نقاشی یک جنایت
دِکُلُرِه بیانی تاریک و تا حدودی جسورانه از اجتماع است. نمایشی که جواب روشنی برای مسائل ندارد.
باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - سید فوأد وکیلی
«دِکُلُرِه» [اسم]: رنگ باختن، رنگزدایی.
«دِکُلُرِه» (در لغت به معنای از بین بردن رنگ طبیعی مو برای روشنتر کردن آن در آرایشگری است) نام نمایش این روزهای مهدی کوشکی در تئاتر تازه تأسیس مستقل تهران -واقع در خیابان رازی در نزدیکی تئاتر شهر- است که از خرداد ماه به روی صحنه رفته است. این نمایش سابقه نسبتاً طولانی در اجرا دارد و از زمانی که مهدی کوشکی آن را به نگارش درآورده بارها به اجرا درآمده. اولین اجراهای «دِکُلُرِه» مربوط به سال 91 میشود که بازیگرانی همچون لیلی رشیدی، آوا شریفی، صحرا فتحی و البته مهدی کوشکی آن را در خانه هنرمندان به نمایش درآوردند. در اردیبهشت ماه سال جاری نیز این نمایش با بازی مهناز افشار، سحر دولتشاهی، لیلی رشیدی و نوید محمد زاده و همچنین موسیقی از زانیار خسروی در شهرهای تورنتو و مونترال کانادا به اجرا درآمد.
تئاتر «دِکُلُرِه»، اجرایی مونولوگوار در ژانر مستند اجتماعی است که داستان خود را از طریق اعترافات پدر، همسر (نامادری) و دختر یک خانواده در بازجویی روایت میکند. این نمایش، جنایت را از نگاه کسانی که در آن دخیل بودند، به صورت پارهپاره بیان میکند و در هر قطعه سر نخهایی به مخاطب برای تکمیل پازل آنچه روی داده است میدهد. هر چند که با ضد و نقیض بودن اعترافات متهمین، کنار هم چیدن این قطعات، کلاژی تا حدودی ناهمگون پدید میآورد و در آخر داستان نیز مظنون اصلی برای رفع این موضوع، جنایت هولناک خود را به صورت بیپرده بازگو میکند.
خانواده تحت بازجویی، خانوادهای عادی نیستند. شیوه زندگی در این خانواده بر اساس برآورده کردن تمایلاتشان به هر قیمتی است حتی اگر باعث ایجاد شدیدترین لطمات روحی دخترشان باشد. خشم، انتقام و هوس از مهمترین این تمایلات هستند که همیشه برای خود شخصیتها توجیهات بیرونی دارند. مخصوصاً برای مظنون اصلی که با شخصیت خونسرد و مطمئنی که دارد، اعمال خود را معلول شرایط اجتماعی میداند و حتی با مجازات خودش به همان دلایل علِّی، به راحتی کنار میآید. در این بین تنها چیزی که شاید او از انجام آن ناراحت (و نه پشیمان) باشد، کشتن کودکی در شکم مادرش است که از وجودش خبر نداشته.
نمایش «دِکُلُرِه» تصویری است از رنگ باختن انسانیت، در جامعهای بیتفاوت نسبت به ناهنجاریها و تبعیضها. جایی که فاصله نوع زندگی در زیر پوسته شهر از همیشه به زندگی شهری نزدیکتر میشود. مهدی کوشکی نویسنده این اثر، داستان یک جنایت را بستری میکند برای اینکه مخاطبانش اطراف خود را دوباره ببینند. چرا که بعضی ناهنجاریها آنقدر عادی شده که نه تنها دیگر توجه کسی را جلب نمیکند بلکه به نظر میرسد خواه ناخواه باید بخشی از یک جامعه باشند. «دکلره» هشدار میدهد ولی به مرز حل آن نمیرسد، نویسنده هیچگاه سعی نمیکند راهی برای خروج از وضعیت ارائه کند و حتی در ریشهیابی نیز کمی محتاط است. اما سؤال طعنهآمیزی که شاید در لایه پنهان این نمایش باشد این است که آیا یک خلافکار که بعداً یک جنایتکار میشود، آیا حق دارد در مورد وضع بد اجتماعی که در آن زندگی میکند فریاد اعتراض سر دهد و خود بر اساس اصلاح جامعه، حکم صادر کند؟ به نظر میرسد مقصود نویسنده این است که در جامعهای که شهروندانش در خصوص مشکلات سکوت میکنند، جنایتکاران و خلافکاران که باید آخرین نفر در لیست معترضین باشند در این زمینه پرچمدار میشوند.
از نکات برجسته «دِکُلُرِه» این است که کارگردان اثر، سعی کرده با استفاده از کمترین اکسسوار ممکن، مخاطب را به سرعت به چیزی که در نظر دارد هدایت کند. صحنهآرایی مینیمال، که از چند میز و صندلی ساده بازجویی تشکیل شده است و تنها جزئیاتش چیزهایی مانند پارچ یا لیوان است. در این بین افکتهای صوتی را نیز نباید نادیده گرفتن که با وجود تعداد کم (و شاید مینیمال گونه)، به ایجاد فضایی برای همزادپنداری مخاطب با بازیگران و مخصوصاً درک بهتر فضای جنایتی که متهمان مرتکب شدهاند کمک شایانی میکند. از دیگر نکات این نمایش، پردهای است که اعترافات متهمان در آن به صورت زنده پخش میشود. گویی کارگردان میخواهد اینگونه هم به فضای مستند نزدیکتر شود و هم نقش رسانهها را در هشدارهای اجتماعی بازگو کند. دیگر جایی که بر روی نقش رسانه تأکید میشود، پوستر معرفی این نمایش در اجراهای قبلیش است که به صورت یک روزنامه طراحی شده بود. طراحی که هوشمندانه مستند بودن این نمایش را یادآوری میکند و متأسفانه در اجرای جدید دیگر از آن خبری نیست.
در حوزه هدایت بازیگر، با اینکه مهدی کوشکی بارها این تئاتر را با بازیگران مختلف به صحنه برده؛ ولی به دلیل نوع قصه، این مسئله هنوز چالشی بزرگ به نظر میرسد. نوید محمدزاده به عنوان مجرمی که 15 نفر را به فجیعترین شکل ممکن به قتل رسانده چندان به یک قاتل باهوش که با آرامش جنایات خود را انجام میدهد شباهت ندارد. از طرفی نیز نمیتوان او را به عنوان یک قاتل که مشکلات روانیاش باعث جنایاتش میشود باور کرد. شاید این امر به خاطر طنزی باشد که برای تلطیف فضای سیاه نمایش کارگردان بر عهده بازیگر اصلیاش قرار داده. با این همه نوید محمدزاده موفق میشود تماشاگر را تا پایان نمایش همراه خود نگه دارد و مخاطب هر لحظه منتظر غافلگیری از جانب او است.
صحرا فتحی (در نقش نامادری) با توجه به اینکه از اولین اجراها در این نمایش همراه با مهدی کوشکی بوده است، اشراف خوبی روی نقش دارد و مخاطب به راحتی با او را ارتباط برقرار میکند. یک آرایشگر که احساسات و خواستههای زنانهاش همواره باعث رفتارهایی دور از منطق از طرف او میشود. از طرف دیگر این نامادری نقش پررنگی برای شناخت اعضای دیگر خانواده به خصوص ترمه، دختر خانواده دارد که فتحی توانسته به خوبی از پس آن بر آید.
اما نقش ترمه، دختر خانواده را که شاید کلیدیترین کاراکتر نمایش باشد را ستاره پسیانی بر عهده دارد. ترمه که دختری نوجوان است با توجه به نوع موقعیت اجتماعی و خانوادهای که دارد در ظاهر، رفتار و لحنش نوعی بیپروایی همراه با سادگی دیده میشود. همراه با این بیپروایی، ترمه بغضی فروخورده و خشمی سرکوب شده هم دارد که نتیجه رنج سالها زندگی در خانوادهای ناسالم است. از نکات قابل تأمل در شخصیت ترمه علاقه او به موسیقی رپ است. او که منطقش همواره در پس احساسش قرار دارد به جایی رسیده که تنها راه اعتراض خود به شرایطی که در آن گرفتار شده را موسیقی رپ میداند. ترمه در بین بازجویی، قسمتهای مختلف یک شعر رپ را کمکم به یاد میآورد تا اینکه در قسمت پایانی نمایش، این شعر را یک بار به طور کامل میخواند. گویی این شعر فریاد اعتراضی از جانب او است که البته در موسیقی پایان نمایش گم میشود. به نظر نگارنده، ستاره پسیانی با ظرافتهایی که در بازیش به کار گرفته، توانسته تا حد قابل قبولی این نقش سخت را برای مخاطبینش باورپذیر کند و ترمه را با امیدها و آرزوهایی که هر چند برای او کمرنگ شدهاند ولی هنوز از بین نرفتهاند به خوبی به تصویر بکشد.
لیلی رشیدی از دیگر بازیگرانی است که در این سالها در اجراهای دکلره با کارگردانی مهدی کوشکی همواره حضور داشته و مانند صحرا فتحی نقش را به خوبی میشناسد. او به عنوان معلم نقاشی و کسی که نقش هدایتگرانه دارد احتمالاً به صورت عامدانه با نوع بازیاش نمایش را از ریتم خودش دور میکند. البته لیلی رشیدی در مورد نقش معلم معتقد است حذف شاخه و برگهای اضافه نقش به واقعیتر شدن کاراکتر کمک میکند و بازی او نیز در همین راستا است. به نظر نگارنده، لیلی رشیدی نقش را عامدانه از فرم فراتر نمیبرد و مخاطب را مثل سه کاراکتر دیگر خیلی درگیر خود نمیکند. چرا که او در جریان اصلی داستان یک قربانی است و اگر مخاطب را خیلی به خود نزدیک کند کل داستان تحت تأثیر او قرار میگیرد. حال آنکه این معلم تنها باید در لحظهای خاص، جنایتکاری را درباره درستی کارش به شک بیندازد.
در خاتمه باید گفت تئاتر دِکُلُرِه بیانی تاریک و تا حدودی جسورانه از اجتماع است. موضوع اجتماعی نمایش در دستان کوشکی، بدونشک متأثر از مولفههایی چون فرهنگ و اقتصاد و سیاست است؛ مولفههایی که بر نهادی به نام جامعه اثری مستقیم میگذارند. در این نمایش خانوادهای که تحت بازجویی هستند نمادی از بخش خاصی از جامعه است. پدری مجرم که نامادری متزوری (که حتی در وفاداریش به پدر خانواده شک وجود دارد) را به دختر خود تحمیل میکند. از طرفی دختر که دست خود را از همه جا کوتاه میبیند تنها راه اعتراض را موسیقی رپ میداند. کارگردان معتقد است در شرایط کنونی جامعه به وجود آمدن خانوادههای این چنینی بسیار به ذهن نزدیک است. همانطور که لیلی رشیدی هم به این موضوع اشاره میکند. او در مصاحبهای در مورد نقش کاراکتر بهروز دستیاری (نوید محمد زاده) گفت: شاید بهروز دستیاری که نوید محمد زاده نقش او را بازی میکند مشخصاً وجود واقعی نداشته باشد؛ اما همه میدانیم رخ دادن آنچه در دکلره میبینیم دور از ذهن نیست.
تئاتر «دِکُلُرِه» تا پایان تیرماه در سالن اصلی تئاتر مستقل تهران اجرا خواهد شد.
انتهای پیام/