دایی:هیچ وقت با علی کریمی اختلاف نداشتم و شاید او از من خوشش نمی‌آید/ ناصرخان در بین مربیانم چیز دیگری بود

کاپیتان پیشین تیم ملی فوتبال ایران گفت: هیچ وقت با علی کریمی اختلاف نداشتم و شاید او از من خوشش نمی‌آید چون کریمی را به عنوان فردی که توانسته مردم را خوشحال کند دوست داشته و دارم.

به‌گزارش خبرگزاری تسنیم، برنامه نود در این هفته به مناسبت 14 بهمن سالروز تولد علی دایی و قرار گرفتن او بین 48 اسطوره فوتبال دنیا توسط فیفا به سراغ کاپیتان پیشین تیم ملی رفت. عادل فردوسی‌پور در این برنامه به مصاحبه‌ای تفصیلی در خصوص موضوعات مختلف پرداخت که در چهار قسمت پخش شد. مشروح این مصاحبه را در زیر از نظر می‌گذرانید:

* درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد و اگر در تهران قبول نمی‌شدم، علی دایی فعلی نبودم. من در سال‌های 66 و 67 دو بار در دانشگاه شریف قبول شدم؛ بار اول در رشته عمران قبول شدم، اما چون شلوار جین می‌پوشیدم، ردم کردند، اما سال بعد از آن دوباره قبول شدم. من سال آخر تحصیلم بود که با تیم متالورژی دانشگاه شریف به مصاف تیم مکانیکی رفتیم که جلال بشرزاد دروازه‌بان آن بود. بچه‌های تیم متالورژی با سایر واحدهای دانشگاه فرق داشتند، چون ما خشن‌تر از سایر گروه‌ها بودیم.

* من سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. مطمئن باشید اتفاقی نمی‌توان موفق شد و باید زحمت کشید. من شب‌ها درس می‌خواندم و فقط یک درس را افتادم که آن هم در ترم اول بود. من هم کار می‌کردم و هم درس می‌خواندم. من در کار تولید پوشاک بودم و شریک هم داشتم.

* پدرم خیلی دوست داشت مهندس شوم و به خاطر او مهندس شدم. پدرم از دوران کودکی روی من حساس بود. مادرم به من کمک کرد تا فوتبالیست شوم، چون حاجی مخالف بود. ما تابستان‌ها کار می‌کردیم و خرج یک سال‌مان را در می‌آوردیم. خدا را شکر می‌کنم جوری تربیت شدیم که پدرم دوست داشت. من مدیون پدر و مادرم هستم. حس می‌کنم الان هم پدرم دعایم می‌کند.

* محمد، برادر بزرگ من در استقلال اردبیل بود و من هم به این تیم رفتم. آن زمان من روی کری‌خوانی حساس نبودم. من هم یک سال پس از بازی در جوانان اردبیل به تیم استقلال اردبیل رفتم. پست من در آن زمان دفاع راست بود. جابر نعمتی، مربی آن زمان من بود و در یک بازی که مهاجم تیم‌مان نبود مرا به جلو برد و گل زدم. از آن پس همیشه به عنوان فوروارد بازی کردم.

* پاره شدن طحالم در بازی با بحرین در هیروشیما تلخ‌ترین خاطره ورزشی‌ام بود. 20 دقیقه به پایان بازی مانده بود. آن 20 دقیقه شاید 200 سال برایم طول کشید تا تمام شود. اولش فکر می‌کردم یک ضربه‌ای است که می‌آید و می‌رود، اما بعد متوجه شدم داستان چیز دیگری است. پس از بازی در رختکن بیهوش شدم و به بیمارستان رفتم. به یک مدیر که تلفن همراه داشت گفتم «اگر می‌شود تلفن همراه‌تان را بدهید تا به خانواده‌ام در ایران بگویم زنده‌ام». او دو بار با تلفنش تماس گرفت و گفت تلفن خانه‌تان اِشغال است و رفت. پس از آن امیر عابدینی آمد و یک تلفن در اختیارم قرار داد که با خانه تماس گرفتم و خیالم راحت شد. برای این اتفاق مادرم یک هفته برایم روزه گرفت. باید بگویم که عابدینی خیلی برایم زحمت کشید. شاید مردم باور نکنند چون رقابت‌های آسیایی تمام شد ما باید خودمان هزینه‌های بیمارستان را می‌دادیم. من موقع ترخیص مجبور شدم با لباس کیمونو از بیمارستان خارج شوم. باید یک هفته در هیروشیما می‌ماندم تا درمانم کامل می‌شد. من با سرم و کیمونو از بیمارستان بیرون آمدم.

* داستان تصادفم عجیب بود. سرما خورده بودم و تصمیم گرفتم با ماشین خودم از اصفهان به تهران بیایم. پنج دقیقه قبل از تصادف محمد گفت «بگذار من رانندگی کنم»‌ که من به او گفتم «بذار فعلاً من رانندگی کنم». در آن زمان شربت خورده بودم که خواب‌آور بود و ناگهان خوابم برد. پیش از آن حادثه طرز تفکرم نسبت به زندگی به شکل دیگری بود. وقتی در بیمارستان دخترم حضور پیدا کرد از خدا خواستم حالا حالاها مرگ را سراغم نفرستد. پس از تصادفم فهمیدم آدم برای خودش زندگی نمی‌کند و برای کسانی دیگر زندگی می‌کند که دوستش دارند.

* خدا ناصرخان حجازی را بیامرزد. او خیلی برایم زحمت کشید. وقتی به تیم تجارت رفتم در زمین دانشگاه تهران در امیرآباد شمالی تمرین می‌کردیم. او نیم ساعت بیشتر می‌ماند و با من اختصاصی تمرین می‌کرد. ناصرخان خیلی به من لطف داشت.

* وقتی شما در یکی از برنامه‌های نود فیلمی را پخش کردید که پلیورم را در شلوارم کرده و با یک دسته گل به دیدار ناصرخان رفتم، خانمم می‌گفت اگر آن موقع خواستگاری من می‌آمدی جواب رد می‌شنیدی! در آن روز هوا سرد بود و به همین خاطر پلیورم را داخل شلوارم کرده بودم.

* سه سال با بایرن مونیخ قرارداد داشتم که هرتابرلین پیشنهادی به من داد که رقمش سه برابر قراردادم با بایرن مونیخ بود. خدا را شکر می‌کنم در لیگ قهرمانان همراه با هرتابرلین خوب کار کردم. هیچ زمان فکر نمی‌کردم یک روز در تیم ملی فوتبال ایران بازی کرده و به فوتبال اروپا برسم.

* در بازی فینال لیگ قهرمانان اروپا بین بایرن مونیخ و منچستر یونایتد ما خودمان را برای قهرمانی آماده کرده بودیم، اما روی دو کرنر دو گل خوردیم و باختیم. ما خیلی بهتر از منچستر بازی کردیم. من هم خودم را برای جشن قهرمانی آماده کرده بودم، اما در نهایت باختیم. پاداش قهرمانی در لیگ اروپا 300 هزار مارک بود که در یک دقیقه پرید!

* در زمان حضور در بایرن هرگز بحث تبعیض گذاشتن بین بازیکنان را ندیدم. من در بایرن فیکس هم بازی کردم.کارستن یانکر در یکی از تمرینات بایرن مرا زد و انگشتم شکست. اوتمار هیتسفلد به دکترها گفته بود که او را باید به بازی‌های تیم برسانید، اما من تمرینات را رها کردم و 20 روز با تیم ملی بودم.

* گابور کرالی به ما می‌گفت از روز اول که فوتبالم را شروع کردم تا روزی که از فوتبال خداحافظی کنم چنین مدلی از شلوار را می‌پوشم. او دروازه‌بان خوبی بود و هنوز هم در تیم ملی مجارستان بازی می‌کند.

* سبیلم را وقتی در هرتا بودم زدم. آن زمان سبیل مد بود، اما الان به ندرت سبیل می‌بینیم. ما اردبیلی هستیم و براساس مد جلو می‌رویم. در آن زمان در بوندس‌لیگا جز من و کریم باقری هیچ بازیکنی سبیل نداشت. وقتی عکس‌های قدیمی‌ام را می بینم متوجه می‌شوم همه چیز خیلی عوض شده است.

* من زبان آلمانی را تا حدودی یاد گرفتم نا آنجا که کارهایم را خودم انجام می‌دادم، البته کمی هم انگلیسی بلد بودم. این موضوع خیلی مهم بود. اگر برخی از دوستان فوتبالیست من زبان می‌دانستند مطمئناً موفق‌تر می‌شدند. مطمئنم فوتبالیست‌های بهتری از من هم بودند، اما شاید من چیزهایی داشتم که آنها نداشتند. به عنوان مثال تلاش و کوشش من بیشتر از آنها بود. من در آلمان  هیچ وقت 11 شب به بعد را نمی‌دیدم. در دوران فوتبالم همبازیان خوبی‌داشتم که بدون آنها آقای گل جهان نمی‌شدم. خداداد، مهدوی‌کیا،کریمی و کریم باقری گذشت کردند تا من به این رکورد برسم. من این رکورد را برای خودم نمی‌دانم. این رکورد برای ایران است. هر رکوردی برای بهبود بخشیدن است و یک روزی هم یکی رکورد مرا می‌زند.

* در عرصه ملی بازی‌های خوبی انجام دادیم، اما فکر می‌کنم بازی با کره جنوبی، آمریکا و استرالیا جزو مسابقات خاطره‌انگیز من است که مردم همیشه از آن به نیکی یاد می‌کنند. پا‌س‌هایی را که به خداداد مقابل استرالیا و به مهدوی‌کیا مقابل آمریکا دادم، خیلی دوست دارم.
 

* علی دایی با اشاره به ضربه برگردانی که در بازی برابر کره جنوبی زد و باعث حذف ایران از مسابقات فوتبال جام ملت‌های 2000 لبنان شد، گفت: آن‌طور که می‌گویند هم نبود و خیلی حرکاتم باعث نجات تیم ملی شده است. این اتفاقات هم ممکن است رخ دهد.

* فوتبال یک شکل کوچک جامعه است. تمام اتفاقاتی که در جامعه می‌افتد در فوتبال هم می‌افتد و فوتبال چون مخاطب دارد و همه روی آن زوم هستند کوچک‌ترین اتفاقش سوژه می‌شود. شاید خیلی کارها که برای بعضی‌ها بد نباشد ما باید مراقب باشیم که انجام ندهیم.

* واکنش دایی به اینکه گفته می‌شد دوست داشته تمام پاس‌ها به او ختم شود: جواد کاظمیان یک بار در این خصوص مصاحبه کرد، اما بعد از آن خودش آمد و گفت کسی او را تحریک کرده است. در مورد جام جهانی هم باید بگویم برخی بازیکنان تیم ملی که در چشمم نگاه می‌کردند و به من پاس نمی‌دادند از من حلالیت طلبیدند. آنها حتی در آلمان جلسه گذاشتند، اما سؤال من این است چرا من به عنوان کاپیتان نباید در آن جلسات حضور می‌داشتم؟ چرا مرا دعوت نمی‌کردند؟ آنها می‌دانستند اگر علی دایی حرفی بزند روی آن می‌ماند.

* قطعا اگر در جام جهانی 2006 همدلی داشتیم، خیلی بهتر نتیجه می‌گرفتیم. این برای من بزرگ‌ترین تجربه است، برای همین وقتی در تیمی حضور پیدا می‌کنم تلاش می‌کنم همدلی و رفاقت را در تیم ایجاد کنم.

* پاسخ دایی به این سؤال که «اگر زمان به عقب بازگردد در جام جهانی حضور پیدا می‌کرد؟»، گفت: مطمئناً باز هم به فوتبال ادامه می‌دادم و در جام جهانی بازی می‌کردم. یکسری اتفاقات رخ داد تا نتوانیم آن‌طور که باید نتیجه زحمات‌مان را بگیریم. نیمکت‌نشینی‌ام در بازی با پرتغال تصمیم برانکو بود. او به من گفت آن تصمیم به خاطر جوی است که علیه من درست کرده‌اند. برانکو هیچ وقت مرا بیرون نمی‌گذاشت.

* هیچ وقت با علی کریمی اختلاف نداشتم و شاید او از من خوشش نمی‌آید. من علی کریمی را به عنوان فردی که توانسته مردم را خوشحال کند دوست داشته و دارم. او شاید با من مشکلی داشته و از من چیزی دیده است، اما من تمام کسانی را که باعث خوشحالی مردم شوند، دوست دارم.

* اظهارنظر دایی در مورد آشتی‌کنان کذایی‌اش با علی کریمی: باید دل‌ها به هم نزدیک باشد و با این آشتی‌کنان‌ها نمی‌شود.

* من اصلاً نمی‌دانستم با آقای قطبی مذاکره‌اند و ... . زمانی که سر تمرین سایپا بودم کفاشیان بیش از 10 بار با من تماس گرفت و گفت مهندس می‌خواهد تو را ببینید. گفتم کدام مهندس؟ گفت مهندس علی آبادی می‌خواهند شما را ببینند. من بعد از یک روز فکر کردن تصمیم گرفتم این پیشنهاد و حضور در تیم ملی را قبول کنم.

* واکنش دایی به برکناری‌اش از سرمربیگری تیم ملی: من آدم سیاسی نیستم. من از جنبه ورزشی نگاه کردم و چنین اتفاقی رخ داد. حتی علی‌آبادی هم بعد چند سال مصاحبه کرد و این موضوع را تأیید کرد.کفاشیان هم مصاحبه کرد و گفت هیئت رئیسه تصمیم گرفته است. کفاشیان اصلاً موضوع را نمی‌دانست و قبل از اینکه او به من بگوید می‌دانستم اخراج شدم و از بچه‌هایم خداحافظی کردم. او به من گفت با قدرت به کارم ادامه دهم، اما به او گفتم من اخراج شده‌ام. اگر بودم شاید به جام جهانی می‌رفتیم و شاید هم نمی‌رفتیم. من نمی‌توانم بگویم دقیقاً چه اتفاقی رخ می‌داد. فوتبال را نمی‌توان پیش‌بینی کرد.

* ما دیگر به این حرکات غلامپور (شادی گل‌های بهزاد غلامپور) عادت کرده‌ایم! از زمانی که او سبک وزن بود این کار را تجربه کردیم تا امروز که دیگر سنگین وزن شده است! من او را مثل برادرم دوست دارم و همیشه گفته‌ام اینقدر گل بزنید که بهزاد همیشه روی سر و کول من باشد.

*  محمد (بردار علی دایی) تحصیلکرده است، ضمن اینکه مدرک A آسیا را هم دارد. مگر من مدرک او را گرفته‌ام. در ضمن محمد برادرم است و به او اعتماد کامل دارم و اگر از او استفاده نکنم از چه کسی استفاده کنم؟

* گل‌هایی را که به مصر، کویت و پاراگوئه زدم، خیلی دوست دارم. در آن زمان ما با تمام وجود بازی می‌کردیم و به این مسئله فکر نمی‌کردیم که این حرکت شاید موجب مصدومیت‌مان شود. گلی که به چلسی زدم هم از نظر گل باشگاهی دوست دارم و همه مربیانم را دوست دارم و البته ناصرخان چیز دیگری بود. بهترین همبازی‌ام هم خیلی ها بودند، اما با افشین پیروانی رابطه بهتری داشتم.

* چرا دایی همیشه در مصاحبه‌هایش اعلام می‌کند تیمش بهتر از حریف بوده است؟ دایی در پاسخ به این پرسش گفت: همیشه این‌طور نبوده و وقتی تیمم بد بوده است، گفته‌ام.

* فردوسی‌پور در این زمان بازی برابر نفت تهران را مثال زد که تیم حریف سه گل زد و دو بار نیز به تیرک دروازه زد و لک هم دو تک به تک گرفت، که با واکنش دایی مواجه شد: من زندان بودم که تیم نفت دو بار به تیرک دروازه ما زد؟ در آن بازی بازیکنانم اینقدر در زدن ضربات نهایی بی‌دقت بودند که در محوطه جریمه تمام کلاغ‌ها را در آسمان زدند.

* دایی در مورد تکیه کلام هایش و در ادامه محرومیتی که باعث شده بود او در مورد آلودگی هوا صحبت کند،گفت: شما به من بگویید کجای دنیا یک مربی را ممنوع المصاحبه می‌کنند!

* ریشه اختلاف مایلی‌کهن و دایی کجاست؟ ما قبل از بازی با سوریه صعود کرده بودیم. در این بازی تصمیم گرفته شده بود من و پیروانی بازی نکنیم. دقیقه 20 بازی بود که تیم عقب افتاد و مایلی‌کهن خواست درون زمین بروم که گفتم حاج آقا بهتر است در بین دو نیمه گرم کنم. در پایان بازی هم وقتی از من درباره نیمکت‌نشینی‌ام سؤال شد، گفتم در مورد خودم صحبت نمی‌کنم اما اگر من سرمربی بودم، پیروانی را بازی می‌دادم. این اتفاق ادامه پیدا کرد تا به اینجا رسید.

*  من به چیزهایی که در خواب هم نمی‌دیدم، رسیدم. مادرم همیشه به من می‌گوید هیچ وقت کُتی را که آستینش کوتاه بود و با آن به دانشگاه تهران آمدی، یادت نرود. مطمئن باشید هیچ وقت از یادم نخواهد رفت. خدا لطفی که به من کرده را هیچ وقت نمی‌توانم از یاد ببرم.

واکنش کوتاه دایی به برخی از نام‌ها:

علی پروین: اسطوره
علی کریمی: اسطوره، همبازی و رفیق
مایلی‌کهن: بزرگ‌تر
کی‌روش: بادانش ما مربیان
بهزاد غلامپور: دوست خوب
ایویچ: بر باد رفته ( ظلمی که به او شد را هیچ وقت ندیدم و نمی‌بینم)
نورا: عشق و زندگی
برانکو: معلم
بزرگ‌ترین حسرت: گل نزدن در جام جهانی
بزرگ‌ترین اشتباه: خیلی اشتباه کردم که همه آنها بزرگ بود.

انتهای پیام/