چرا عصر یخبندان فیلم «خوب» و «بدی» است؟

خبرگزاری تسنیم: حمیدرضا بوالی

1. «عصر یخبندان» یک نمونه قابل توجه از سینمای اجتماعی «به درد بخور» است. فیلم کاملا به روز و معاصر و پر از نشانه های زیستن در حال و هوای این یکی دو سال اخیر جامعه ایران است و این برای یک فیلم اجتماعی، به خصوص در میان انبوه فیلم های بی زمان و مکان امسال جشنواره امتیاز کمی نیست. در عین حال «عصر یخبندان» حد و مرز نزدیک شدن به موضوعات داغ و ملتهب اجتماعی روز را تا پشت دیوار متهم شدن به سوءاستفاده‌گری حفظ کرده است . از طرف دیگر، «عصر یخبندان» ادعاهای بزرگ بزرگ هم ندارد، بلد است که حد و اندازه‌اش را در حد یک فیلم مخاطب‌گرای اجتماعی روز حفظ کند، فلسفه پردازی نمی کند و تئوری های فضایی در مورد زمین و آسمان نمی دهد. اما هیچ کدام از این ها به اهمیت نگاه تروتازه و تحسین برانگیز فیلم به اجتماع جدید ایرانی نیست و «عصر یخبندان» را همین نگاه زنده و سرپا نگه داشته است. کیایی در فیلمش به درستی روی چند مصیبت اجتماعی فراگیر تمرکز می کند، اما به شیوه مد شده این سالهای سینمای اجتماعی ایران راه حل نجات جامعه را تنها در امر تقلیل یافته گفتگو، تساهل و هر چیز بی‌ربط و محافظه کارانه دیگری که نهایتا به چیزی جز یک ژست توخالی منتهی نمی شود نمی‌داند. «عصر یخبندان» بازگشت بزرگی به عصر آرمان‌هاست، تا آنجا که قدمی از آرمان‌های جمعی یک جامعه سالم عقب نمی‌نشیند، آن‌قدر آرمانگراکه که در انتهای مسیرش ، وقتی آدم‌ها اسیر ساختار اجتماعی سفت و سخت نمی‌شوند خود برای برپاداشتن عدالت قیام می‌کنند.

اضافه کنید به اینکه فیلم اسیر دغدغه‌های روانشناختی نیز نمی‌شود، مشکلات بزرگ اجتماعی معاصر جامعه ایرانی را به خصوصیات، ویژگی‌ها و مشکلات روانشناختی و فردی آدم‌ها نسبت نمی‌دهد، از ساختار به شدت طلبکار است و نگاهش به زندگی نیز رویکردی تقدس‌گرا نیست.همه چیز به پای زندگی ذبح نمی‌شود و زندگی به پای «سلامت» قربانی می‌شود.

به این ترتیب ارزش کیایی در فیلم تازه‌اش، ایستادن در برابر نگاه اپیدمی شده سینماگران اجتماعی ایران در پرداخت اجتماع جدید ایران و به ویژه مواجهه با آسیب‌های اجتماعی است. فیلم زنده است و نان «آرمانگرایی‌اش» را می‌خورد.

2. «عصر یخبندان» پیچش‌های به لحاظ سیاسی و اجتماعی قابل‌توجهی دارد، عناصر کلیشه‌ای معمول روایت سینمای ایران از اجتماع در چند جای فیلم با جابه‌جایی مناسبی روبرو می‌شود، اما به جای اینکه خیلی صریح و سریع فیلم را به مرز پایگاه مقاومت برکشیم، باید بینیم که در خلال این جابه‌جایی ها و پیچش‌ها عملا دوباره چه روایتی دنبال می‌شود.دوباره همان داستان قدیمی، مردی که به همسرش نمی رسد و زن خیانت می کند، درنوردیدن اعتیادهای جدید از همه مرزهای تن و روح آدمی و دوباره بهرام رادانی که آن قدر شنیع «بد» است که ما در زندگی روزمره هرگز با او رودررو نخواهیم شد.

و این همان چیزی است که «عصر یخبندان» را تبدیل به فیلم بدی می کند. فیلمی که خیال می کنیم در حال جایگزینی روایت تازه به جای روایت های بی کارکرد و هزاربار گفته شده قبلی سینمای ایران درباره اجتماع است، اما عملا با تکرار دوباره آن با ژست و قالبی جدید، امکان جایگزینی روایتی جدید را به تعویق می اندازد.
این همان ماجرایی است که درباره فیلم «خط ویژه» هم رخ داد. هر دو فیلم در مرز تبدیل به یک فیلم اجتماعی مهم در تاریخی سینمای ایران ایستادند و عقب نشستند. اما چرا این اتفاق، این مقاومت در برابر روایت های قدیمی و جایگزینی آنها با روایتی جدید در فیلم کیائی اتفاق نمی افتد.

کیائی جهان بینی مشخصی ندارد و هر دو فیلم او به شدت در حال رنج بردن از عدم این انسجام جهان‌بینی هستند. هنوز تکلیف او با خودش، دنیا و آدم‌ها مشخص نیست. سوال های بی جواب زیادی هنوز در ذهن او هست که پشتوانه نظری مشخصی برای پاسخگویی به آنها در ذهن او نیست.

این البته اشکال بزرگی نیست.  تکلیف خیلی ها با دنیا و آدم‌ها مشخص نیست. و خیلی ها اساسا نگاهشان به دنیا از یک منطق معنایی واحد برخورد دارنیست، اما این آدم‌ها قرار نیست با فیلم اجتماعی مهم‌شان تاثیری در روند به شدت اخلال شده سینمای ایران بگذارند. شرط ساختن فیلمی که قرار است روایتی جدید را جایگزین ابرروایت هایی تاریخ مصرف گذشته از اجتماع در سینما کند این است که کیائی تکلیفش را با دنیا و آدم‌ها و اجتماع معلوم کند و یک مجموعه منسجم ارزشی برای خودش تعریف کند، در غیر این صورت همان سرنوشتی که امسال روح الله حجازی دچار آن شد در انتظار فیلم بعدی کیائی است.

پی نوشت: فراموش نمی کنیم که این فیلم یکی از معدود موارد به شدت قابل‌توجهی استفاده از نمادها و نشانه ها در فیلم و مهمتر از همه در نام فیلم است. یکی از بهترین عنوان فیلم های این سالها با ارجاعاتی کاملا مرتبط با ساختمان اصلی داستان فیلم. و این هیجان انگیزترین بخش فیلم برای من بود.

انتهای پیام/