«یادگاران ۲۴: شهید غلامعلی رجبی» در آستانه چاپ دوم

خبرگزاری تسنیم: کتاب «یادگاران ۲۴: شهید غلامعلی رجبی» نوشته سیداحمد معصومی‌نژاد از سوی انتشارات روایت فتح در آستانه چاپ دوم قرار دارد. این اثر شامل خاطراتی از این شهید بزرگوار است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «یادگاران 24: شهید غلامعلی رجبی» نوشته سیداحمد معصومی‌نژاد در بردارنده 100 خاطره از دوستان، خانواده، همراهان و همرزمان شهید رجبی(جندقی) است که از دوران کودکی تا شهادت وی را شامل می‌شود. این اثر چندی پیش در قالب بیست و چهارمین کتاب از مجموعه «یادگاران» منتشر شده بود و حالا از سوی انتشارات روایت فتح در آستانه چاپ دوم قرار گرفته است.

شهید «غلامعلی جندقی» در سال 1333 در محله خیابان آذربایجان تهران در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمده است که از آنجایی که نویسنده کتاب خود از اهالی محل سکونت این شهید بوده است، از نزدیک تأثیراتی را که این شهید بر جوانان داشته، را درک کرده است. نویسنده به دلیل کمی سن در زمان حیات این شهید، نتوانسته از این فرد بهره کافی را ببرد، اما از کودکی نظر و توجه ویژه شهید «غلامعلی جندقی» را حس کرده تا بدان جا که اهتمام ویژه‌ای برای ساخت فیلم مستند و نوشتن کتاب از زندگی شهید را به کار گرفته است.

در این راستا بزرگان عرصه ذاکری اهل بیت علیه السلام از این شهید همواره به عنوان الگوی مناسبی برای جامعه مادحین و ذاکرین یاد می‌کنند ولی از آنجا که تاکنون ابعاد شخصیتی این ذاکر با اخلاص اهل بیت (ع) ناشناخته مانده است، نویسنده و محقق اثر با تلاش‌های فراوان در زمینه جست‌وجوی دوستان و نزدیکان شهید طی دو سال، اطلاعات جامع و کاملی از شهید جندقی را جمع‌آوری کردند که کتاب «یادگاران شهید غلامعلی جندقی» حاصل آن است.

در بخش‌هایی از این اثر می‌خوانیم:

آن شب توی همان صحن توسل کرد که چهارده قدم به سمت ضریح بردارد و با هر قدم یک بیت برای آقا امام رضا(ع) بگوید. قدم برمی‌داشت، اشک‌هایش می‌ریخت و زیر لب زمزمه می‌کرد:

قربون کبوترای حرمت امام رضا
قربون این همه لطف و کرمت امام رضا...

***

شعرهایش بی‌تخلص بود. فقط یک تخلص از او دیدم و آن شعری بود که شب تولد حضرت علی اکبر(ع) گفت: دلبرا گر تو را نام باشد علی/ نام من هم بود غلام علی

***

مجلس عجیبی شده بود؛ با اینکه شب میلاد امام حسین(ع) بود، همه آن‌قدر گریه کرده بودند و به سر و سینه زده بودند که مجلس به هم ریخته بود. بیشتر به خاطر شعری بود که حاج منصور خوانده بود.

بعدها حاج منصور گفت «اون شعر زیبا رو غلامعلی گفته بود. دیروزش رفته بودیم کوه، همان‌جا تمومش کرد، روی کاغذ نوشت و داد به من. گفت بگیر فردا شب این رو بخون.»

انتهای پیام/