از یک ربع به ۱۰ شب ۲۱ آبان ۹۶، ۱۰ ماه گذشته؛ تازهتازه صورت وحشتزدهشان - آرام و بیرمق - هولناکی آن لحظه را ریزریز تعریف میکند.روایت زنها برشی دیگر از چارقد سیاه آن شب است. انگار ساعت از یک ربع به ۱۰ شب، برش تیزی خورد تا صبح که نور روی قوارهی کج آوار اندازه شد.چنگ بیامان دللرزهی زمین، صبح فرصت پیدا کرده بود صورت زنها را خنج بزند. دل به دل هم داده بودند و ضجهها را بین تن رفتههاشان قسمت میکردند.غم زلزله رُخ زنانهاش را پس زده بود و هوارهوار حسرت، روی سرپل و ثلاث، خیمهی سیاه بود.