ماجرای تشکیل «تعاون سپاه» که بعد از جنگ به گروه «تفحص» مشهور شد

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «تفحص مثل کار باستان‌شناسی می‌ماند که گوهری را پیدا می‌کند. وقتی شما شهیدی را پیدا می‌کنید و غبار را از روی این گوهر کنار می‌زنید، با نمایان شدن این گوهر ارزش کار شما معلوم می‌شود...» مقام معظم رهبری. «گوهرهای خفته در خاک» عنوان اثری است در بردارنده خاطرات تفحص، و توسط ریحانه خوش‌طینت به رشته تحریر درآمده است. این اثر برگرفته از خاطرات سرهنگ پاسدار علیرضا غلامی است که یکی از موضوعات طرح تاریخ انقلاب اسلامی به‌زبان ساده محسوب می‌شود. یکی از این خاطرات که از زبان سرهنگ غلامی نقل شده است، در ادامه می‌آید:

جنگ از سال 59 که آغاز شد فراز و نشیب‌های زیادی را داشتیم خصوصاً در سال 59. یکی از این فراز و نشیب‌ها بعضاً عملیات‌های ناموفقی بود که سال 59 در مناطق جنوب و غرب کشور انجام شد، مثل عملیات توکل یا هویزه که تعداد قابل توجهی از پیکر مطهر رزمندگان آنجا جا ماند. در اینجا بود که نیروهای سپاه و ارتش تدابیری را آغاز کردند.

یکی از این تدابیر این بود که گروه‌هایی تشکیل شود که در حین عملیات پیکرهای مطهر شهدا و مجروحین را حتی‌الامکان به عقب برمی‌گردانند حال چه تلفات کم باشد چه زیاد. در کل تمام اینها ضرورتی شد برای تشکیل سازمانی به‌نام «تعاون سپاه» که این تعاون در عقبه با همین عنوان و در یگان به «تعاون رزم» معروف شد. تعاون وظیفه بازگرداندن شهدا را به‌عهده داشت و قسمت بهداری وظیفه برگرداندن مجروحین.

چهار سال آخر جنگ، به‌علت قرار دادن امکانات بیشتر در اختیار این گروه و همچنین فرماندهی بهتر مجموعه تعاون از شکل واحد خود خارج شد و هر لشکری برای خودش گردانی داشت که به «انصار» معروف بود که این گردان وظیفه داشت پیکر مجروحین و شهدا را توأمان با هم به عقب برگرداند. تعاون در طول این مدت واقعاً ساختاری قوی داشت. در طول این مدت ما خیلی بیش از اینها باید شهید به جا مانده، داشته باشیم. بیش از اینها مفقود الاثر داشته باشیم. اما آمار و ارقام را که بررسی می‌کنیم می‌بینیم در طول هشت سال دفاع مقدس به‌رغم اینکه تلفات ما بیشتر از ارتش عراق بود همت این گروه باعث شد که این مقدار بسیار کاهش یابد.

در خیلی از مکان‌ها برای اینکه شهید بیاوریم عقب، شهید می‌دادیم، در عملیات‌هایی مثل عملیات‌های والفجر مقدماتی، والفجر1، والفجر2 از نزدیک خودم شاهد بودم که در آن یک هفته یا سی چهل روزی که عملیات داشتیم از هر یگان تلفات ما از 15 نفر تجاوز می‌کرد یعنی 15 شهید می‌دادیم که فقط یک پیکر از شهدا را بیاوریم. یک موقع هم بود که در یک محور شش تا 10 یگان درگیر بودند، به همین نسبت ما تلفات می‌دادیم.

یادم هست در عملیات کربلای5 درگیری سنگینی در غرب کانال ماهی داشتیم، چیزی حدود 20 روز درگیری بود تا اینکه عقب‌نشینی شد و باید برمی‌گشتیم، خاطرم هست که در آن لحظات آخرین گروهی که عقب‌نشینی کردند با ماشینی پر از جنازه شهدا و چهار چرخ پنچر، همین بچه‌های تعاون بودند. شهدا را می‌گذاشتیم پشت ماشین‌ها پتو رویشان می‌انداختیم و با طناب می‌بستیم مبادا از ماشین پایین بیفتند، به‌طوری که کسی متوجه نمی‌شد چه‌چیزی بار ماشین است.

در حاج عمران (منطقه عملیاتی والفجر2) صبح علی الطلوع سه چهار دسته 22نفره راه انداختیم که شهید بیاوریم، هنوز اولین شهید را نیاورده بودیم، آقای کاظم رستگار فرمانده تیپ ما بود، در حال حرکت بودیم که دو تیر مستقیم تانک درست خورد وسط ستون بچه‌ها. همان صبح اول وقت چهار تا از بچه‌های تعاون شهید شدند، اولین شهیدی که به عقب آوردند خود بچه‌های تعاون بودند. می‌خواهم بگویم بحث تفحص شهدا به زمان جنگ برمی‌گردد به الآن برنمی‌گردد، الآن به نام «تفحص» معروف شده است.

با گذشت زمان مجموعه تعاون سپاه به‌غیر از مأموریت‌هایی که از طرف تیپ 26 انصار داشتند با پشتیبانی کمیته مفقودین که بعد از جنگ تشکیل شد و همچنین پشتیبانی‌های دولت به‌جهت اینکه ساختار فرماندهی کل اشراف بر کل نیروهای مسلح داشت توانست امکانات بیشتری در اختیار بگیرد که در نتیجه همه این عوامل سبب شد در اوایل فروردین سال 70 مجموعه‌ای به‌نام «تفحص» شکل بگیرد.

انتهای پیام/*