روایتی از حماسه‌آفرینی طراح عملیات لشکر ۲۵ کربلا در مهران

روایتی از حماسه‌آفرینی طراح عملیات لشکر 25 کربلا در مهران

خبرگزاری تسنیم: سردار احمد غلام‌پور می‌گوید: لشکر ۲۵ کربلا برای شرکت در عملیات کربلای ۱ که پاسخی بود به استراتژی دفاع متحرک عراق، در قالب قرارگاه نجف به مهران رفت. این عملیات سکوی پرواز غلام‌عباس بود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «مؤسسه فرهنگی هنری جنات فکه» در سال 1377 در حالی فعالیت خود را آغاز کرد که مسائل پیرامون نهضت جهانی اسلام انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس اصلی‌ترین دغدغه‌اش به حساب می‌آمد.

شرایط فرهنگی ایام پس از جنگ، تغییر و تحولات فکری به وجود آورد و تصمیم گرفته شد از میان هیاهوهای حزبی و جناحی قدی علم شود و روایتگر جریاناتی باشد که روزگاری نه‌چندان دور روز و شب همه وجودشان از آن اشباع شده بود.

انتشار ماهنامه فکه اولین حرکت فرهنگی مؤسسه بود. فکه زمانی روی پیشخوان مطبوعات رفت که جز یکی دو نشریه که دوام زیادی هم نیافتند، شخص یا مرجعی به‌طور خاص و رسمی داعیه اشاعه و نشر فرهنگ غنی دفاع مقدس و انقلاب اسلامی را نداشت.

این ماهنامه در آخرین شماره خود شهید غلام‌عباس حسینی را از زبان خاطرات سردار احمد غلام‌پور توصیف کرده است.

متن کامل این روایت به‌شرح ذیل است:

شهید غلام‌عباس حسینی، متولد 1337 در شهر آبادان است. پیش از انقلاب به اهواز مهاجرت کرد و آنجا ماند تا انقلاب شد. غلام‌عباس بعد از انقلاب هم به آبادان برنگشت و از ابتدای تشکیل سپاه، عضو سپاه اهواز شد. او در نگاه دوستانش، فردی آرام و تودار و بسیار کاردان بود و ‌طوری حرف می‌زد و رفتار می‌کرد که انگار یک طلبه علوم دینی است. در عین حال غلام‌عباس، شوخ‌طبعی‌ها و لطافت‌های رفتاری و گفتاری خودش را داشت. آن‌چه در ادامه می‌آید ردپایی است از این شهید در خاطرات سردار احمد غلام‌پور.

غلام‌عباس از آغاز جنگ تحمیلی بدون تلف کردن وقت، آمد جبهه‌ و به‌موقع رسید و در درگیری ذوالفقاری شرکت کرد. آن موقع نیروهای بعثی هجوم آورده بودند و قصد ورود به جزیره و تصرف آبادان را داشتند. در عملیات شکست حصر آبادان هم بین مجموعه نیروهای سپاه آبادان خیلی فعال ظاهر شد، اما اوج فعالیت‌های غلام‌عباس سال‌ها بعد بود، سال‌هایی که تجربه‌های ناب جنگی، او را تبدیل کرده بود به یک نیروی خوش‌فکر. در عملیات خیبر و ورود به مجموعه معاونت عملیات قرارگاه کربلا، هیبت یک نظامیِ خبره در رفتار و گفتار و تصمیمات غلام‌عباس دیده می‌شد. پس از عملیات خیبر، قرارگاه به منطقه کردستان منتقل شد و هماهنگی‌ محورها به غلام‌عباس واگذار شد که این کار را کنار شهدایی چون حسین امامی، محمد خادم‌سیدالشهدا و احمد سیاف‌زاده در مناطق مریوان و جوانرود به عهده گرفتند.

ویژگی‌های برجسته غلام‌عباس نظم کم‌نظیر، جدیت در کار، فعالیت فراوان و ذکاوت او بود. در همان زمان‌ها، من و سردار مرتضی قربانی به‌عنوان جانشین قرارگاه کنار هم کار می‌کردیم. ویژگی‌های غلام‌عباس کنار تقوایی که در رفتار و کردارش دیده می‌شد توجه همه به‌ویژه مرتضی را جلب کرد. این رفتارها بود که کم‌کم غلام‌عباس را یارِ همراه و مورد مشورت مرتضی کرد، مرتضایی که خودش یک فرمانده تمام‌عیار بود.

جبهه غرب و کردستان، مشکلات زیادی داشت. سردی هوای منطقه و صعب‌العبور بودن جاده‌های مناطق جنگی غرب، کسی را به‌سمت خودش نمی‌کشید. به‌علاوه، خیلی‌ها به‌دلیل اهمیت نبرد در جنوب، به جبهه غرب علاقه‌ای نشان نمی‌دادند ولی اینها هیچ تأثیری در غلام‌عباس نداشت. دیدگاه شاخص و بارز او «عمل به تکلیف و رضایت به انجام صحیح وظایف» بود.

اما غلام‌عباس برای همیشه در غرب نماند و ضرورت جنگ ایجاب کرد که او در آستانه عملیات بدر، به‌عنوان مسئول نیروهای پیش‌قراول برای بررسی‌های ابتدایی، از قرارگاه کربلا به جنوب بیاید. در جنوب تیم‌هایی برای طراحی و آماده‌سازی‌ عملیات شکل گرفته بود. غلام‌عباس هم در یکی از این تیم‌ها مستقر شد و فعالیت‌هایش را طبق دستورات فرماندهی، شروع کرد. در همان ایام، غلام‌عباس پدر شده بود و دختری به‌نام فاطمه داشت. وجود فرزندی که تازه متولد شده بود، قابلیت این را داشت که دل خیلی‌ها را بلرزاند و گام‌های بسیاری را در این مسیر پرخطر سست کند، اما غلام‌عباس کسی نبود که هیچ چیز مانع از پیشقدمی‌اش در میدان‌های سخت باشد.

با نزدیک شدن عملیات بدر، روزها و شب‌های متوالی می‌شد که غلام‌عباس نمی‌خوابید. پوتین‌های غلام‌عباس همیشه مایه شوخی و خنده بچه‌ها بود. من به او می‌گفتم: غلام‌عباس! اینها جورابه یا پوتین؟! پوتینش آن‌قدر کهنه بود که شُل و بی‌قواره شده بود. آن را دستش می‌گرفت و مثل جوراب می‌کشیدش به پا. خیلی اصرار می‌کردیم، اما او حاضر نبود یک پوتین نو از تدارکات بگیرد. سادگی و کم‌خواهی در غلام‌عباس غوغا می‌کرد. با این حال، رفتارش نسبت به قبل شوخ‌طبع‌تر شده بود و هربار با شوخی و خنده از انجام این کار شانه خالی می‌کرد. غلام‌عباس در این حال و هواها نبود و کم‌کم داشت توان‌ خودش را در حد یک فرمانده لایق و باتجربه نظامی نشان می‌داد.

عملیات بدر ناکامی‌هایی هم داشت. ناکامی‌ها موجب شده بود جاده خندق به‌طول 14 کیلومتر به‌عنوان تنها خشکیِ به دست آمده، در تصرف نیرو‌های ما باقی بماند، 14 کیلومتر که به‌صورت آنتنی در میانه مواضع دشمن فرو رفته بود و پدافندش خیلی دشوار بود. ما حتی نمی‌توانستیم شهدا و مجروحان‌مان را تخلیه کنیم. تخلیه فقط در تاریکی شب ممکن بود، آن هم نه توسط خودروها بلکه توسط خودِ بچه‌ها که خطر می‌کردند و با استفاده از تاریکی شب می‌رفتند روی جاده و شهدا و مجروحان را می‌کشیدند عقب. حالا در چنین شرایط دشواری، فرماندهی این خط و پدافند آن به‌عهده غلام‌عباس بود.

دشمن در تمام مدت فعال بود و خودش را به آب و آتش می‌زد تا جاده را بگیرد و نیروهای ما را مجبور به عقب‌نشینی کند. شرایط جاده خوب نبود و ظرفیت و قابلیت مستقرشدن تعداد زیاد نیروها را نداشت و تلاش عراقی‌ها هم‌چنان روی جاده ادامه داشت. اقدامات جنگ الکترونیک برای قطع ارتباط بی‌سیمی، آتش مداوم برای منع رفت و آمد نیروهای ما و بمباران بی‌وقفه، پدافند جاده را خیلی سخت می‌کرد. در بحبوحه این همه دشواری‌ اما، در چهره غلام‌عباس ردی از فشار مشکلات دیده نمی‌شد. با این حال، او در تمام مدتِ ارائه گزارش به قرارگاه خاتم و زمانی ‌که با سردار رشید صحبت می‌کرد، سرش پایین بود و از مشکلات و محدودیت‌ها و سختی‌های کار می‌گفت، مثل اینکه از گفتن سختی‌ها خجالت می‌کشید.

با ایستادگی بچه‌ها و تلاش زیاد، بالاخره آن جاده تثبیت شد و معبری شد برای حرکت‌های بعدی رزمندگان در عملیات‌های دیگر. این اقدام، کار مهمی بود که نقش غلام‌عباس و شخصیت محکم او را برجسته‌تر ‌می‌کرد. با این همه، غلام‌عباس در جنوب نماند و به غرب برگشت ولی والفجر8 در سال 64 دوباره او را به جنوب کشاند. او به‌همراه تعدادی از برادران قرارگاه، مجدداً‌ از کردستان به اروندکنار آمد و مشغول آماده‌سازی منطقه برای عملیات والفجر8 شد. یکی از ویژگی‌های خوب غلام‌عباس توجه زیادی بود که به آموزش‌ نیروهایش می‌کرد. این توجه را می‌شد در تذکرهای مداوم و دقیقی دید که هم در آموزش و هم در عمل و در صحنه‌های واقعی به بچه‌هایش می‌داد. غلام‌عباس برای آماده‌سازی محیط و آموزش نیروها نکات مهمی را به آنها تذکر می‌داد. با اینکه سرش خیلی شلوغ بود و کار داشت و مدام مشغول عملیات‌های نظامی بود ولی از مطالعات عقیدتی و معارفی هم غافل نمی‌شد. او تا آخر، شخصیتش را که شبیه یک طلبه علوم دینی بود، حفظ کرد.

عملیات والفجر8 شروع شد، عملیاتی که با همه دشواری‌ها ما را به فتح‌الفتوحی کم‌نظیر رساند. غلام‌عباس که حالا به‌عنوان جانشین فرمانده عملیات قرارگاه شناخته می‌شد، مثل یک فرمانده باتجربه طرف مشورت لشکرها و تیپ‌های عملیاتی قرار می‌گرفت. با اینکه تصرفات رزمندگان ما در فاو تثبیت شده بود، اما عراقی‌ها در قسمتی از جاده استراتژیک فاو ــ بصره  خودشان را به مواضع ما نزدیک کرده بودند و به‌شدت آن را تقویت می‌کردند. موضع دشمن خیلی وسیع نبود ولی برای آینده، یک تهدید جدی به حساب می‌آمد. فرماندهی قرارگاه به این نتیجه رسید که این منطقه باید از تصرف دشمن خارج شود چون ممکن بود خیلی زود به جای پایی برای شکستن خطوط خودی تبدیل شود.

سردار مرتضی قربانی پس از عملیات بدر و پیش از عملیات والفجر8، فرمانده لشکر 25 کربلا شده بود و در این فاصله، یک نقشه اساسی برای غلام‌عباس داشت. مرتضی تصمیم گرفته بود غلام‌عباس را معاون فرماندهی عملیات لشکر 25 کند. غلام‌عباس هم غیر از پذیرش این مسئولیت چاره‌ای نداشت. در این شرایط، مأموریتی به قرارگاه واگذار شد و مسئولیت غلام‌عباس، آغاز همکاری در یک عملیات بود برای برداشتن فشاری که عراقی‌ها از موضع خودشان روی بچه‌های ما گذاشته بودند. بررسی‌هایی صورت گرفت و قرار شد کار در یک شبی انجام بگیرد و حتماً هم به نتیجه برسد.

در شب مورد نظر در حالی که نیروهای لشکر 25 زیر آتش بودند، همه چیز آماده بود تا عملیات شروع شود که مرتضی تصمیم جدیدی رو کرد. مرتضی هدایت آن عملیات را به غلام‌عباس واگذار کرد. خیلی‌ها باورشان نمی‌شد. نه اینکه به غلام‌عباس بی‌اعتماد باشند؛ بلکه سختی کار را می‌دیدند. عملیات با فرماندهی غلام‌عباس در حالی که مرتضی همه‌چیز را زیر نظر داشت شروع شد. غلام‌عباس در عین ناباوری،‌ عملیات را به‌خوبی فرماندهی و هدایت کرد.

لشکر 25 کربلا تابستان همان سال، برای شرکت در عملیات کربلای1 که پاسخی بود به استراتژی دفاع متحرک عراق، در قالب قرارگاه نجف به مهران رفت. لشکر عاشورا عملیات موفقیت‌آمیزی انجام داد و مناطقی را که دشمن بعثی تصرف کرده بود مجدداً پس گرفت و تلفات زیادی به آنها وارد کرد. با این حال، این عملیات سکوی پرواز غلام‌عباس بود به دیار ملکوت و قرب به دوستان شهیدش. تقدیر چنین شد که در این عملیات، بوسه‌های چند ترکش‌ گلوله توپ بر پشت سرِ غلام‌عباس، او را از ما بگیرد. و این‌چنین، گلزار شهدای اهواز مدفن بزرگ‌مرد دیگری از سلاله جهادیان حسینی‌تبار شد.

انتهای پیام/*

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران