بخشی از اصلاح‌طلبان مثل نهضت آزادی شده‌اند


خبرگزاری تسنیم: پرویز امینی معتقد است که اصلاح طلبان در نقش آپاندیس دولت هستند.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، پرویز امینی معتقد است که اصلاح طلبان در نقش آپاندیس دولت هستند.

برای فهم کمی بنیادی‌تر از جریان اصلاحات که تا حدود قابل‌‌توجهی مناسبات و رفتارهای سیاسی آنها را عمیق‌تر توضیح دهد، به چه مسائلی باید توجه کرد؟

به نظرم «گسست از سنت» مبنایی‌ترین مساله در جریانی است که امروز به نام اصلاحات شناخته می‌شود. البته در بحث از سنت، منظورم سنت به معنای «تفکر» است که در برابر اندیشه «مدرن» قرار دارد که البته با خود لوازم و پیامدهایی در سبک زندگی اجتماعی و سلوک سیاسی دارد.

تمایز بنیادین این دو نگاه در اینجاست که در چارچوب سنت، ما «مرجعیتی» بیرون از انسان را برای انتخاب ارزش‌ها و تنظیم زندگی سیاسی و اجتماعی می‌پذیریم اما در فضای مدرن، هرگونه مرجعیتی برای انتخاب‌ها و اولویت‌های انسان نفی می‌شود و همه چیز «سوبژکتیو» می‌شود و به خود انسان ارجاع می‌یابد و قائم به آن می‌شود.

انقلاب اسلامی، یک انقلاب در چارچوب اندیشه «سنت» است و به قول فوکو انقلابی «به نام خدا» است و نظم سیاسی برآمده از آن نیز در همین چارچوب صورت‌بندی شده است. به همین علت، اصل چهارم قانون اساسی که می‌گوید «تمامی ‌قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر‌اساس موازین اسلامی باشد»، بر عموم اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است.

در این سال‌ها جریان اصلاحات در چه جغرافیایی از سنت و مدرنیته خود را تعریف کرده است؟

جریان اصلاحات امروز و موصوف به چپ یا خط‌امام در گذشته، در دهه نخست انقلاب اسلامی خود را در چارچوب همین تفکر تعریف می‌کرد و به همین دلیل بیشترین مرزبندی‌ها را با جناح‌های مدرنیست‌ها مثل جبهه ملی و نهضت آزادی و... داشت. مقاله سه‌گانه خاتمی در روزنامه کیهان در مهرماه سال 60 علیه بازرگان و مخالفت با نهضت آزادی برای فعالیت سیاسی از این مصادیق‌اند. اما جریان اصلاحات هم به دلایل جامعه‌شناختی، هم سیاسی و نیز معرفتی دچار این گسست از سنت شده است.

استفاده از تعبیر «روشنفکری دینی» در این جریان از همین مساله حکایت دارد؟

عنوان «روشنفکری دینی» که این جریان علاقمند بود خود را با این عنوان معرفی کند، چهره برزخی اصلاحات در میانه قبول سنت یا تمکین به تفکر مدرن است که تلاش می‌کرد سنت را در چارچوب تفکر مدرن بازسازی کند و به‌هر شکل ممکن خود را درون سنت حفظ کند اما باید گفت این تلاش ناکام ماند و شرایطی مانند سال‌های بعد از دوم خرداد 76 فضایی را به‌وجود آورد که آنها تلقی از جامعه پیدا کردند که زمانه برای عبور از سنت فراهم است. شعار عبور از جمهوری اسلامی، در واقع شعار گسست از سنت بود. به تبع این گسست، از نهادهایی مثل مسجد، روحانیت، هیات‌های مذهبی و ایامی‌ مثل محرم و.. و بدنه‌های اجتماعی متشرع که نهادها و نمادهای سنت هستند نیز گسست پیدا کردند.

این گسست از سنت چه پیامدهای مهمی‌ در مناسبات سیاسی و پایگاه اجتماعی آنها داشته است؟

یکی از پیامدهای آن این بود که آنها را دچار پارادوکس «در» نظام یا «بر» نظام کرد. از یک سو به دلیل سابقه و نیز تقاضا برای حضور در قدرت، باید فضای «درون گفتمانی» جمهوری اسلامی را در پیش می‌گرفتند و از سوی دیگر به دلیل «گسست از سنت» به لحاظ معرفتی، سیاسی و اجتماعی به موضع «برون گفتمانی» می‌غلتیدند. حتی در دوره دوم خرداد که این جریان بر قوه مجریه، قوه‌قانونگذاری و نیز شوراها و شهرداری‌های کل کشور حاکم بود، در مقام یک اپوزیسیون سخن می‌گفت و عمل می‌کرد. چهره نمادین این دو چهر‌‌‌گی سیاسی(توامان پوزیسیون و اپوزیسیون) خاتمی بود که هم در نظام و هم بر نظام بود که به نماد «نه این و نه آن و هم این و هم آن» شهره شد. از یک طرف شعار جامعه مدنی می‌داد و از طرف دیگر می‌گفت جامعه مدنی مورد نظر او ریشه در مدینه‌النبی دارد.

در سال‌های بعد از دوم خرداد 76، روند گسست از سنت در جریان اصلاحات چگونه طی شد؟

به مرور در سال‌های بعد از دوم خرداد، روند گسست از سنت در این جریان عمدتا شتابناک تداوم دارد. نامزدی معین در انتخابات سال 84 ریاست‌جمهوری که در شعارها و عمل رادیکال‌تر از خاتمی در اصلاحات شناخته می‌شد، یعنی تقویت بیشتر موضع «بر» نظام اصلاحات و گسست بیشتر از سنت است.

شکست سنگین معین در این انتخابات، در تلقی آنها از شرایط جامعه برای قبول سکولاریزم ‌تردید اساسی افکند و آنها را در عمل محتاط‌تر کرد. «تاملات راهبردی حزب مشارکت» که محصول یک دوره مطالعه و بحث پنج‌ساله این مجموعه است که تابلوی اصلی جریان اصلاحات را در دست داشت، در مهرماه سال 87 نهایی شده است که «گذار از جمهوری اسلامی» به صراحت در آن طرح شده است. به‌طور طبیعی این فضای ژلاتینی فکری و سیاسی اصلاحات قابل تداوم نیست. به همین دلیل این جریان و حتی چهره‌ای مثل خاتمی نیز نتوانست شرایط سال 88 را تاب بیاورد و ناگزیر اصلاحات را در موضع اپوزیسیون «فریز» کردند. این موضع با تحریم انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی بیشتر تثبیت شد. اما مشارکت 65 درصدی مردم در این انتخابات که آنها مشارکت 30 درصدی را برای آن انتظار می‌کشیدند، مجددا آنها را به تامل و بازخوانی تلقی‌ها و برداشت‌های آنها از جامعه فراخواند.

فکر می‌کنید این تاملات چه نتایجی داشت و چه تغییری در مناسبات سیاسی آنها به‌وجود آورد؟

فکر کنم این تامل آنها را به موضعی نزدیک کرد که پیش‌تر نهضت آزادی در دوره‌ای به آن رسید. نهضت آزادی از یک سو با نظم فکری و سیاسی جمهوری اسلامی مخالف بود و از سوی دیگر ناتوان در تغییر آن نظم بود. بنابراین با اینکه در مقاطعی انتخابات را تحریم می‌کرد از مقطعی بعدا از این موضع فاصله گرفت و به‌دنبال دخالت و تاثیرگذاری بر فرآیند انتخابات افتاد. به‌طور طبیعی جریان اصلاحات بعد از سال 88 و نیز تحریم انتخابات مجلس نهم در سال 90 و پیش‌‌شرط‌هایی که برای حضور در انتخابات گذاشته بود، نباید در انتخابات سال 92 ریاست‌جمهوری شرکت می‌کرد اما واقعیت‌های جامعه خصوصا آخرین آنها یعنی مشارکت 65 درصدی مردم در اولین انتخابات بعد از سال 88 در سال 90 آنها را در موضعی قرار داد که حاضر شدند پشت سر کسی قرار بگیرند که با فضای فکری و خواسته‌های سیاسی آنها مبنی بر گذار از جمهوری اسلامی فراوان فاصله داشت. آنها بعد از دوم خرداد، پروژه ما‌بعد هاشمی و خاتمی و مابعد جمهوری اسلامی و مابعد هر‌گونه حاکمیت دینی و اسلامی را پیش می‌بردند اما بعد از یکی، دو دهه به فضای ماقبل‌ هاشمی(روحانی) رجعت کردند.

این رجعت در چه چیزی بنیان دارد؟

این روحیه پراگماتیستی حاد نتیجه تعارض موضع نظری گسست از سنت(سکولاریزم) آنها و قوی بودن سنت در فضای اجتماعی ایران است که قادر است اجتماعات بزرگی مثل راهپیمایی میلیونی اربعین امسال یا راهپیمایی چند میلیونی هرساله 22 بهمن یا 9 دی 88 را رقم بزند.

این گسست از سنت(سکولاریزم) و موضع اپوزسیونی در قبال حاکمیت، چه تغییری در گفتمان سیاسی این جریان ایجاد کرده است؟

به‌طور خلاصه فهم گفتمان‌ها ناظر به این مساله است که چه دال‌هایی را فرا می‌خوانند و چه دال‌هایی را طرد می‌کنند. جریان اصلاحات در دوران پیوند با سنت و داشتن موضع پوزیسیون در برابر جمهوری اسلامی، دال‌های «عدالت و مخالفت با تبعیض و فقر و فساد» و «استقلال و مبارزه با استکبار جهانی» را فراخوانده بود و در برابر دالی مثل آزادی حتی در عرصه اقتصادی ناشکیبا بود. شیفت فکری و سیاسی اصلاحات از دهه هفتاد و هشتاد به شیفت فضای گفتمانی آنها در سپهر سیاست نیز منجر شده است. آنها دال «آزادی» و «همگرایی با غرب» را فرامی‌خوانند و «استقلال» و «عدالت» را طرد می‌کنند.

با این اوصاف اصلاح‌طلبان امروز چه تفاوتی با اصلاح‌طلبان سال 88 و 76 دارند؟ درباره رفتار شناسایی آنها در شیفت به حسن روحانی در آن مقطع چه می‌توان گفت؟

در حال حاضر بخش عمده‌ای از اصلاحات جایگزین نهضت آزادی دهه هفتاد و هشتاد شده است که از یک طرف نظم و الگویی مثل جمهوری اسلامی را نمی‌خواهد و مطابق تجربه سال 88 نیز نمی‌تواند بر نظم سیاسی جمهوری اسلامی فائق بیاید و از طرف دیگر به این جمع‌بندی رسیده که مشارکت با واسطه(حمایت از روحانی) از تحریم انتخابات مثل انتخابات مجلس نهم بهتر است.

حسن روحانی رئیس‌جمهور مطلوب اصلاح‌طلبان نبود. طبعا خود حسن روحانی نیز این مساله را می‌دانست، با بررسی هویت‌شناسی حسن روحانی بفرمایید چه عاملی موجب شد او هم متقابلا به اصلاح‌طلبان متمایل شود؟

روحانی و هاشمی گفتمانی را به نام «توسعه‌‌گرایی اقتصادی» نمایندگی می‌کنند که مساله‌ای به نام آزادی یا دموکراسی مثل دوره هشت سال سازندگی بعد از جنگ، برایش مطرح نیست. به لحاظ تجربی نیز توسعه اقتصادی چه در تجربه غربی‌اش و چه در تجربه‌ای غیر‌غربی مثل چین با اقتدارگرایی توام بوده تا با دموکراسی و آزادی. اساسا بخشی از جذابیت شعار آزادی در دوم خرداد، واکنش به اقتدارگرایی دوره سازندگی بود.

در تنازعاتی که در کشور درباره آزادی وجود داشته، دست‌کم این است که هیچ وقت جناب روحانی ظرفیتی برای دفاع از آزادی نداشته است بلکه اساسا در این نزاع موضوعیت نداشته است. اما در سال آخر 79 و اوایل 80 که دوره اوج شعار آزادی است، جناب روحانی فرمایشی دارند که نشان می‌دهد ارادت چندانی به آزادی ندارند. یک بخش این است که حتی مطابق تجربه غربی‌ها(لیبرالیسم) تعطیلی و محاکمه مطبوعات را حداقلی و تعطیلی کل فعالیت سیاسی صاحبان آن نشریه را مجاز می‌دانند. در فراز دیگری از صحبت، وجود تضارب آراء را برای جامعه ما حتی در سال 80 زود می‌دانند و معتقدند این یعنی بچه 10 تا 12 ساله را وارد کلاس دکترا کردن است.اما آنچه روحانی را به اصلاح‌طلبان متمایل کرد، ضعف پایگاه اجتماعی خصوصا پایگاه اجتماعی با‌دوام وی است که جناح تکنوکرات و بوروکرات همواره در کشور ما از آن رنج برده است.

اصلاح‌طلبان اکنون چه نسبتی با حسن روحانی دارند؟ اگر بنا‌بر تحلیل شرایط دو سال گذشته باشد اصلاح‌طلبان در جناح خود دقیقا موتلف هستند یا متحد؟

بنا بر توضیحاتی که عرض شد، اصلاح‌طلبان دارای محدودیت عمل سیاسی‌اند و حضورشان در عرصه سیاسی کمتر امکان دارد به صورت مستقیم انجام شود و رجوع آنها به حسن روحانی نتیجه بازاندیشی در جزمیت‌های ایدئولوژیک پیشین و قرار گرفتن در یک فضای پراگماتیستی است.

اصلاح‌طلبان در ائتلاف با ضلع ‌هاشمی-روحانی در موضع ضعیف‌تری از آنها هستند و همانطور که بارها گفته‌ام در حکم آپاندیس دولتند.

اصلاح‌طلبان باورشان این است که ریاست‌جمهوری حسن روحانی در واقع حاصل از رای عاریه‌ای است که از سوی آنان به حسن روحانی به استقراض داده شد. شما چه نگاهی به این مساله دارید؟ چه میزانی از بدنه اجتماعی حسن روحانی متعلق به اصلاح‌طلبان است؟

اینکه اصلاح‌طلبان در پیروزی روحانی موثر بودند، شکی نیست اما این تاثیر همچنانی که نباید نادیده گرفته شود، نباید اغراق‌آمیز باشد. به‌هرحال آرای روحانی از چند آبشخور تغذیه می‌شد. یکی مخالفان وضع موجود بودند که اتفاقا بیشترین تعداد و غیر سیاسی‌ترین آراء است. همان آرایی که در سال 76 به خاتمی و در سال 84 به احمدی‌نژاد و در سال 92 به روحانی به‌عنوان مهمترین نماد «مخالفان وضع موجود» داده شد. بخشی از آراء متعلق به سیاست‌‌ورزی خود روحانی بود که اساسا وی را از سایر نامزدها متمایز کرد. بخشی از آراء ناشی از حمایت هاشمی بود و بخشی از آراء هم متاثر از خاتمی در درجه اول و بعد مجموعه اصلاح‌طلبان بود. همه اینها با هم یک رای 50درصد و اندی را رقم زدند که نشان می‌دهد نباید در نقش‌آفرینی اصلاح‌طلبان در پیروزی روحانی اغراق کرد.

در مجموع فکر می‌کنید آیا اصلاح‌طلبان می‌توانند از کنار این سرمایه اجتماعی و گفتمان و تاکتیکی که برگزیدند کرسی‌های قابل شمارشی را از پارلمان دهم در اختیار بگیرند؟

در انتخابات مجلس دهم ضلع ‌هاشمی-روحانی نسبت به جناح اصلاح‌طلب، دست بالا را دارد. بنابراین نمی‌توانند انتظارات حداکثری از کسب کرسی‌های مجلس دهم داشته باشند.

اخیرا به‌وضوح دیده می‌شود اصلاح‌طلبان فرش قرمز خوش رنگی برای محمود احمدی‌نژاد پهن کردند و با صدای بلند او را تشویق به کاندیداتوری و اکت سیاسی می‌کنند. این پدیده را چگونه تفسیر می‌کنید؟

اگر واقعا چنین تمایلی داشته باشند (که به نظر من ندارند)، باید از عقل سیاسی آنها تعجب کرد. آنها احمدی‌نژاد را به این دلیل، گسترده طرح می‌کنند که بتوانند با ایجاد فوبیای احمدی‌نژاد (احمدی‌نژاد‌هراسی)، شرایطی را به‌وجود بیاورند که در صورت ناکارآمدی دولت یازدهم، مردم بین بد و بدتر، آنها را مجددا انتخاب کنند. از طرف دیگر به این مساله دلبسته‌اند که حضور مجدد احمدی‌نژاد در سطح اول سیاسی کشور با محدودیت‌هایی روبه‌روست که این موضوع را منتفی می‌کند و آنها با خیال راحت می‌توانند از ظرفیت منفی احمدی‌نژاد استفاده کنند و هزینه‌ای نیز نپردازند.

آیا می‌توانیم به این فکر کنیم که اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 96 به کاندیدایی غیر از حسن روحانی فکر کنند؟

منتفی نمی‌دانم ولی احتمالش ضعیف است.

پرونده هسته‌ای تا چه میزان در تعیین سرنوشت اصلاح‌طلبان موثر است؟ آیا رسیدن به توافق احتمالی موجب خواهد شد که آنها دست بالا را در سیاست ایران داشته باشند؟ اگر چنین توافقی حاصل شود روابط آنها را با دولت مستحکم‌تر خواهد شد یا زمینه عبور از روحانی فراهم می‌شود؟

بیش از اصلاح‌طلبان بر سرنوشت دولت یازدهم موثر است و عواید سیاسی آن در سبد دولت ریخته خواهد شد و اتفاقا استقلال دولت و روحانی را از اصلاح‌طلبان بیشتر خواهد کرد.

به‌عنوان سوال پایانی از تجربه گفتمان آزادی در جریان اصلاحات چه ارزیابی دارید؟ برخی معتقدند که اصلاح‌طلبان به گفتمان خود وفادار نبودند؟

نکته مهمی که تمایل دارم بر آن تاکید کنم این است که جریان اصلاحات در موضع گسست از سنت است، اما چندان پیوستی در عمل به فضای مدرن پیدا نکرده است. بنابراین جریان اصلاحات «آزادی» را در موضع شعار و بیان خیلی پردامنه و گسترده طرح می‌کرد و می‌کند، اما در عمل به آن، دچار تعارض‌های سخت است. چرا‌که آنها در ادبیات و افکار تغییر کرده‌اند اما به لحاظ شخصیتی همان چهره‌هایی هستند که در برابر آزادی نابردبار بودند. مثلا در دوره حاکمیت آنها و به‌دست آنها شورای شهر اول شهر تهران که با رای و نظر مردم انتخاب شده بودند، منحل شد. این اولین بار است که یک نهاد منتخب مردم به دست حاکمیت منحل شده است. یکی از شعارهای اصلاحات که از زبان خاتمی نیز بیان می‌شد، «زنده باد مخالف من» است اما تا مادامی ‌که در قدرت بودند حتی یک جلسه گفت‌وگو با مخالفان نداشتند و با انتخاب احمدی‌نژاد از سوی شورای شهر منتخب مردم به‌عنوان شهردار تهران، سنت چندین ساله حضور شهردار کلانشهر تهران در هیات دولت را منتفی کردند. یا ماجرای حضور خاتمی در دانشگاه تهران که مخالفت با وی با ادبیات تندی مانند «کاری نکنید که بگویم بیرونتان کنند، آدم باشید» روبه‌رو شد. در هیچ یک از انتخابات‌هایی که طی 10 سال تا سال 92 واگذار کردند، شکست را نپذیرفتند و دائما دلایل دیگری برای شکست خود طرح کردند مثل ماجرای تقلب در سال 88 که البته امروز دیگر چهره‌های اصلی این جریان مثل خاتمی چنین مدعایی ندارند اگرچه حاضر نیستند این حرف را علنی بگویند. اگر دموکراسی در شخصیت آنها رسوب کرده بود، اتفاقات سال 88 رخ نمی‌داد. به‌خاطر دموکراسی هم که شده بود نباید «خشونت خیابانی» را جایگزین «صندوق رای» می‌کردند. هنوز هم این جریان در سطح رسانه و فضای آکادمیک، یک جریان مونولوگ است و تعداد کسانی که تحمل «دگر» خود را داشته باشند، محدود است.

منبع:مثلث

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

بازگشت به صفحه سایر رسانه ها