خلیج فارس، جیب خیّرها و قهرمان‌های پوشالی

به گزارش خبرنگار گروه "رسانه‌های دیگر" خبرگزاری تسنیم، الف در گزارش خود نوشت: با این موضوع کاری نداریم که از قرار معلوم قرارداد بین باشگاه عربی و بازیکن ایرانی پیش از اعلام نام جعلی برای لیگ امارات بسته شده است، اما سوال پیچیده‌تر اینجاست که حالا که خیّری پیدا شده تا این تاوان را بپردازد و آقای فوتبالیست را با سلام و صلوات به آغوش وطن بازگرداند، آیا فوتبالیست عزیز باید باز هم از این تاوان عظیم چیزی به دست آورد یا نه؟ و به سبب بازگشت و بازی در تیم‌های وطنی مجدداً چند میلیارد دیگر (تحت عنوان قرارداد با تیم جدید) تصاحب کند یا نه؟

از این سوالات آزاردهنده که بگذریم، از خود می‌پرسیم آیا مهمترین کار زمین مانده در میهن عزیزمان، همین بازی کردن یا نکردن یک بازیکن ایرانی در لیگی با عنوانی جعلی است و ما در همین کشور و در همین روزگار با مشکل‌هایی بسیار بغرنج‌تر و کلیدی‌تر از این ماجرا مواجه نیستیم؟

در جامعه‌ای که همۀ هم و غم رسانه‌هایش در سکنات و وجنات بازیکنان فوتبال و بازیگران سینما و تلویزیون محدود می‌شود، به تبع تمام فکر و ذکر عوام و بعضاً خواص مردم هم همین مسائل خانه‌زنکی می‌شود و طبیعی است که یک خیّر هم وقتی بخواهد به مردم وطنش خدمتی کند، به سراغ موضوعی برود که رسانه‌ها به خورد روح و روان او داده‌اند. لذا طبیعی است که به جای ساخت مدرسه و کتابخانه و بیمارستان در مناطق محروم (که اصلاً به چشم نمی‌آید و قابلیت رسانه‌ای شدن ندارد)، تن به این بازی میلیاردی بدهد و با خروج ارز از کشور، جیب گشاد شیخ‌نشین‌های حاشیه خلیج‌فارس را گشادتر کند.

مخالفت من نه با ورزش و ورزشکاران است و نه با هنر و هنرمندان! بلکه اشتباه ما اینجاست که در فرهنگ واژگان ما، واژۀ ورزشکار تنها در فوتبالیست خلاصه می‌شود و واژۀ هنرمند تنها در بازیگر سینما و تلویزیون. رسانه‌های ما آنقدر این دو لفظ را محدود کرده‌اند که حتی دیگر عوامل ساخت یک فیلم سینمایی نیز (که بسیار بیشتر از یک بازیگر در ساخت فیلم نقش داشته‌اند) در جامعه به عنوان هنرمند شناخته نمی‌شوند. این در حالی است که یک بازیگر درجه 8 تلویزیون بسیار شناخته شده‌تر از یک نویسنده یا فیلمبردار درجۀ یک سینماست. البته باز هنرمندان عرصۀ سینما و تلویزیون مثل کارگردان و نویسنده و... کمی شناخته شده هستند و دستشان به دهانشان می‌رسد و صدایشان به گوشی... و بالاخره وضعشان بسیار بهتر از هنرمندان دیگر عرصه‌های هنری مانند نقاشان و مجسمه‌سازان و نوازندگان و شاعران و ... است که در محرومیت محض روزگار می‌گذرانند.

در واقع کار رسانه‌ها در ایران، برخلاف رسالت حقیقی‌شان است و از آنجایی که برای رسانه‌های ما نقشۀ راه مدون و مشخصی تعریف نشده است و برای پرورش ذوق و شکل دادن به ذائقۀ مخاطب هیچ برنامه‌ریزی کارآمدی وجود ندارد، به جای اینکه رسانه، سلیقۀ جامعه را به طرفی که می‌خواهد سوق بدهد، این دغدغه‌های عوام است که سرفصل‌های کاری رسانه‌های ما را تعیین می‌کند. چنین است که رسانه‌های نوشتاری، دیداری و شنیداری به خاطر قرارداد یک بازیکن فوتبال با یک تیم اماراتی چنان هجمه‌ای به راه می‌اندازند که یک سرمایه‌دار خیّر گمان می‌کند که اکنون بزرگترین معضل عالم بشریت بازی کردن یا نکردن فلان فوتبالیست در فلان تیم است و آنقدر تحت‌ تأثیر این هجمه‌ها قرار می‌گیرد که حاضر می‌شود چند میلیارد تومان که با آن می‌توان چندین کتابخانه و گالری و مسجد و مدرسه ساخت را صرف تنها بازگرداندن یک فوتبالیست از امارات کند.

با خودتان نگویید این نویسنده چقدر نادان و متعصب است که نمی‌داند فوتبال پرطرفدارترین ورزش جهان است و خواه ناخواه خیل عظیمی از مردم وقایع ریز و درشت آن را دنبال می‌کنند. بله! بنده هم این را می‌دانم اما این را هم می‌دانم که فوتبالیست‌ها به اندازۀ کافی از قراردادهای میلیاردی‌شان درآمد دارند که چند سال توپ بازی کنند و بسیار بیشتر از تمام عمر یک نویسنده، یک استاد دانشگاه یا یک محقق درآمد داشته باشند.

همچنین باشگاه‌ها و فدراسیون فوتبال از بلیط فروشی و تبلیغات کنار زمین و تبلیغات روی پیراهن و هزار راه و روش دیگر، به اندازۀ کافی درآمد دارند تا دیگر نیازمند خیّرین نباشند. این فعالان دیگر عرصه‌ها هستند که علی‌رغم اینکه چندین برابر فوتبالیست‌ها به ایران و ایرانی خدمت می‌کنند، در گمنامی و فقر به سر می‌برند و در گرفتاری‌ها و شدائد هیچکس به دادشان نمی‌رسد. چه بسا نویسندگان و پژوهشگرانی که سا‌ل‌ها برای تدوین یک کتاب روز و شبشان را سپری می‌کنند و زحمت می‌کشند تا به فرهنگ ایران زمین خدمت کنند، اما نهایتاً حق‌التالیف این کتاب (که تنها درآمد چند سال یک پژوهشگر است) به اندازۀ یک ساعت درآمد یک فوتبالیست هم نمی‌شود.

باری! مقصر اصلی در خروج این چند میلیون دلار ناقابل از کشور، نه آن خیّر مربوطه است و نه فدراسیون فوتبال و نه حتی فوتبالیست میلیاردر! بلکه تقصیر اصلی به گردن رسانه‌هایی است که تمام توانشان را برای دمیدن در بادکنک شهرت این ستاره‌های پوشالی خرج می‌کنند. آنقدر این بادکنک را حجیم می‌کنند تا از آن، اسطورهای بسازند؛ اسطوره‌ای دست‌ساز که مدام باید مراقب نترکیدن آن باشند. بنابراین دیگر فرصتی ندارند که به قهرمان‌های حقیقی بپردازند و هنرمندان و ستاره‌های واقعی را به مردم بشناسانند. چنین می‌شود که این اسطوره‌های تقلبی از هر فرصتی برای باج خواهی از کشور و مردمشان استفاده می‌کنند که بدون اقبال و استقبال آنها هیچ نیستند. مردمی که زنده بادهای‌شان موجب میلیاردر شدن آقایان شده است.

بله! برای بسیاری از این اسطوره‌های تقلبی هیچ اهمیتی ندارد که خلیجی که در جنوب ایران واقع شده است را چه بنامند، تنها موضوعی که برایشان اهمیت دارد، عکس‌های بزرگشان است که صفحۀ اول روزنامه‌ها را اشغال می‌کند و از آن مهمتر، دلارهایی که هر روز به حساب‌های بانکی‌شان افزوده می‌شود. حالا که چنین است، بگذار این حساب‌ها پربارتر شود و این اسطوره‌ها مشهورتر. بگذار چند میلیون دلار هم از جیب این مردم به جیب شیخ‌نشین‌های جاعل برود؛ فدای سرت، ای خلیج همیشه فارس!

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.