بینش مرحوم مدرس محصول مکتب نجف بود/ ماجرای رد پیشنهاد وسوسهانگیز رضاشاه
آیتالله مدرس بزرگمرد تاریخ ایران اسلامی و پایهگذار نهضت انقلاب صدای ضداستبداد و استعمار مردم ایران در فضای خفقان بود، مجتهدی سیاستمدار که وارستگی و سادهزیستی او یکی از نقاط مؤثر در زندگی پربارش بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، «آقای شهید» این کلامی است که هنوز مردم غیور و بهویژه قدیمیهای کاشمر، آیتالله مدرس را با آن صدا میزنند. غیرت دینی مردم کاشمر بود که سبب شد قبر شهید مدرس گم نشود. «آقای شهیدی» که برای مبارزه ایستاد تا استقلال ایران حفظ شود. عبای کرباسی پوشید تا تولید و اقتصاد کشورش را تقویت کند.
نقل است که از ایشان پرسیدند چرا عبای بهتری نمیپوشید، گفتند هر وقت ایرانی عبای بهتری درست کرد من همان را میپوشم، مجتهدی سیاستمدار که وارستگی و ساده زیستی، یکی از نقاط مؤثر در زندگیاش بود.
سید حسن مدرس در سال 1249 برابر 1287 (قمری) در روستای سرابِ کچوئه شهرستان اردستان از توابع استان اصفهان متولد شد. برحسب اسناد تاریخی و شجرهنامهای که آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی (ره) تنظیم کرده از سادات طباطبایی و از طایفه میر عابدین زواره است که نسبش پس از 36 واسطه به حضرت امام حسن مجتبی (ع) میرسد.
در طول تحصیل علم از اساتیدی چون؛ میرزا عبدالعلى هرندى، آخوند ملامحمد کاشى، میرزا جهانگیرخان قشقایى، سید محمدباقر درچهاى و شیخ مرتضى ریزى، سید محمد فشارکى و شریعت اصفهانى حاج سیدعلى کازرونى سید محمود مرعشی، میرزا حسین خلیلی، آخوند خراسانی، سید کاظم یزدی، سید علی کازرونی، محمدتقی خوانساری و شیخ عبدالکریم حائری، شیخ محمد غروی و میرزای شیرازی اول و دوم بهره مند شد.
شهابالدین مدرس، نواده آیتالله سید حسن مدرس؛ تاریخی را مرور میکند که یادآوری آن حسی غرورآفرین برای هر مبارز به وجود میآورد. بسیار راحت و روان صحبت میکند و شاید برای فهم بهتر تاریخ؛ روان صحبتکردن یک اصل باشد.
تسنیم:نواده آیتالله مدرس، چه زمانی از قضایای رضاشاه و شهید مدرس مطلع شد؟
شهابالدین مدرس: مرحوم مدرس 4 فرزند داشت، سید اسماعیل فرزند اول ایشان بود و مادر من فرزند سید اسماعیل است. سید اسماعیل، در زمان طاغوت ساکن کاشمر بودند. بچه بودم که به دیدن پدربزرگ میرفتیم. مردم سید اسماعیل را امین خود میدانستند و زمینهای اطراف را هبه کردند تا مختص زیارت مرحوم مدرس باشد. سال 1353 بود که فوت کرد. با وجود اینکه زمان طاغوت بود مردم تشییعجنازه مفصلی برای وی برگزار کردند. تا یک هفته هرشب مجلس ختم بود و به مردم شام میدادند، ما نمیدانستیم این تشکیلات چطور اداره میشود.
مقداری که سنم بیشتر شد پدرم سفارش میکرد که شما وارد مسائل سیاسی نشوید، درستان را بخوانید و به کشور خدمت کنید. تا اینکه با مطالعاتی که داشتم کمکم از قضایا اطلاع پیدا کردم اینکه در زمان رضاشاه انگلیسها در ایران حکومت داشتند و رضاشاه دستنشانده اینها بوده است. بعد کمکم محمدرضا شاه بر سرکار آمد. تاریخ را که میخوانیم قدر این روزها را میدانیم که مملکت ما 37 سال است که با نظام سلطه در جنگ است. در همین مطالعات بود که فهمیدم مرحوم مدرس واقعاً یک قهرمان بود.
آیتالله مدرس یک قهرمان واقعی بود
تسنیم: دلیل شما برای این قهرمانی چیست؟
شهابالدین مدرس: زمانی که او مبارزه میکرد بهعنوان یک روحانی تنها بوده است. زمانی است که جمعیت و گروهی باهم دیگر متعهد میشوند هدفی را دنبال کنند و پای آنهم میایستند. مرحوم مدرس تقدیر بوده است یا هر چیز دیگر در دوره دوم، بهعنوان علمای طراز اول مجلس بوده است. آن زمان علمای نجف، 5 نفر را بهعنوان علمای طراز اول برای حضور در مجلس ملی پیشنهاد کردند تا نظارت عالیه و شرعیه داشته باشند و اگر قانونی در مجلس تصویب شد مخالف با شرع اسلام نباشد.
این دستاورد شیخ فضلالله نوری بوده است. شیخ فضلالله میخواست با فرستادن علمای خمسه به مجلس جنبه شرعی قوانین رعایت شود. در همان زمان صدر مشروطیت، 3 نفر اعلام کردند که ما به مجلس نمیرویم و تنها مرحوم مدرس و آیتالله محمد ملایری بود به مجلس راه یافتند. انقلاب مشروطیت با شکست مواجه شده بود و انگلیسها بهشدت رخنه میکردند در فضای سیاسی کشور و آنها اعلام کرده بودند که در مجلس حضور پیدا نمیکنند.
مدرس بهعنوان یک مسلمان مبارز و مجتهدی که نیازی به پیروی از کسی باشد ندارد با آن نظر اجتهادی و قدرت و منطقی که داشته، تصمیم به مبارزه میگیرد. مبارزهای که پایان کارش هم از همان شروع، مشخص بوده است. تنها دورهای که نظارت مجتهدین بر قوانین را داشتیم، فقط دوره دوم بود. مدرس از دوره دوم تا ششم در مجلس بود؛ که 22 سال طول کشید.
تسنیم: چرا؟
شهابالدین مدرس: دلیل آن؛ دوران مهاجرت، جنگ جهانی اول، تعطیلی مجلس بوده است. در واقع فرار و نشیب در مملکت اتفاق افتاده که نهادهای دولتی بسته بوده است نه اینکه بخواهیم بگوییم دوران مجلس واقعاً اینقدر طول کشید.
در سال 1328 هجری قمری شیخ فضلالله نوری به شهادت میرسد و مدرس عازم تهران میشود و تصمیم به حضور در مجلس میگیرد.
تسنیم: طیفهای مختلفی در مجلس حضور داشتند، نظر آنان چه بود؟
شهابالدین مدرس: جو مجلس آن موقع یا همه وابسته به بیگانه بودند یا نادان. یک سری افراد هم مثل تقیزاده فراماسونر و عامل بیگانه بوده است. آنها اعتقاد داشتند رضاشاه یک شخص نظامی هست و برش زیادی دارد، مملکت را میسازد؛ راهسازی میکند، راهآهن میسازد و به کشور خدمت میکند.
رضا شاه روز به روز کشور را به بیگانگان میفروخت
تسنیم:مگر نگاه شهید مدرس غیر از این بود؟
شهابالدین مدرس: مدرس با نگاهی که داشته نمیگفته رضاشاه خدمت نمیکند، نظرش این بود که همه این خدمات را قبول داریم اما او روز بهروز کشور را به بیگانه میفروشد.
تسنیم:اصلیترین دغدغه مرحوم مدرس همین بود که وارد فضای مبارزه شد؟
شهابالدین مدرس: آن موقع مملکت ایران نه برق داشت و نه آب. حتی راهسازی هم نداشت میخواست استقلال مملکت زیر سؤال نرود. نگرانیاش این بود. دید سیاسی قوی داشت.
شباهتهای آیتالله مدرس به امام خمینی(ره)
تسنیم: این دید سیاسی محصول چه چیزی بود؟ آموزههای قوی بود یا همنشینی با افراد خاص؟
شهابالدین مدرس: ببینید مدرس علاوه بر اینکه یک طلبه بوده و دروس علمیه را میخوانده، فرد بااستعدادی بوده است، بهگونهای که میرزای شیرازی دوم ـ محمدتقی شیرازی ـ استعداد ایشان را تائید کرده است و میگوید «این اولاد رسولالله پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست گاهی مرا به تعجب وا میدارد در مدت کوتاهی از تمام هم درسهایش گذشته و در فقه و اصول سرآمد همه یارانش شده. قضاوت او در کمال درستکاری و در نهایت تقواست» غیر از مسائل اعتقادی که در حوزه علمیه به طلبهها داده میشد، مرحوم مدرس اهل مطالعه و تحقیق بوده است.
ظاهراً زمانی که نجف بودهاند، قحطی پیش میآید و شرایط خاصی پیش میآید بهگونهای که حوزه علمیه نجف هم برای مدتزمانی تعطیل میشود، آن موقع به کشورهای عربی سفر میکند و تاریخ را مطالعه میکند. اینکه میگویید چرا این قدرت را داشته است.
اگر بخواهیم دیدگاه سیاسی ایشان را قیاس کنیم؛ امام خمینی (ره) هم اینگونه بودند. وقتی مجتهدی موضعگیری میکند خیلی باید دلیل محکمی داشته باشد. ایشان هم در حوزه فقهی سرآمد بود و هم بینش سیاسی قوی داشت.
متأسفانه شرایط زندگی مرحوم مدرس بهگونهای نبوده است که بنشیند و کتاب بنویسد، اگر کتاب مینوشت شاید بیشتر الآن شناخته شده بود.
بینش مرحوم مدرس، محصول مکتب نجف بود
7 سالی که در نجف تحصیل میکرده است؛ هم شاگرد میرزای شیرازی اول بوده و هم میرزای شیرازی دوم. طرز تفکرش هم نشان میدهد کنار مسائل دینی به طور حتم کتب تاریخی دنیا را مطالعه میکرده است و کاملاً برایش روشن بوده که چه اتفاقاتی در این مملکت رخ میدهد ولی تنها بوده است.
در سال 1920 میلادی اواخر جنگ جهانی اول، دولت عثمانی شکست میخورد و جمهوری آتاتورک به سرکار میآید. انگلیسها میخواستند همین جمهوری را در ایران پیاده کنند.
تسنیم:روش ترکیه را میخواستند در ایران هم اجرایی کنند؟
شهابالدین مدرس: بله. آتاتورک، در ترکیه زبان را به لاتین تغییر داد، جلوی تحصیلات دینی و حجاب را گرفت و یک سیستم غربی پیاده کرد. اسمش را «پدر ترکیه نوین» گذاشت. همان سیستم را انگلیسها میخواستند در ایران پیاده کنند؛ اما روحانیون بودند که با کشف حجاب و جمهوری رضاخانی مبارزه کردند. جمهوری رضاخانی به نفع مردم نبود؛ بلکه جمهوری وابسته که دست خودشان باشد و بتوانند اهداف را پیاده کنند. روحانیت در زمان حکومت رضاشاه مخالفتهایی که کرده مسلماً روی نقشههای انگلیسها برای ایران تأثیرگذار بوده است.
در این مرحله انگلیسها موفق نشدند و بعد از جنگ جهانی اول بود که ایران را اشغال کردند و مرحوم مدرس با تعداد دیگری دولت موقت تشکیل دادند که دوران فطرت هست، اینها وقتی از مهاجرت برمیگردند، جنگ جهانی اول به اتمام رسیده بود در آن مقطع انگلیسها نقشه میکشند که قرارداد 1919 را بنا براین بود که همه امورات دولت از طریق وثوقالدوله به دست انگلیس بیافتد. هنوز خستگی راه عثمانی به تن مدرس مانده بود که در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی با 30 نفر دیگر از نمایندگان مجلس به تحصن نشست که ما قرارداد 1919 را قبول نداریم.
بعد هنری که ایشان داشته، تأثیری است که آن زمان بر روی احمدشاه قاجار داشته است؛ احمدشاه از طریق استانبول به پاریس و از پاریس به لندن رفته و آنجا انگلیسها مهمانی دادند که ما خیلی خوشحال هستیم که قرارداد خوبی بستیم و میخواهیم همکاری کنیم، احمدشاه میگوید «قراردادی که نمایندگان مجلس من تائید نکرده باشند من قبول ندارم.»
احمدشاه در طول دوران شاهی اگر کاری انجام داده همین است آنهم به فشار روحانیت؛ و بعد آنها در میهمانی ناراحت میشوند و همانجا تصمیم میگیرند که باید سلسله قاجاریه را خلع کرد.
تسنیم: مدرس در این زمان اقدامی نکرد؟
شهابالدین مدرس: بعد از ملغی شدن قرارداد 1919 و سقوط دولت، اینها تصمیم به کودتای 1299 گرفتند و این کودتا هم چیزی بود که مرحوم مدرس با آن دید سیاسی در جریانش بوده است ولی آنقدر ایشان را محدود کرده بودند که کاری نمیتوانست بکند.
از دوره چهارم تا دوره ششم که نماینده مجلس بوده است بهشدت اختناق بوده و اطرافیان مدرس را میکشتند؛که مدرس تو همچنین سرنوشتی داری!
تسنیم: به همین صراحت؟
شهابالدین مدرس: بله یک موردش این بود که فردی شبیه به مرحوم میرزاده عشقی که شاعر بوده را سر از تنش جدا کردند. میرزاده عشقی مذهبی نبوده ولی طرفدار مدرس بوده است. شعر میگفته و تعریف از ایشان میکرده که مدرس یک شخصیتی است که ایران و خدمت به مردم را دوست دارد. مدرس هم اینها را درک میکرده ولی شرایط بهگونهای نبوده که بتواند کاری انجام دهد.
دولت انگلیس متأسفانه یک برنامهریزی پلکانی را انجام داد و سردار سپه را از قزوین که فرمانده قزاقها بود به تهران آورد و کمکم وارد کابینه کرد؛ اول وزیر جنگ شد. بعد سید ضیاءالدین طباطبایی که بنیانگذار کودتای 1299 بود را به خارج از کشور تبعید کرد بعد خودش قدرت گرفت و ابتدا نخستوزیر شد و تاجگذاری کرد و شاه ایران شد. احمدشاه هم آنقدر ذکاوت سیاسی نداشت که همه مسائل را بداند اما به خاطر ارتباطاتی که با مرحوم مدرس در مقاطع داشته کمی روشنشده بود.
طرفداری قاطع آیتالله مدرس از اسلام
تسنیم:پس اگر بهنوعی حکومت احمدشاه تحتفشار انگلیسها از هم نمیپاشید، شاید بهتر همراهی میکرد؛ اینطور نیست؟
شهابالدین مدرس: اتهامی که برخی از افراد به مرحوم مدرس وارد میکنند این است که طرفدار احمدشاه قاجار بوده است درحالیکه یکجملهای دارد که میگوید من طرفدار هیچکس نیستم من طرفدار اسلامم و هرکس پیروی از اسلام کند من طرفدار او هستم.»
ایشان میخواست جو سیاسی موجود را حفظ کند و از کودتای 1299 جلوگیری کند.
تسنیم: حفظ جوی که ریشه در همان سیاستورزی ایشان دارد؟
شهابالدین مدرس:ببینید جنگ جهانی اول منتج شد به انقلاب اکتبر 1917 روسیه و روسیه تزاری، تبدیل به روسیه کمونیستی شد. عثمانی از هم پاشید و تبدیل به جمهوری آتاتورک شد و تنها در این میان انگلیسها باقی ماندند؛ انگلیسها تصمیم گرفتند در ایران سدی را جلوی کمونیستها ایجاد کنند، ولی در ایران چندان موفق عمل نکردند.
با وجود اینکه رضاشاه از سال 1304 تا 1320 سرکار بود و هر کاری صلاح میدانست، انجام داد. سال 1320 هم تبعید میشود و همه بهنوعی فکر میکنند انگلیسها در ایران نقشی ندارند، آنها تصمیم میگیرند تا محمدرضا را به تخت سلطنت بنشاند و سیاستهای پشت پرده خود عملی کنند.
در 1332 انتقال قدرت صورت میگیرد. بدینصورت که دکتر مصدق، نفت را ملی میکند و از دست انگلیسها درمیآورد و بهنوعی به آمریکاییها تکیه میکند، آمریکاییها ایشان را از طریق سازمان ملل تشویق میکردند که ما پشتت هستیم ولی همین امریکا بود که کودتای 28 مرداد را به راه انداخت و گفت شاه نسبت به مصدق، نیروی مطمئنتری است. مصدق را هم به احمدآباد فرستادند، همانجا دق کرد.
تسنیم: به بحث اصلی و شهید مدرس برگردیم، ظاهراً ایشان به خاطر تسلط به بحث تدریس ملقب به مدرس میشوند؟
شهابالدین مدرس: زمان رضاشاه کسی فامیل نداشت، شناسنامهای در کار نبوده. پدربزرگ مرحوم مدرس؛ عبدالباقی در قمشِ آن روز و شهرضای فعلی، پیشنماز بوده است؛ آنجا بهعنوان آقای قمشهای میشناختند. تحصیلات ایشان به سفارش پدر در اصفهان صورت میگیرد و 7 سال در اصفهان و 7 سال در نجف به تحصیل مشغول میشوند فراست و هوشیاری ایشان باعث شده که در عرصه خود را نشان بدهد چون علمای دیگر هم بودند. تسلط خیلی خوبی به هنگام تدریس داشته در حدى که از این زمان به مدرس مشهور گشت.
تسنیم:براساس گفته خودشان، ظاهراً بهاجبار شرایط زمان وارد وادی سیاست شدهاند؟
شهابالدین مدرس: زمانی که در دوران مهاجرت؛ به ترکیه میرود، میگوید میخواهم به مزار سید جمالالدین اسدآبادی بروم، زمان مهاجرت؛ دولت کابینه موقت تشکیلشده بود. زمانی که جنگ جهانی اول رخ میدهد روسیه تا قزوین پیش میآید و به دولت اعلام میکند باید هزینه نگهداری مناطقی را که ما اشغال کردیم، بدهید. 48 ساعت فرصت میدهند.
احمد شاه که احساس نگرانی کرده و میگوید من به اصفهان میروم. رئیس دولت هم به مجلس ملی میگوید به من اجازه دهید هزینهها را قبول کنیم اما تنها کسی که جلوی این دستور ایستادگی میکند مرحوم مدرس است. همان اولتیماتوم روسیه که حضرت امام فرمودند «یک پیرمرد لاغری که آمد پشت تریبون مجلس و گفت حالا که بناست همه از بین برویم چرا به دست خود از بین برویم» همین قضیه است.
جنگ جهانی اول در دوره سوم مجلس شورای ملی اتفاق میافتد و مجلس عملاً تعطیل بوده، سال 1332 هجری قمری، روسیه میگوید؛ 48 ساعت فرصت دارید تا هزینههای نگهداری شهرهای ایران را بدهید وگرنه تهران را اشغال میکنیم. دولت آن زمان از مجلس اجازه میخواهد که این را قبول کنند چون روسها کشور را اشغال کرده بودند و چارهای جز این نبود.
مدرس؛ معلم شجاع مدرسه استکبارستیزی بود
در مجلس مدرس پشت تریبون میرود و نطقی میکند که «اگر بناست استقلال و آزادی ما را سلب کنند، سزاوار نیست که ما خودمان آن را به دست خودمان اعطاء کنیم.» در نهایت هم اعلام میکنند؛ ما مقاومت میکنیم و تسلیم نمیشویم. در پی این کار، مردم تهران توی خیابانها میریزند و دولت صمصام سقوط میکند و دولت روسیه از دولت بعدی درخواست همین کار را میکند که متأسفانه موفق نمیشوند و مدرس بهاتفاق 29 نماینده دیگر در سال 1334 هجری قمری عازم قم میشوند و آنجا با تشکیل کمیته دفاع ملی، دولت موقت را تشکیل میدهند.
تسنیم: این همان دولت مهاجرت است؟
شهابالدین مدرس: بله. در آن زمان مدرس وزیر عدلیه و اوقاف میشود. دولت مهاجرت یک دولت متمرکز نبوده، بلکه یک دولت انتقالی بوده است و این موضوعی است که مطرح میشود، ایشان جلوی اولتیماتوم ایستاد.
تسنیم: با چه ابزار جلوی روسیه آمدند، گویا آن زمان هنوز مردم خیلی همراهی نمیکردند؟
شهابالدین مدرس: اینطور نبود که بگوییم مردم واقعاً ناآگاه بودند.
تسنیم:پس شاید عقبه سیاسیشان خیلی همراه نبودند؟
شهابالدین مدرس: ایشان از نظر منطقی، تأثیرگذاری زیادی بر روی نمایندگان مجلس داشت،در مرحله اول توی همان نطقی که در مجلس کرد اگر تعدادی نمایندگان وابسته بودند، عدهای همراه شدند. مثل ملکالشعرای بهار که همیشه همراه بوده ولی جرات مدرس را نداشت!
تسنیم: مرحوم مدرس از چه ابزاری استفاده کرد که توانست در برابر روسها ایستادگی کند؟
شهابالدین مدرس: شجاعت و شهامتی که به خرج داد.
تسنیم: ابزار اجرایی چه بود؟ حالا مجلس هم مخالفت کند، مگر نگفته بودند که میآییم تا تهران را میگیریم؟ مردم جلوی روسها ایستادند؟
شهابالدین مدرس: بیداری که به مردم دادند باعث میشود که دولت صمصام سقوط کند. وقتی یک دولت در شهری به دلیل مسائل سیاسی سقوط کند، مسئله کمی نیست و دولت بعدی که سرکار میآید از ترس مردم، اولتیماتوم را قبول نمیکند؛ پیرو این موضوع است که کمیته دفاع ملی تشکیل میشود و بعد تشکیل همان دولت مهاجرت. بررسی موشکافانه این موضوع نیاز به زمان بیشتری دارد.
تسنیم:دولت مهاجرت چند سال طول میکشد؟
شهابالدین مدرس: 2 سال طول میکشد تا زمانی که در روسیه، انقلاب 1917 رخ میدهد. انقلاب اکتبر که اتفاق میافتد، روسیه تصمیم میگیرد عقبنشینی کند و دیگر روسیه تزاری نبوده است؛ لنین و استالین. انگیزه این عقبنشینی برای من زیاد مشخص نیست. با عقبنشینی روسیه، عثمانی که یک کشور مسلمان بوده که آذربایجان را گرفته، آنها هم کمکم عقبنشینی میکنند چون بحث انتقال قدرت در ترکیه و عثمانی هم رخ میدهد و دولت جمهوری آتاتورک به سرکار میآید. فقط انگلیسها در جنوب بودند و آنها کماکان در رأس قدرت بودند، شاید حضور آنها در ایران معنای خاصی نداشت ولی گفتند کاری میکنیم که یک دولت دستنشاندهای باشد که بتواند منافع ما را تأمین کند.
آنها در ترکیه موفق عمل کردند. با گذاشتن رضاخان و کشف حجاب در ایران میخواستند همین اتفاقات بیفتد ولی روحانیت ایستادگی کرد.
تسنیم:جملهای از ایشان نقلشده «من متاعی دارم که بازار فروشش اینجا نیست» منظورشان چیست؟
شهابالدین مدرس: من تجربیاتی را به دست آوردهام که باید درجایی دیگر از آن استفاده کنم. مرحوم مدرس مثل حضرت امام خیلی ساده حرف میزده است، جملات سخت را فقط در حوزه میگفت. وقتی به اصفهان میآید در مدرسه جده کوچک مستقر میشود. خانه سادهای دریکی از محلههای اصفهان را میگیرد. نهجالبلاغه اصول و دروس فقهی تدریس میکرد.
تسنیم: نخستین کسی بود که تدریس نهج البلاغه است؟
شهابالدین مدرس: تأکید داشت که نهجالبلاغه حتماً جزء دروس حوزوی باشد. در کنار تدریس در اصفهان در کنار فعالیتهای سیاسی ضد استبدادی هم نقش داشته و در سال 1324 هجری قمری ترور میشود.
تسنیم: ترور به چه صورت بوده است؟
شهابالدین مدرس: فردی بوده که بالباس طلبگی و با تپانچه میخواسته ایشان را ترور کند ولی برادرشان؛ سید علیاکبر بهسرعت جلوی این تیراندازی را میگیرد. این ترور اولی است که در اصفهان صورت میگیرد. هنوز جای تیرها در مدرسه جده بزرگ بالای سر حجره دیده میشود.
علمای نجف مدرس را بهعنوان مجتهد طراز اول میشناختند
تسنیم: انجمن ولایتی چگونه شکل گرفت؟
شهابالدین مدرس: بعد از اینکه مشروطهخواهان غلبه پیدا میکنند و انقلاب مشروطیت در سال 1285 رخ میدهد و رسماً مشروطیت شکل میگیرد، انجمن ولایتی در اصفهان تشکیل میشود و مرحوم مدرس رئیس انجمن میشود. مدتی طول میکشد تا مدرس بهعنوان یک شخصیت مردمی مطرح شود. علمای نجف که ایشان را بهعنوان مجتهد طراز اول ایشان را میشناختند اما در دل مردم هنوز جای نگرفته بود. ریاست انجمن ولایتی باعث میشود که در بین مردم باشد و به اصلاح امور مردم بپردازد. آن موقع حاکم وقت شهر تعدادی افراد را دستگیر میکند و شلاق میزند به مدرس اطلاع میدهند که حاکم چنین کاری کرده است.
درس حساب مدرس برای حاکم وقت اصفهان
تسنیم: مربوط به چه زمانی بوده؟
شهابالدین مدرس: زمانی که مشروطیت شکلگرفته و سیستم ملوکالطوایفی قاجاریه نبود. مدرس در موضع مخالفت با حاکم وقت شهر قرار میگیرد و میگوید «اگر شلاق زدن حد شرعی است، پس در صلاحیت مجتهد است.»
حاکم از این موضوع بدش میآید و دستور میدهد مدرس را به همان قمشه تبعید کنند و حتی جملهای به کار میبرد که «برود آنجا جو بکارد.»
مدرس با پایبرهنه و چهارتا سرباز که امور کرده بودند ایشان را تا قمشه ببرند به خیابان میآید و در بین راه که میرفته به مردم میگوید «من دارم به تبعیدگاه میروم.»
تسنیم:پابرهنه بودن دستور حاکم وقت شهر بود یا تصمیم مدرس؟
شهابالدین مدرس: این عکسالعمل دفاعی بود؛ که از داخل خانه به همراه مأموران راه میافتد و در کوچه و بازار به مردم میگوید من به تبعیدگاه میروم. مردم هم به دنبال مدرس حرکت میکنند، جایگاهی بین مردم داشت. سروصدایی توی اصفهان راه میافتد و به حاکم اطلاع میدهند که وضعیت بد هست و مردم پشت سر مدرس راه افتادهاند.
تسنیم: عکسالعمل حاکم چه بود؟
شهابالدین مدرس: حاکم به حاجآقا نورالله اصفهانی که از مشروطه خواهان و مؤثر بود در اصفهان، اطلاع میدهد. حاجآقا نورالله با درشکه به سمت جمعیت حرکت میکند. مدرس به تخت فولاد رسیده بود. مدرس را سوار بر درشکه میکند و میگوید «دیگر بس است؛ حاکم تنبیه شد.»
تسنیم:ایستادگی ایشان در برابر ظلم از چه چیزی نشات میگرفت؟
شهابالدین مدرس: از پسر مرحوم مدرس است نقل است که «پدرم بارها به من گفت که من دو چیز را نمیشناسم، یکی ترس و دیگری طمع.» در هر صورت این مسائل باعث میشود که جایگاه مردمی پیدا کند.
تسنیم: چه اتفاقی میافتد که مرحوم مدرس خار چشم دولت وقت میشود و نقشه قتل او را میکشند؟
شهابالدین مدرس: انگلیس، نخستوزیری به نام «نلسون» داشت. یک روز نطقی در مجلس عوام انگلستان داشته؛ کتاب قرآن را برمیدارد و میگوید تا زمانی که این قرآن در دست مسلمین است، نمیتوانیم سیطرهای بر کشورهای اسلامی داشته باشیم.
انگلیسیها معتقدند؛ دین و حضور روحانیت سدی در مقابل سیاستهای استعماری است. البته فکر نمیکردند روحانیت تا این اندازه در دل مردم جا باز کند اگر این را حساب میکردند، کاری میکردند که انقلاب اسلامی پیروز نشود.
از طرفی هم بهطورکلی اسلام یک جنبه معنوی دارد، اینها برای استعمار مشکلی ایجاد نمیکند بلکه آن احکام سیاسی اسلام است که ایجاد مشکل کرده است؛ و اگر این مسائل را میدانستند آثاری از حوزه علمیه و روحانیت نبود.
انقلابی که به دست توده مردم و روحانیت رقم خورد
تسنیم: آخرین ضربهای که از روحانیت قبل از انقلاب خوردند، چه بود؟
شهابالدین مدرس: سال 1342 بود، گفتند بین علمای حوزه علمیه فقط امام خمینی معترض شده و بقیه اعتراضی ندارند. ایشان را تبعید میکنیم و در این مدت تبعید سیاستهایی اجرا میکنیم که مردم دنبالهرو این موضوع نباشند. درحالیکه اختناق مثل این است که فشار مضاعفی را بر روی مردم بگذاری و باعث انفجار بشوی. اینها در بین سالهای 42 تا 57 شرایطی را ایجاد کردند که باعث شد مردم دنبالهرو روحانیت بشوند و همین زمینهساز انقلاب شد.
به هر صورت نمیتوان گفت پیروزی انقلاب نتیجه مبارزات یک گروه یا طیف خاص است. اصل قضیه توده مردم و روحانیت بودند. آنها از همان زمان رضاخان فهمیدند که حضور روحانیت، یک حضور مزاحم است ولی تا این حد آگاهی نداشتند که ممکن است از بین این طیف، شخصیتی پیدا شود که یک الگوی اسلامی را ارائه بدهد که؛ جمهوری اسلامی، تشکیلات اسلامی میخواهیم و درنهایت در مقابل اتفاقاتی که میافتد، خم به ابرو نیاورد.
تسنیم: ترور دوم ایشان چه زمانی اتفاق میافتد؟
شهابالدین مدرس: ترور دوم؛ سال 1306 هجری شمسی، پیرو درخواست استیضاح رضاخان اتفاق میافتد. زمانی که سردار سپه نخستوزیر بوده و مدرس میدانسته است که رضاخان بهعنوان مهره انگلیس در حال قدرت گرفتن است و بهزودی کنترل مملکت را در دست میگیرد و شاه ایران میشود، یک حربهاش استیضاح بوده است؛ اما متأسفانه یک سری از مهرههای مجلس آن زمان آدمهای وابستهای بودند و مرحوم مدرس از یکی از اینها سیلی میخورد که چرا با شخصی که اینقدر به کشور خدمت میکند، مخالفت میکند.
همان روزی بوده که گویا مردم همپشت مجلس جمع شده بودند و فریاد «زندهباد مدرس/ مرده با سردار سپه» سر داده بودند.
سال 1306، رضاخان سفری به شمال داشته و دستور میدهد مدرس را ترور کنند. صبح که میخواست به مدرسه سپهسالار برای تدریس برود 4 نفر تیرانداز آماده شلیک بودند که ایشان با همان تن نحیف داشته در همان کوچه عمامه را از سر برمیدارد و روی عصا میگذارد و عصا را بالای عبا قرار میدهد و خودش را پایین عبا جمع میکند و کاری میکند که تیراندازها فکر میکنند هیکل ایشان بالاست و تیرها را آنجا میزنند. تیرها به دستهای ایشان اصابت میکند. تیراندازها فکر میکنند کارش تمام شده، صحنه را ترک میکنند. مردم، مدرس را به بیمارستان میرسند. ظاهراً دکتری در زمان رضاشاه توی بیمارستان متخصص آمپول هوا بوده که هرکسی کارش تمام نشده با آمپول از بین ببرد.
همین نقشه را برای مرحوم مدرس هم داشتند که اجتماع مردم مانع از انجام کار میشوند. بعد رضاخان از شمال تلگرافی میفرستد که از مدرس احوالپرسی کنید. مدرس در جواب تلگرافی میزند «به کوری چشم دشمنان مدرس هنوز زنده است.»
بعد از ترور که به خیر میگذرد، مدرس را محبوس میکنند و سخت میگیرند. در مجلس هفتم هم که برای انتخابات شرکت میکند، مرحوم مدرس انتخاب نمیشود باز مدرس میگوید «آنیک روی که برای خودم به صندوق انداختم چه شد» منظورش این بود که انتخابات تقلبی است.
تسنیم:از استیضاح بیشتر بگویید.
شهابالدین مدرس: برنامه استیضاح به این شکل بوده است که میخواسته مردم را بیدار کند که این آقا میخواهد خودش را خدمتگزار مردم معرفی کند و بگوید من کشور را اصلاح میکنم ولی یک سیاست پنهانی دارد که استقلال مملکت را زیر سؤال میبرد.
در زمان تبعید مرحوم مدرس، خوانین بختیاری و کسانی که طرفدار ایشان بودند در زمان نمایندگی مجلس، پیشنهاد میدهند که ما شمارا آزاد کنیم ولی خود ایشان صلاح نمیدانند.
در خواف امکان آزادی بود ولی ایشان صلاح نمیدانست. بههرحال رضاخان قدرت گرفته بود و شاید مدرس احساس میکرد با این کار باعث کشتار مردم میشود.
تسنیم: از چگونگی دستگیری بگویید.
شهابالدین مدرس: برق منطقهای که مدرس آنجا ساکن بوده است را قطع میکنند. ایشان را دستگیر میکنند و دخترش خدیجه بیگم را آنقدر کتک میزنند که در همان سال فوت میکند. مدرس با تندی صحبت میکند ولی او را هم میبرند. کسی اطلاع نداشت که مدرس در خواف تبعید است. بعد از مدتی به برادر مدرس، سید علیاکبر نامه میدهند که در کاشمر به فوت معمولی از دنیا رفته و بیاید وسایل را بگیرید. وسایل چیزهای سادهای بود؛ عبا، عمامه، عصا را تحویل میدهند.
خواهرزاده مرحوم مدرس بر اساس نقل شنیدهها که ایشان جایی در خراسان تبعید هستند، میرود. آنجا پرسوجو میکند و مردم میگویند، مدرس در خواف است. مدرس حق داشت یک روز تحتالحفظ بیرون بیاید. توی یک خانه پنهان میشود که آیا خودش است یا فرد دیگری. 2 سال بعد از تبعید پسرش از فرانسه میآید. از رضاخان درخواست دیدار میکند، ایشان در ملاقاتی که با مرحوم مدرس داشت میآید و بین فامیل آنچه را که دیده است میگوید؛ اینکه پتویی هنگام سرما نبود، اگر بیمار میشدند کسی رسیدگی نمیکرد، خیلی روحیه خوبی داشت و به من گفت «طبیب من آفتاب است.» در هر صورت چند روزی از نزدیک پدر را میبیند و این آخرین ملاقات است.
حدود 10 سال مدرس در خواف تبعید بود و در این مدت اثرگذار. با وجود اینکه آن منطقه، اهل تسنن هستند خیلی تحت تأثیر مدرس بودند. مدرس آنجا به نگهبانان خود درس فقه میداده است، دولت هم این موضوع را فهمیده بود و هرچند وقت یکبار نگهبانان قلعه را عوض میکرد تا مبادا مدرس را آزاد کنند.
مدرس هیچگاه حاضر به سکوت نبود
تسنیم:رضاشاه چه پیشنهادهایی به شهید مدرس داده بود؟
شهابالدین مدرس: در زمان تبعید، رضاشاه دو پیشنهاد به مدرس داد و ایشان قبول نکرد؛ یکی به عهده گرفتن تولیت آستان قدس بود بهدوراز دخالت در ابعاد سیاسی کشور و دیگر اینکه رضاخان افرادی را پیش مدرس میفرستد و میگوید شما به نجف عزیمت کنید باز به شرطی که در سیاست دخالتی نکنید که البته اینها مستند نیست.
شهید مدرس دیانت را از سیاست جدا نمیدانست. بههیچعنوان حاضر نبود ساکت بماند. از علمای تندرو سختگیر بود. جمله معروفی دارد که به رضاشاه میگوید «تو درجایی میمیری که نه آب هست ونهآبادانی اما قبر من زیارتگاه میشود.»
تسنیم: انگیزه قتل ایشان به چه زمانی مربوط میشود؟
شهابالدین مدرس: انگیزه قتل ایشان مربوط میشود به زمانی که رضاشاه تبعید میشود. مصادف با جنگ جهانی دوم، رضاشاه فکر میکند بهاحتمالزیاد آلمانها پیروز جنگ هستند و به همین خاطر یک گرایشی به آلمانها پیدا میکند و باعث شد که آلمانها به ایران بیایند و یک سری فعالیتی بکنند و این مسئله باعث دلخوری انگلیسیها شد که چرا پای آلمانها به ایران باز شد.
از طرفی زمانی که مرحوم مدرس به شهادت میرسد، زمانی هست که هر حاکمی در کشور هست مخالفان خود را از سر راه برمی دارد که اگر زمانی اشغال کشور صورت میگرفت و مدرس آزاد میشد اولین کاری که میکرد رضاخان را از بین میبرد. رضاخان تسویه کرده و در این تسویه، مدرس هم به شهادت رسیده است. به روایتی گفته میشود 700 نفر در طول 2 یا 3 سال در این راه کشته شدند.
شهادتی مظلومانه و نامی که در تاریخ جاودان شد
تسنیم: از نحوه شهادت آیتالله مدرس بگویید.
شهابالدین مدرس: زمانی که در کاشمر دستور شهادت میرسد، رئیس شهربانی منطقه خواف قبول نمیکند. دستور میدهند رئیس شهربانی را بکشند تا همدان فرار میکند ولی آخر کشته میشود. در نهایت به مأموران نظمیه مشهد حکم میدهند که این کار را انجام دهند، قبل از شهادت ایشان را از خواف به ترشیز یا همان کاشمر منتقل میکنند و 2 ماه آنجا تحتالحفظ بوده، مردم هم فهمیده بودند که یک شخصیت عادی نیست اما نمیتوانستند کاری کنند.
3 نفر از نظمیه مشهد امور به قتل ایشان بودند، ماه رمضان بوده است، قبل از افطار تکلیف میکنند که باید این چای را بخورید، مدرس هم از آنها میخواهد بعد از افطار این کار را انجام دهد؛ نمازش را میخواند و چایی را با وجود اینکه میدانسته مسموم است میخورد، بعد از خوردن چایی دوباره میگوید اجازه بدهید تا من عبادت بکنم، به عبادت میایستد، آنها هم منتظر میمانند تا مرگ را به چشم خود ببینند، ظاهراً در اثر خوردن سم، مشکلی پیش نمیآید بنابراین؛ عمامه را باز کنند و ایشان را خفه کنند؛ که افراد محلی بعدها شهادت دادند که جسد ایشان موقع غسل و کفن که شبانه انجام شد به رنگ سبز شده بود.
جسد را شبانه در گندمزاری اطراف کاشمر میبرند و میگویند حق حرف زدن ندارید. مردمی که خبر داشتند روزهای بعد؛ اطراف محل دفن را آجرچینی میکنند تا قبر گم نشود و این موضوع تا رفتن سید اسماعیل فرزند مدرس به کاشمر ادامه پیدا میکند تا بقعهای ساخته شود.
گفتوگو از مهری فروغی
انتهای پیام/