است امّا می‌باید در برابر پیشروی‌هایی که آن‌ها را با قطعه ‌قطعه ‌کردن پاکستان وارد این کشور می‌کند موضع بگیریم.

وی از دست بادشاه‌خان عصبانی بود. من پوست کنده آنچه را بادشاه‌خان در مورد هند گفت که از 1946 مکرّراً به پشتون‌ها خیانت کرده و چشم‌پوشی هند نسبت به روس‌ها را به زبان هندی برای خانم گاندی گفتم. نخست وزیر گفت نیازی نیست ما بادشاه‌خان را تشویق [وادار] کنیم برای معالجه به هند بیاید. وی نگران انضباط حزبی و امور داخلی در ارتباط با خطرات خارجی بود. گفتگویش روی نقطه‌ای خاصّ متمرکز نشد. توجّه و ذهنش روی چیز‌های متعددی بود. گوندرائو آنجا بود. پراناب موکرجی (Pranab Mukherjee) و وی. پی. سینگ (V. P. ‌Singh)‌‌ همان اطراف بیرون دفتر بودند. داوان (Dhawan) به آن‌ها گفت صبور باشند و منتظر بمانند. افغانستان مهمّ‌تر از مسائل انتخاباتی است. چنین اظهار عقیده کرد که کمک ویژه می‌خواهد. دوست، ساعت 5 بعد‌ازظهر روز سوم با نخست وزیر در خانهٔ شمارهٔ یک خیابان صفدرجنگ حدود یک ساعت ملاقات کرد. همانطور که پیش‌تر گفته بود فعّال نمودن مجدّد کمیسیون مشترک را مطرح کرد. دوست بی‌اندازه خشنود شد. نامه‌ای از کارمل به وی داد. یک بخش از آن با نظر مثبت اشاره به من داشت. من احساس دستپاچگی کردم. خانم گاندی با لبخندی ابوالهول مانند به من نگاه کرد. چنین تعریف خارجی می‌تواند کشنده باشد. خانم گاندی با پرسشی ناگهانی دوست را حیرت‌زده کرد. «تصمیم دارید در مورد سازماندهی بیرون راندن نیروهای روسی از افغانستان چکار کنید؟» وی همچنین در مورد جداکردن قبایل پشتو از دیگر قبایل افغانستان ابراز نگرانی کرد.

بنظر من چنین از‌خود‌بیگانگی می‌تواند پیش‌درآمدی بر تقسیم‌کردن و خرد‌کردن بیشتر بخش‌های شمالی و شمال غربی شبه قارّه باشد. دوست فقط جواب‌های کلّی داد. او ملایم و مؤدب، پر معلومات ولی بطور چشمگیری فاقد نشان و اقتدار سیاسی است. او را فرید ظریف نمایندهٔ دائم افغانستان در سازمان ملل و آقای شرق، سفیر [افغانستان در دهلی] همراهی می‌کردند. صبح روز بعد آن‌ها به سمت کویت رفتند.

وقتی روز هفتم آوریل به کابل بازگشتم متوجّه شدم که رخداد مهمّ ماه گذشته سالگرد انقلاب ثور بوده است. نمایش، ‌جالب بود. خیلی دوست نداشتم تابیو سفیر روس را با دفتر سیاسی افغان بالای سکوی خطابه ببینم. او می‌ه‌مان اصلی میهمانی شام و مراسم فرهنگی هم بود. دیگر هیأت-های دیدار کننده را به عقب رانده بودند. به گذشته که برمیگردم خوشحالم افغان‌ها زیاد توجّهی نداشتند به اینکه نمایندگان مجلس هند که دعوت شده بودند برای جشن نیامده بودند؛ اگر هیأت عالیرتبه‌ای می‌آمد و به ‌بازی گرفته نمی‌شد می‌رنجیدند

جالب اینکه کلّه‌گنده‌های حزبی افغان بیشتر آوریل را براین گذراندند که به من بگویند نمی‌خواهند ارتباطی با حزب کمونیست هند، حزب کمونیست هند (‌شاخه‌ی‌‌ام) و (‌ام. ال) داشته باشند. آن‌ها فقط می‌خواهند با کنگره– شاخه‌ی‌ آی [ایندیرا] ارتباط داشته باشند. بعنوان وظیفه این را به دولت هند رساندم.

جشن کاملاً برگرفته از الگوی روسی برگزار شد. لباس‌های متّحدالشّکل، روش رژه‌رفتن، نحوهٔ سلام دادن، سلاح‌ها– همه روسی بودند. تانک‌های مجهّز به مسلسل و اتومبیل‌های مسلّح برای عبور از جلو جایگاه خطابه و در رژه بکار گرفته نشدند و معلوم بود که این برای پیشگیری از کودتای پیش ‌بینی شده یا اتّفاقی ناگهانی بوده است. در افغانستان تغییر در دولت با قتل ناگهانی، پیش یا پس از شام، یا بعضی از چنین جشن‌هایی صورت گرفته است. قتل مک‌ناوتن (Mc-Naughton) ‌پیش از نخستین جنگ افغانستان در قرن گذشته نمونه‌ای از آن است که به خاطر آوردم.

پرچمی‌ها و غیر‌پشتون‌های بیشتر و بیشتری دارند به مناصب قدرت در افغانستان دست می‌یابند. بر آزردگی خلقی– پشتون به‌‌ همان نسبت افزوده شده‌است. فعّالیّت‌های خشونت آمیز و شورشی بار دیگر سر‌بر‌آورده‌اند. زاغهٔ مهمّات در قلعه فاتح نزدیک ساختمان‌های فرماندهی دفاعی در دارالامان ساعت سه‌و‌چهل‌و‌پنج‌دقیقهٔ صبح روز یکم ماه مه منفجر گردید. آتش سه ‌ساعت شعله‌ور بود. دولت مدّعی است این حادثه اتّفاقی بوده‌ است. ولی طبق گفتهٔ همکارانم در سفارت، که باید اطّلاع داشته باشند این کار را مجاهدین صورت داده‌اند.

هرات روز 27 آوریل شاهد حادثهٔ انفجار خمپاره بود که مراسم روز ملّی را در آنجا از هم پاشید. بنا به گفتهٔ کنسولگریمان در قندهار بیست نفر کشته و پنجاه نفر زخمی شدند.
ولی‌خان روز هفده آوریل با من ملاقات کرد. وی و همسرش نهار را با من خوردند. دو روز بعد به پیشاور بازگشت و بطور کلّی ملاقات با من را انکار کرد. سفیر لیبی در کابل، دکتر برقی، به این نتیجه رسیده است که ولی‌خان با تشکیلات ارتش پاکستان خواهد ساخت و اینکه وی عامل CIA است. [ولی‌خان، پس از بادشاه‌خان، رهبری حزب عوامی ملّی پاکستان را بعهده داشته و بعد از درگذشت او فرزندش اسفندیارولی رهبری حزب را بعهده دارد. ‌م. ‌] اجمل‌خان ختک به من می‌گوید بیش از حدّ به ولی‌خان اعتماد نداشته باش. ولی‌خان به من می‌گوید به ختک یا خیربخش مری خیلی اعتماد نداشته ‌باشم.

همهٔ این‌ها مرا به یاد تحلیل سراولاف کارو (Sir Olaf Caroe) در کتابش پتان‌ها (The Pathans) می‌اندازد آنجا که خصومت‌های قبیله‌ای ختک علیه یوسف‌زئی [دو قبیلهٔ پشتون] را به روز‌های [حکومت] اکبر بر‌می‌گرداند که امپراطور بزرگ مغول ختک‌ها را واداشت مسئولیّت محلّ‌های باج‌گیری را برای حفاظت از بزرگراه شاهی از پیشاور تا کابل بر عهده بگیرند و بدین منظور زمین‌های [قبیله‌‌‌‌‌‌‌ی] یوسف‌زئی را از ایشان گرفته و به ختک‌ها داد. ولی‌خان یک اُتمانزئی است که طایفه‌ای از قبیلهٔ یوسف‌زئی است.

روز 26‌آوریل بادشاه‌خان از جایش بلند شد و کابل را به مقصد جلال‌آباد ترک‌ کرد. روز 28‌ آوریل وی از جلال‌آباد عازم پیشاور شد. نه به من اطّلاع داد ونه یاد‌داشتی برایم فرستاد. پیش بینی می‌کنم در آخرین سال‌های عمرش به دشمنی و مخالفت با هند معاصر بپردازد و در شرح حالی که خودش دارد می‌نویسد از رهبران هند بسیار انتقاد خواهد کرد.
جیریش ماثور (Girish Mathur) خبرنگار بلیتز‌اند نیو ویو (Blitz And New Wave) در پایان آوریل اینجا بود. او به من گفت مولانا آزاد آشکارا مرحوم دکتر خان‌صاحب و بادشاه‌خان را دروغگو دانسته است. حرف بزرگی است برای مسئولین بزرگ در میان رهبران نسل پیشین. بنظر می‌رسد طبیعت بشری بدون توجّه به جایگاه بزرگی که ادّعای آن را می‌کند یا به آن می‌-رسد تغییر نمی‌کند.

9‌مه تا 27‌ژوئن

هفت هفتهٔ دیگر می‌گذرد و وقایع روزانه را نمی‌نویسم. چرا نمی‌نویسم؟ بنظر می‌رسد تنهایی درون گرایی را تحمیل می‌کند. من سخن از تنهایی فیزیکی تهی از حضور بیرونی نمی‌گویم، که مهمّ است، بلکه تنهایی ذهن، فقدان هیجان درونی. ولی هیجان بود. طیّ این مدّت هیأت‌های فراوانی از هند داشتیم. نشست کمیسیون مشترک هند– افغان پس از وقفه‌ای حدوداً پنجساله رخدادی بزرگ در مسائل افغانستان بود که به وقوع پیوست. چیزی بود که بعنوان نخستین حرکت از سوی یک کشور غیر‌کمونیستی پس از تابستان 1978 نسبت به افغانستان ارزیابی گردید. افغان‌ها مشتاق بودند بیشترین بهره‌برداری را از آن بکنند و کردند. مطلب مهمّی که نصیب من شد این بود که تمایل افغان‌ها را نسبت به بر‌شمردن و ارائهٔ طرح‌ها و برنامه‌ها بدون ارتباط‌دادن آن‌ها به شرایط امنیّت محدود محلّی یا ظرفیّت موجود خودشان یا منابع انسانیشان بدست آوردم. ما، به سهم خودمان، علاقمندی‌ خود را در حدّ کمک همراه با احتیاط نه تنها در مورد اوضاع موجود [در افغانستان] بلکه نسبت به سیاست این کشور که تحت تأثیر وابستگی بیش از حدّ و نفوذ روز افزون روسیّه است تعدیل و تنظیم کردیم؛ احتیاطی لازم و سودمند.

سخن افتتاحیّه ناتوار سینگ در نشست کمیسیون مشترک در روز پانزدهم ماه مه و شمرده-شمرده گفتن صادقانهٔ شرایطمان به کارمل در مورد حضور روس‌ها در اینجا در روز شانزدهم به موقع بود. نه دوست و نه کارمل انتظار آنرا نداشتند. تا حدّی غافل‌گیر شدند. هر ‌دو منطق روشن و رفتار ما و ارزش و اعتبار خاطرات تاریخی ما را از حضور بیگانه در بخش شمال‌غربیمان که ناتوار را وادار به گفتن آنچه که گفت کرد، می‌فهمیدند.

کارمل اواسط ماه مه به جمهوری دموکراتیک آلمان سفر کرد. وی در 24‌ ژوئن پس از گذراندن چهار هفته در برلین و مسکو به کابل بازگشت. او خیلی ضعیف و خسته بنظر می‌رسید ولی براساس گزارش خلقی‌های آگاه در این شهر چندان بیمار نبود. در این فاصله بریالی و زیری را ملاقات کردم. هر دوی آن‌ها پس از عملیّات موفّقیّت آمیز پنجشیر که نیروهای دولتی بین هیجدهم مه و دهم ژوئن برعهده داشتند حالتی از خود راضی، اعتماد به نفس و گستاخ پیدا کرده بودند. اگر چه پیروز شده بودند ولی نیروهای افغان و دولتی به همه‌‌‌‌‌‌‌‌ی اهداف مورد نظر خود دست نیافته بودند. حدود نیمی از شورشیان (حدود چهار هزار نفر) از جمله دو رهبر عمده‌شان ربّانی و احمدشاه‌مسعود فرار کرده بودند. سفرای روسیّه و چکسلواکی تأیید کردند خیانت خلقی‌ها بود که این [فرار دو رهبر] را باعث شد. به من گفتند طرح عملیّات‌های پنجشیر ازسوی بعضی افسران ستاد فرماندهی و افسران لشکر مرکزی، کابل، به دست شورشیان رسید. بیشتر آن‌ها دستگیر شده و تحت بازجویی هستند

شب شعله‌هایی به رنگ‌های قرمز، سبز و نارنجی روی مناطق خیرخانه، کرت پروان و دارالامان شهر دیده می‌شود. تبادل آتش و تیر‌اندازی بدون اینکه ضربت عمده‌ای بر نیروهای دولتی وارد شود افزایش یافته است و تغییر عمدهٔ قابل مشاهده‌ای در شرایط نظم و امنیّت ایجاد نشده است. حالتی از هرج و مرج در حال وقوع با کش‌ و قوس‌های معمولی سایه‌افکن شده است.

در شامی که کاردار فرانسه داد، سفیر یوگسلاوی گفت به این نتیجه رسیده‌ که اعتماد کارمل از شوروی‌ها سلب شده‌است. (فکر می‌کنم تحلیل او درست نباشد.) گارنر (Garner)، کاردار بریتانیا به این نتیجه رسیده است که نیروهای دولتی و روسیّه نمی‌توانند کنترل دره پنجشیر را به دست آورند. (او هم تحلیلش درست نیست.) مسعود رابطه‌اش با پایگاه‌‌هایش در پاکستان قطع شده و در حالت تدافعی است. گارنر نگران اعترافات رالف پیندر وینسون است. محکومیّت او ده سال زندان با اعمال شاقّه است. وی ابراز امیدواری می‌کند کارمل محکومیّت را ببخشد و او را از کشور اخراج کند. احتمالش هست. دوست هم همین را به من گفت.

وزارت بازرگانی هند رفتاری شبیه شترمرغ را در مورد هیأت افغانی، که قرار است کالا-هایی از هند و از طریق حساب روسیّه‌ای شوروی بخرد، از خود نشان می‌دهد. تلگراف تند و تیزی برای سرکار دبیر تجارت خارجی در وزارتخانه ارسال می‌کنم و در آن منافعی را که در این باره داریم گوشزد می‌کنم. امیدوارم بیدار شود و مطالب را بخواند. بنظر می‌رسد حالت بلاتکلیفی‌هایی در سیاست افغانستان بوجود آمده‌ است. خو گرفتن با چشم‌انداز‌های خشونت دائمی و عدم ثبات کاملاً آشکار، همراه با حضور طولانی شدهٔ روسیّه.
حضور روسیّه، حدّاقل در کابل و جلال‌آباد، حضوری بسیار گله گشاد شده است در عملکرد، در تامین سلاح و در رفتار عمومی. دوباره گزارش‌هایی در مورد سربازان روسی رسیده است که حمل و نقل تجاری غیر نظامی‌ها در جادهٔ کابل– جلال‌آباد و کابل– قندهار را مورد غارت و چپاول قرار داده‌اند.

گفته می‌شود اعتیاد به حشیش در نیروهای روسی خیلی شایع شده است. پاکستانی‌ها و مجاهدین فعّالانه مواد افیونی تزریقی و غیرتزریقی تولید می‌کنند. فراموشی ضرورت پیدا می‌کند وقتی رفتار ستمگرانهٔ پنهانی، منطقی برای ایجاد انگیزه در فرد به وجود نمی‌آورد. این مشکل همه-ی ارتش‌های مهاجم است بجز ارتش اسرائیل که قدرتمند‌ترین انگیزه را دارد - نیاز به بقا.

ادامه دارد...

سایر بخش‌های کتاب:

پاورقی جدید تسنیم؛ انتشار کتاب خاطرات سفیر هند در افغانستان

مقدمه؛ «از ظاهر شاه تا طالبان»/ 22 سال خشونت و درگیری چه بر سر مردم افغانستان آورد؟

دیباچه «از ظاهر شاه تا طالبان»/پایان حکومت پادشاهی، تاسیس لویه جرگه و تدوین قانون اساسی

در میانه جنگ و اضطراب، به عنوان سفیر هند در کابل مسئولیت را پذیرفتم

روس‌ها بیرون نخواهند رفت ، آمریکایی‌ها هم می‌خواهند روس‌ها بمانند

ملاقات با ببرک کارمل؛" به اندازهٔ کت و شلواری که پوشیده است، خاکستری است"

اگر شوروی‌ها ماندگار شوند، ماهیّت جامعه و سیاست افغانستان را تغییر خواهند داد

روشن است طی سال‌ها، اسلام در عمق وجود مردم عادی افغانستان رخنه کرده است

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران