ویژگیهای تاریخی و اندیشهای جنبشهای تکفیری
خبرگزاری تسنیم:رئیس گروه فقه و حقوق مرکز تحقیقات استراتژیک دریای سیاه نوشت: از دیدگاه ایدئولوژیک، مبانیای که منجر به ظهور داعش شد مسالهای جدید نبوده و سدهها است که این اندیشه و جنبش به مثابه جریانی در داخل سرزمینهای اسلامی حضور داشته است.
خبرگزاری تسنیم - رمضان بورسا (رئیس گروه فقه و حقوق مرکز تحقیقات استراتژیک دریای سیاه، استاد فقه و اصول حنفی):
با اشغال شهر موصل عراق به دست داعش تمام توجهها به سوی این گروه و مبانی ایدئولوژیک آن جلب شد. این گروه اگر چه در ابتدای امر به عنوان شاخهای از گروه القاعده شناخته میشد اما با گذشت زمان خود را متفاوت از القاعده دانست و القاعده نیز اعلام کرد که این افراد متعلق به این سازمان نیستند. به این ترتیب جنبههای جدیدی از داعش توجهها را به خود جلب کرد.
چرایی ظهور داعش در عراق و بررسی مقدمات این ظهور موضوع نوشتاری جداگانه است. اما از دیدگاه مبانی ایدئولوژیک، مبانیای که منجر به ظهور داعش در این کشور شد مسالهای جدید نبوده و سدهها است که این اندیشه و جنبش به مثابه جریانی در داخل سرزمینهای اسلامی حضور داشته است.
از این رو لازم است پیش از آنکه به بررسی مسائل روز سیاسی که به ظهور این گروه انجامیده است بپردازیم به علل و عوامل پیدایی این ایدئولوژی و تاریخ ظهور آن توجه کنیم. چرا که با این نوع مطالعه نه تنها به ریشهشناسی اندیشهای داعش بلکه به بررسی عقبه فکری تمام گروهها و نهضتهای تکفیری و افراطی درجهان اسلام پرداختهایم.
برای فهم مسیر فرآیندی که منجر به ظهور جریان تکفیری معاصر شده است لاجرم باید نگاهی به جریانات خارجیگری وسلفی – وهابیگری داشته باشیم.
خارجیگری
اگرچه بسیاری از افراد بنابر رای غالب معتقدند که نخستین محل ظهور اندیشه خوارج در مساله حکمیت حضرت علی بوده است اما مدارک تاریخی نشانگر سابقه حضور این اندیشه در نیمه دوم خلافت خلیفه سوم است. البته عنوان «خارجی» به این جریان نخستین بار در دوره حضرت علی به این گروه داده شده و معنای آن گروهی که از جماعت، دین، حق و یا حضرت علی دور شده و با عصیان بر حاکمیت جامعه اسلامی از آن خارج شدهاند بوده است. به عنوان مثال شهرستانی خارجی را «هر آن کسی که علیه خلیفه منتخب است خروج کند» تعریف میکند.
افراد داخل در این جریان نیز این نام را از خود طرد نکرده و آن را به عنوان کسانی که از میان کافران خارج شده به سوی خداوند و پیامبر او هجرت کرده و هر نوع رابطه با کافران را بریدهاند معرفی کردهاند. این جریان به مناسبت مساله حکمیت «محکمه» به مناسبت تجمع در منطقه حرورا که پس از خروج علیه حضرت علی برای نخستین بار در آنجا تجمع کردند «حروریه» و به اعتبار فرماندهشان عبد الله بن وهب الراسبی، «وهبیه» نامیده شدند.
پیدایش جریان خارجیگری اگرچه از دیدگاه بسیاری از مورخان مربوطه به مساله حکمیت درجریان جنگ صفین است و آنها با مخالفت خود در برابر جریان تعیین حَکم به مخالفت با حضرت علی پرداختند اما بررسی دقیق مدارک نشان دهنده سابقه حضور این اندیشه در زمان درگیریهای اجتماعی خلیفهسوم است. این اندیشه و رفتارهای ناشی از آن بیش از مساله حکمیت ذهن مسلمانان را به خود مشغول کرده بود.
دیدگاههای اعتقادی خوارج
جریان خوارج اگر چه پس از مرگ یزید اول به گروههای مختلفی مانند محکّمة الأولى، نجادت، الصفریة، الثعالبة، بیهسیةو الإباضیةتقسیم شدند اما به استثناء اباضیه سایر گروههای خارجی از ارائه سیستم اعتقادی کامل عاجز ماندند. خوارج دور نخست تاریخ این گروه که با نام محکّمة الأولى شناخته میشدند پس از جنگ صفین تا 20 سال نگاهی مشترک را دارا بودند.
در این میان نکتهای که قابل توجه است این است که اگر چه در کلیت جریان با توجه به اقدامات نظامی و دیدگاههای سیاسی این گروه از سال 64 (683) به بعد این جریان به خوارج نامبردار شده است اما به جهت دیدگاههای اعتقادی میتوان این جریان را بر اساس دیدگاههای روسای گروههای آنها با نام روسایشان معرفی کرد.
نکته ممیزه خوارج چه در دورههای نخست این گروه و چه بعدها تاکیدی است که آنها بر ابتنائی است که بر قرآن دارند. از دیدگاه آنان قرآن کریم قانونی قطعی است که نیازی به هیچ تاویل و تفسیری ندارد. به عبارت دیگر قرآن کریم بدون آنکه نیازی به تاویل معانی آن و یا تشریح معانی الفاظ آن باشد تنها نظام موجود برای حیات است.
در واقع مخالفت خوارج در جریان حکمیت با حضرت علی و بعدها جنگ با او و نیز منحرف نامیدن اهل سنت از سوی آنان و عداوت کاملشان با شیعه اگر چه اسباب و علل مختلف دیگری نیز دارد اما در وهله نخست مبتنی بر این دیدگاه اعتقادی آنهاست.
همچنین از این روست که خوارج با عدم قایل بودن بر حق حکم دادن و امارت برای مسئولان حکومتی قایل به مقاومت در برابر سیستمهای حکومتی و به نوعی قایل به آنارشیزم هستند. با توجه به اینکه جریان خارجیگری متشکل از افرادی با فرهنگ بدوی بوده است نگاه قبیله انگارانه به حکومت در میان آنها همواره قوی بوده و به تبع آن تمام افراد خارج از جماعت خودی به مثابه دشمن تلقی شده است.
خوارج در چارچوب باورهای اعتقادی خود تمام انسانها را به دو گروه عالم به شریعت و جاهل به شریعت تعریف میکنند و در ادامه این دو انگاری محض انسانها کسانی که مانند آنان نبوده و یا متفاوت از آنان باور داشته یا فکر کنند را دشمن و مسئولان حکومتی این چنینی را نامشروع میدانند.
تاریخ مشحون از حوادث و صحنههایی است که میزان شدت و سختی این جریان در برابر حاکمانی که از سوی اینان نامشروع شناخته شده است را نشان میدهد. به عنوان مثال قتل بیرحمانه عبدالله بن خباب، صحابه شناخته شده پیامبر را میتوان یادآور شد و در مقابل این شدت عمل در برابر مسلمانان و حتی صحابی پیامبر آنها با بیان اینکه مسیحیان امانت پیامبر در دست ما هستند که نسبت به آنان بیطرف بودهاند. از این روست که واصل به عطا و دوستانش نیز که خود را برای در امان ماندن از ظلم خوارج مشرک نامیده بودند را مورد حمایت خود قرار دادند.
از دیدگاه خوارج کسانی که اوامر دینی متشکل از باورها و اعمال دینی را به جای نیاورند کافر به شمار میآیند. چرا که از دیدگاه آنها ایمان مترادف با اسلام است و همواره مقولهای واحد به شمار میآیند. آنها به عکس اهل سنت عمل را جزئی از ایمان به شمار میآورند و به تبع همین اندیشه کسانی که در عمل خود دارای نقصان باشند را ناقص در ایمان و درنهایت خارج از ایمان میدانند.
از سوی دیگر براساس دیدگاه منسوبان به خارجیگری مرتکبان گناه کبیره در جهنم ابدی هستند چرا که مرتکبین کبائر در واقع با ارتکاب به این گناهان محرمات الاهی را حلال شمردهاند و براساس حکم کلی «لا حکم الا لله» خارج از جمعیت اسلام واقعشدهاند. این نوع دیدگاهها در حالتهای افراطی به آنجا میرسد که تمام افراد بیرون از دایره خارجیگری را کافر به شمار میآورد. به واسطه همین دیدگاه به اسارت گرفتن وحتی قتل افراد و زنان و کودکان آنان که در بیرون از این دایره باشند جایز است.
تاریخ شاهد صحنههای فراوانی از اقدامات مبتنی بر این نوع اندیشه است که خوارج آن را الاستعراض مینامند.
سلفیگری و وهابیگری
اندیشه سلفیگری که داعیه تبعیت از مجتهدان دور نخست اسلامی را به همراه دارند در قرون 3 و 4 هجری خود را با توان بالایی نشان داد. البته مبرهن است که ادعای «تبعیت از شیوه مسلمانان دور نخست اسلامی» با توجه به تفاوتهای فاحشی که بین نظام اندیشهای سلفیان و مسلمانان دور نخست اسلامی وجود دارد تنها ادعا است و حقیقتی ندارد.
اندیشه سلفی گرانه همانند اندیشه خارجیگری دارای فهمی تکفیر منشانه است. این نوع فهم را به روشنی میتوان در آثار و منابع معتبر این اندیشه مشاهده کرد. سلفیها با وجود قایل بودن به اولویت قرآن اما اندیشهای حدیث محور داشته و وابسته به متن هستند. از همین رو نسبت به تاویل آیات متشابه قرآن به شدت مخالف هستند.
فرقه سلفی با اساس قرار دادن تسنن غیر آن را غیرمجاز دانسته و دارای عداوت شیعی است. این فرقه تمام طریقت های اسلامی خارج از تسنن را غیراسلامی تلقی میکند. اما نکته قابل توجه معنایی است که از تسنن در نظر گرفته میشود و آن نیز تنها خودشان هستند به طوری که حتی حنفیگری را نیز طریقی غیراسلامی میدانند.
امام اعظم ابوحنیفه با بیان اینکه «دو اندیشه بدعت از شرق به ما روی آورد. یکی از آنها دیدگاه تحکیم که متعلق به جهم بن صفوان و دیگری نیز دیدگاه تشبیه که متعلق به مقاتل بن سلیمان بود» به زیر ساختهای فکری این اندیشه اشاره دارد.
اندیشه تشبیه و تجسیم بنیانهای اندیشه سلفی را تشکیل میدهند. نکتهای که باید ذکر شود تعلق اندیشه تشبیه و تجسیم به یهودیت است. در تورات کنونی موجود در دست یهودیان افادههای فراوانی مرتبط با تجسیم و تشبیه وجود دارد. در پاراگراف 27 بخش تکوین تورات آمده است: «خداوند انسان را بر صورت خویش خلق کرد». و این تنها یک نمونه از موارد بسیار است.
اندیشه سلفی که با تاویل آیات متشابه قرآن کریم مخالفت میورزد، برای آنکه بتواند تضادهای ایجاد شده در اثر عدم تاویل چند آیه محدود قران را حل کند در عمل مرتکب تاویل اکثریت آیات قران کریم میشود.
اندیشه سلفی که در قرون 3 و 4 هجری به خودنمایی پرداخت با ظهور ابن تمییه توانست به نقطهای نظاممند خود را ارتقا دهد و به این ترتیب جنبه جدیدی را در تاریخ به خود اختصاص داد. نظام فکری اندیشه سلفی را میتوان در کتاب مدارج السالکین ابن قیم جوزی که از شاگردان ابن تیمه بوده و از چهرههای سرشناس جریان سلفی است دریافت کرد. مدارج السالکین در واقع شرحی است بر کتاب منازل السائرین عبداله انصاری هروی که خود او نیز چهرهای شناخته شده در جریان سلفی دارد. همچنین اثر دیگر عبدالله انصاری هروی با نام «ذم الکلام» که با هدف تقبیح علم کلام نوشته شده است نیز برای فهم نظام اندیشهای سلفی مفید است. وی در این کتاب با بیان اینکه «اشاعره اهل کتاب نیستند. ذبیحه اشاعره قابل اکل نیست و با آنها نمیتوان مانند اهل کتاب معامله نیز کرد» به تکفیر منصوبان به اندیشه اشعری میپردازد.
همچنین در تداوم همین اندیشه کافرانگاری دیگران، ابومحمد البربهاری نیز که از چهرههای شناخته شده جریان سلفی است متکلمان را تکفیر میکند. او در کتاب خود با نام «شرح السنه» با بیان اینکه «اگر در میان امت شرک، کفر و زندیقیگری وجود دارد این کار متکلمان است» این معما را تکفیر کرده است. براساس فتوایی از البربهاری میبایست که اندیشههای تجسیم و تشبیه را اگر چه به زور شمشیر در میان امت گسترش داد.
در این باره میتوان به حادثه غم انگیزی که پس از مباحثه امام طبری و سلفیان بر روی موضوع «مقام محمود» رخ داد اشاره کرد که در کتابهای تاریخ مضبوط است و نشان میدهد که این گروه از چه شیوههایی برای قبولاندن و انتشار عقاید خود استفاده کردهاند. بر اساس نقلهای موجود گروهی از سران سلفی به نزد امام طبری میروند و از او در مورد چیستی مقام محمود سوال میکنند. در واقع هدف آنان از این پرسش گرفتن تاییدی بر اندیشه خود و انجام تبلیغات و جذب طرفداران بیشتر بوده است.
اما امام طبری در پاسخ به سوال آنها «از اینکه برای خداوند مقامی تعیین کنم و او را تجسیم نمایم به خود او پناه میبرم» میگوید.
پس از این پاسخ امام طبری با مسائلی روبرو میشود که به سختی میتواند از آنها جان سالم به در ببرد. او پس از دادن پاسخ خود مورد هجوم سلفیانی قرار میگیرد که قصد کشتن او را داشتهاند و به سختی و با کمک دوستان کم تعداد خود در مجلس میتواند از مرگ نجات یابد.
او پس از خروج از مجلس تا رسیدن به خانه خود از سوی سلفیان سنگ باران شده و پس از ورود او به منزلش درب خانه مورد هجوم و سنگباران سلفیها قرار میگیرد. میزان سنگها به حدی بوده است که تلی از سنگ در برابر خانه ایجاد میشود. امام طبری پس از این حادثه بخش اعظمی از عمر خود را در حبس خانگی به سر برده است.
اما نکتهای که در اینجا قابل ذکر است اینکه امام طبری در تفسیر خود که پس از این حادثه به نگارش درآمده است به طرز عجیبی در تفسیر مساله مقام محمود، اندیشه تجسیم و تشبیه را در مساله وارد کرده است.
سلفیگری که تا قرن هشتم و دوره بن تیمیه به صورت اندیشهای محلی به شمار میامده است با ظهور او نظاممند شد و توانست گسترش قابل توجهی یابد. اما سلفیگری با این همه تا قرن 18 یعنی ظهور عبدالوهاب توان لازم برای خود نمایی را پیدا نکرد.
اندیشه سلفیگری که با ظهور ابن تیمیه برای خود جنبههای نوین ایجاد کرده بود در قرن 18 با پیدایش پدیده محمدبن عبدالوهاب ویژگیهای جدیدتری کسب کرد. در واقع اگرچه میتوان برخی تفاوتهای جزیی میان وهابیت و سلفیگری در نظر آورد اما هر دو اندیشه به جهت شیوه و نظام ارزیابیشان از ادله اسلامی به یک نهج حرکت میکنند.
با گذشت زمان اندیشه کافرانگاری دیگران با ظهور وهابیت جنبههای فکری به خود گرفته و از سوی دیگر خشونت محور گردید. از دیگر سو پس از جنگ جهانی اول با تشکیل حکومت آل سعود و پیوند آن با وهابیت این نوع سلفیگری سیاسی شد. این اندیشه که با وجود و قدرت امپراطوری عثمانی توانی برای خودنمایی نداشت و ضعف این حکومت فرصتی برای ابراز وجود یافته و سعی کرد تا اندیشه گسترش عقیده خود و قبولاندن آن حتی به زور شمشیر را عملی کند. وهابی هاکه حرکت خود را از سالهای 1802 -1803 از نجد آغاز کرده بودند با حمله به کربلا در یک روز عاشورا بار دیگر دست به قتل عام در این مکان زدند.
پس از حادثه کربلا، در سال 1805 آنها در منطقه حجاز بار دیگر دست به خشونت گسترده زده و با محاصره شهرهای مکه، مدینه و طائف مردمی که از آنها درخواست امان میکردند را از دم شمشیر گذراندند. ایوب صبری پاشا که حوادث مکه و مدینه را در اثر خود «مرآت الحرمین» ثبت کرده است وقایع غمانگیز فراوانی از این دوره نقل میکند. همچنین مورخانی مانند ابن غنام و ابن شبیر نیز در آثار خود با نقل حوادثی غم افزا مربوط به این دوره نقلهای صبریپاشا را مورد تایید و تصدیق قرار دادهاند.
تخریب مزارها در طائف و تخریب مزار حضرت خدیجه در مکه که در هنگام محاصره این شهرها به دست وهابیان رخ داده است میتواند نشاندهنده سابقه اقدامات کنونی برخی گروهها در خاورمیانه باشد و از سوی دیگر میزان خطرناک بودن چنین اندیشهای را روشن سازد.
با آشوب آفرینی وهابیان در حجاز و محاصره شهرها که با همکاری خاندان سعود رخ میداد عبارت «خارجیگری» برای نخستین بار در اسناد سیاسی و رسمی حکومت عثمانی مورد استفاده قرار گرفت. به نظر میرسد گرچه نیاز بیشتری برای پژوهش در بنیانهای وهابیت و سلفیگری وجود دارد اما شاید به همین مقدار توانسته باشیم تعریفی جامع افراد و مانع اغیار از این جریان ارائه دهیم.
در پایان باید این نکته را مورد تاکید قرار داد که بهترین شیوه مبارزه با این گروه و اندیشه مبارزه علمی است. همچنان که تاریخ نشان میدهد با وجود مبارزه و درگیریای که حکومت عثمانی از سالهای آغازین قرن نوزدهم تا سالهای جنگ جهانی اول در برابر این جریان داشته است اما اثرگذارترین مبارزه، مبارزه علمی در برابر این جریان بوده است.
حکومت عثمانی که در اسناد خود از وهابیان و سلفیان به عنوان خوارج یاد میکنند، از طریق علمای خود نیز با این اندیشه به مبارزه برخواسته و با استناد به کتابهای کلاسیک اسلامی و از طریق جایگاه شیخ الاسلامی اندیشه خارجیگری را بیرون از اندیشه اهل سنت دانستهاست.
باری، امروز نیز مجبوریم تا در برابر اندیشه تکفیریگری که در جغرافیای اسلامی سر برآورده است و با اقدامات خود که متکی بر همان اندیشه قبولاندن عقاید خود بر دیگران اگرچه به روز شمشیر است تاریخ پاک اسلام را لکه دار میکند از مبارزه علمی بهره ببریم چرا که بیشک ماندگارترین و باقیترین مبارزه با سلاح علم است.
مترجم: مسعود صدرمحمدی
انتهای پیام/