ماجرای پشتون‌های سرباز امام و عکس‌های قاچاقی در هزارستان افغانستان

ماجرای پشتون‌های سرباز امام و عکس‌های قاچاقی در هزارستان افغانستان

خبرگزاری تسنیم: «در آغوش قلب‌ها» نمونه کوچکی از عمق علاقه آزادگان جهان به امام خمینی(ره) است، کتابی که در آن خاطراتی از خادم تا سربازان او در افغانستان گردآوری شده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «در آغوش قلب‌ها» شامل خاطرات و سروده‌هایی از افغانستانی‌ها درباره امام(ره) است که به‌قلم محمدسرور رجایی، شاعر و فعال فرهنگی افغانستانی، نوشته شده و در ایام ارتحال امام(ره) منتشر می‌شود.

نویسنده پیش‌تر از این در گفت‌وگو با تسنیم، درباره جزئیات کتاب گفت: عنوان اثر حاضر «در آغوش قلب‌ها» انتخاب شده است که شامل 34 قطعه از خاطرات فرهنگیان و فعالان ادبی و فرهنگی افغانستان و 55 قطعه سروده از شاعران این کشور است. سروده‌ها در قالب‌های مختلف غزل، مثنوی، نیمایی و ... به نظم در آمده که همگی بیانگر ارادت شاعران به امام(ره) است. همچنین مجموعه‌ای از تصاویر مربوط به برگزاری جلسات رحلت امام(ره) در روستاها و شهرهای افغانستان از دیگر موضوعات پرداخته شده در این کتاب است. کتاب از طرف جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر خواهد شد.

وی در پاسخ به چرایی پرداختن به این موضوع ادامه داد: من گاهی در برخی از منابع شعری دوستان می‌دیدم که ارادت برخی از افغانستانی‌ها به امام(ره) در قالب شعری ارائه شده است. کنار این، برخی از فرهنگیان نیز خاطراتی از ایشان نقل می‌کردند. افغانستانی‌ها ارادت بسیار به امام(ره) دارند. من دیدم تاکنون مجموعه‌ای این‌چنینی که بیانگر عمق ارادت و علاقه افغانستانی‌ها به امام(ه) باشد، منتشر نشده است؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم تا اثری را با این محوریت منتشر کنم.

رجایی در ادامه به تأثیر این اثر میان ملت‌های ایران و افغانستان پرداخت و با بیان اینکه مطمئناً انتشار این نوع آثار در نزدیک شدن قلب ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها به یکدیگر بسیار مؤثر خواهد بود، افزود: تولید چنین آثاری باعث همدلی بیشتر میان دو ملت می‌شود. شاید بسیاری از دوستان ایرانی ما از این وجه از مردم افغانستان اطلاع نداشته باشند و ندانند که مردم افغانستان خاطرات بسیار از امام در قلب خود دارند. شاید کسی نداند که در سال 68 که خبر درگذشت امام(ره) پخش شد، در دورترین روستاهای افغانستان، مراسم بزرگداشت گرفتند. در آن زمان دولت افغانستان وابسته به شوروی بود، اما همین دولت به‌دلیل علاقه مردم به امام(ره) مجبور شد که سه روز عزای عمومی اعلام کند. به همین خاطر این کتاب را گردآوری کردم تا به دست فارسی‌زبانان برسد تا آنها مشترکات بسیاری در این سروده‌ها و خاطرات ببینند.

به‌مناسبت فرارسیدن سالروز رحلت جانسوز امام راحل(ره)، بخش‌هایی از این کتاب که نشان‌دهنده بخشی از تأثیرگذاری پیر جماران بر ملت‌های مظلوم منطقه است، منتشر می‌شود:

برگرد برو فرانسه
غلام‏‌قادر ناصری
جانباز افغانستانی دفاع مقدس

در سال 1360 زمانی که آموزش عقیدتی ــ سیاسی را در تهران می‌آموختیم، حضرت امام در یکی از سخنرانی‌های ماندگارش درباره بنی‌‏صدر صحبت کرد. آن زمان ما در منزل وزیر کار رژیم شاه که در تجریش بود، ساکن بودیم. ساختمان چهارطبقه‌ای بود که در طبقه همکف آن، نماینده آقای منتظری به‌نام آقای کیمیایی ساکن بود. او مسئول درس‏‌های عقیدتی ــ سیاسی ما بود و در جلسات درس، بارها گفته بود که بنی‏‌صدر، آدم خوبی برای جمهوری اسلامی نیست و با سپاه هماهنگی ندارد. انگار او برای عراقی‌ها و منافقین فرصت‌سازی می‌کند. در طبقه دوم هم رئیس صدا و سیمای وقت ایران، آقای محمد هاشمی رفسنجانی ساکن بود. در طبقه سوم و چهارم این ساختمان، ما بیست نفر ساکن بودیم که قرار بود آموزش سه‌ماهه عقیدتی و کمک‌های اولیه را ببینیم. بین ما از گروه‌های مختلف جهادی حضور داشتند و حتی از مجاهدین حزب اسلامی هم بودند.

یک روز صبح، آقای رفسنجانی خبری را به ما گفت که همه ما  از شنیدنش خوشحال شدیم. خبر این بود که حضرت امام دستور برکناری بنی‏‌صدر را از فرماندهی کل قوا صادر کرده است. آن روز از فرط خوش‌حالی با خاطر شاد و لبخند با دوستان روبه‌رو می‌شدیم؛ چون می‌دانستیم بنی‏‌صدر کسی نیست که بتواند جنگ کشور اسلامی ایران را اداره کند. شایعه‏‌هایی هم بود که او با مجاهدین خلق ارتباط دارد.

وقتی عصر پنجشنبه شد و ما برای تعطیلات آخر هفته از ساختمان خارج شدیم، در خیابان شریعتی به ترافیک انسانی گیر کردیم و می‌دیدیم که از هر خیابان فرعی و کوچه‌ها مردم سرازیر شده بودند و به‌استقبال فرمان حضرت امام مبنی بر برکناری بنی صدر شعار می‌دادند: «مرگ بر بنی‌‏صدر»، «بنی‌صدر لیسانسه، برگرد برو فرانسه». با شور و هیجانی که در مردم ایجاد شده بود، ما در داخل ماشین، شعارهای‌شان را تکرار می‌کردیم: «بنی‌‏صدر لیسانسه، برگرد برو فرانسه».

«مذهب ما حنفی است، رهبر ما خمینی است»
علی نجفی

یک ــ در سال 58 زمانی که قیام مسلحانه مردم  افغانستان بر ضد رژیم کمونیستی حزب خلق و پرچم آغاز شد، یکی از مولوی‌‏های معروف اهل سنت قندهار در روز قیام عمومی مردم شهر، در مسجد جامع آن شهر چنین شعار ‌داده بود: «مذهب ما حنفی است، رهبر ما خمینی است.» با همین شعار، قیام عمومی در دومین شهر بزرگ افغانستان و مهم‌‏ترین مرکز اهل سنت کشور آغاز شد. با شناختی که از فضای قندهار داریم، چنین شعاری در قندهار و در قلب اهل سنت و مرکز اصلی حضور پشتون‌ها واقعاً پدیده‌ای بسیار شگفت‌انگیز است.

دو ــ قیام 24 حوت مردم هرات هم بزرگ‌ترین قیام شهری و عمومی در جریان انقلاب اسلامی افغانستان علیه رژیم خلق و پرچم بود؛ قیامی که تلفاتش را از 5هزار تا 25هزار نفر نوشته‌اند. در جریان این قیام، لشکر هفدهم هرات نیز به قیام‌کنندگان پیوست و یک هفته کنترل شهر به دست مردم افتاده بود. یادم هست در همان شب، رادیوی کابل در اخبار سراسری گفت: «امروز چهار هزار نفر از نیروهای مسلح ایرانی با لباس مبدّل افغانی وارد شهر هرات شده و آشوب‌هایی را در این شهر به راه انداخته‌اند.» واقعیت این بود که یک نفر ایرانی هم وارد هرات نشده بود، ولی آن ادعا این حقیقت را نشان می‌داد و می‏‌دهد که پیروزی انقلاب اسلامی ایران در جوار ولایت هرات در قیام مردم این شهر نقش بسیار مهمی داشت و آنان با الگوگیری از نهضت امام خمینی، چنان قیام شکوهمندی را در برابر هم‌‏پیمانان اتحاد جماهیر شوروی وقت سامان دادند.

سه ــ در سال‌های 57 و 58، گروه‌های کوچی (عشایر) از قبیله ملاخیل به هزارستان می‌آمدند که همگی پشتون و اهل سنت بودند. بعضی از آن‌ها تعصب بسیاری نسبت به شیعیان داشتند و هنوز هم دارند. آن‏ها برای فروختن اجناس خود به هزارستان می‌آمدند و توپ‏‌های رَخت (تاقه‏‌های ‏پارچه) همراه می‌آوردند. آن‏ها بین هر توپ رخت، چندین عکس حضرت امام را می‌پیچیدند و با عبور دادن از مناطق زیر کنترل دولت خلقی به منطقه هزارستان می‌آوردند. وقتی پارچه‌ها به فروش می‌رسید، ده تا پانزده عکس امام را هم از داخل هر توپ رخت بیرون می‌آوردند. هرکسی که از آن‏ها  پارچه می‌خرید، یک قطعه تصویر حضرت امام را هم هدیه می‌گرفت. خودم شاهد عینی این ماجرا بود. پدرم هم وقتی رفته بود از آن‏ها رخت بخرد، یک قطعه تصویر امام خمینی هم با خود آورده بود که ما به دیوار زده بودیم. جالب بود که این جمله معروف حضرت امام زیر این تصاویر به‌زبان پشتو و دری، نوشته شده بود: «ما از ملت مسلمان و قهرمان افغانستان کاملاً پشتیبانی می‌کنیم».

چوچه خمینی
عبدالستار حیدری

روزهای اول انقلاب بود. آن سال‌ها شیعیان افغانستان روزگار سختی را تجربه می‌کردند. طرفداران دولت کمونیستی، جوانان محصل شیعه را به فارسی، «چوچه خمینی» و به پشتو، «دِ خمینی زوی» می‌گفتند. آن زمان، من، متعلم مکتب محمود طرزی بودم. یکی از شاگردان مکتب ما نامش شجاع بود. او از برادران اهل سنت و بسیار هم مغرور بود. شجاع همیشه بچه‌های شیعه را به‌تقلید از معلمان کمونیست مکتب، «چوچه خمینی» صدا می‌زد و به‌نوعی به ساحت حضرت امام هم اهانت می‌کرد.

روزی در مکتب بودیم که او باز هم این کارش را تکرار کرد. دوستم، خان‌محمد که پسر  روحانی محل ما بود، برگشت و گفت: «شجاع، درباره امام خمینی زیاد حرف نزن، وگرنه امروز بایسیکلت (دوچرخه) پنچر می‌شود و ضرر می‌کنی.» همه ما ایستاده بودیم و او خندیده از کنار ما گذشت. هنوز از دروازه مکتب خارج نشده بود که سوار بایسیکل خود شد، از حسن اتفاق و حکمت الهی، تایر بایسیکل او با صدای مهیبی ترکید. انگار انفجاری شده باشد. وقتی ما به او رسیدیم، خان‌محمد گفت: «کرامت امام خمینی را دیدی؟» چند روز بعد او پیش ما آمد و گفت: «من به حقانیت امام خمینی پی برده‌ام و توبه می‌کنم.» بعد از آن هیچ حرفی اهانت‌آمیز از او نشنیدیم.

بعدها خبر شدیم شجاع به صف مجاهدین کابل پیوسته و در یک نبرد رویاروی با روس‏‌ها در منطقه لَلَندَرِ کابل به شهادت رسیده است. شجاع از اهالی منطقه ده دانای کابل بود.

در بخش‌هایی از کتاب هم سروده‌هایی از شاعران افغانستانی که در سوگ امام ملت به نظم درآمده، منتشر شده است. سروده‌هایی از بوطالب مظفری، محمدکاظم کاظمی، آیت‌الله خادم حسین بیانی، محسن سعیدی، شریف سعیدی، سیدضیا قاسمی، محمدحسین فیاض، کبری حسینی، زهرا حسین‌زاده و ... که نمونه‌هایی از آن چنین است:

تصویر اندیشه
محمدحسین فیاض

ای که نام تو روان در رگ و در ریشه‌ ماست
جلوه نام تو یادآور اندیشه‌ ماست

ما مریدان غزل‏‌های تو بودیم چه زود
باده عشق تو دیدیم که در شیشه‌ ماست

باغبانا، ز دل زمزم رضوانی تو
سبز گشتیم که سرسبزترین، پیشه‌ ماست

مطلع هر سخنی، هرچه که گشتم خورشید!
نام تو، خطّ تو تصویری از اندیشه‌ ماست

***

یاد
قنبرعلی تابش

امام، یاد تو در جسم و جان ما برجاست
چنان که قُلّه البرز هم چنان برپاست

تمام شهر، نگاهش به‌سمت تو جاری است
نگاه‌‏ها همه رودند و چشم تو دریاست

تویی که دختر زاینده‌رود در رقص است
تویی که دست نکیسا به دست مولاناست

هزار بار سرودی که شیعه یعنی عشق
شروع عشق ز فرق شکسته‌ مولاست

هزار بار سرودی که این جهان هیچ است
هر آنچه هست، همان یک دو پلک عاشوراست

امام، باز برایم بخوان؛ دلم تنگ است
بخوان که پرچم سبزی در آسمان پیداست

انتهای پیام/*1

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران