به گزارش خبرگزاری تسنیم ، حامد حاجی حیدری استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای تسنیم نوشت:
شاید آن چه در ادامه مطلب میرود، پیشنهاد مناسبی از یک تحلیل اجتماعی صحیح و سالم توأم با همدلی باشد. شاید ... . البته پدیده «ماه عسل» و «یکی هست» و «عصر پاییزی» آن قدر عرض و طول دارد که باب تحلیل عمیق تر آن، از منظرهای گوناگون، همچنان گشوده خواهد بود.
░▒▓ مطلب اول: جوانان، موسیقی و نوستالژی
■ «جوانی» در بدو امر، به یک گروه سنی خاص، و به طور معمول، به افراد پانزده تا بیست و پنج ساله اطلاق میگردد.
■ ولی، ...
■ ولی، «نسل جوان»، بیش از آن که مجموعه و حاصل جمعی از افراد باشند، یک وجه نهادی اجتماعی محسوب میشوند؛ به مثابه چیزی که قبل از افراد نسل جوان وجود دارد، و پس از آنها نیز خواهد بود. انگار، چیزی ورای افراد هست که نفرات مختلف، وقتی به این بازه سنی وارد میشوند، بدون آن که خود بخواهند خصلتهای متمایزی مییابند و پس از عبور از حوالی سن و سال بیست و پنج، آن خصال را بدون آن که خود دقیقاً بخواهند از دست میدهند. این خصال را کم و بیش میتوان در «موسیقی» و «نوستالژی» چکیده کرد.
■ در درجه اول، برچسب «موسیقی»، نمود «خودشکوفایی»، «هماهنگی»، «غلیان و فوران انرژی درونی»، «آمد و شد (اصطلاحاً دیالکتیک و آمبیوالانس) نظم و بی نظمی»، «عشق به مثابه آمد و شد خودشکوفایی و عبور از خود»، و «آمد و شد میان نفرت و شوریدگی» است.
■ ولی این همه شور و شر موسیقایی، اغلب، ظرفیت مناسبی برای تحقق نمییابد و سرکوب میشود؛ و با این سرکوبی نسل جوان با «نوستالژی» شناخته میگردد؛ «نوستالژی» به مثابه نمود «عدم تناسب انرژیهای به غلیان آمده با ظرفیتهای پیرامون»، «سرخوردگی»، «پرخاش گری»، «اوج سرخوردگی و پرخاشگری در ارتجاع و واپس گرایی»، و «جستجوی آرمانها در یک آرمان شهر خیالی یا الگوی ترمیم شده تاریخی» است.
■ هر یک از این خصال متعارض و بحرانی، شرح مفصلی دارند، ولی در کل، مهم این است که گویی، این خصال ویژگی نهادی و تاریخی دارد، به این معنا که افراد، وقتی به بازه سنی جوانی می افتند، لاجرم این خصال را متحمل میشوند، و به تبع، جوامعی که بخش مهمی از جمعیتشان در این بازه سنی قرار دارند، با این خصال متعارض شناخته میشوند؛ با خصلت «موسیقی» + خصلت «نوستالژی».
■ «نسل جوان»، نتیجه فراگیر، بلند مدت و تاریخی، واکنش جمعی از افراد در محدوده سنی جوانی، به مسائل مبرم ناشی از اوج «ظرفیت»های تمدن ساز انسانی، و سرخوردگیهای ناشی از محدودیتهای معنوی و مادی تاریخی هر جامعه برای تحقق «ظرفیت»هاست.
░▒▓ مطلب دوم: موسیقی
■ «نسل جوان»، در درجه اول، لاجرم، نحوی فرهنگ «رزم و مبارزه» است، و هضم این مطلب، معمولاً و همواره برای نخبگان جوامع دشوار بوده است. نخبگان فرهنگی و سیاسی و اقتصادی جوامع، «نسل جوان» را یک خطر بالقوه برای ثبات اجتماعی و آن چیزهای ارزشمندی که در طول زمان برای ملت به دست آمده قلمداد میکنند، ولی واقع آن است که «نسل جوان» وقتی خطرناک است که شیوههای فرهنگی برای هضم و جذب «موسیقی» جوانان وجود نداشته باشد، که مع الاسف، اغلب هم وجود ندارد.
■ اگر عمیقاً در موضوع تتبع کنیم، به نظر میرسد که «نسل جوان» اگر خوب پرورده شود، به مثابه نحوی «تراژدی» یا اَبَر اثر هنری است، که نهایتاً از متن آشوب آن، نوعی پختگی ارزشمند، ولی دشوار به چنگ میآید. البته اگر خوب پرورده شود ...، اگر خوب پرورده شود ... دشوار ... دشوار ... دشوار.
■ در مقام مقایسه، نسبت «نسل جوان» با «فرهنگ عمومی»، مانند نسبت موتور محرک اتومبیل و کلیت اتومبیل است. در موتور محرکه اتومبیل، آشوبی برپاست، انفجار و حریق و آتش سوزی؛ اما چون شیوههای هدایت صحیح این آشوب در اتومبیل تعبیه شده است، این آشوب، نهایتاً به پیشبرد کلیت اتومبیل منتهی میگردد، ولی اگر فرآیند هدایت آشوب نقص داشته باشد، طبعاً سایر اجزای اتومبیل باید از عملکرد موتور محرک در هراس باشند.
■ اگر این شیوههای هدایت صحیح آشوب جوانی در دست نباشد، جوانان در مقابل جامعه قرار میگیرند، و این وجه تخریبی «نسل جوان» را به همه نشان خواهد داد.
■ در تدارک این شیوههای هدایت آشوب جوانی، هیچ چیز به اندازه نظام خوش نسق «تقسیم کار اجتماعی» اهمیت ندارد. و در بهترین حالت، وقتی معلوم باشد که پایگاه و نقش هر فرد در کلیت جامعه چیست، مشکلی پیش نمیآید. ولی، اغلب، نسق تقسیم کار اجتماعی در هیچ جامعه ای در وضعیت بهینه قرار ندارد و همین عامل است که سطح تعارضات اجتماعی را افزون میسازد.
░▒▓ مطلب سوم: نوستالژی
■ شیوه نامناسب «تقسیم کار اجتماعی»، در جوامع با نسبت نامتوازن جمعیتی، یک وضع محتوم و قطعی محسوب میشود. حجم بالای جمعیت جوان، همواره با ظرفیتهای جذب اندکی مواجه است که آن هم از سوی میان سالان و بزرگ سالان، پیش تر اشغال شده است.
■ بدین ترتیب، «نسل جوان»، پس از بهره مندی از «موسیقی»، اسیر «نوستالژی» است؛ یعنی «عدم تناسب انرژیهای به غلیان آمده با ظرفیتهای پیرامون»، «سرخوردگی»، «پرخاش گری»، «اوج سرخوردگی و پرخاشگری در ارتجاع و واپس گرایی»، و «جستجوی آرمانها در یک آرمان شهر خیالی یا الگوی ترمیم شده تاریخی».
■ «نسل جوان»، حامل بروزترین دستاوردهای تمدن به شدت متحول شونده امروزین هستند. احساس جوانان تازه نفس، این است که به رغم صلاحیت و توان بیشتر، از احراز کرسیهایی که قبلاً توسط میان سالان و کهن سالان اشغال شده است، ناتوان هستند، و جامعه، عملاً قدر آنان را نمیداند. از آن بدتر، این که نخبگان میان سال جامعه، با دانش و مهارتهای قدیمی و کم و بیش ناقص تر، مدعی تعریف جایگاه جوانان هم هستند.
■ باید تحلیل گران اجتماعی راستین این جامعه، نه آن هشتاد و هشتیها، برای این وضع و حال، فکری کنند، و اگر فکری نکنند، شاید گام بعد، صدای دیگری باشد. شاید چیزی شبیه این: «من کی ام؟ یه در به در، گمشده محلهها؛ ♫♫♫ پشت پا خورده ترین صدای شهر بی صدا ♫♫♫ از کجا ؟ جنوب شهر، اونجا که بن بست نفس؛ ♫♫♫ اونجا که خواب و خیال زندونی می شه تو قفس ♫♫♫ وسط یه ضربدرم، خونه به دوش و خسته؛ ♫♫♫ توی چهار راهی که از چهار طرف بن بسته ♫♫♫ من کی ام ؟ یه پاپتی، پر از سؤال بی جواب؛ ♫♫♫ صد تا جاده رو دیوار، نقاشی کردم توی خواب ♫♫♫ دیوارا قایم شدن، اون ور پردههای رنگ؛ ♫♫♫ عمریه که دلخوشیم به این دروغای قشنگ ♫♫♫ خود من اینجا رو ساختم؛ ♫♫♫ دیوارا کار منن ♫♫♫ رنگها رو پاک میکنم، ببین که نعره میزنم ♫♫♫ [صدای خودزنی جوان مفلوک] ♫♫♫ خود من دیوارای زندونمو ساختم؛ ♫♫♫ آره! من خودم، خودم رو توی چهار دیواری انداختم ♫♫♫ آره! خودم»
(این یادداشت در مضمون کلی توأم با اقتباسهای آزاد بود از اندی بنت در کتاب گران قدر «فرهنگهای موسیقی عامه»، محصول 2001 انتشارات فوق معتبر دانشگاه آزاد (آپن) انگلستان).
■ هوالعلیم
انتهای پیام/