اشعار «تماشای جهان» با لالاییهای تلخ مادران یمنی
خبرگزاری تسنیم: عصر شعر «تماشای جهان» با حضور شاعرانی از کشورهای مختلف اسلامی برگزار شد. شاعران در این مراسم سرودههای خود را با مضمون مقاومت در کشورهای مختلف خواندند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، عصر شعر«تماشای جهان» با حضور شاعران مقاومت ایران و جهان، محسن مؤمنی شریف، بنیانیان، علیرضا قزوه، ناصر فیض، مرتضی امیری اسفندقه، میلاد عرفانپور، مصطفی محدثی خراسانی، سعید بیابانکی، اکبر میرجعفری، علیمحمد مؤدب و شاعران مقاومت از افغانستان، پاکستان، هندوستان، جمهوری آذبایجان، مصر، یمن، ترکیه و ... در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد.
در ابتدای این نشست علیرضا قزوه، مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، گفت : در این جلسه شعرایی از افغانستان، مصر، یمن، ترکیه، جمهوری آذربایجان و ... شعر میخوانند. بسیاری از آنها این افتخار را دارند تا در محفلی بزرگ در روز چهارشنبه در محضر رهبر انقلاب حضور پیدا کنند و میهمان ایشان باشند.
وی ادامه داد: از امسال سعی خواهیم کرد تا این محفل صمیمی در سالهای آینده نیز برگزار شود و یکی دو روز زودتر از دیدار شعرا با رهبر انقلاب، آنها شعرهای خود را بخوانند. باید توجه داشت که اتفاقات مصر، یمن و فلسطین اتفاقات جهان اسلام است و ما نباید نسبت به آن بیتفاوت باشیم.
در ادامه این نشست، مرتضی امیری اسفندقه بهعنوان اولین شاعر بهروی صحنه آمد و شعر خود را تقدیم به برادر شهیدش کرد و گفت:
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
هر هفته سر خاک تو میآیم، اما
این خاک اگر قرص ِقمر داشته باشد
این کیست که خوابیده به جای تو در این خاک؟
از تو خبری چند مگر داشته باشد
خاکستری از آن همه آتش، دل این خاک
از سینه من سوختهتر داشته باشد
***
آن روز که میبستی بار سفرت را
گفتی به پدر هر که هنر داشته باشد
باید برود هرچه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
گفتی: نتوان ماند از این بیش، یزیدی است
هر کس که در این معرکه سر داشته باشد
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد
کوه است دل مرد، ولی کوه، نه هر کوه
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
کوهی که بنوشد، بمکد، شیره خورشید
کوهی که ستاره، که سحر داشته باشد
آن کوه که نایابترین معدن دُر اوست
آن کوه که در سینه گهر داشته باشد
کوهی که جوابت بدهد هر چه بگویی
کوهی که در آن نعره اثر داشته باشد
کوهی که عبا باشدش از شعشعه نور
عمامهای از ابر به سر داشته باشد
آن کوه که یاقوت، که یاقوت شهادت
در دامنه، در کتف و کمر داشته باشد
این تاک که با خون شهیدان شده سیراب
تا چند در آغوش تبر داشته باشد
دردا اگر از خوشه این شاخه سرشار
بیگانه ثمر چیده و بر داشته باشد
باید بروم هر چه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
عشق است بلای من و من عاشق عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد
***
رفتی و من آن روز نبودم، دل من هم
تا با تو سر ِسیر و سفر داشته باشد
رفتی و زنت منتظر نو قدمی بود
گفتی به پدر: کاش پسر داشته باشد
گفتی که پس از من چه پسر بود، چه دختر
باید که به خورشید نظر داشته باشد
باید که خودش باشد: آزاده و آزاد
نه زور و نه تزویر و نه زر داشته باشد
***
اینک پسری از تو یتیم است در اینجا
در حسرت یک شب که پدر داشته باشد
***
برگرد، سفر طول کشید ای نفس سبز
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟!
در ادامه این نشست شاعر یمنی، حسن المرتضی بهروی صحنه آمد و شعر خود را که درباره یمن بود خواند که ترجمه بندهایی از آن به این شرح بود:
بنویس من از یمنم اگر نشانیام را میجویی
تورات و انجیل و قرآن است نشان من
من از یمنم، اگر گلدستههای سعد صفا را میجویی
هنوز خون نمازمان جاری است
من از یمنم
چهکسی از صحرای نجد خبر میدهد
که عمرم گرانتر از عمر زمین است...
شاعر بعدی، میلاد عرفانپور بود که رباعی خود را تقدیم مردم مظلوم یمن کرد:
بشنو صدای طفل معصومیاست که مادرش را خوانده از آوار
فریاد مظلومان تاریخ است، این دست بیرون مانده از آوار
از آخرین مشق دبستانها آثار خون بر واژهها مانده است
از مادران در شام بمباران، لالایی تلخی به جا مانده است
ای بشکههای نفت صهیونیسم، ای ملحد جامعه اسلام
طوفان خودت را غرق خواهد کرد در موج این دریای ناآرام
ای خائنان خانه توحید، فرعونیان خواب بیتعبیر
ای خادمان کور آمریکا ای تاجران کهنه تکفیر
سپس شاعر پاکستانی، محمد الکرام شعر خود را این چنین خواند:
رندان بلاجوی که سرمست الستند
از هر دو جهان رسته به میخانه نشستند
در معرکه بیم و بلا شیر و دلیرند
در مرحله عشق و وفا سرخوش مستند
لب جز به ثناگویی دلبر نگشودند
دل بهجز به رضایت دلدار نبستند
دلباختگان حرم عاشقی یار
با یار نشستند و ز اغیار گسستند...
سپس محمدمهدی سیار، شاعر جوان کشور بهروی صحنه آمد و شعر نیمایی خود را به ساحت قرآن تقدیم کرد:
نه سواد ادبی نه صناعات و فنون ادبی،
درک این نامه دیرینه فقط اندکی درد معاصر میخواست
آیههایش نه باری نه مفسر بلکه مسافر میخواست...
وی سپس غزل خود را بهنام «آفرینش» خواند:
آخر که خواست از او ما را بیافریند؟
آدم بیافریند،حوا بیافریند
خود آفرید و خود نیز بر خویش آفرین گفت
میخواست هر چه خوبی ست یک جا بیافریند...
پس از سیار، شاعر کشور جمهوری آذربایجان، زامید محموداف شعر خود را تقدیم به بچههای یمن کرد . ترجمه این شعر به این صورت بود:
میپرسی از من اهل کجایی؟
بگویم از یمن باور میکنی
بگویم آیا همه قبیلهام تار و مار شدهاند
نگهبان و یاور من خواهی بود؟
یا نه
مثل بقیه سکون میکنی
و مثل سایهها که از خورشید فرار میکنند
یا مثل راه ها که به وطنم میرسند
کج میشوند
مثل جادهها که وقتی به وطنم میرسند
به دره ختم میشوند
مثل ماهی رنگینکمان در توریم همین جا و همان جا
ما بچههای فلسطینی مرگمان در تولدمان رقم میخورد
شاعر بعدی، عبدالمجید از مصر بود که به صحبت پرداخت و گفت: در مصر همه مردم ما به مردم ایران علاقه خاصی دارند. مردم مصر آرزو دارند که مردم یمن هرچه سریعتر از این مشکل خارج و آزاد شوند. ما این را از خدا میخواهیم. وی سپس شعر خود را تقدیم به مردم یمن کرد:
صبحمان از پیشانی بلند سلحشورانمان دمید
در میدان التحریر نیزهها خراشیدن را از مژگان دلبرم آموختند
تیرها به سینه فرو رفتند
رازها برملا شدند
پردهها فرو افتادند
تو را میگویم که تردستی و جادو میدانی
معمای عشق را پاسخ میدهی
چشم زخم و رؤیا را
صندوق رازها را
پیشگویی و بشارتها را در دست خود داری
با دو لبخندت با شراره چشمت
دشتهایمان به سبزهزار رسیدند و درههایمان با خرمن بالیدند....
در ادامه نشست علیمحمد مؤدب، مدیر مؤسسه شهرستان ادب، شعر خود را از کتاب «منظومه سفر بمباران» خواند:
سی دی، دی وی دی، ال سی دی، ال اس دی، ال جی
حروف قطعهقطعه نازل میشوند
حروف قطعهقطعهمان میکنند
ما آدمهای مقطّعهایم
محصول نسل جدید رایانههای Microsoft
و Ford خدای عصر جدید،
پیامبرانش را
با پیامهای بازرگانی به سوی ما میفرستد:
ما شما را بیهوده زنده نمیگذاریم
شما زندهاید
تا با لیبرال دموکراسی
تفاوت را احساس کنید
زندگی دکمه بازگشت ندارد
اما هرگاه میلمان بکشد
دکمههای مرگ تان را میفشاریم
پس آیا نشانههای ما را در هیروشیما نمیبینید؟
آیا عبرت نمیگیرید از ویتنام؟
از عراق و افغانستان؟
این است عطای Leviathan:
آزادی به قیمت امنیت
مغز در مقابل شکم
نفت در برابر غذا
ما شما را بیهوده زنده نمیگذاریم
شما زندهاید تا خرید کنید
شاعر بعدی ناصر فیض، شاعر طنز کشورمان بود که شعر خود را اینچنین خواند:
سهل است که استان بکنی یکشبه ده را
با آتش کبریت کنی ها به زره را
از پیچ و خم گردنه حیران با باد
بزن محو کنی توده مه را
آنگونه شود عدل فراگیر که مردم
از هم نشناسند پس از آن که و مه را
با تیر و کمان آرش اگر زنده شود باز
جرئت نکند لمس کند مرکز زه را
از گوجه به رب میرسد آدم نه به انگور
گر دیگ بجوشاند گوجه له را
از قفل گذشتیم بماند که نشد باز
حاشا که کلید تو کند باز گره را
سپس درمند رانات شاعر هندی رباعی و غزل خود را در مدح پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواند و حسین آکن از ترکیه سرودههای خود را قرائت کرد. محمدرضا طهماسبی نیز از دیگر شاعران بود که شعر خود را در وصف امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) خواند:
شرار هجر تو بر جان عاشقان زدهاند
بیا که نوبتی آخری الزمان زدهاند
بیا نگاه کن که این لخته لخته خون است
که جای سرمه به چشمان خونفشان زدهاند
چه پرچمی چه نمازی که مهرش را نهان
زچشم تو بر چشم و بر دهان زدهاند
زمانه است که منشور سازمان ملل
تپانچه است که بر صورت جهان زدهاند ... .
سید احمد حسینی شهریار نیز شعر خود را تقدیم به الگوی مقاومت، امام موسی صدر کرد و سپس سیدسکندر حسینی، از افغانستان سخن خود را با ابیاتی از خلیلالله خلیلی آغاز کرد و ادامه داد:
شعری که از سواحل آمور شروع شد
با گیسوان چند پریرو شروع شد...
در انتهای این نشست نیز مراسم افطاری در حوزه هنری برگزار شد.
انتهای پیام/*