بی‌مصرف‌های جهان متحد شوید

خبرگزاری تسنیم- مهدی فلاح:

آیا خشونت بد است؟ سوالی که به نظر می‌رسد پاسخ روشنی دارد. حال اگر این خشونت از جانب یک قهرمان اعمال شود چطور؟ اگر مخاطب در جریان داستانی قرار بگیرد که به نحوی در آن قهرمانی‌زاده شود و آن قهرمان حق داشته باشد که اعمال خشونت کند چطور؟ فیلم‌های اکشن دقیقاً همین وظیفه نقل داستان‌هایی را برعهده دارند که در آن، قهرمان حق اعمال خشونت داشته باشد.

مادامی که در حال دیدن فیلم‌های اکشن هستیم هیچ کس از خودش راجع به بدی و خوبی خشونت نمی‌پرسد، روال داستان طوری پیش می‌رود که انگار قهرمان داستان حق به جانب است: یا به او ظلم شده و باید انتقام بگیرد و یا وظیفه‌ای به او از جانب کسی یا نهادی محوّل شده که برای انجام آن باید اندکی چاشنی خشونت ضمیمه شود. به محض اینکه این صحنه از درون کل روایت داستان و متن اصلی خارج کنیم قضاوت کاملاً متفاوت خواهد بود؛ مثل قضاوتی که مثلاً والدین در مورد دیدن این گونه فیلم‌ها برای فرزندان خود دارند: یعنی بدآموزی.

اینطور به نظر می‌رسد که خوبی یا بدی خشونت در مورد فیلم‌های اکشن همواره وابسته به قهرمان داستان است. اگر کسی دیگری در جای دیگری این خشونت را انجام دهد او را محکوم می‌کنیم ولی قهرمان داستان حق دارد که اعمال خشونت کند و تنها اوست که می‌تواند تا این میزان خشن باشد. دوره‌های مختلف فیلم اکشن نیز در حقیقت نشان دهنده داستان‌های مختلفی است که در آنان، این قهرمان‌ها هستند که تابع تغییر تمایلات مخاطبان خود، تغییر می‌کنند تا اینکه هنوز بتوانند حق اعمال خشونت داشته باشند والا در همه آنان یک محور و درون مایه مرکزی وجود دارد که به هیچ وجه از آن جدا نمی‌شود و آن اعمال خشونت است؛ خشونت در این داستان‌ها عامل جذابیت است و مردم فقط برای دیدن آن به صحنه سینما می‌روند. تنها کاری که فیلم نامه نویس باید بکند این است که بتواند به مخاطبش القاء کند که قهرمان این داستان نیز، هنوز حق اعمال خشونت را دارد.

از این منظر، نگاه دوباره به تاریخ فیلم‌های اکشن بسیار تأمل برانگیز خواهد بود. به نظر می‌رسد بتوان این تاریخ را به طور کلی ذیل سه دوره دسته بندی کرد: دوره اول مربوط به دهه 70 و 80 میلادی است که در آنان، قهرمان داستان برای دفاع از آرمان خود که حالا می‌توانست کشور، زندگی و یا عشقش باشد دست به اعمال خشونت می‌زند. از جمله این فیلم‌ها می‌توان به Rocky، Rambo و برخی فیلم‌های بروسلی اشاره کرد. دوره دوم فیلم‌های مربوط به دهه 90 و آغاز قرن جدید می‌شود که در آنان، قهرمان داستان غالباً به تبع وظیفه خویش باید اعمال خشونت کند، وظیفه‌ای که معمولاً از جانب نهاد یا شخصی مشروع به او داده شده است که می‌بایستی برای انجام آن دست به خشونت بزند. از جمله این فیلم‌ها می‌تواند به سری مأموریت غیرممکن، Professional، Hitman و با اندکی تأخیر زمانی جیمز باند اشاره کرد. در این گونه فیلم‌ها هنوز هرچند خشونت برای دفاع از آرمان‌هایی اعمال می‌شود ولی دیگر این آرمان‌ها توسط خود شخص قهرمان وضع نشده‌اند. گویی به نحوی قهرمان عامل اصلی آنان نیست و بنا به شرایط و اقتضائاتی مجبور به انجام آنان شده است. بسیاری از داستان‌های قهرمان محور را می‌توان ذیل همین دسته قرار داد، حتی قهرمان داستان‌های فانتزی تری مثل Batman و Spiderman نیز هرچند گماشته شخص یا نهادی نیستند ولی به نحوی گویی یک الزام اجتماعی آنان را به این اعمال واداشته است و برای همین است که در سری‌های بعدی این مجموعه‌ها، همیشه تمایلی برای بازنشستگی در این قهرمانان دیده می‌شود؛ بازنشستگی‌ای که هیچگاه موفق نیست و الزام‌های اجتماعی آنان را مجدداً به اعمال خشونت باز می‌گرداند.

و در ‌‌نهایت دوره سوم که به نظر می‌رسد چیزی جز نتیجه تبعی دو مرحله گذشته نیست، نه خود قهرمان تمایلی به اعمال خشونت دارد و نه نهادی او را به این عمل واداشته است بلکه صرفاً اعمال خشونت کرده است که اعمال خشونت کرده باشد! در اینجا خشونت صرفاً یک تفنّن می‌شود و می‌توان به آن تنها به منزله ابزاری برای جذابیت نگریست؛ یعنی آنکه به نظر می‌رسد آنچیزی که به نحو ضمنی در کل جریان فیلم‌های اکشن محوریت داشته است به علنی‌ترین شکل ظاهر می‌شود. از جمله اینان می‌توان به سری فیلم‌های expendables نظر داشت که در آن حتی عنوان فیلم هم به روشنی دلالت بر به سر آمدن دوران این قهرمانان دارد. یا می‌توان به نسخه جدید مرد عنکبوتی با عنوان The Amazing Spiderman اشاره کرد که قهرمان در اوایل داستان به هیچ وجه آگاه به هیچ الزام اجتماعی‌ای نیست. هرچند بتوان ادعا کرد که هیچ دسته بندی اینچنین سفت و سختی بر تاریخ سینما قابل ارجاع نیست ولی به هر حال با قدری تساهل و نادیده گرفتن بازه‌های زمانی می‌توان یک‌چنین حال و هوایی را برای آن متصور شد.

از سویی دیگر هم بسته‌ای را می‌توان در فیلم‌های اکشن یافت که که گویی جز جدایی ناپذیر آنان‌اند و آن روابط اروتیک این قبیل داستان‌هاست؛ به نحوی که گویی هم مخاطب از لحظه اول انتظار آن را می‌کشد و هم سازندگان بنا بر طبیعت ذاتی این گونه فیلم‌ها، خود را موظف می‌داند به شکلی این روابط را در ساختمان کل فیلم به صورت قابل فهمی درج کنند. هرچند برخی گمان می‌کنند اینگونه روابط قصد تلطیف فضای خشن فیلم‌ها اکشن را دارد ولی، از آنجایی که غالباً شکلی رمانتیک به خود نمی‌گیرند، می‌توان ادعا کرد که روابط اروتیک موجود در فیلم‌های اکشن را نیز می‌توان نمودی از خشونت این فیلم‌ها در نظر گرفت؛ بدین معنی که قهرمان داستان عملاً نسبت به سوژه معشوقه خویش اعمال خشونتی (فیزیکی یا غیرفیزیکی) می‌کند و به نحوی او را نیز به مانند هدف و آرمان اولیه‌اش از آن خود می‌کند.

می‌توان در اینجا پرسید که اساساً چرا خشونت اینقدر جذاب است؟ و چرا اینقدر نمودهای متنوعی به خود می‌گیرد؟ این سوالی است که جواب حاضر و آماده‌ای برای آن وجود ندارد و باید تلاش کنیم به آن نزدیک شویم.

انتهای پیام/