پایان فشار «نمادگرایی» و ادامه ماجرای «سادهلوحی»
خبرگزاری تسنیم: امسال سال سینما نبود. اتفاقات خوبی هم افتاد، اما جریان اصلی سینما کماکان با انتخاب دو مسیر «تقلیلگرایی» و «بقاگرایی» مسیر کسلکننده و ناامیدانهای را جلو برد. هر چند فشارهای الزامات نمادگرایانه در سال جاری کاهش یافت.
خبرگزاری تسنیم: حمیدرضا بوالی
انیمیشن «شرک» یکی از محبوبترین انیمیشنهای جهانیشده هالیوود است. نسخه اول این فیلم در سال 2001 توسط شرکت مشهور «دریمورکس» روانه سینماهای دنیا شد و در همان سال اسکار بهترین انیمیشن سال را برد.
«شرک» غول سبز مهربان، اما به شدت زشتی است که داستان را جلو میبرد. در کنار شخصیت او شاهزاده فیونا وجود دارد که شاهزاده زیبای داستان است. تا اینجا کار همه چیز شبیه داستانها و روایتهای قدیمی و همیشگی است. حتی بچهها هم از نیمه داستان میتوانند حدس بزنند که غول و شاهزاده به هم خواهند رسید، اما در پایان فیلم یک پیچش سیاسی هوشمندانه اتفاق میافتد؛ این شاهزاده فیوناست که با نجات پیدا کردن و ابراز عشقِ «شرک» زشت میشود، همسان غول میشود و با او ازدواج میکند و نه بالعکس.
این جابهجایی عناصر کلیشهای، به شدت در محافل اندیشهای غرب مورد توجه قرار گرفت، تا جایی که «شرک» خیلی زود به عنوان یک محصول «برانداز مناسبات معمول جامعه غربی» مورد استناد قرار گرفت و شانی در حد «پایگاه مقاومت» پیدا کرد.
اما ماجرا واقعا همین بود؟ «شرک» در واقع پایگاه مقاومت نبود.خیانتی به پایگاه مقاومت بود. خیلی ساده، در خلال این جابهجایی بزرگ، دوباره همان داستان قدیمی و کلیشهای پادشاه و مردم، دختر و پسر، تمدن و نامتمدن تکرار میشد و ماجرای سخت داستان این جا بود که با این جابهجایی ظاهری، امکان جایگزینی روایتی دیگر را هم میگرفت.
این ماجرای امسال و این سالهای سینمای ایران است. همه بازیهای فرمی، تلاشهای ایجاد «تفاوت»، روایت داستانهای عجیب و غریب و... همه در نهایت چیزی جز همان«بازی»های قدیمی نیست. تکرار همان ابر روایتهای قدیمی، همان تکرار کلیشههای شناسایی «دیگری» و باز دوباره همان فرار از درگیر شدن با ساختار متن و تمرکز روی حاشیه... خیلی از فیلمهای امسال هیجانزدهمان کرد، خیلی از فیلمها ما را به امکان «تغییر» امیدوار کرد و در نهایت اتفاقی نیفتاد و دوباره تکرار و تکرار. همه خیال میکنیم داریم روایتها را «تغییر» میدهیم و تنها کاری میکنیم این است که امکان «تغییر» را میگیریم.
این سه اتفاق مهم ماجرای امسال سینمای ایران است، با این توضیح که جشنواره فجر امسال و فیلمهای آن نیز در این یادداشت لحاظ شدهاند و با این توضیح که طبیعی است که این یاددشت در مورد همه فیلمهای سینمای ایران نیست و فیلمهای دیگری هم فارغ از این جریان امسال به نمایش درآمدند.
***
1. کماکان درد بزرگ سینمای ایران در سال جاری، ماجرایی به نام «تقلیلگرایی» بود. بخش مهمی از سینمای اجتماعی ایران، در سال جاری ماجراهای تلخ و غمبار و مصیبتبار جامعه امروز را روایت کردند و این گامی رو به جلو بود که از فضای متوهمانه و خوشخیالانه دهه پیش در حال فاصلهگرفتن و قطع رابطه بودیم. اما این روایت از آسیبهای اجتماعی، به طور مشخص در مورد بحران روابط در جامعه ایرانی، مثل همیشه با توسل به موجبات روانشناختی، عملا عقیم ماند. تقلیل ماجرای پیچیده خیانت به «آرایش نکردن زن در خانه» و «بوی قرمهسبزی دادن زن» و از آن طرف شکستهای کاری مرد در سر کار و تلاش یک زن دیگر برای فریب مرد، عملا چیزی جز نادیده انگاشتن مجموعه پیچیده و بزرگی به نام همه مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه معاصر ایرانی نیست و به همین علت هم هست که ناکارآمد بود و ناکارآمد خواهد ماند.
این توسل به روانشناسی و توجیه تمام ماجرا با بخش کماهمیتی از آن، مثل همیشه باعث مشخص نشدن منطق درونی شکست جامعه ایرانی شد و این ماجرا ظاهرا خیال دست برداشتن از سر سینمای ایران ندارد.روانشناسی در این گونه امور، معمولا حربهای است برای دور زدن اصل ماجرا و چه چیزی بهتر از این برای ذات محافظهکارانه سینمای ایران. به جای درگیر شدن با ساختار جامعه، با مردم، مسالهاش را مطرح میکند و بدون اینکه برچسبهای هزینهبری مثل سرمایهداریستیزی یا نقد مردم به او بخورد، از کنار ماجرا به آرامی رد میشود. نتیجه: سینما مسالهای را حل نمیکند.
2.روند رویکرد بقاگرای تقدیسکننده زندگی در سال جاری در سینمای ایران به شدت افزایش پیدا کرد.فیلمهای زیادی ساخته شد که رویکردی که نیروی مقدس حیات را فقط چسبیدن به اصل زندگی و عشق میداند و از آن در مقابل کوچکترین تهدید از جانب قدرتهای متعالی و آرمانها و ایدئولوژیهایِ بزرگِ برهمزننده آسایش محافظت میکند را دوباره به رویمان بیاورد و نتیجه چه بود: سینمایی به شدت ملالآور، خستهکننده و حوصلهسربر و بیرمق.
از پیش واضح بود: آنچه زندگی را برای آدمی تبدیل به «زندگی» میکند، مازاد زندگی است و حالا با ویژگی متناقضنمای این رویکرد چیزی از زندگی باقی نمیماند. نهایت سر سپردن به دیدگاهی که بر تقدس زندگی صرف پامیفشارد و از آن در مقابل کوچکترین تهدید از جانب قدرتهای متعالی و آرمانها و ایدئولوژیهایِ بزرگِ برهمزننده آسایش محافظت میکند، زندگی ملالآور و نظارتشدهای است که همه ما در آن بیدردانه و در امن و امان به طرز کسلکنندهای زیست خواهیم کرد و سینمای امسال کسلکننده بود.
آرمانی در آن وجود نداشت، کسی برای چیزی نمیجنگید، بیرون از زندگی شخصی آدمها گویا اتفاقی نمیافتد و دنیای سینمای ایران در ذهنیات به شدت شخصیشدهشان محبوس مانده بود.
3. اما سینمای ایران، امسال اتفاق خوب هم داشت و مهمترین آن، تلاش برای رهایی و فرار دو جانبه منتقدان و گزارشگران و فیلمسازان از دام «نمادگرایی و تفسیر» بود. اگر چه هنوز تا مرحله نابودی کامل سیستم سفت و سخت اما سادهلوحانه «اجبار ذهن به فهم لایههای دیگری جز آنچه فیلم هست» و در مقابل « اجبار بیرونی فیلمساز به گنجاندن معانی دیگری خارج از فیلم به متن آن» همچنان در سینمای ایران وجود دارد، اما حجم این فشار در سال جاری تا اندازه زیادی کاهش پیدا کرد.بخش مهمی از این ماجرا به دلیل افزایش مخالفتهای رسانهها و جامعه سینما با این شیوه بیمارگونه تحلیل فیلم بود.
روند پرفشار این اجبار به نمادگرایی و نمادگذاری در سینما در دو سه سال گذشته، به اندازهای شتاب گرفته بود که در حال ایجاد یک مشروعیت جدید برای فیلمهای سینمایی بود.مشروعیتی که سینما را یک قدم تا مرحله سقوط کشانده بود و نتیجه مستقیم آن، فیلمهایی شده بود مغشوش و محتوازده که میخواستند همه مسائل یک دهه اجتماع و سیاست ایرانی را در 90 دقیقه فیلم، حل کنند و این مساوی فرار از سینما بود. این روند در سال جاری متوقف شد.
**
سال آینده سال سختی برای سینمای ایران خواهد بود و بیشتر از همه زنگ خطر برای اقتصاد سینمای ایران در سال آینده با ضرباهنگی تند و وحشتناک به صدا درآمده است.با فیلمهایی که در جشنواره فجر امسال به نمایش در آمده است، مشخص شده است که هیچ مایه قابلتوجهی برای کشاندن مخاطب به سینماها وجود ندارد و جذابیت بزرگترین گمشده فعلی سینماست. به غیر از اکران عید که به نظر میرسد تمام موجودی جذابیت سینمای ایران است ظاهرا سینماهای ایران، امسال چندان مشتری نخواهند داشت.
انتهای پیام/