سیاست‌های برلین بذرهای بحران را در اروپا می‌کارد

سیاست‌های برلین بذرهای بحران را در اروپا می‌کارد

خبرگزاری تسنیم: یک اندیشکده آمریکایی در مقاله‌ای به انتقاد از سیاست‌ها و رویکردهای برلین در اتحادیه اروپا پرداخته و نوشت: بسیاری معتقدند که سیاست‌های اروپایی برلین نه تنها در راستای منافع این کشور بوده بلکه بذرهای بحران رادر این اتحادیه می‌کارد.

  به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، اندیشکده استراتفورد آمریکا در مقاله ای به قلم "جرج فریدمن" نوشت: "آنگلا مرکل" صدراعظم آلمان به همراه رئیس جمهور فرانسه، فرانسوا اولاند در 6 فوریه با رئیس جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین دیدار کردند. مرکل همچنین در 9 فوریه با رئیس جمهور آمریکا، باراک اوباما دیداری داشت، علیرغم اینکه موضوع گفتگوها  اوکراین بود اما در کنفرانس خبری، یونان در صدر اخبار قرار گرفت. در واقع در افکار آمریکایی ها، یونان و اوکراین دو موضوع غیر مرتبط هستند، اما در افکار آلمانها این دو موضوع نه تنها  بهم مرتبط هستند، بلکه شاخصی برای نقش جدید آن و منعکس کننده ناخشنودی وی هستند.

 در سال 2005 که مرکل صدراعظم شد آلمان در صلح قرار داشت و اروپا نیز متحد شده بود؛ آلمان خواسته های خود را با اولویت اتحادیه اروپا تنظیم می کردو ریشه های خود راعمیقاً در اروپا فرو برده بود. اتحادیه اروپا جایی بود که نه تنها ثروت و موفقیت را برای آلمان به همراه داشت بلکه آن را از فشارهای ژئوپلتیکی آزاد می کرد، ترس از آلمان نه تنها فروکش کرده بود، بلکه شوروی نیز از بین رفته بود و روسیه درصدد اجتناب از کسب بدترین نتیجه و پیامدهای ناشی از فروپاشی شوروی بود. در این وضعیت، مسئله نخست وضعیت کشورهایی بودند که متمایل به عضویت در اتحادیه بودند اما باید به برخی استانداردهای لازم دست می یافتند. همزمان آلمان شرایط بی­نظیری از حیث رفاه، امنیت و اعتبار بین المللی داشت.

جهانی که اکنون مرکل با آن روبرو است بسیار متفاوت تر از آن سالهااست؛ اتحادیه اروپا با بحران های عمیقی روبرو است  و بسیاری آلمان را به خاطر سیاست تهاجمی صادرات و تقاضا برای ریاضت اقتصادی سرزنش می کنند، آنها معتقدند که این سیاست ها نه تنها صرفاً در راستای منافع آلمان بوده است بلکه بذرهای بحران را در اروپا کاشته است. این کشور متهم است که صرفاً به استفاده از منافع حوزه یورو عادت کرده است و سیاستهای اتحادیه را در راستای حمایت از شرکت های آلمانی شکل می دهد، تصویر آلمان مهربان ؛ عادلانه یا ناعادلانه در بخش اعظم اروپا از بین رفته است. بنابراین تصویر قدیمی آلمان در مناطق پیرامونی بسیاری از کشورهای اروپایی در حال نضج است. به شکل مختصر و در عین حال واقعی می توان گفت که آلمان به کشوری مبدل شده است که سایر اروپائیان از آن می ترسند. به صورت همزمان صلح مورد نظر آلمان نیز در خطر قرار دارد. حوادث اوکراین اگر چه از سویی سبب برانگیختن ترس روسیه از غرب شده است اما الحاق کریمه به روسیه و حمایت از شورشیان شرق این کشور سبب شده است تا آمریکا نسبت به تلاش ها برای احیاء هژمونی روسیه نگران باشد و درصدد تسلیح اوکراینی ها و تقویت قوای نظامی آمریکا در بالتیک، لهستان، رومانی و بلغارستان باشد.

 در واقع اگر صحبت از سقوط جهان مرکل گزافه باشد در بیان  این  مطلب که جهان مرکل و آلمان به شکل غیرقابل تصوری نسبت به سال 2005 تغییر شکل گرفته است، راه اغراق نرفته ایم. تلاقی بحران های مالی اروپا که به گسترش ناسیونالیسم منجر شده است با تهدید جنگ در اوکراین، جهان مرکل را بسیار تغییر داده است. اگر چه آلمان همواره از ایفای نقش رهبری سیاسی و نظامی اجتناب می کرده است اما اکنون پذیرش این نقش اجتناب ناپذیر شده است؛ بحران های مالی اروپا با ورود به هفتمین سال، از یک مسئله اقتصادی به مسئله ای سیاسی مبدل شده است. بحران اوکراین نیز آلمان را در یک موقعیت بسیار نامطلوبی قرار داده است تا مانع از تبدیل این قضیه سیاسی به بحرانی نظامی شود.

مسئله مهم درک دشواری های است که آلمان با آن مواجه است؛ از یک طرف این کشور به دنبال حفظ اتحادیه اروپا است از طرف دیگر این کشور نمی خواهد هزینه های این وحدت را متحمل شود. این کشور در اوکراین حامی تظاهرکنندگانی بود که دولت کنونی را شکل دادند. اگر چه هیچگاه انتظار واکنشی را از سوی روسیه و آمریکا در این خصوص نداشتند اما آشکار بود که تمایلی به اقدام نظامی علیه روس ها هم نداشتند.

 تناقض نهفته در استراتژی آلمان، قرار داشتن در موضع بینابین و دولبه است؛ از یک طرف در ارتباط با بحرانهای اروپایی، آلمان نسبت به مسئله یونان و یا مسائل جنوب اروپا نظیر بیکاری گسترده، مواضع محکم و سختی را اتخاذ کرده است از طرفی دیگردر بحران اوکراین در کنار حمایت از کی یف و مقابله با روسها از اتخاذ مواضع قاطع و نهایی اجتناب می کند،  بر این اساس آلمان در اروپا نقش تهاجمی و رهبری دارد در حالیکه در اوکراین نقش آن رهبری و آشتی جویانه است. نکته مهم اینست که در هر دو مورد، نقش رهبری آلمان بر اساس سیاستها و برنامه ها اتخاذ نشده است بلکه این نقش بر اساس فشارهای ساختاری به وی تحمیل شده است و البته این موقعیت نه تنها برای آلمان بلکه برای سایر اروپا نیز راحت نخواهد بود.

نقش آلمان در اوکراین

 آلمان ها در سقوط دولت ویکتور یانکوویج نقش برجسته ای داشتند همچنین در زمینه سازی برای مذاکرات میان کی یف و اتحادیه اروپا نقش موثری  داشتند که البته از سوی یانکوویج رد شد.آنها نه تنها از تظاهرکنندگان حمایت می کردند بلکه با یکی از رهبران مخالف یعنی ویتالی کلیتشکو که تحت آموزشهای حزب  دمکرات مسیحی آلمان بود نیز رابطه محکمی داشتند. در بستر تحولات اوکراین آنها در محکوم کردن الحاق کریمه و حمایت روسها از جدائی طلبان نقش مرکزی داشتند اگر چه با احتمالاتِ مبنی بر تغییر ماهیت بحران به سمت نظامی، آنها به عقب نشینی پرداختند. در این فضا، چون عدم تعهد بسیار دشوار بود آنها مواضع بسیار پیچیده ای را اتخاذ کردند. علیرغم مخالفت با روسها از هرگونه حمایت نظامی نسبت به اوکراینی ها نیز ممانعت کردند با این حال در تحریم روسیه شرکت داشتند که این می تواند مواضع آشتی جویی مرکل را نشان دهد؛ دیپلماسی پیچیده ای که ایفای نقش متعارض آن برای مرکل بسیار دشوار بود.

نکته مهم در استراتژی آلمان عمل در قالب یک لیبرال دمکراسی است بر این اساس حمایت از معترضان کی یف برای این کشور یک تعهد محسوب می شود از طرف دیگر آلمان از پایان جنگ سرد در ارتباط با اقدام نظامی مواضع متزلزلی دارد همانطور که در افغانستان مشارکت کرد اما در عراق اقدامی انجام نداد. اوکراین نیز نمایش بی میلی آلمان برای مقابله با روسیه است. لذا آلمان سیاست متناقض را پذیرفته است اگرچه از جریان ضد روسی و تحریم ها علیه روسیه حمایت می کند اما بیشتر از تمام قدرتها از هر گونه تبدیل شرایط به موقعیتی نظامی اجتناب می ورزد. در واقع آلمانت مایلی به حضور در هیچ اقدام نظامی در اوکراین ندارد. در واقع آخرین چیزی که در این شرایط به آن نیاز دارد جنگ در مرزهای شرقی اش می باشد.

مسئله یونان

آلمان رویکرد متناقض را در برابر یونان نیز دنبال می کند؛ بیش از پنجاه درصد از تولید ناخالص داخلی آلمان صادر می شود نصف این میزان به منطقه آزاد تجاری که قلب اتحادیه اروپا است، سرازیر می شود. لذا دسترسی به بازارها با روبرو شدن این کشور با بحرانهای مختلف، ارتباط مستقیمی دارد. اما موانع برای تداوم رفاه آلمان نیز ظهور کردند؛ حملات تروریستی پاریس درخواست ها را برای احیاء نگهبانان مرزی و بازرسی ها تقویت کرد به موازات حملات شبه نظامیان اسلامی، جریان آزاد نیروی کار از کشورها، اشتغال نیروهای محلی را با تهدید مواجه نمود. بحرانهای اقتصادی با رهاسازی ناسیونالیسم سبب شده است تا کشورها به دنبال سیاستهای ملی گرایانه باشند و متعاقب آن مقرارت اتحادیه به  عنوان نوعی تهدید نسبت به رفاه عمومی از سوی شهروندان تلقی شود در حالی که گمان ها بر وجود دستهای آلمان در گرانی های حوزه یورو شکل گرفته است. این جریان کاملاً به ضرر آلمان است این کشور تلاش های زیادی برای حذف تصویرش به عنوان یک مهاجم انجام داده بود اما ناسیونالیسم  با قرار دادن این کشور در جایگاه نفرت انگیز سابقش، این تصویر را احیاء کرد و جدا از این، تهدیدی برای منطقه آزاد تجاری نیز است منطقه ای که رفاه آلمان به آن متکی است. با ترک منطقه آزاد تجاری و حتی منطقه یورو از سوی برخی اعضاء، راه برای اعمال سیاستهای حمایتی کوتاه خواهد شد. در این میان یونان انعکاس کوچکی از این پیامدها خواهد بود. به محض عدم موفقیت یونان در انجام تعهداتش راه برای سایر کشورها گشوده خواهد شد در واقع با به نمایش درآمدن مزیت های ترک منطقه آزاد تجاری، مرگ این ساختار غیرقابل تردید خواهد شد.آلمان اگر چه از حیث اقتصادی قدرتمند است اما به طرز فزاینده ای احساس ناامنی می کند. قدرت آلمان به توانایی و اراده سایر کشورها نسبت به دسترسی این کشور به بازارهایشان دارد بدون این دسترسی قدرت آلمان ناپدید خواهد شد در واقع این کشور به نمونه ای نظیر یونان نیاز داشت تا پیامدهای کوتاهی در تعهدات را نشان دهد. اگرچنانچه به هر دلیلی یونان در انجام تعهداتش با شکست کامل روبرو شود تنها درسی که گرفته می شود این است که قصور در پرداخت بدهی موثر واقع شده است.

مرکل در واشنگتن

آلمان به دنبال مواجه شدن با بحرانهای اروپا، توانایی تحمل جنگ در اوکراین را ندارد. تهدیدات آمریکا برای مسلح کردن اوکراینی ها چیزی است که مرکل به آن اصلاً نیازی ندارد.  آلمان به دلیل ارتش کوچکش قادر به مشارکت موثر در این بحران نخواهد بود. همچنین نمی تواند در بحران یونان به مثابه مردقوی اروپا ظاهر شود. در واقع مسافرت مرکل به آمریکا به منظور تعدیل مواضع  این کشور بوده است. جدا از منازعات حقوق بشری اصل مسلم و ثابت آمریکا ممانعت از ظهور هژمون در اروپا است. بنابر این بدون توجه به هر بحثی در این خصوص، ترس از تسلط روسیه و تلاش روسیه برای هژمونی در اروپا، شکل دهنده نگرانی های این کشور است. نکته قابل اغماض این است که در حالی که آلمان خود دوبار هژمون اروپا بوده است به دنبال متقاعد کردن آمریکا  برای ناکارآمدی راه حل نظامی در بحران اوکراین است. اگر چه آمریکایی ها این مسئله را می دانند اما آنها به این نیز می اندیشند که هر نوع عقب نشینی از سوی آنها می تواند به معنای فرصتی روبه جلو برای روسها تعبیر شود؛ آلمان به هر حال به دنبال عقب نشینی آمریکا در تحولات اروپا است این تلاش ها اگر چه قابل درک است اما ممکن نیست زیرا نیازمند  واگذاری برخی مسائل از سوی روسیه است در عین حال که برخی درخواست ها نیز از سوی پوتین دنبال خواهد شد نظیر تعهد برای ایجاد یک منطقه خودمختار.  اگر چه آلمان می تواند با این شرایط کنار بیاید اما آمریکایی ها آن را مطلوب نمی دانند زیرا آنها یک منطقه خودمختار در اوکراین  را مبنایی برای تضعیف تدریجی بقیه کشور می دانند.

آلمانها تلاش می کنند  تا اروپا را دوباره شکل دهند اگر چه قدرت فزاینده آنها با نقص ذاتی همراه است. در هر دو مورد مشکل این است که آنها از یک طرف از قدرت لازم برخوردار نیستند از طرف دیگر به دنبال تسلیم و رضایت سایرین هستند. این امر را می توان مشگل قدیمی آلمان برشمرد که نه آنقدر ضعیف است که بتوان آن را نادیده گرفت و نه آنقدر قوی است که بتواند اراده اش را تحمیل نماید اگر چه همواره در طول تاریخ آنها هم به دنبال افزایش قدرت و هم درصدد تحمیل اراده بودند. حال در این دو قضیه می توان دید که آیا علیرغم قدرت ناکافی،آلمان در تحمیل اراده اش موفق خواهد بود یا خیر؟

انتهای پیام/پ

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon
طبیعت
پاکسان