به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شب شعر اردیبهشتی مینودری شب گذشته، 28 اریبهشت ماه، در حاشیه سیزدهمین جشنواره شعر و داستان سوره ده در قزوین برگزار شد.
محمود حبیبی کسبی که اجرای این برنامه را برعهده داشت، ابتدا از مهران حسینی از شاعران استان قزوین دعوت کرد تا چراغ اول شب شعر را روشن کند که او هم دو غزل خواند:
میشوی از زندگی بیزار از یک جا به بعد
تکیه گاهت میشود دیوار از یک جا به بعد
مینشینی گوشهای خلوت به دور از قیل و قال
با کسی دیگر نداری کار از یک جا به بعد
فکر کن آن منطقالطیری که پیدا کردهای
گم میشود در قوطی عطاری دگر...
شعر بعدی این شاعر غزلی عاشقانه بود با این مضمون:
تو همچنان سد تفاهم میشوی یا نه
در فکر اینم مال مردم میشوی یا نه
ای شب شمار کم کم از یاد رفتنها
در ذهن تاریکم تجسم میشوی یا نه
طاووس بودی و برایم دم درآوردی
حالا بماند اینکه کژدم میشوی یا نه...
بهرامیان که از شاعران پیشکسوتتر جمع بود، کار خود را با ارائه دو غزل آغاز کرد که هر دو سروده با تشویق حضار همراه بود. سروده نخست او که درباره خلیج فارس بود، شاعر با تشبیهات زیبا به این مقوله پرداخت:
امشب سرپا شورم و حالم تماشایی است
انگار جشنی در تنم در حال برپایی است
سر میکشم ته استکان ماه را تا گیج
گم میشوم در هر چه ناپیدا و پیدایی است
...
ایران من زیباست با تاج خزر اما
اما با شال آبی خلیج فارس غوغایی است
شعر بعدی این شاعر غزل بود:
آمد درست زیر شبستان گل نشست
در بین آن جماعت مغرور شب پرست
یک تکه آفتاب نه یک تکه از بهشت
حالا درست پشت سر من نشسته است
حمیدرضا کامرانی از گیلان شاعر دیگری بود که دور خوانش اشعار به او افتاد:
من خدایی شدم که بنده نداشت
که دلیلی برای خنده نداشت
آسمانی که یک پرنده نداشت
جنگ من با خودم برنده نداشت
ملیحه سادات قاضی اولین بانوی شاعر بود که دو شعر سپید با مضمون دفاع مقدس ارائه کرد:
ته مانده چای یک سربازم
که خمپارهها نگذاشتند
آن را تا ته ته بنوشد ... حالا
در عصرهای دلتنگی
که عطر چای میپیچد
نه جنگی هست
نه سربازی
که منتظرم باشد
امان الله میرزایی از مشهد شاعر دیگری بود که به قرائت اشعارش دعوت شد. او نیز شعری با مضمون مقاومت و پایداری خواند که البته موضوعی جدیدتر داشت؛ موضوعی که در آن یک زن افغانستانی در جنگ با روس و دیگر جنگها دستمایه مضمون این شاعر قرار گرفته است:
همسرم بلوغ شاخههای زیتون است
شکوفه به در سالهای نه چندان دور...
امیر خانپرور دو شعر سپید برای الهام اسلامی و غلامرضا بروسان خواند:
در کودکی نام گلهای وحشی را به خاطر سپردی
در نوجوانی به خاطرت استکانهای زیادی بهم خورد
و نفسهای آخرت هم به لوکوموتیوهای در برف دلگرمی میداد...
فائزه زرافشان شاعر بعدی بود که توسط کسبی برای خواندن شعر دعوت شد و غزلی عاشقانه خواند:
من دلم تنگ است، حال لحظههایم خوب نیست
هیچ چیزی بدتر از این حس نامطلوب نیست
شعر وقتی تو نخوانی به چه درد من میخورد
تاجری هستم که کالاهای او مطلوب نیست
سعید بیابانکی دبیر هنری جشنواره برای شعر خوانی دعوت شد که حضورش بر روی سن با تشویق حضار همراه بود. بیابانکی سخنش را با یک دو بیتی درباره قزوین که فی البداهه در همین مجلس گفته بود، آغاز کرد:
هم قصه مپرس از کجا امدهایم
امشب که به باغ دلگشا امدهایم
باید که به پاس واژه از جا برخاست
امشب که به شهر دهخدا امدهایم
این شعر با تشویق حضار همراه شد و او سخنش را با غزلی ادامه داد. البته در همین جلسه اعلام شد که اگر کسی شعری برای قزوین بگوید تجلیل خواهد شد.
در آرزوی رؤیت ماه تمامی
شامی به صبحی میبرم صبحی به شامی
هر شب به قصد توبه کردن مینخوردن
جامی به سنگی میزنم سنگی به جامی...
بیابانکی شعر بعدیاش را به شهید علی رفیعی تقدیم کرد، شهیدی که اصالتاً قزوینی بود و در چند جلسه شعرخوانی رهبر انقلاب نیز حضور داشت:
دور تا دور حوض خانه ما پوکههای گلوله گل داده است
پوکههای گلوله را آری، پدر از آسمان فرستاده است
عید آن سال هر چه گلدان بود گل نداد و گلوله باران شد
پدرم رفت و بعد هشت بهار پوکههای گلوگه گلدان شد ...
ابوالفضل حسنیان شاعر بعدی بود که یک غزل خواند و این چنین شروع میشد:
من با دو تار حاج قربان کوک هستم
تو با صدای بوق آدم آهنیها
دنیای من مثل کویر خشک سمنان
دنیای تو دریایی از تردامنیها
کمال شفیعی مسئول امور استانهای دفتر آفریینشهای ادبی حوزه هنری شاعر بعدی بود که برای شعرخوانی دعوت شد و شعر سپید کوتاهی خواند.
محمدحسین ابوترابی شاعر قزوینی، نفیسه سادات موسوی و حسن خسروی وقار از قم شعرهای پایانی این شب شعر را قرائت کردند.
شعر ابوترابی که شعر آیینی بود حسن ختام این مجلس شد:
این شهر که بیکبوتر و گنبد نیست
هر کس که به آن پناه آورده رد نیست
گلدسته حضرت رضا را دارد
قزوین به همین سبب کم از مشهد نیست
انتهای پیام/