خبرگزاری تسنیم - علیرضا جباری دارستانی:
امروز 3 خردادماه و 24 ماه رجبالمرجب مصادف با سالروز درگذشت «ابونصر فارابی» معروف به معلم ثانی است. او جریانی را در اندیشه اسلامی رقم زد که دامنههای آن تا امروز هم وجود دارد. بسیاری فارابی را «موسس فلسفه اسلامی» خواندهاند.
تذکره نویسان سال تولد ابونصر فارابی را 259 یا 260 هجری دانستهاند؛ او از ماورالنهر به قصد تحصیل به بغداد میرود و بعد از آموزش زبان عربی به حلقه درس ابوبشر متی بن یونس حضور در میآید؛ چندی بعد، از بغداد به حران رفته و از یوحنا بن حیلان بخشی از منطق را میآموزد. فارابی سپس به بغداد بازمیگردد باز و در همین شهر به تحصیل علوم فلسفی میپردازد. به گفته برخی از تاریخنویسان و پژوهشگران فلسفه اسلامی فارابی همه آثار ارسطو (معلم اول) را مطالعه کرد و برمعانی آنها واقف شد. چنان که ابنسینا خاطرنشان کرده، فهم اساس فلسفه ارسطو را که در مهمترین کتاب فلسفیاش «متافیزیک» آمده، مدیون فارابی است؛ ابنسینا صریحا میگوید که با مطالعه «اغراض مابعدالطبیعه ارسطو» نوشته فارابی به نیات ارسطو در «متافیزیک» پی برده است.
فارابی پس ازبغداد به مصر رفت و آنگاه به خدمت سیف الدوله ابولحسن علی بن عبدالله بن حمدان التغلبی (333-356) در آمد و نزد او در حلب و دمشق ماند و به تالیف و تعلیم مشغول شد. چراغ عمر فارابی در سال 339 قمری در هشتاد سالگی خاموش شد و سیف الدوله که مردی حکیم و شاعر بود، بر جنازه او نماز خواند؛ آن روز 24 رجبالمرجب بود.
فارابی را گاهی پس ازیعقوب بن اسحق الکندی، بزرگترین شارح فلسفه ارسطو و افلاطون میدانند و گاهی او را بنیانگذار فلسفه اسلامی میخوانند. فارابی این باشد یا آن چندان تفاوتی ندارد؛ آنچه مهم است این حقیقت تاریخی است که اندیشه و تفکری را که او به دنبال «کندی» و «زکریای رازی» در جهان اسلام پی گرفت و تثبیتکرد و آن را به ابنسینا رساند، کسیری بود که بعدها به نوافلاطونگرایی اسلامی معروف شد و امروز هم سدهها است که پژوهشگران علوم عقلی در سرزمینهای اسلامی در آن گام میزنند.

شخصیت علمی و فلسفی ابو نصر فارابی را میتوان عمدتاً در دو وجه مد نظر قرار داد: نخست «ابونصر فارابی به عنوان یکی از شارحان بزرگ فلسفه یونان» و دوم «ابونصر فارابی به عنوان یک اندیشمند و دانشمند مبدع و مولف». اهمیت شرحهای فارابی از فلسفه یونان بویژه از ارسطو تا حدی است که او را «تالی ارسطو» دانستهاند و لقب «معلم دوم» را به او دادهاند. فهم دقیق و عمیق فارابی و شرحهای عالی او از فلسفه یونان باعث شد که عدهای از پژوهشگران تاریخ اندیشه اسلامی این احتمال را مطرح کنند که فارابی زبان یونانی میدانسته است.
اما به نظر میرسد اثبات اینکه فارابی اندیشمندی مبدع و مولف است در هیچ حوزهای به روشنیِ حوزه «سیاست» و «جامعهشناسی» نباشد؛ او بیشک از مهمترین و عمیقترین اندیشمندان مسلمان در حوزه حکمت عملی و بویژه سیاست است. او نخستین کسی است که در اندیشه اسلامی بحث «مدینه فاضله» و الگوی سیاست آرمانی را مطرح کرده است.
فارابی بنابر سنت ارسطویی حکمت را به دو دسته «نظری» و «عملی» تقسیم میکند. حکمت نظری از نظر او «دانستن امور است آن چنان که هست» و حکمت عملی «انجام امور است آن چنان که باید». او سیاست مدن یا کشورداری را زیر بحث حکمت علمی مطالعه میکند. سیاست مدن هم از نظر او «تدبیر و تنظیم زندگی مردم، معیشت و اقتصاد آنها بر اساس عدالت است».
موضوع قابل توجه در فلسفه سیاسی فارابی این است که او در جریان حکمت عملی، شیوهها و راههای رسیدن انسان به فضیلت را نیز بررسی کرده و تلاش میکند به نوعی اخلاق اجتماعی را تبیین کند. او معتقد است یکی از مهمترین نقشهای حکومت ایجاد و گسترش همین اخلاق اجتماعی در جامعه است. او اظهار میدارد که «افعال و سنن فاضله باید پیوسته در شهرها و در میان امتها شایع باشد و همه مشترکاً آن را به کار ببندند؛ اما این کار امکانپذیر نیست مگر به وسیله حکومتی که در پرتو آن، این افعال و سنن و عادات و ملکات و اخلاق در شهر و در میان مردم رواج یابد.» اساسا فارابی، اخلاق و سعادت فردی را چیزی جدا از زندگی مدنی نمیداند. به بیان دیگر از نظر او انسان تنها در زندگی مدنی میتواند به اخلاق و سعادت فردی دست یابد. او انسان را مدنیالطبع میداند، به این معنا که نیاز به زندگی اجتماعی و تشکیل جامعه در ذات و سرشت انسانها نهفته است. بنابراین از نظر او تشکیل جامعه برای انسان یک امر ضروری است، زیرا انسان بدون زندگی و همکاری اجتماعی نمیتواند به بلوغ مراتب کمال دست یابد.
فارابی در کتاب «السیاست المدینه» غایت جامعه را «سعادت» میداند و از آن به عنوان «خیرمطلق» یاد میکند. او خاطرنشان میکند که جامعه بالذات خیرمطلق نیست، بلکه از آن جهت خیرمطلق است که انسان را به سعادت رهنمایی میکند. بدبنترتیب در دیدگاه او جامعه یا کامل است، یا ناقص. «جامعه کامل»، جامعهای است که مردم آن جهت تکمیل نیازمندیها و رسیدن به سعادت با یکدیگر همکاری میکنند و همکاری پایه اساسی زندگی آنها را تشکیل میدهد. در «جامعه ناقص» چنین همکاری و تعاونی وجود ندارد.
او ماهیت جوامع را به چگونگی رهبری یا حکومت در آن جامعه وابسته میداند؛ او تصریح میکند که اگر جامعهای به وسیله فردی دانشمند، حکیم و باتدبیر اداره شود و رهبر بداند که چه کسی را در چه جایگاهی بگمارد، آن جامعه، «مدینه فاضله» خواهد بود. در واقع از نظر فارابی - مانند افلاطون- رسیدن به سعادت واقعی به «حکومت حکیم» نیاز دارد. همچنین او معتقد است که برای سیاستمدار-حکیم بودن باید علوم و فنون و فضایل نظری را به دست آورد. از نظر او «در مدینهای که حکمت نباشد، جهل حکومت میکند».
نکته دیگری که در اندیشه سیاسی باید مد نظر قرار گیرد آن است که به نظر میرسد فارابی به عمد جامعه را «مدینه» نامگذاری میکند و آن را مترادف و معادل «Polis» یونانی و «Civitae» لاتینی قرار میدهد. دقیقا به همین دلیل است که همبستگی اجتماعی و تعاون در آن موضوعیت تام دارد. او به خوبی تفاوتی را که امروز جامعهشناسان معاصر میان «community» اجتماع و «soceity» جامعه قائل میشوند میشناسد و بر معنای اجتماع «community» یا در معنای بومی و اسلامی آن «امت» دست میگذارد.
فارابی، مدینه فاضله را اجتماع یا امتی میداند که در آن عدالت و سعادت واقعی حاکم باشد؛ سعادتی که انسان تنها میتواند آن را در یک «امت» یا «مدینه» فاضله به دست آورد. فارابی صریحا اعلام میکند که سعادت در مدینههای غیرفاضله سعادت واقعی نیست؛ بلکه سعادتی موهوم است. بنابر این دیدگاه، هدف از تشکیل اجتماع یا امت، «تعاون افراد در اموری است که به وسیله آن میتوانند به سعادت واقعی خود دست پیدا کنند».
فارابی مدینه فاضله را به بدن سالم انسان همانند میکند و میگوید «همانگونه که در یک پیکر سالم تمام اعضا جهت ادامه حیات با یک دیگر همکاری میکنند و هر کدام جایگاه و وظایف خاصی دارند و در اجرای وظایف خویش از "دل" (که از دیدگاه او رئیس همه اعضای دیگر است) تبعیت میکنند، به همان میزان اهل مدینه فاضله نیز در کردار خویش با یکدیگر معاونت دارند و تابع رئیس اولاند؛ در عین حال هر کدام از اعضا جایگاه مناسب خود و وظایف مشخص خویش را دارند».

مدینه فاضله از نظر فارابی پدیده ثابت و غیرقابل تغییری نیست، بلکه مدینه فاضله، جامعهای نظاممند است و اگر در این نظام، خللی پدید آید که چگونگی آن را تغییر دهد، در آن صورت دیگر آن مدینه، مدینه فاضله نیست. یعنی یک مدینه فاضله در گذر زمان ممکن است ماهیت خویش را از دست بدهد.
همانگونه که در درازای تاریخ آرمانشهر یا مدینه فاضله آرزوی همه نیکاندیشان بوده، برای فارابی هم چنین بوده است. فارابی به استقرار مدینه فاضله (که جز با رهبری فیلسوف و حکیم به دست نمی آید) باور و اعتقاد استوار و عجیبی دارد، چنانکه او این پیام هشداردهنده و طعنهآمیز را اعلام میکند که «اگر مدینه فاضله در عالم نباشد، برای فیلسوف مرگ از زندگی بهتر است» و از نظر او چنین مدینه، اجتماع یا امتی تنها و تنها بر مبنای اندیشه و حکمت حادث میشود.
انتهای پیام/