به گزارش خبرنگار گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، خنکای یک صبح تابستانی جایش را به آفتاب خورشیدی نیمروز میداد که رسیدم. آن هم در آخرین روزهای فصل گرم که حکایت رفتنش را میشد از رنگ و روی رنگین شده درختان اطراف خیابان حس کرد. مقصد، محل تصویربرداری یک سریال بود.
در طی مسیر به «شاهگوش» که فکر میکردم، یاد کله پاچه افتادم! یاد نشست خبری سریال و البته شام خاطره انگیز آن مراسم «کلهپاچه».
طباخی عدالت را هم که در آن مراسم رونمایی شد یادم هست و کله پزی که نقشش را اکبر عبدی بازی میکند. در میان هجوم این افکار به هنرستان ادب رسیدم. لوکیشن اصلی سریال جدید داوود میرباقری.
مقابل در بودم که آقای کارگردان سوار بر تاکسی زرد آمد. میرباقری را که با آنچهره مصمم همیشگی دیدم، رفتم به سالهای دور. امام علی (ع)، دندون طلا، عشق آباد، معرکه در معرکه، رعنا، آدم برفی، مسافر ری، معصومیت از دست رفته و همین چندی پیش هم مختارنامه. کارنامه درخشانی دارد، پر از فکر، انرژی و خلاقیت.
هنرستان ادب همان کلانتری 100 ملت است که اتفاقات داستان آنجا شکل میگیرد. از حیاط رد میشوم، از چند پله میگذرم تا وارد ساختمان بشوم. حال و هوای اوایل پائیز و ساختمان هنرستان، حس روزهای مدرسه رفتن را برایم تداعی میکند. ذهنم را خاطره کتاب و دفتر و مداد نو پر کرده که خود را در طبقه دوم هنرستان ادب یا کلانتری 100 ملت میبینم. محل اصلی فیلمبرداری بخشی از طبقه دوم است. سری به طبقه سوم میزنم. اتاق گریم، لباس، غذاخوری و... آنجاست. گروه تدارکات در بخش غذاخوری مشغول آمادهکردن صبحانه هستند. نیمرو هم گزینه مناسبی برای صبحانه است و تعدادی از عوامل مشغول هستند. به طبقه پایین میروم. گروه مشغول آمادهسازی صحنه هستند و کارگردان هم مشغول صحبت با بازیگران. پس از تمرین، میرباقری صدا، دوربین، حرکت را میگوید و تصویربرداری شروع میشود. عوامل پشت صحنه تلاش میکنند تا سکوت بهطور کامل رعایت شود. در حین ضبط رسول نجفیان هم از راه میرسد. نجفیان در این پروژه علاوه بر بازی، مشاور هنری کارگردان است. وقتی آمد کنار میرباقری، پشت دوربین نشست و نگاهی هم به فیلمنامه انداخت.

نجفیان دیگر آن سهراب جوان سریال رعنا نبود اما موهای سپیدش نشان از کوله بار تجربهاش دارد. میرباقری همچنان پر از انرژی گروه را هدایت میکند و پس از ضبط پلان میگوید که بازبینی انجام شود. در این فاصله فرصتی دست میدهد تا با رسول نجفیان به گفتوگو بنشینم.
او از خاطره سریال رعنا برایمان اینچنین گفت: «اخیراً سریال رعنا پخش شد و خیلیها من را در کوچه و خیابان دیدند و گفتند چقدر پیر شدی گفتم حدود سی سال گذشته و یک عمر محسوب میشود. خوشبختانه ارتباط من و آقای میرباقری همچنان ادامه دارد و از دوستان صمیمی و نزدیک هم هستیم. میرباقری هر کاری داشته باشد من جزو کسانی هستم که در جریان نوشته قرار میگیرم.»
نجفیان درباره شاهگوش میگوید: «من قبل از عید نوروز در جریان متن قرار گرفتم. از آنجایی که در جریان خلق لحظه به لحظه نوشته بودم قرار شد به عنوان مشاور حضور داشته باشم از من خواسته بودند که کارگردان دوم باشم و کار دو دوربینه جلو برود و سکانسهای خارجی را هم بر عهده بگیرم که متاسفانه دوربین مهیا نشد چون دوربین خاصی لازم بود و تعداد اندکی از آن در ایران وجود دارد در نتیجه به عنوان مشاور در خدمت پروژه هستم.»
نجفیان، الهه میرباقری که به همراه آزاده محسنی فیلمنامه را مینویسند فرزند خلف پدر میداند و درباره اینکه چطور شد نقش آقا یونس را در سریال ایفا میکند، میگوید: <یک شخصیت در فیلمنامه بود که من بسیار با آن ارتباط برقرار کردم و وقتی آقای میرباقری علاقهام را دید نقش را به من سپرد. آقا یونس پدر امیر علی (خواستگار) است.»
نجفیان آقا یونس را اینگونه تعریف میکند: <قبلاً آژانس داشته اما ورشکسته شده و به خاطر مشکلات مالی آنجا را فروخته است. آدم اهل دلی است ومن چنین شخصیتهایی را که به خاطر اهمیت به ارزشهای معنوی نتوانستند در خیلی از مردرندیها شرکت کنند و ظاهراً واماندند و جا ماندند را دوست دارم. هم چنین مشکل کم بینی دارد چون درآمدش زیاد نیست نمیتواند چشمش را معالجه کند.»
پس از صحبت با نجفیان میبینم که الهه میرباقری هم تازه از راه رسیده و در کنار پدر نشسته است. برای گفتوگو با او به طبقه بالا میرویم. از او میپرسم به واسطه فرزند داوود میرباقری بودن میتوانست بازیگر شود یا همانند برادرش حامد میرباقری دستیار پدر باشد، چرا ادبیات و نویسندگی؟ میگوید: «به ادبیات فارسی علاقه زیادی داشتم حتی زمان انتخاب رشته پدر مایل بود حقوق بخوانم و وکیل شوم ولی علاقه من به ادبیات فارسی بود چون میخواستم در رشتهای درس بخوانم که خودم دوست داشته باشم. ادبیات فارسی دنیای عجیبی است. به بازیگری و کارهای اجرایی در این زمینه علاقه نداشتم. داستان کوتاه مینوشتم و برای خودم شعر میگفتم. در واقع قبل از دوران دانشگاه به ادبیات علاقه داشتم.»
الهه میرباقری درباره فیلمنامه نوشتن ادامه میدهد: «در مختارنامه قرار بود برای سایت یک خلاصه آماده کنم و من هم بخشی از کار را دیدم و خلاصهای را نوشتم اما اصلیترین تجربهام سریال یلدا است. وقتی یلدا تمام شد، پدر از شاهرود تماس گرفت و داستان دوخطی شاهگوش را برای من تعریف کرد و گفت با آزاده محسنی که در یلدا هم با او همکاری داشتم به این طرح فکر کنیم. ما هم شروع کردیم. در ابتدا شخصیت پردازیها انجام شد و سپس نگارش قصه.» او با اشاره به اینکه سریال 26 قسمت دارد و تا قسمت 11 فیلمنامه تحویل داده شده است، تصریح میکند: «ما درک و تعریف درستی از طنز فیلمنامه نداشتیم خصوصاً که یلدا را نوشته بودیم و تحت تاثیر آن سریال قرار داشتیم اما پدر طنزی شبیه به آدم برفی و دندون طلا مدنظرش بود. وقتی سیناپس را تحویل دادیم پدر اصلاحیه داد و ما شروع کردیم به نوشتن و با هم به توافق رسیدیم و سپس شروع کردیم به دیالوگ نویسی، البته حالا که نگارش و ضبط همزمان شد ما هم با توجه به خصوصیات بازیگران مینویسیم.»

گریم یکی از ارکان مهم هر اثر نمایشی است و با توجه به عکسهایی که از سریال منتشر شده چهره بازیگرانی از جمله محسن تنابنده تغییر کرده است. طراح گریم شاهگوش عبدالله اسکندری است. مردی که سالهاست در این عرصه فعالیت میکند و کلمه استاد برازندهاش است. عبدالله اسکندری که در مختارنامه نیز حضور داشت میگوید: «مختارنامه کار تاریخی بود و آدمها از زمان دور هستند ولی شاهگوش داستان امروزی دارد. در آن سریال گریم جلوه بیشتری دارد و حضورش بیشتر احساس میشود، ولی در سریالهایی که داستان به روز دارند حضور گریم را کمتر میبینید و احساس میکنید چون آن کاراکترها مثل مکانیک، هنرمند، کارمند بانک و.... را میبینید اما آدمهای شبیه به شخصیتهای سریالهای تاریخی را کمتر میبینید.»
او معتقد است: «طراحی گریم کارهای امروزی سختتر از کار تاریخی است و در چنین آثاری بسیار سخت است که گریمور با استفاده از گریم بازیگر را به شخصیت نزدیک کند در واقع گریم در چنین آثاری ظرافتهای خاص خودش را دارد.»
اسکندری ادامه میدهد: «من طراح گریم مختارنامه نبودم و طراحی گریم با آقای مسعود ولدبیگی بود اما بخش جدیدی را باز کردم که در ایران نبود و میتوانید نامش را گریم سه بعدی بگذارید یا قطعهگذاری. در واقع گریمهایی است که میخواهیم صورت از حالت طبیعی خارج شود. من آن بخش را تقبل کردم.
در کشورهای خارجی هم چنین موضوعی متداول است مثلاً طراحی مو جدا است یکی ریش و سبیل میبافد یا گریمورهایی هستند که فقط سایه کاری انجام میدهند، گریمورهایی هستند که قطعه میسازند و شما به لابراتوار مراجعه میکنید و کارتان را سفارش میدهید در ایران متأسفانه یا خوشبختانه گریمورهای ما همه کارها را خودشان انجام میدهند. ما هم در شاهگوش بخشهای گریم را مجزا کردیم. در این سریال از محسن تنابنده 5 شخصیت مختلف ساختیم و این کار را سخت میکرد چون دشوار است که تماشاچی را راضی کنید تا این بازیگر را در شخصیتهای مختلف بپذیرد البته اگر در فیلمهای مختلف بود چندان سخت نبود مثلاً از اکبر عبدی 45 چهره در فیلمهای مختلف ساختم.»
در حین گفتوگو با عبدالله اسکندری بودم که حمیدرضا آذرنگ و شهرام حقیقت دوست برای صرف چای به غذاخوری آمدند. به سراغ حمیدرضا آذرنگ میروم. سالها سابقه او در تئاتر باعث شده که حالا در عرصه تصویر قابلیتها و تواناییاش را به خوبی نشان دهد. او در سریال قبلی میرباقری «یلدا» نقش داماد کوچک خانواده را به خوبی ایفا کرد.
آذرنگ که در شاهگوش نقش سرگرد سرخی را ایفا میکند درباره همکاری با میرباقری میگوید: «برای کار کردن با آقای میرباقری دنبال بهانه نیستم. جرقه این همکاری از دیده شدن تئاترهای من توسط خود آقای میرباقری زده شد و ارتباط خوبی بین ما شکل گرفت و از یلدا این همکاری انجام پذیرفت. برای بچههای تئاتر اصولاً کوتاهی و بلندی نقش مهم نیست اینکه چقدر تاثیر بگذارند و بدرخشند برایشان مهم است. من هم امیدوارم بتوانم حضور مهم و اثرگذاری داشته باشم.> پس از گفتوگو با آذرنگ به طبقه دوم برمیگردم و ادامه تصویربرداری را میبینم. بازیگران همچنان مقابل دوربین سهیل نوروزی هستند و صدابرداری سریال را هم رشید دانشمند بر عهده دارد. در این میان فرهاد اصلانی را میبینم. نقش او <اسد خفته> رئیس کلانتری 100 ملت است.
میگویم در مختارنامه خوش درخشیدید و چقدر امیدوارید دوباره آن تجربه خوب را تکرار کنید؟ پاسخم را اینگونه میدهد: «امیدوارم آن خاطره درخشان تکرار شود. این سریال کار خاصی است و با مختارنامه کاملاً متفاوت است، البته من و آقای میرباقری وقتی با هم کار میکنیم توجهی به سابقه همکاری نداریم و گویا برای اولین بار است که کار میکنیم و درباره نقش بحث و تبادل نظر داریم، من سعی کردم که اتفاق خوبی دراین سریال بیفتد.»
اصلانی از نقشاش اینگونه میگوید: «یک رئیس پلیس است که ما به ازای آن را در کلانتری میبینیم و میخواستیم قابل قبول و نزدیک به واقعیت باشد هر چندکه ساختار نمایشی اصولی دارد که باید در آن محدوده کار کنیم. نقش من چندان طنز نیست ساختار قصه طوری است که رگههای طنز هم دارد. من این سریال را انتقادی یا اجتماعی با رگههای طنز میدانم و امیدوارم بازخورد خوبی داشته باشد.» تلاش و تکاپوی گروه نشان از این دارد که قرار است کار خوبی به مخاطبان شبکه نمایش خانگی ارائه دهند.
در ادامه به همراهی عکاس سریال، مشغول انتخاب عکس بودیم که شهرام حقیقت دوست لیوان چای به دست وارد اتاق شد. به حقیقتدوست میگویم پس از گفتوگو با حمید رضا آذرنگ در میان کلاسهای زیاد هنرستان ادب شما را گم کردم، اما اسم این اتفاق را میشود گذاشت، «دست تقدیر». حقیقت دوست نیز از همکاری با میرباقری راضی است و میگوید: «وقتی پیشنهاد این کار به من شد چون میدانستم آقای میر باقری هستند و تجربه خوبی با او در مختارنامه داشتم پذیرفتم. یکی از دلایل مهم دیگر این انتخاب تیم بازیگران سریال است که همه از دوستان خوب من و هنرپیشههای مطرح هستند.»
البته این بازیگر یک نگرانی هم داشت: «تنها نگرانی من طنز بودن کار است چون طنز کار سختی است و باید روی مرز حرکت کنید. اگر کمی از آن مرز خارج شوید ممکن است به لودگی اثر کشیده شود و مخاطب نخندد بنابراین کار ظریفی است البته همه گروه تلاش کردند تا کار خوبی شود.»
پس از پایان گفتوگوها به تماشای یک پلان میروم. رئیس کلانتری مقابل یکی از مجرمان قرار گرفته و اوهم جرمش را اقرار میکند.
ظهر شده، پلههای هنرستان ادب را پایین میآیم. هنرورهای بسیاری را میبینم که منتظرند برای جلوی دوربین رفتن صدایشان کنند. من هم منتظر آغاز فصل خزان میمانم و 17 مهر ماه که اولین قسمت شاهگوش در شبکه نمایش خانگی توزیع میشود.
دیگر همکاران شاهگوش:
تهیه کننده/ سید محمد امامی/مهران برومند
مجری طرح/ مسعود پاکدل
جانشین تهیهکننده و مدیر تولید/ هومن کبیری
مشاور فنی کارگردان/ عظیم جوان روح
طراح صحنه و لباس/ مجید علی اسلام
آهنگساز/ فردین خلعتبری
تدوین: مهدی حسینی وند
منبع: ایران
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.