دیگر نمیخواهم کودک افغانستانی باشم + فیلم
امروز شاید دیگر مادران و پدران افغان آرزو ندارند به دوران کودکی بازگردند، دیگر با دیدن همه دشواریهای امروز کشورشان برای کودکانشان دلشان نمیخواهد یک کودک افغانستانی باشند.
به گزارش دفتر منطقهای خبرگزاری تسنیم، همزمان با فرارسیدن روز جهانی کودک، نگاهی به وضعیت امروز کودکان افغانستانی میاندازیم، کودکانی که هنوز خاطرات دوران حکومت طالبان تمام نشده، تبعات سالهای حضور نیروهای آمریکایی و دیگر نیروهای خارجی را تحمل میکنند.
این نامه را یک کودک افغان برای طالبان مینویسد:
به نام خالق هستی
اول از وطنم میگویم. از سرزمین رؤیاهایم. از جایی که در تصوراتم از آن معبدگاه عشق ساختهام.
سرزمینم جایی که با او زندهام و با یاد او نفس میکشم. درست است که هرگز ندیدهام اما آن جا را دوست دارم. چون هویتم معنا میگیرد.
افغانستان سرزمین دلخستهها، سرزمین آوارههای فراموش شده، جایی که فقط نامش در قلبها مانده است و خاطراتش در فکر مردمش. این رؤیاهایمان در دست ناجوانمردان روزگار بر باد رفته است، خاطرات آن بر اثر توپ و تانک طالبان نابود شده است.
ای طالبان از شما خواهش میکنم، دیگر دست بکشید. رویاهایمان را بر باد ندهید. سرزمین عشقمان را هستیمان روزگارمان را با خاک برابر نکنید. بگذارید ما نیز در آسمان جهان بدرخشیم. بگذارید اشکهایمان جاری نباشد. شما را به همان خدایی که میگویید به خاطرش میجنگیم، ما را آوارهی کوچهی بیگانگان نکنید. ظلمتان را تمام کنید. به ما کودکان و بچههای افغانستان زجر ندهید. اشکهایمان را جاری نکنید. چرا مکتبهای ما را خراب میکنید. مکتبهای ما جای آبادانی کشور است. آنها را خراب میکنید؟
مگر مکتب لایق نابودیست؟ باید آبادش کنیم. باید سرزمین را دوباره بسازیم. از شما خواهش میکنیم که به رویاهای ما دست نزنید و خرابش نکنید. بگذارید ما یک افغانی بدرخشیم یا اینکه خاموش باشیم در این دنیا. شاید ما سازگر کشورمان باشیم. به امید آبادانی سرزمینمان.
حمیرا سعادت- کلاس ششم
دوباره از ابتدا، آغاز به خواندن میکنم. نمیدانم در لابلای خطوطش دنبال چه میگردم اما انگار گمشدهای داشتم که نشانیاش در این نامه بود! حرفها برایم بسیار آشنا بود، روزگار عجیبی بود، درس خواندن برایم به شیرینی عسل بود. آن روزها غرق در رویای کودکیام دکتر و خلبانی بودم که پدر و مادر خستهام را دلشاد میکرد! اما چه زود رویاهایم در آتشی که مکتبمان را سوزاند سوخت!
حکومت طالبان رفت و با آمدن نیروهای خارجی، پنجرههای امید در قلبهای ما باز شد. شور و شوق درس خواندن و ساختن فردایی بهتر برای خودمان، خانوادهیمان و کشورمان روز به روز بیشتر میشد. تعداد مکتبها بیشتر شد! معلمها زیاد شدند و کتابهای بیشتر در جامعه کشورمان وارد شدند.
مردم سرزمینم مخصوصا ما 6.793.832 پسر و 6.579.388 دختر افغان چنان سرخوش این بودیم که نفرت، کینه، قومپرستی و بیسوادی و جهالت مردم میخواهد از کشورمان رخت ببندد اما حالا از آن روزها بیش از 14 - 15 سال میگذرد و من در حسرت تمام آرزوهای شیرینم امروز به پسرم نگاه میکنم که گاهی اتفاقات پیرامونش مرا به یاد شرایط خودم میاندازد. لعنت به جنگ که نه تنها زندگی، حتی رویاها و آرزوهایمان را نیز در آتش خود به خاکستر تبدیل کرد.
و لعنت میفرستم به آتش جهالت مردمی که دیر باز تا به امروز معصومیت از دست رفته کودکانی را به نظاره مینشینند که به جبر تسلیم شدهاند.
کشورم افغانستان، سرزمین رؤیاهای سوختهایی است که کودکانش سالهاست حقوق بشر ندارند؛ همان بچههایی که در تلخی حملات هوایی و انتحاری، لقمههای کوچک و شیرین مرگ میشوند.
آمارها براساس گزارشهای سالانه سازمان ملل در مورد افغانستان است
همان بچههایی که در قالب 2میلیون کودک کار، لبخندهای کودکانه بر لبهای خشکشان ماسیده و جسمشان زیر بار طاقتفرسای زندگی ذرهذره آب میشود.
این روزها دیگر دلم نمیخواهد کودک باشم، دیگر نمیخواهم بهگذشته بازگردم! بازیهای کودکانه این روزها طعم گس خشم و خشونت دارد، طعم غم دارد، طعم مرگ دارد.
از این پس در سرزمینم که آرزوهای من و همه کودکان آواره و رنجدیدهاش برای داشتن شهر و خانهای امن ذرهذره خاکستر میشود، میخواهم بانویی باشم که نگذارد رؤیاهای فرزندش و فرزندان فرزندش در کنج خیابان، کمپهای نظامی، لذتخانههای صاحبان زر و زور و شهر سوختهاش تباه شود، من دیگر نمیخواهم کودک افغان باشم.
گزارش: مهدی حجتی
برای دریافت آخرین اخبار «افغانستان، پاکستان و شبه قاره» عضو کانال اخبار تسنیم در تلگرام شوید:
انتهای پیام/.