به گزارش خبرگزاری تسنیم، آیتالله علیرضا اعرافی، در سال 1338 در شهر میبد واقع در استان یزد متولد شد. پدرش، آیت الله محمد ابراهیم اعرافی از علمای مشهور یزد و از دوستان نزدیک امام خمینی(ره) بود که نقش بهسزایی در بیداری مردم میبد و یزد ایفا کرد. علیرضا اعرافی، پس از اتمام تحصیلات حوزوی به تدریس، تحقیق و تألیف کتب با موضوعات فرهنگی و اسلامیسازی علومانسانی مشغول شد و مؤسسه فرهنگی «اشراق و عرفان» را تأسیس کرد. وی مسؤلیتهای فرهنگی و سیاسی نظیر عضویت در شورای پژوهشهای علمی کشور، ریاست مرکز جهانی علوماسلامی، ریاست پژوهشگاه حوزه و دانشگاه قم و عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی را در کارنامه کاری خود دارد و هماکنون نیز رئیس دانشگاه بینالمللی المصطفی است.
وی که یکی از سه برگزیده جایزه جهانی کنگره علوم اسلامی- انسانی در زمینه تعلیم و تربیت است، در سخنرانی خود با اشاره به اینکه از علم اسلامی تعابیر مختلفی میتوان برداشت نمود، ده تقریر از علوم اسلامی-انسانی را بیان نموده و معتقد است که برای جاری شدن این تقریرها در حوزه و دانشگاه باید تغییر زیرساختی ایجاد شود و آن هم گسترش روششناسی علوم اسلامی-انسانی است. در ادامه سخنرانی حضرت آیت الله اعرافی در مراسم نخستین اعطاء جایزه جهانی علوم انسانی اسلامی به نقل از فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا آمده است:

در باب علوم انسانی-اسلامی مطلب زیاد عنوان شده است و آنچه که من در این جمع فاخر و ارزشمند عرض خواهم کرد مروری بر تئوری ها و نظریههای علوم انسانی- اسلامی و تقریر اجمالی با رویکرد تقریبی از آنها خواهد بود. در بخش دوم اشارهای به پارهای از اقتضائات و ضرورتهای گسترش علوم انسانی- اسلامی خواهم داشت.
محور اول- از میان حدوداً بیست نظریه و تقریر از علم انسانی- اسلامی من در اینجا به طور مختصر و فهرستوار به ده تقریر اشاره میکنم، و پیشاپیش عرض میکنم که از دید بنده این تقریرها و نظریات در تصویر علم انسانی-اسلامی مانعهالجمع نیست. بلکه غالب این تقریرها و تصویرها قابل جمع و ترقی و پیشرفت هستند. این را هم عرض کنم که در برخی از تصویرها به تعریف علم به معنای «ساینس» تحفظ شده و در بعضی از این تعریفها، علم فراتر از مفهوم دوره رنسانس به بعد مورد توجه است.
1- اولین تصویر علم انسانی- اسلامی این است که؛ علمی مبتنی بر مبانی و مبادی دینی که برگرفته از گزاره ی توصیفی در کتاب و سنت و منابع دینی است باشد. در این تصویر پیکره علم مبتنی بر مبانی و مبادی متافیزیکی و بنیادی نگاه اسلامی استوار است. علوم انسانی- اسلامی ما بر یک نگاه توصیفی و مبنایی در هستیشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی استوار است. اولین تعریف علمانسانی دینی این است که ما این مبانی را، ارزششناسی کنیم و سپس ریزه کاریهایی که در حوزه دارند را از معارف، منابع و متون دین برگیریم و به دانشمندی که در صدد تحقیق است ارائه بکنیم. تا در پرتو این مبانی به تحقیق بپردازد. این تصرف دین و گزارههای توصیفی دین در بنیادهای علم است.
2- تقریر دوم این است که علم اسلامی دینی، علمی است که موضوعات مطروحه در کتاب و سنت را در داخل حوزه و در قلمرو خاص به همان شیوه خاص علوم به معنای ساینس بررسی نماید. در معنای دوم، سوژهها و موضوعات را از منابع و متون دین برمیگیریم و به قلمروهای مختلف علومانسانی سفارش میدهیم. وقتی ما حوزه تعلیم و تربیت را بررسی میکنیم میبینیم که در همین حوزه تعلیم و تربیت در منابع و متون دین، شیوهها، اصول، عوامل، موانع و علل فراوانی وجود دارد، این گزارهها به لحاظ موضوعی در قلمرو دانش و تعلیم و تربیت به معنای عام قرار میگیرد. این گزارهها را ما با روش اجتهادی از منابع کتاب و سنت استخراج کرده و آن را دست محقق با همان شیوه تجربی و روشهای متعارف علوم موجود میسپاریم، و میگوییم اینها را بررسی کنید. پس در معنای دوم ما از حوزه مبادی و مبانی به حوزه مسائل آمدیم، مسائل و سوژهها و موضوعات را از منابع و متون دینی برمیگیریم و به علم با همین مفهوم موجود عرضه میکنیم. طبعاً وقتی علم اینها را بررسی میکند این موضوعات را از دین عاریت گرفته و در درون نظم و دیسپلین آن رشته بررسی میکند و بعد این بررسی چه اتفاقاتی رخ خواهد داد، این داستان طولانیای دارد که به گوشههایی از آن اشاره میکنم. برای اینکه وقتی که دانش تعلیم و تربیت یا اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی، یا هر دانش انسانی دیگری این موضوع دینی را بررسی کرد، به نتایجی خواهد رسید. نتایج این بررسی گاهی توافق کلی و گاهی توافق جزئی و گاهی ممکن است تعارض داشته باشد. اینجاست که ما قواعد تطبیق و همسنجی را باید اعمال کنیم. البته این یکی از خلاءهای موجود در دانشهای روششناختی علوم انسانی-اسلامی است که این قواعد را چندان ایضاح و یا توضیح ندادهاند. این را هم باز عرض میکنم در معنای اول دخالت دین در گزارههای توصیفی در زیرساختهای یک علم است. در معنای دوم ورود دین در حوزه مسائل یک علم است.
3- معنای سوم این است که این قصه را ما معکوس کنیم یعنی مسائل تولید شده در دانشهای انسانی، را به کتاب، سنت و منابع دینی عرضه بکنیم و بگوییم روانشناسی و تعلیم و تربیت در فرآیند طبیعی خود به این گزارههای توصیفی و هنجاری رسیده است. این گزارههای توصیفی و هنجاری تولید شده در دانشهای موجود عرضه به کتاب و سنت شود. و براساس آن پیش فرضهایی که ما معتقدیم که در کتاب و سنت گزارههای واقعنما موجود است و گزارههای هنجاری کتاب و سنت هم برپایه ی مصالح و مفاسد مبتنی است؛ این حق دین است که در این گزارههای متولد شده در بستر طبیعی خود داوری بکند و پیرامون آن به بحث و بررسی بپردازد. اینجا معکوس آن قصه قبلی است. اینجا مبداء عزیمت ما علم میباشد که مسائل را از آن وام میگیریم و به دین عرضه میکنیم. در اینجا هم پس از عرضه، تطبیق و مقایسه و سنجش این گزارهها، باز تکرار میشود و نیاز به روششناسی دارد که این سنجش را انجام بدهد.
4- معنای چهارم معنای جدیدی ندارد بلکه جمع میان معنای اول و دوم است. معنای چهارم این است که اگر میگوییم تعلیم و تربیت اسلامی یا روانشناسی اسلامی، از دو طرف این رابطه را برقرار کنیم یعنی یک چارچوب و دیسیپلینی را تنظیم کنیم تا در این چارچوب و منظومه، تعلیم و تربیت از هر دو سوی این رابطه برقرار شده باشد. هم گزارههایی که در قلمرو تعلیم و تربیت در دین است، را بیابیم و در این رشته و دیسیپلین مورد بررسی قرار بدهیم و با اعمال آن قواعد سنجش بنمایم و بالعکس اینکه مسائل موجود را در دین، منابع و متون دینی عرضه بکنیم. تا این چهار معنا که معنای چهارم ترکیبی از یک و دو بود تحقق یابد. همانطور که ملاحظه کردید در معنای اول هدف ورود دین در زیرساختهای علم است اما در بقیه معانی ورود و ارتباط در لایه و سطح مسائل و موضوعات است.
5- معنای پنجم آن است که ما از مفهوم متعارف رایج علم به معنای ساینس، با آن تعاریفی که از آن مطلع هستید فاصله بگیریم و بگوییم علوم انسانی-اسلامی، علمی است که در روش توسعه پیدا کرده، یعنی کارهای تطبیقی از نوعی که در معانی دوم و سوم انجام میشد کارهای جانبی و انضمامی به علم نباشد، بلکه باید بیاییم و ادعا کنیم چه کسی گفته که علم واقعنما و حتماً باید بریک روش خاص استوار باشد. علم میتواند چند روشی باشد و از چند پارادایم تکروشی که مبنای این واژگان جدید است بیرون برویم و بگوییم که علوم انسانی-اسلامی حاوی گزارههایی است که در زمینهی علوم انسانی با روشهایی که فراتر از روشهای تجربی است. در حقیقت این روشهای اجتهادی و وحیانی را در متن علم قرار دهیم.

این پنج معنا که بعضی از آنها از ترکیب چند معنا و دخالت دین در حوزهی مبانی، مسائل یا روشها است، در یکی از این سه حلقه و محور، دین دخالت و ورود پیدا میکند. البته مفروض است که ما مبانی و مبادی در دینشناسی قائل هستیم و به دین این حق را میدهیم که این ورود را انجام بدهد. لااقل برای متدینان آن دین این ورود ضرورت دارد و برای دیگران هم حتماً فوایدی را در بر خواهد داشت. اما از تعاریف بعدی در علوم انسانی-اسلامی یک مقدار از شاکلهی اصلی علم فاصله میگیرد. و در عین حال آنها مهم هستند و بهخصوص حوزهها و مراکز علمی نمیتوانند از آنها شانه خالی کنند.
6- معنای ششم آن است که علم انسانی در خدمت اغراض و غایات دینی قرار بگیرد. در اینجا تلاقی علم انسانی با دین در لایه فوقانی و لایههای عارضی و ثانوی است. آنچه در تبلیغ و ارتباطات وجود دارد یا در تعلیم و تربیت و یا در روانشناسی، همان را در خدمت اغراض دینی قرار دهیم. مثل اینکه الان روانشناسی یا تبلیغ و ارتباطات در خدمت اقتصاد و تجارت قرار میگیرد. ما بیاییم همینها را بازسازی، و در خدمت غایات و اغراض دینی قرار دهیم. درواقع در اینجا دین در اغراض و غایت ثانوی علم دخالت کرده است. که گاهی در رئوس ثمانیه به این (اغراض ٍثانویه)، فائده گفته میشود. در این قسمت است که دین دخالت میکند و سامانهای از دین پیدا میشود که در خدمت آن اهداف، ترویج و پیادهسازی دین در حوزههای مختلف دین است. گاهی برای دفاع و تأئید از دین است و گاهی برای ترویج، تبلیغ و پیادهسازی. ولی دستکاری در ذات علم نمیکنیم و ذات علم را گرفته و برای دستیابی به اغراض و فواید دستکاری در عارضه ی اولیه و ثانوی دین میکنیم.
7- علم اسلامی دینی یعنی اینکه استلزامات اندیشه و معارف دینی را در یک حوزه و قلمرو استشکاف بکند و توضیح این مسئله این است که اندیشهی دینی ما در حوزهی مسائل اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بخشی از این اندیشهی دینی و مطابق آن چیزی است که در متن دین ورود پیدا کرده است. اما همین مدلهای دینی اگر بخواهد در زندگی جاری سریان پیدا کند، باید یک سری مدلها برای آن ساخته شود. حال اگر ما از علوم انسانی جلوتر برویم در علوم معماری هم همینطور است. ما در در فقه و اندیشهی دینی روابط اجتماعی و خانوادگیمان یک سری مدلهایی داریم، این مبانی اصول و ضوابط دینی یک نوع اقتضائاتی در نوع معماری و یا فناوری دارد، استخراج اینکه این اندیشه و اغراض دینی مستلزم چه مدلهای نرمافزاری یا سختافزاری در حوزهی هنر و فناوری و یا سبکهای زندگی خانوادگی، فردی و روابط اجتماعی و امثال ذلک هست، ضرورت دارد. چون سبکهای زندگی که عنوان میشوند بر دو قسم است. یک، سبکهای اولیه که در متن دین آمده است و بخشی از آن در کتاب شریف مفاتیح الحیاه حضرت استاد جوادی آملی آمده است. (و) بخشهایی از سبکهای زندگی را داریم که بهطور مستقیم در متون دینی نیامده است. بلکه استلزامات آن راهنماییهای دین است. ما در همهی حوزههای علوم انسانی اعم از اقتصاد، سیاست، جامعهشناسی، روانشناسی و تعلیم و تربیت باید کاری انجام بدهیم به جز کارهای قبلی، و آن کار این است که سبکهای دینی متناسب با آن قلمروهای علم انسانی را از قلمروهای خاص مبادی، مبانی و معارف دینی استخراج کنیم و این کار خود مقولهی مهم و البته کمتر کار شدهای است که در علوم اسلامی-انسانی کمتر به آن پرداخته شده است. باز اینجا ما با چه منطق، ابزار، روشها و شاخصهایی میتوانیم الگوها، مدلها و سبکهای غیر تصریح شده در متون دینی، مستخرج از آنها و یا متناسب با آنها را استخراج و عرضه کنیم اعتبار و روایی اینها و شیوههای استخراج اینها، موضوع حساس و بسیار مهمی است که بایستی به این پرداخته شود.
8- یک معنای هشتمی هم وجود دارد که خیلی مهم نیست که بگوییم علم انسانی دینی یعنی علمی که توسط مسلمانان درست شده است یا در جامعهی اسلامی تولید شده است، صرف این خیلی مهم نیست مگر اینکه برگردد به یکی از آن بحثهای قبلی، و گاهی هم که علم اسلامی یا دینی گفته میشود از این باب است شبیه فلسفهی اسلامی که گاهی گفته میشود.
9- در رویکرد نهم، علم آمیخته با رویکرد الهی در همهی زمینهها و موضوعات بوده و علمی است که به فعل الهی میپردازد که این باید در جای خود بحث بشود.
10-رویکرد آخر هم علمی است که با قصد قربت انجام میگیرد. بقیهی موارد را من ورود نمیکنم و فکر میکنم از حدود بیست تقریر، این ده تصویر و بهخصوص آن هفت تصویر اول خیلی مهم است و کموبیش جامعهی علمی حوزوی و دانشگاهی ما به آن پرداخته است. اما هنوز در سطوح اولیه و لایههای روئین، هستیم.
من میخواهم یک اشارهای به بخش دوم بحثم داشته باشم. اگر بخواهیم علوم انسانی با این رویکردهای حداقل هفتگانه تولد و رشد پیدا کند، مستلزم این است که هم در حوزه و هم در دانشگاه یک اتفاقات زیرساختی رخ بدهد. من بعضی از استلزامات زیرساختی حوزوی را در اینجا ذکر میکنم کار به الان ندارم چون مجال بحث نیست؛ با توجه به اینکه الان بدنهی حوزه و متفکرین و متعمقین سنتی حوزه در مبانی فلسفی، کلامی، فقهی و اصولی ما با این مباحث تا حد زیادی فاصله دارند. همانطور که این گفتمان بهدرستی هنوز در دانشگاه تثبیت نشده است. با توجه به این من فکر میکنم باید یک اتفاقاتی در حوزه بیافتد و آن هم گسترش روششناس اسلامی-انسانی است. این روششناسی که از زیباترین و عمیقترین روشهای تحقیق در دنیا به حساب میآید همانطور که الان در علوم فقه ما متجسد است.
روزی یکی از دوستان پانزده سال قبل در تعلیم و تربیت یک مقالهای نوشت داد به ما و مطالعه که کردیم گفتم بیست جای این مقاله ده صفحهای با بیست بحث اصولی و احیاناً فلسفی ارتباط دارد. خیلی برای آن عزیزمان شگفتآور بود. واقعیت مسئله این است که ما روششناسی عمیق و غنی داریم اما این روششناسی به رغم عمق و قوت به تمام تصویرهایی که میگوییم قد نمیدهد یعنی در علم اصول ما باید یک تحولاتی رخ بدهد که نوع این تحولات را من در بعضی از این مصاحبهها عرض کردم هم در روششناسی توصیفیات ما و هم در روششناسی تجویزیات ما باید خیلی متحول بشود و رشد پیدا بکند من برخلاف خیلی از افراد که علم اصول را متورم میدانند اصلاً علم اصول را متورم نمیدانم، بلکه همهی اینها را لازم دانسته و فکر میکنم چیزهای دیگری لازم است تا به این تقریرهای ده گانه ناظر بشود.
دوم اینکه ما فلسفههای مضاف را با استناد به منابع دینی و روش اجتهادی پایهریزی بکنیم الان هم این کمتر کار شده. بنده به این فکرم که در همین روزها یک کار فقه تربیتی را که پانزده سال قبل شروع شد شبیه آن کار اجتهادی به شکل درس خارج در بحث فلسفهی تربیت راهاندازی بکنم این نوع کارها وجود ندارد و اگر هم باشد، نیمه سطحی است.
سه: امتدادات فلسفهی اسلامی در حوزههای علوم انسانی استخراج بشود که این هم به یک معنای دیگری از فلسفهی مضاف است.
چهارم اینکه اگر فقه ما بخواهد جوابگوی تحول در علوم انسانی باشد و آن تصویرها علیالخصوص آن تصویرهای هفتگانه را بخواهد پاسخگو باشد نیاز به تصویبهای جدید و پایهریزی ابواب نو دارد. ابوابی که با روش صاحب جواهر و اجتهادی پایهریزی بشود هرچند در حوزهی فقه تربیت تلاش خیلی کمی که مبذول شده است. ولی من فکر میکنم هفت یا هشت فقه نو با همین روش اجتهادی و متناسب و متناظر با رشتههای امروز پایهریزی بشود که من هفت یا هشت تا را نوشته بودم که الان مجالی نیست و پنجم، تحقیقات تجربی است که ما در مدلهای 2،3،4 و مدل 7، نیاز به تحقیقات تجربی داریم با استفاده از بدنهی متفکرین و اندیشمندان حوزه. همینطور تفسیر موضوعی بسیار مهم است که با روش بسیار مهم مرحوم شهید صدر و پارهای از استلزامات دیگر که من غمض عین میکنم از این نکات به جهت اینکه از وقت عبور نکنیم.
و آخر دعوانا الحمدالله ربالعالمین و صلوات الله علی محمد و اله الطیبین و الطاهرین
انتهای پیام/