واکاوی حلقه انحرافی در دولت یازدهم
خبرگزاری تسنیم: حمیدرضا مقدمفر در گفتوگویی مبسوط با روزنامه اصولگرای وطن امروز «عقلانیت» و «توسعه» را دو کلیدواژه اصلی جریان انحرافی دولت یازدهم معرفی میکند و معتقد است که الگوی پیشرفت باید براساس مفاهیم اسلامی تدوین شود.
به گزارش گروه سایر رسانههای خبرگزاری تسنیم، روزنامه وطن امروز در گفتوگویی با حمیدرضا مقدمفر به واکاوی حلقه انحرافی در دولت یازدهم پرداخته است که متن کامل آن بهشرح ذیل است:
کنشهای سیاسی و مدیریتی قاعدتاً همه ماحصل اندیشه است. تفکر محمل کنش است و به همین دلیل «نظریه» که ماحصل کندوکاو فکری است، وقتی در مقام عمل میآید میتوان در قبال آن به داوری نشست. دولتها در مقام عمل تابع گفتماناند. ساختار اجرایی در واقع تابع دستگاه گفتمانی است و بروز و ظهور موانع و فرصتها از همینجاست. دکتر حمیدرضا مقدمفر، کارشناس امور فرهنگی و اجتماعی چندی پیش درباره یک جریان انحرافی گفت: این جریان میخواهد ذهنیت دولت مستقر را در انتخاب مسیر پیشرفت مخدوش کند. در این گفتوگو ابتدا به مقوله اندیشه و تفکرات عقلمحور پرداخته شده و سپس کنش برآمده از این تفکر، خاصه در رفتار دولت در قبال مسائل روز مورد توجه قرار گرفته است.
ــ وطن امروز: ضمن تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، شما اخیراً در کنگره حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی، مطلبی بیان کردید مبنی بر "نفوذ یک تفکر انحرافی و آدرس غلط به مسئولان اجرایی از جمله موانع بسیار مهم در حماسه اقتصادی است"، میخواستیم اگر صلاح میدانید کمی بیشتر در این باره توضیح بدهید.
مقدمفر: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. آنچه در آن کنگره عرض کردیم، بیش از آنکه ناظر به فرد یا افراد باشد، به یک تفکر اشاره داشت که سعی میکند با تأثیرگذاری بر برخی اعضای شاخص در دستگاههای اجرایی، مسیر پیشرفت کشور را به ناکجاآباد منحرف کند.
امروز همه میدانیم که مسئله اقتصاد، یک مسئله "فوریتدار" برای کشور است. توجه کنید که "اقتصاد" بهخلاف گزارهای که این تفکر بهاشتباه مطرح میکند، هیچگاه "اولویت"ی که همهچیز باید ذیل آن تعریف شود نیست، خصوصاً آنکه اولویت بخشیدن به اقتصاد در نسبت با فرهنگ ــ که سایر حوزهها باید ذیل او تعریف شود ــ خود اولین انحراف از مسیر پیشرفت و عدالت است.
به هر صورت، اقتصاد، یک مسئله فوریتدار است و امروز همه مردم منتظر هستند تا دولت آقای روحانی به وعدههایی که در انتخابات برای بهبود معیشت مردم و اقتصاد کشور داده است، جامه عمل بپوشاند. اما در این مسیر هماکنون دو نگاه و دو اندیشه در کشور مطرح است.
یک اندیشه اصیل و اصولی در راه رشد و تعالی کشور، تئوری و گفتمان "پیشرفت و عدالت" است که از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شده و امروزه تقریباً قاطبه نخبگان آزاداندیش به این تئوری و نظریه معتقد هستند اما در این بین افرادی هستند که بهمثابه حلقهای به گفتمان "توسعه اقتصادی" با تعریف خاص معتقدند که علیرغم ظاهر اغواگر و ادبیات و واژگان جذاب، در درون خود با انحرافات و ارتجاعات عدیدهای روبهرو است.
هرکدام از این تئوریها، برای خود شاخصها و مؤلفههایی، چه در "مبانی" و چه در "آثار و نتایج"، دارند که از این طریق از یکدیگر متمایز و مشخص میشوند. معتقدم باید شاخصها و مؤلفههای نگاه دوم که از نظر بنده یک نگاه انحرافی و ارتجاعی است، خوب شناخته شود.
ــ وطن امروز: در واقع شما معتقدید که برای تحقق حماسه اقتصادی، اول باید موانع اندیشهای آن را رفع کرد؟
مقدمفر: بله، معتقدم برای حرکت بهسمت تحقق "حماسه اقتصادی" در وهله اول مسئولان اجرایی در کشور باید بدانند که این تفکر [توسعه اقتصادی] کارآمد و کارساز نبوده و علاوه بر اینکه با بسیاری از مبانی پذیرفته شده توسط مردم و نظام اسلامیمان منافات دارد، ناکارآمدی خود را هم در گذشته اثبات کرده است و انسان مؤمن و عاقل نباید از یک سوراخ دو بار گزیده بشود.
ــ وطن امروز: این تفکری که میفرمایید مانع تحقق حماسه اقتصادی است، چه شاخصهایی دارد و چه مسائلی را بیان میکند که میگویید با مبانی ناسازگار است؟
مقدمفر: البته بدیهی است برای اینکه بخواهیم به نقد این گفتمان یا تفکر بپردازیم باید شاخصهای آن را بیان کنیم تا مشخص شود که در واقع معتقدان به این اندیشه "چه میگویند"؛ البته آنچه عرض میکنم، کاملاً مستند به گفتههای اعضای این بهاصطلاح حلقه است.
صاحبان این تفکر که عموماً تحصیلکرده غرب هستند، "توسعه" را مهمترین پروژه فکری خود میدانند و معتقدند که مهمترین مشکل ما در جمهوری اسلامی و در کل کشورهای جهان سوم، "توسعه نیافتگی" اقتصادی است. اما اینها برای نیل به توسعه و حرکت کشور در مسیر توسعه، معتقدند: "هیچ راهی جز قرار گرفتن بر مدار الگوها و و مدلهای توسعه غربی وجود ندارد".
در حقیقت اینها معتقدند که همکاری با نظام جهانی (حتی اگر ناعادلانه و ظالمانه باشد) و اتصال با دنیای غرب (به هر قیمتی) از ملزومات توسعه و پیشرفت کشور است. آنچه عرض کردم، یک برداشت و تحلیل نیست، بلکه گفتههای صریح برخی اعضای این حلقه است.
یکی از این افراد که نقش تئوریسینی آنها را دارد، در کتاب خود دقیقاً چنین عبارتی را آورده است: "ما در جهانی زندگی میکنیم که غرب جهتگیری آن را مشخص میکند، اما ما علاقه نداریم که این را بپذیریم، ما مشکل تاریخی داریم که این را بپذیریم، ما مشکل اخلاقی داریم که این را بپذیریم، ما ناراحتیهای تاریخی انباشته داریم که این را بپذیریم، ولی واقعیتی است و فهم این واقعیت، یک عقل سیاسی میخواهد." (کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی ایران، صفحه 272)
ملاحظه میفرمایید، اینها میگویند اینکه غرب جهتگیری دنیا را مشخص میکند، یک واقعیت است که هرکس عقل سیاسی داشته باشد باید این را بپذیرد، یعنی پذیرش و تسلیم در برابر این پدیده، عقلانیت است و نپذیرفتن آن بیعقلی است.
ــ وطن امروز: قبل از اینکه به چگونگی شکلگیری چنین گزارهای در ذهن این افراد بپردازیم، قطعاً این تفکر که باید برای توسعه اقتصادی کشور بر مدار غربی قرار بگیریم، تبعاتی برای سیاست خارجی و حتی هویت فرهنگی دینی داخل کشورمان دارد. اگر این ایده که گفتید بخواهد اجرایی شود و دستگاه اجرایی کشور را تحت تأثیر قرار دهد، چه تغییراتی باید در سیاست خارجی کشورمان به وجود بیاید؟
مقدمفر: یکی از آثار خطرناک و انحرافی این تفکر که به آن اشاره کردیم همین است که طبق این تفکر جمهوری اسلامی باید بهعنوان اولین گام از آرمانهای خود عقبنشینی کند و در سیاست خارجی خود بهخصوص از حمایت از نهضتهای آزادیبخش و مبارزه با استکبار و امپریالیسم و ظلم جهانی دست بردارد.
و جالب است که این افراد چنین مسائلی را تحت عنوان "عقلانیت" مطرح میکنند، یعنی میگویند "عقل" به ما میگوید که با استکبار کاری نداشته باشیم، عقل به ما میگوید که از مظلوم دفاع نکنیم. حالا درباره اینکه این چه عقلی است که میگوید با استکبار همراه باشیم و در ظلم به مظلوم همراهی کنیم، باید تأمل کرد.
این تفکر که به نظر میرسد کاملاً ارتجاعی است، معتقد است که باید در اصول قانون اساسی که یکی از اهداف سیاست خارجی کشورمان را دفاع از مسلمانان و نهضتها و مقابله با نظام سلطه معرفی میکند، هم بازنگری کنیم. اینها با استناد به قانون اساسی کشورمان، اهداف سیاست خارجی را در سه مدار تعریف میکنند که عبارتاند از اولاً حاکمیت ملی، رشد و توسعه اقتصادی و تمامیت ارضی، ثانیاً دفاع از مسلمانان و نهضتها و مقابله با آمریکا و اسرائیل و ثالثا ایجاد یک جامعه اسلامی بر اساس مبانی شیعی و اینها معتقدند که جمهوری اسلامی ایران باید موارد دوم و و سوم را بهطور کل به کنار بگذارد و همان مورد اول را بچسبد.
عین عبارت یکی از آقایان این است: "داشتن سه مدار از اهداف که ظاهراً با یکدیگر چندان همخوان نیستند، برای کشوری قابل تحقق خواهد بود که از ثروت و قدرت و مقدورات کلانی برخوردار است".
آمریکاستیزی که بهعنوان یکی از مصادیق استکبارستیزی بین مردم انقلابی ایران مطرح است نیز یکی از مسائلی است که مورد توجه این آقایان قرار گرفته است. اینها معتقدند برای نیل به توسعه، باید "آمریکاستیزی" را هم بهکل کنار گذاشت. استدلالشان هم این است که این رویکرد استکبارستیزی و آمریکاستیزی، ایران را در مضیقه قرار میدهد و باعث میشود که ایران از فرصت بهرهبرداریهای کلان مالی و اقتصادی و... محروم بماند.
این تفکر انحرافی تلاش میکند میان انقلابی بودن و پایبندی به آرمانهای انقلاب و اسلام و ارتباط داشتن با دنیا و کشورهای غیرسلطهگر در دنیا تضاد و پارادوکس ایجاد کند و دوستی با آمریکا را پیشفرض قطعی و مفروضه حتمی ارتباط با دنیا میداند و بهعبارتی ظلمپذیری را مفروضه رسیدن به توسعه میداند و این ارتجاع همانی است که تقیزاده بیش از صدسال قبل میگفت که ایران اگر بخواهد پیشرفت کند از نوک پا تا فرق سر باید فرنگی (غربی) باشد.
لذا این آقایان میگویند جمهوری اسلامی در سیاست خارجی خود دچار پارادوکس است و نمیتوان هم اسلامی بود و هم انقلابی بود و از طرف دیگر با جهان غرب تعامل کرد، یعنی در حقیقت اینجا جمهوری اسلامی باید هویت دینی و انقلابی خود را هم بهنفع غرب رها کند و عملاً به حکومتی سکولار و پیرو غرب تبدیل شود.
سرحلقه فکری این اندیشه که این روزها بهعنوان مشاور دولت از او یاد میشود، میگوید:" بین عضویت در سازمان تجارت جهانی یا مبارزه با آمریکا باید یکی را انتخاب کرد. مسلم است که این دو هدف را نمیتوان با هم پیگیری کرد." (محمود سریع القلم، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: نقد نظری و طرح ائتلاف، مجله مجلس و پژوهش، شماره 35 صفحه 71)
در جای دیگر میگوید: "یک حکومت دینی بهخصوص با صفت اسلامی نمیتواند سکولار باشد. در حالی که جهان با مفروض سکولاریسم مدیریت میشود." (محمود سریعالقلم، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: قابلیت و امکان تغییر، فصلنامه روابط خارجی، شماره 1، بهار 1388، ص37-38)
همچنین میگویند: "جمهوری اسلامی ایران با پارادوکسهای مهم نظری روبهروست، اگر با جهان اختلاط کند مبانی هویتی و مشروعیتی آن دچار خدشه شده و اگر اختلاط نکند، از بسیاری امکانات اقتصادی، فناوری، سیاسی و آموزشی محروم میگردد!". (محمود سریعالقلم، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: قابلیت و امکان تغییر، فصلنامه روابط خارجی، شماره 1، بهار 1388، 38)
پس، ملاحظه بفرمایید تا اینجا اگر بخواهیم ویژگیهای مهم این تفکر را برشماریم:
1 ــ توسعه اقتصادی "مهمترین اولویت" کشور است.
2 ــ توسعه جز از طریق رابطه با غرب و پذیرفتن آمریکا بهعنوان کدخدای دهکده جهانی امکانپذیر نیست.
3 ــ غرب امروزه جهتگیری زندگی در دنیا را مشخص میکند و ما باید این را بپذیریم و دنبالهروی غرب باشیم.
و جالب آنجاست که در این زمینه تأکید میکنند: "این یک واقعیت است و درک و فهم این واقعیت یک مسئله"عقلی" است".
6 ــ تعامل با غرب با ایدئولوژی و فرهنگ دینی ما مغایر است و از همین روی باید ایدئولوژی و فرهنگ دینی خود را کنار بگذاریم.
5 ــ جهتگیری غربی در زندگی و تعامل با غرب با برخی اصول قانون اساسی ما نیز متناقض است و از همین روی باید در برخی اصول اساسی تجدید نظر کنیم و قانون اساسی خودمان را هم کنار بگذاریم.
یعنی همهچیز خودمان را اول از همه بفروشیم و از همه بامزهتر آنکه میگویند هرچند هویت خود را از این طریق تا حد زیادی از دست میدهیم و غربی میشویم ولی برای اینکه احساس تحقیر نکنیم باید "اعتماد به نفس" داشته باشیم. (خنده)
ــ وطن امروز: بهنظر شما کلیدواژههای اصلی که این تفکر بر آن استوار شده، کدام است و به چهچیزهایی تکیه دارد؟
مقدمفر: دو کلیدواژه "عقلانیت" و "توسعه" و مفاهیم خاصی که بر این دو بار شده، اساس این اندیشه را شکل داده بنیانهای اعوجاج در همینجاست.
ــ وطن امروز: بالاخره همانطور که گفتید برخی، هرچند معدود، با این عنوان که مبارزه با آمریکا و حمایت از نهضتهای آزادیبخشی همچون حزبالله لبنان و حماس و... منطبق با "عقل سیاسی" نیست، با آن مخالفت میکنند. این عقل سیاسی کدام است که مقابل حقایق و آرمانها میایستد؟
مقدمفر: ببینید، عقل و عقلانیت واقعاً از آن واژهها و اصطلاحاتی است که در طول تاریخ ظلم زیادی به آن شده است. و گاهی شاهد هستیم که غیرعقلیترین مفاهیم و گزارهها، تحت عنوان گزارهها و نظریات عقلی به جامعه عرضه میشود. اما درباره عقلانیتی که این آقایان مطرح میکنند باید متذکر شویم که خواسته یا ناخواسته ــ که بهاعتقاد من، چندان هم ناخواسته نیست ــ مغالطه آشکاری در این زمینه در حال انجام است.
اکثر دوستانی که اطلاعاتی در زمینه مفاهیم رایج علوم سیاسی در غرب و ترجمان آنها در شرق دارند، با اصطلاح "عقل ابزاری" (instrumental reason) آشنا هستند. این تفکر مفهوم "عقل ابزاری" که حالا در دستهبندیهای غربیها یکی از لایههای عقل بشری نامگذاری شده را بهجای عقلانیت محض جا میزنند و از این طریق مغالطهای آشکار را مرتکب میشوند.
ــ وطن امروز: حالا این عقل ابزاری چیست؟
مقدمفر: ببینید، "عقل ابزاری" همانطور که گفتم یکی از لایههای عقل بشری است که فینفسه محل اشکال نیست. ماکس وبر از نظریهپردازان مشهور غربی، کنشهای معطوف به هدف (دنیایی و قابل دسترس) را کنشی عقلانی میداند و "عقل ابزاری" را عامل چنین کنشی معرفی میکند و تکنولوژی و صنعت را هم از آثار و نتایج "غلبه" چنین عقلانیتی میشمرد.
برای توضیح بیشتر میگویم که عقلانیت ارزشی، عقلانیت محتوایی، عقلانیت نظری، عقلانیت عملی، عقلانیت جزئی، عقلانیت ملی و... از تقسیمبندیهایی هستند که درباره عقل انجام شده است که هرکدام مفاهیم خاص خود را دارد که جای بحث آن اینجا نیست.
همانطور که میدانید ما در راه دست یافتن به اهداف، هم با یک سری اهداف سروکار داریم و هم اینکه "وسایل" و "ابزارهایی" که در راه رسیدن به این اهداف باید به کمک ما بیایند. کار عقل ابزاری در حقیقت ایجاد یک تناسب بین این دو است.
خود عقل ابزاری فینفسه ایراد و اشکالی ندارد و بالاخره هر انسانی از عقل ابزاری بهرهمند است، اما آنچه محل اشکال است، غلبه محض و سلطه کامل این عقل است، یعنی آنجا که نه در اهداف و نه در وسایل و ابزارهای رسیدن به این اهداف، به هیچ روی از نظر ارزشی هیچ نوع داوری در کار نباشد.
بنابراین مشکل اصلی اینجاست که با غلبه این نوع عقل، انسان از تمام ارزشها تهی شود و فقط به اهداف دنیایی، فارغ از هرگونه ارزش، و به وسایلی (بدون در نظر گرفتن ارزشگذاریهای آن) برای رسیدن به هدف توجه کند.
این نوع عقل ابزاری که شمهای از آن در پارادایم تکنوکراسی یا فنسالاری بروز و ظهور پیدا میکند، در برههای از انقلاب اسلامی در کشورمان مجال عرض اندام پیدا کرد که مردم کشورمان نیز شاهد آثار آن بودند.
حضور تکنوکراتها در دولت آقای هاشمی رفسنجانی و نتایج آن همچنان در اذهان مردم ایران به یاد مانده است. یادتان هست که در دورهای می گفتند: "ایران باید به توسعه اقتصادی برسد حتی بهقیمت اینکه عدهای از محرومان زیر چرخهای این توسعه له شوند".
یعنی شما هدف را توسعه تعریف میکنید و اولاً در این تعریف از توسعه به هیچ جنبه ارزشی توجهی ندارید و ثانیاً معتقدید که در راه رسیدن به این توسعه نباید هیچ ارزشی مدنظر باشد، یعنی اگر محرومینی در این بین زیر چرخ توسعه له شدند، محلی از اشکال نیست!
اما درباره اینکه حقیقت عقل چیست و آیا ممکن است عقل ما را به بیعدالتی توصیه کند، اجازه بدهید حقیقت آن را در معارف الهی مرور کنیم.
همانطور که گفتم عقل و عقلانیت از جمله مواردی است که در طول تاریخ تعاریف مختلفی از آن شده و کم نبوده مقاطعی که بهاسم عقل و عقلانیت، بزرگترین ظلم و جفاها نسبت به عقل، این موهبت بزرگ الهی به بشر، صورت گرفته است.
عقل در کلام پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) اینگونه تعریف میشود: " إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَ النَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ الدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْتُعْقَلْ حَارَتْ" یعنی عقل مانع جهل است و نفس مانند خبیثترین مرکبهاست. اگر بسته نشود سرگردان میشود.
و در بیانی دیگر پیامبر اکرم(ص) عقل را اینگونه تعریف میکنند: "العقل نور، یفرق به الباطل و الحق" یعنی عقل نوری است که بهوسیله آن بین "حق" و "باطل" فرق نهاده میشود.
و جالب آنجاست که این حلقه انحرافی، عقل را که باید وسیلهای برای شناخت حق و باطل قرار داده و از عقل همچون عقالی برای پیوستن و حمایت از جبهه حق و استقامت در این جبهه بهره بگیرد، به ابزاری برای توجیه کدخداپذیری و انفعال و ارعاب در برابر مستکبرین و شیاطین تبدیل و مخالفان خود را نیز به بیعقلی متهم میکنند.
اما فارغ از آیات و روایات نورانی و ارزشمندی که در تعریف عقل و شناخت آن توسط پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام ارائه شده است، صحبت از مستقلات عقلیه و حسن و قبحهای ذاتی و عقلی از جمله مباحثی است که از دیرباز مورد بحث و کاوش فلاسفه و اندیشمندان بزرگ قرار گرفته است و در این زمینه نیز جالب آنجاست که نتایج حاصل از این کاوشهای عمیق و بزرگ فلسفی، حتی در غرب، با آنچه امروزه توسط این جریان تحت عنوان عقلانیت نامیده میشود در تناقضی آشکار قرار دارد.
از دیرباز و بهخصوص از زمان فلاسفهای همچون سقراط و افلاطون تاکنون نیز بر سر این موضوع که حسن و قبح چهکارهایی اولی و ذاتی است و عقل آن را با نور خود کشف میکند، مباحثات مختلفی پی گرفته است.
و جالب آنجاست که از ماحصل تمام مباحثات و نزاعهای اندیشهای در این زمینه، یک نتیجه قطعی و ضروری پیش چشم ماست و آن، اینکه تقریباً هیچکدام از اندیشمندان در این نکته تردید ندارند که "عدل" و "ظلم" تنها حسن و قبحهای ذاتی و عقلی هستند که هیچکس در حسن و قبح ذاتی آنها تردیدی ندارد و چهبسا بسیاری از حسن و قبحهای دیگر در هر آئین و اندیشهای برای غیرقابل تردید بودن خود بایستی به این دو یعنی عدل و ظلم ارجاع داده شوند تا اگر رفتار و حرکت و عملی منطبق بر عدالت تشخیص داده شد، امری حَسَن و اگر منطبق بر ظلم بود، امری قبیح معرفی شود.
حال اینکه "چگونه میتوان ارعاب و سر تسلیم فرود آوردن در برابر دولتهای مستکبر و پیروی کردن از آنان که در ظالم بودن آنان در اذهان هیچ آزادهای در جهان ذرهای شک و تردید وجود ندارد، را با نام پرطمطراق "عقلانیت" تجویز کرد؟" سؤالی است که باید دوستان مدعی عقلانیت جواب بدهند. آیا چنین نسخهپیچیهای مغالطهآمیزی، جفای به عقل و عقلانیت نیست؟
چندی پیش ملاحظه کردیم که چه زیبا رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود اصل راهبردی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران را "لاتظلمون و لاتظلمون" معرفی کردند که منطبق بر فطرت بشری، از هر دین و آئینی و منطبق بر عقلانیت واقعی است و اتفاقاً ایشان اشاره کردند که اصل تعارض و دشمنی نظام سلطه با جمهوری اسلامی و اینکه ما نمیتوانیم با آنها دوست باشیم، همین آرمان قرآنی است که نه ظلم کنید و نه ظلم بپذیرید. و البته این عین عقلانیت و منطق عقلانی بشر است.
ــ وطن امروز: خوب، بپردازیم به موضوع توسعه. گفتید که دومین کلیدواژه مبنایی این حلقه انحرافی، توسعه است. شما فکر میکنید تئوری و دکترین اینها برای توسعه چیست؟ ضمن آنکه بالاخره هر دکترینی، یک مبانی شناخت شناسی و روششناسی دارد. در این باره چه نظری دارید؟
مقدمفر: بله، به نکته خوبی اشاره کردید. در طول تاریخ اندیشه، الگوهای شناخت شناسی (اپیستمولوژی) و روششناسی مختلفی در زمینه علوم ارائه شده که ذیل پارادایمهای مختلفی مطرح بودهاند و تا امروز هم ادامه دارند. هرکدام از اینها سعی کردهاند پارادایمهای پیشین خود را منقضی اعلام و اصول خاص خود را حاکم کنند.
این پارادایمها از دوره دکارت به این سمت، دچار تغییر و تحولات شدیدتری شدهاند و یک نقطه عطفی هم توسط کانت در این زمینه به وجود آمد که توضیح آن مفصل است.
در مجموع با توجه به سیر تطور مکاتب اقتصادی و سیاسی در غرب و نیز مبانی نظری که تکیه بر شناختشناسی و نوع جهانبینی آنان دارد از مفهوم توسعه یک تعریف و ویژگی معینی را میتوان فهم کرد.
این تفکر انحرافی، اولاً یک اصل موضوعه پذیرفته شده را بدون اینکه بخواهند توضیح زیادی در این باره بدهند، ارائه میکنند که شاید در نگاه اول توجه چندانی به عمق مسئله نشود و آن این است که آنها مصداق محض "توسعه" را کشورهای غربی عنوان میکنند.
این مسئله شاید در وهله اول در نظر مخاطب چندان عجیب و غریب نباشد و بهاصطلاح فوراً پذیرفته شود، اما همین که تنها مصداق توسعه را همین کشورهای غربی بدانیم، یک جنبه سلبی نیز در درون خود بهصورت پنهان دارد و آن اینکه "هیچ توسعهای غیر از آنچه در غرب اتفاق افتاده امکان پذیر نیست." این نکته بسیار مهمی است که باید به آن توجه شود، یعنی فرض قطعی گرفته میشود که یا باید مانند غرب شویم، و یا کشوری توسعه یافته محسوب نمیشویم. پس این مسئله را در ذهن داشته باشید تا در ادامه پاسخی را که در سؤالتان مدنظر بود عرض کنم.
این عده برای عملیاتی کردن بهاصطلاح دکترین خود در توسعه، شما را به کشورهایی که در دههها و سالهای اخیر توسعه یافتهاند ارجاع میدهند و سپس نتایج خود را بر این اساس در حالت توصیه و حکم به مسئولان اجرایی کشور ارائه میکنند.
آنها، بهخصوص از کشورهایی نظیر چین، مالزی و ترکیه یاد کرده معتقدند که اینها و بهخصوص چین، پس از آنکه ایدئولوژی خود یعنی کمونیسم را در تعاملات خود با دنیا کنار گذاشت و اصطلاحاً مشکل خود را با امپریالیسم بهکلی نادیده گرفت و در مدار توسعه غربی خود را جای داد، توسعه پیدا کرد و امروز به کشوری توسعه یافته در دنیا تبدیل شده است. همچنین مالزی و ترکیه هم بهعنوان کشورهای اسلامی، بهخاطر اینکه ماهیت دینی و اسلامی خود را در تعامل با غرب نادیده میگیرند و کاری به اسرائیل و آمریکا و ظلم آنها ندارند رشد یافتهاند. در واقع همانطور که این آقایان در تعریف خود ازعقلانیت اسیر "دگماتیزم" غربی هستند، در تعریف از توسعه نیز به همین طریق عمل میکنند، و جالب آنجاست که مخالفان خود را هم به دگماتیزم متهم میکنند.
اگر از این آقایان بخواهید که توسعه را تعریف کنند، در حقیقت تعریف مشخصی از توسعه ندارند، بلکه با همان عینک غربی به بررسی و رصد شرایط ایران میپردازند و این مفهوم را در خود آگاهانه یا ناآگاهانه پذیرفتهاند که توسعه یعنی همان غربی شدن.
این افراد ظاهراً در چارچوب نظریات توسعه میاندیشند اما در حقیقت مشکل اصلیشان اینجاست که در قلمروی نسل اول نظریات توسعه موسوم به "نظریات نوسازی اولیه" (modernization) که در دهههای 1960 و 1970 در محافل فکری و دانشگاهی غرب رایج بود، میاندیشند و قلم میزنند و آن مفروضات را برای خود پذیرفتهاند. در حالی که این نسخهها حتی در غرب هم امروز منسوخ شدهاند.
بعضی از این آقایان روشهای تحقیقشان و آثارشان در این زمینه عملاً و بدون هیچ تردیدی بر مبنای پوزیتیویسم است، هرچند در مصاحبهای با رسانهها میگویند که وقتی در دوره دبستان بودهاند پوزیتیویسم منسوخ شده است. اما حقیقت آن است که در تعریف این افراد از توسعه و مشخص کردن مصادیق آن بهوضوح مشخص است، چیزی جز توسل به پوزیتیویسیم ندارند.
در اینکه پوزیتیویسم و اثباتگرایی منسوخ شده هیچ تردیدی نیست و اتفاقاً حرف ما همین است ولی در اینکه پارادایم حاکم بر مبانی فکری این افراد همین اثباتگرایی است نیز تردیدی نیست.
نکته دیگری که بار دیگر باید تأکید کنم این است که آقایان هنوز تعریف مشخصی از توسعه ارائه نکردهاند. اگر توسعه بهمعنای خوشبختی است، چگونه این آقایان نتیجه میگیرند که تا یک انسان، از فرق سر تا نوک پا غربی نشود و همه هویت و آرمان خود را فراموش نکند، خوشبخت نیست؟ ممکن است فردی همه امکانات مادی را هم داشته باشد ولی خوشبخت نباشد. ولی این آقایان اسیر دگماتیزم غربی معتقدند که حتی اگر یک انسان شرقی یا ایرانی کاملاً هم احساس خوشبختی کند ولی مظاهر غربی را نداشته باشد، هیچ بویی از خوشبختی نبرده است.
نکته دیگر اینکه در همین نمونههای ارائه شده توسط آقایان نیز حرف و حدیث بسیار است و در برخی موارد حقیقت و واقعیت خلاف آنچیزی است که آقایان با مفروض گرفتن آن، به ارائه دکترین مجعول می پردازند.
بهعنوان مثال درباره مالزی میگویند که این کشور وقتی تابع غرب شد و بر مدار توسعه غربی قرار گرفت، توانست به توسعه دست پیدا کند. حال آنکه آقای ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی که به معمار مالزی جدید هم مشهور شده، صراحتاً در مصاحبهای میگوید که پس از ایستادگی مقابل سیاستهای تحمیلی صندوق بینالمللی پول توانست بحران این کشور را حل کرده مالزی را در مسیر توسعه قرار دهد.
جالب است که ماهاتیر محمد بهخلاف ادعای این آقایان، جمله کلیدی خیلی خوبی دارد و میگوید: ""پیشرفت را باید خودمان تعریف کنیم". ماهاتیر محمد همچنین تأکید میکند که غرب در حال زوال است و در تجارت نباید وابسته به غرب باشیم. ما نباید توسعه خود را در گروی تجارت با غرب بدانیم و عملکرد خود را با تجارت با غرب بسنجیم!
درباره ترکیه هم جالب است که آقایان حتی در این استقرای باطل خود هم دقت کافی ندارند و هیچگاه به این سؤال روشن جواب ندادهاند که مگر ترکیه در دوره حکومت مطلق لائیکها رابطه بسیار بهتری نسبت به امروز با غرب نداشت؟ پس چرا ترکیه آنروز نماد بالاترین میزان تورم بود؟
آقایان تاکنون نگفتهاند که نظرشان درباره مصر چیست؟ مگر مصر در دوره مبارک طی سه دهه نعل به نعل، نوکر آمریکا نبود؟ آیا مصر کشوری توسعه یافته است؟ با اینهمه فقر و بدبختی که در این کشور وجود دارد، مصر را توسعه یافته باید بدانیم؟
مصری که تقریباً همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و استقلال کشور ما، توسط انور سادات و بعد از وی، مبارک، با آمریکا پیوند خورد، تابع سیاستهای آنها و مقلد الگوهای توسعه آنان شد. خوب، حالا ببینید و انصافاً مقایسه کنید طی این سه دهه جمهوری اسلامی چه میزان پیشرفت کرد و در حوزههای مختلف به پیشرفت نزدیک شد و از سوی دیگر مصر به کجا رسید؟ مصر با تزریق بودجه معینی از سوی آمریکا، با وابستگی کامل، هیچگونه پیشروندگی نداشت ولی ایران با ایستادگی بر سر آرمانها به چنین رشد علمی، صنعتی و شکوفایی و اقتدار منطقهای رسیده است.
ایران امروز امروز علیرغم حفظ هویت دینی و انقلابی خود و مبارزه با ظالمان و مستکبران، رشد علمیاش 12 برابر متوسط رشد علمی در دنیاست و در حوزههایی مانند سلولهای بنیادین، فناوری هستهای، ماهواره، صنایع نظامی، پزشکی و... جزو کشورهای مطرح جهان محسوب میشود.
درباره چین هم جالب است بدانید که این ادعاهای آقایان در حالی است که بهاعتقاد کارشناسان، رشد و توسعه چین نه بهدلیل پیروی از غرب، بلکه از تأکید و تمرکز بر ساخت درونی و استفاده از ظرفیتهای داخلی این کشور نشئت گرفت.
ضمن آنکه نکته مهم دیگری که این میان هست اینکه مگر برخی از همین تفکر تکنوکراتی، همین مسیر را در دولت آقای هاشمی پیگیری نکردند؟ یعنی همین روشی که بخشی از آن بهاصطلاح "برداشتن از جیب سیاست خارجی و گذاشتن در جیب اقتصاد" بود. نتیجه چه شد؟ تورم 50 درصدی! و رفتن سفرای تمام کشورهای اروپایی از ایران و...! آیا ما بازهم میخواهیم از این سوراخ گزیده شویم؟
ــ وطن امروز: با توجه به اینکه شما حوزه فرهنگ را بهصورت تخصصی پیگیری میکنید، آیا این عده جز در بحث سیاست خارجی، پیگیریهای عملی را در راستای تغییر و تحولات فرهنگی در کشور بهنفع تئوری خود آغاز کردهاند؟
مقدمفر: همانطوری که عرض کردم، یکی از تأثیرات مخرب عمیق تئوری منسوخ این تفکر، در حوزه فرهنگ و تغییرات فرهنگی است. در راستای پیگیریهای عملیشان هم اخیراً شنیدم تلاشها و اقدامات زیادی را آغاز کردهاند تا از اجرایی شدن نقشه مهندسی فرهنگی کشور که به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده و ابلاغ شده است، جلوگیری و ممانعت به عمل آورند. البته روشن است که آنها بهدنبال تغییر نقشه مهندسی فرهنگی هستند و بنا دارند با نوع تفکر ارتجاعی خود آن را مستحیل کنند.
ــ وطن امروز: شما درباره افکار این حلقه سخن گفتید، ولی اشارهای به نام این افراد نکردید، اعضای این حلقه چهکسانی هستند؟
مقدمفر: بهتر است نامشان را ذکر نکنم. مهمتر از نام این افراد، این تفکر انحرافی است که باید آن را خوب شناخت و رصد کرد، چرا که افکار و نسخههایی که اینها برای اقتصاد کشور میپیچند نهتنها موجب پیشرفت کشور نمیشود، بلکه کشور را به قهقرا میبرد. هرآنچه را نقطه قوت و فصل مقوم امروز مردم و کشورمان است، از ما میگیرد و نهتنها چیزی عایدمان نمیکند بلکه وابستگی و حقارت ملت ایران را نیز منجر میشود.
ــ وطن امروز: شما فرمودید که این افراد به مسئولان اجرایی آدرسهای غلط میدهند، یعنی افرادی که شما به آنها اشاره میکنید عضو کابینه هستند؟
مقدمفر: تنها نکتهای که در پاسخ میتوانم عرض کنم این است که عناصر این تفکر تلاش دارند راهکارها و نقشه راه خود را بهعنوان نسخههای شفابخش اقتصاد و فرهنگ و سیاست به تصمیمگیران و عناصر مؤثر در دستگاه اجرایی القا کنند و بیشتر نقشهای مشورتی و مطالعاتی را در ساختارها ایفا میکنند.
نگرانی این است حال که دولتی با شعار "تدبیر و امید" بر سر کار آمده و مردم به آن امید بسته و انتظارات و مطالباتی دارند، این تفکرات در مسیر و نقشه راه دولت، و خدای نکرده در سیاستهای اجرایی کشور تأثیر سوء بگذارد.
ــ وطن امروز: بهعنوان سؤال آخر، شما خودتان برای پیشرفت کشور چه توصیهای دارید؟ و چه راهی باید توسط مسئولان اجرایی پیش گرفته شود؟
مقدمفر: طبق آنچه عرض کردم، با توجه به ضیق وقت به برخی مغالطات تئوریک و پراتیک (عملی) حلقه انحرافی مذکور، اشارتی هرچند کوتاه انجام شد. اما همواره در پاسخ به رد و انکار یک نظریه یا گفتمان، اولین پرسشی که در ذهن میآید آن است که اگر این نه، پس کدام تئوری را باید مدنظر قرار دهیم؟ بدون تردید، پیشرفت و رفاه حتی در همین دنیای مادی نیز از جمله مواردی است که در شریعت مقدس اسلام مورد تأکید قرار گرفته است، لذا دین اسلامی دینی نیست که رهبانیت و زهد را برای همگان در این دنیا تجویز و ترک دنیا و عزلت نشینی را توصیه کند.
با این وجود، پیشرفت و مسیری که اسلام برای نیل به آن توصیه میکند، در حقیقت مبتنی بر عقلانیت واقعی و مبتنی بر بالاترین ارزشها و اخلاقیات است. رهبر معظم انقلاب طی سالهای اخیر، گفتمان مقدس "پیشرفت و عدالت" را با تکیه بر "استحکام ساخت درونی" و "استفاده از ظرفیتهای داخلی" مورد اشاره قرار دادهاند که همانطور که گفته شد هم با حسن ذاتی عقلی یعنی عدالت همخوان و سازگار است و هم تضمین کننده یک توسعه و پیشرفت توأم با "عزت" و "سعادت همزمان اخروی" است.
درباره "دکترین پیشرفت و عدالت" که بدون اغراق بهترین و اصیلترین دکترین برای رشد و تعالی همهجانبه امروز ایران است هم باید در مجال دیگر بهصورت مفصلتر صحبت شود.
ــ وطن امروز: از وقتی که در اختیار قرار دادید، متشکرم.
مقدمفر: من هم از شما ممنونم، موفق باشید.
انتهای پیام/*