«آمادگی اخلاقی برای بسط سرمایه‌داری» ماکس وبر از زبان آوینی

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید سیدمرتضی آوینی در مقاله «راز سرزمین آفتاب» انسان اقتصادی را که در جامعه جهانی کنونی پذیرفته شده، اینگونه تعریف می‌کند:

انسان اقتصادی، بر حسب تعریف، کسی است در جست و جوی سود بیشتر با حدّاقل کار، و نیز کارگر کسی است که خصایصی فردی اش در یک نظام انتزاعی ماشینی، متناسب با وظیفه‌ای که در مجموعه آن نظام از او خواسته شده، استحاله یافته است.

او سپس خاطرنشان می‌کند که این تعریف صورت مفهومی انتزاع شده از حیات بشر امروزی است نه اینکه اذعان کنیم هیچ کارگری در غرب نیست که تعهدی به اخلاقیات دینی نداشته باشد. اما به نظر آوینی این قالب مفهومی به دلیل ماهیت‌اش نمی‌تواند دغدغه تعهدات اخلاقی را داشته باشد؛ وی می‌نویسد:

چه بسا در جامعه اقتصادی مغرب زمین هنوز هم باشند کسانی که انسان اقتصادی را متعهد نسبت به اخلاق دینی می‌خواهند، اما در صورت مفهومی منتزع از حیات بشر امروز، انسان اقتصادی همان سان تعریف می‌شود که گذشت: «کسی که در جست و جوی سود بیشتر با حدّاقل کار است»، و این تعریف فارغ از تعهدات اخلاقی است و بنابراین، کسی که نخواهد اخلاقی را قربانی سود بیشتر همراه با کار کمتر بکند از این صورتِ غالب اجتماعی عدول کرده است و چه بسا که در عرف جامعه اقتصادی غرب، انسان ابلهی باشد.

شهید آوینی با طرح این مسئله اساسی، آنگونه که روال «راز سرزمین آفتاب» بود، باز هم به ژاپن برمی‌گردد و می‌خواهد نشان دهد که چگونه از میان کشورهای مشرق‌زمین تنها ژاپن توانسته در تقدیر تکنولوژیک غرب شریک شود؛ همانطور که پیشتر گفته شد، به نظر آوینی گرانیگاه این مسئله «فرهنگ» است. او نوشت:

در ژاپن، تحقق این مفهوم «انسان اقتصادی» در همسویی با صورت مثالی جامعه امکان یافته است، اما در جوامع دینی این امکان وجود ندارد، چرا که با اخلاق حاکم در تعارضی غیر قابل حل واقع می‌شود. مسئله تعارض میان دین و رفتارهای اجتماعی دیگر، مسئله‌ای است که «ماکس وبر» را بیش از دیگر مسائل به خود جلب کرده است. او بحق دریافته است که این تعارض خاصّ ادیانی است که از اعتقادات قلبی به سوی احکام عملی میل کرده‌اند و در عین حال، در جست و جوی فلاح و رستگاری در ناکجا آبادی بیرون از این جهان هستند، و اگر نه، در ادیانی که صرفاً از مجموعه احکام اخلاق عملی در جهت سازگاری با دنیا تشکیل شده‌اند چنین تعارضی وجود ندارد.

از نظر آوینی، همانطور که ماکس وبر(جامعه‌شناس بزرگ آلمانی) هم تاکید کرده جامعه دینی، از آن جهت که آرمان اجتماعی خود را در وضع موجود و رفتارهای سیاسی و اقتصادی معمول نمی‌جوید، و برای رسیدن به آرمان  آن‌جهانی‌اش، دارای دستوالعمل‌های نظام‌یافته‌ای است - که به هیچ وجه در کشوری مانند ژاپن و شینتوئیسم - یافت نمی‌شود، نمی‌تواند با تقدیر تاریخی غرب و توسعه‌ تکنوللوژیک آن شریک شود. آوینی می‌گوید:

ادیانی که فلاح اخروی، مطلوب آنهاست با وضع موجود و رفتارهای اقتصادی و سیاسی با آن به معارضه برمی‌خیزند. ماکس وبر صورت‌های گوناگون این تعارض را برشمرده است: مخالفت با ربا، تقدیس صدقه و قناعت،... و تعارض پنهانی که میان اصل نوع‌دوستی و راسیونالیزاسیون اقتصاد جدید وجود دارد. اقتصاد جدید چیزی جز رقابت منافع نیست و حدّ عقل اقتصادی جدید را نیز اعتبارات مبتنی بر این رقابت بی‌رحمانه و سودانگارانه تعیین می‌کند. این صورتِ مفهومی از عقل هر آنچه را که با محاسبات منفعت‌پرستانه انسان اقتصادی سازگار باشد عقلانی می‌شمارد و غیر آن را – هر چه باشد – عین بلاهت و جنون می‌داند.

«راز سرزمین آفتاب» به خوبی انعکاس اندیشه‌های ماک وبر در آینه اندیشمندی شیعی را نشان می‌دهد و از این نظر مقاله‌ای کاملا وِبِری است. آوینی از نیمه‌های مقاله‌اش به تشریح برخی از ایده‌های ماکس وبر و پیوندی می‌پردازد که او میان اخلاق - یا دین - و بسط توسعه سرمایه‌داری غربی برقرار می‌سازد. وبر معتقد بود، اخلاق پروتستانی بستر بسط سرمایه‌داری را برای غرب آماده کرده بود و این یعنی اقتصاد غربی مقدم بر حصول نتایج مادی کنونی خود، بر تلقی خاصی از معنویت و اخلاق دنیایی‌شده و فرهنگی با خلقیات بورژوایی مسلح شده است. این یعنی تقدم فرهنگ بر اقتصاد که مورد تاکید وبر و شهید آوینی قرار گرفته است: آوینی نوشت:

ماکس وبر عمده ترین مسئله توسعه سرمایه‌داری را «بسط روح سرمایه‌داری» می‌داند. او در جواب به این پرسش بزرگ که چرا نطفه‌های سرمایه‌داری، که در دیگر تمدن‌ها نیز موجود بوده است، فقط و فقط در مغرب زمین در جهت تحولی چنین عظیم و نظام یافته انعقاد یافته‌اند به خلقیات بورژواها توجه پیدا کرده است و می‌گوید آنچه را که دیگر تمدن‌ها کم داشته‌اند باید در همین جا جُست: «آمادگی اخلاقی برای بسط روح سرمایه‌داری». و بعد به مؤانستی که میان اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری وجود دارد اشاره می‌کند. اگر چه سرشت فعالیت تُجّار، که بیش تر با امور دنیوی مُجانسَت دارد تا با امور روحانی، امری منحصر به تاریخ و جغرافیای مغرب زمین نیست، اما وقتی که این سرشت در عرصه آماده‌ای که با پوریتانیسم و پروتستانتیسم در جامعه غرب فراهم آمده است، به صورت خُلقیات نخستین کارفرمایان سرمایه‌داری اروپا تظاهر می‌یابد، روح سرمایه داری به صورتی که در غرب اتفاق افتاد بسط پیدا می‌کند و تمدن جدیدی را بنیان می‌گذارد. مراد وبر از «عقلانی کردن اقتصاد» که آن را خصوصیت منحصر به فرد تمدن غرب می‌داند همین است، چرا که مؤمن پوریتان نه تنها لازمه دینداری را مخالفت با وضع موعود نمی‌بیند، بلکه خواست خداوند را متناظر با کارآیی، ثمربخشی و توفیق اجتماعی خویش می‌داند.

ادامه دارد...

انتهای پیام/