پهلوانی در شهر زنجان میمیرد/ مرشد بخوان "زورخانهها آباد نیست"
- اخبار استانها
- 18 مرداد 1395 - 10:56
به گزارش خبرگزاری تسنیم از زنجان، وقتی بند ولنگاری فرهنگی در یک شهر در رود زورخانههایش تبدیل به سفرهخانه میشوند، مرام پهلوانی رنگ میبازد و جوانانش به جای به دست گرفتن میل و کباده شلنگ قلیان به دست میگیرند.
وقتی ورزش پهلوانی در یک شهر غروب کند در طلوع صبح جمعه هزاران نفر در اطراف رینگ مسابقه جنگ سگها جمع میشوند و از مرگ زبان بستهها لذت میبرند و بیفرهنگی را در بیخ گوشمان ترویج میدهند و هیچ کس باورش نمیشود که در این شهر هم سگکشی میکنند.
گوییم سلام حاج مرشد گیریم پیام حاج مرشد
نیم قرن نشست روی سردم بی مزد مدام حاج مرشد
در روزگاری که ورزش پهلوانی مردانی را تحویل جامعه میداد که بدون مزد مدام سالها روی سردم ندای مردانگی سر میدادند. مرشد دیگر بس است این همه ناامیدی و غروب و مرگ از روزهایی برایمان بگو که دیگر یادمان نیست از روزهایی که برای پهلوانان شهرمان ضرب میگرفتی و امروز در کنارمان نیستند؛ مرشد مرامت همان مرام سابق است و لحن کلامت کلام یک پهلوان ولی این شهر را چه شده است که دیگر صدایی زنگی از زورخانههایش بلند نمیشود.
و یا اصلا زورخانهای برای شهرمان نمانده است.
مرشد یادت هست این شعر را که میگفتند:
"مرشد بخوان نوایی تا جان جلا بگیرد شاید که نفس غافل از حق شفا بگیرد"
پس چرا امروز از غروبی برایمان میخوانی که همه را دلتنگ نوایت میکند.
شنیدیم که کهنهسوار این شهر هستی هر چند که نامهربانیها و پیری و گاهی کسالت مانع از حضورت در زورخانهها شده اما برای هر چه مرشد در این شهر است استاد بودی.
اگر چه وظایف کهنهسوار در بیشتر زورخانهها رنگ باخته اما باید گفت که کهنهسوار با لنگی بر دوش و چوبی در دست وظیفه سرپرستی ورزشکاران داخل گود را بر عهده دارد اما مرشد بگو که کهنهسوار ورزش زنجان کیست که زورخانهها تبدیل به سفرهخانه میشوند.
آفرین باد به گفتار خوش کهنه سوار آن پسر خوانده پوریای ولی در همه کار
لنگ بر دوش چو آید به میان میدان چوب تعلیم به کف وای به حال رندان
دارد آن پیر جهاندیده، در فن ماهر هر فنی را بدلی همچو فلک در خاطر
مرشد اصغر کهنهسوار روزهای گرم و سرد زورخانهها از نیم قرن عشق به ورزشی میگوید که نام مولا امیرالمومنین علی(ع) نگین درخشان آن است.
رخصت
من اصغر فغفوری 67 سن دارم و از سال 40 وارد این ورزش شدم و از سال 47 نیز مرشدی کردم در تمامی باشگاهها از جمله خاتمالنبیاء، فردوسی، پوریای ولی و ببر ضرب گرفتم.
در زنجان چند باشگاه داشتیم که در ایران مطرح بودند و تعریفشان به اصفهان، خراسان، تبریز، رشت، قزوین و دیگر استانها رسیده بود به بیشتر استانها میرفتیم و از هر مرشدی چیزی میآموختم.
به آن شکل خاص استادی نداشتم و به خاطر علاقهای که داشتم مرشد شدم با سید جلال رقابت داشتم و در خانه تا یک بامداد تمرین میکردم و ضرب میگرفتم تا اینکه بالاخره راه افتادم.
در زمان ما مرشد فرامرز معروف بود و من یک ماه در داودیه تهران به کلاسش رفتم.
تا سال 85 روی سردم رفته و مرشدی میکردم و از این تاریخ به بعد کمی مریض حال شدم و یک عمل جراحی نیز برای قلبم انجام دادم و باشگاه را ترک کردم.
پهلوانان دوران ما امروز در قید حیات نیستند، حاج عباس حیدریان را که همه میشناسند، جلال کفاش، سید عباس، ناصر جباری، موسی خیاط، محمود رستگار، حاج باقر رستگار، حاج فتاح و حاج ابوالفضل نیز از جمله پهلوانان نامی بودند.
در ابتدا تنها یک باشگاه داشتیم که آن هم برای حاج عباس حیدریان بود و بعدها پوریای ولی نیز آغاز بهکار کرد با ورزشکاران بزرگ و نامی ایران از جمله حاج مصطفی نجات، حاج باقر مهدیه، محمود رفسنجانی و نوسانی ورزش کرده و برایشان ضرب گرفتهام.
در زمانی که ما در ورزش زورخانهای بودیم سه دست ورزشکار در زورخانه مرحوم حیدریان ورزش میکردند و از آنجایی که گود باشگاه فردوسی بزرگ بود ورزشکاران زیادی میتوانستند وارد گود شوند.
مرام پهلوانی
اکثر ورزشکاران زورخانهای زمان ما مردم کوچه و بازار و کسبهها بودند که همه عشق رفتن به زورخانه را داشتند، در جمع ما روحانیونی نیز بودند که به فضای معنوی داخل گود میافزودند یادم هست دو روحانی که به زورخانه ما میآمدند یکی از آنها شهید شد.
گلریزانها بیشتر به صورت مخفی انجام میشد، حاج عباس حیدریان تعیین میکرد که امروز مثلا قرار است شب به فلان خانه برویم.
نان زورخانه را نخوردهام خیاط هستم و امروز در سن 67 سالگی این شغل را ادامه میدهم و کت و شلوارهایی میدوزم که شاید تعریفش را شنیده باشید؛ با شغلی که داشتم تا به امروز به لطف خداوند متعال زندگیم را چرخاندهام و زورخانه و مرشدی را فقط به خاطر علاقهام ادامه دادم.
مرام پهلوانی چیز دیگری است پهلوان همیشه دستگیر است و دستی بالا میکشد.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
عیبی نبود جامه مردان پر خون خون، نقش و نگار جامه مردان است
پهلوان واقعی اینها را تنها در حرف خلاصه نمیکند و عمل کننده است در حال حاضر در زنجان وضعیت این ورزش مانند سابق نیست، رقابتها سازنده نیستند در کرمان 20 باشگاه ورزش زورخانهای احداث شده، در قزوین نیز همینطور بر تعداد باشگاههای زورخانهای افزوده میشود و از ما جلوتر افتادهاند و باشگاههای ما هر روز تعطیل میشوند و امروز در زنجان تقریبا باشگاهی نمانده است.
رقابت در این ورزش مانند دوران ما نیست کسانی که در راس این ورزش هستند وارد نیستند در زمان ما رئیس هیئت حاج عباس، آقا جواد و حاج باقر رستگار بودند که از جنس و از بزرگان این ورزش محسوب میشدند.
اگر هیئت استان کمی فعال باشد وضعیت بهتر از این میشود باید پیشکسوتان این ورزش را دور هم جمع کنند و مانند سابق حال و هوای ورزش زورخانهای زنجان طور دیگری شود.
مثلا در زمان ما 50 نفر دور هم جمع میشدند و باشگاه به باشگاه میرفتند و هر کمکی از دستشان برمیآمد دریغ نمیکردند و عدهای زیادی هم به خاطر اینها وارد ورزش زورخانهای میشدند.
امروز مرشد از هیچ جایی درآمد ندارد و مانند بنده که در بازار مشغول هستم نیستند و کاسبی دیگری ندارد.
پهلوان به داشتن دست و بازوی قوی نیست پهلوان سر به زیر و افتاده است و به مردم خوبی میکند، حاج عباس همیشه گرهای از کار مردم باز میکرد و به خاطر اینکه جراح نیز بود برای مداوای فقرا نه تنها پولی نمیگرفت بلکه در جیبشان نیز پول میگذاشت.
تعطیلی زورخانههای زنجان
در سال 48 باشگاه پوریای ولی افتتاح شد این باشگاه از نظر گنبد و بنای تاریخی در ایران تک بود ولی متاسفانه بعدها تخریب کردند و فروختند و تبدیل به سفرهخانه شد.
زورخانههای ما اکنون آباد نیستند پوریای ولی تبدیل به سفرهخانه شد و خاتمالانبیا نیز انباری شده است و درهای زروخانه حیدریان نیز بسته شده است.
زنجان همیشه در دوران ما جزو سه تیم برتر کشور میشد این ورزش اکنون در زنجان ورزشکاران آن چنانی ندارد و پیشکسوتان نیز کمتر به زورخانه میروند ولی در تهران، مشهد و دیگر استانها وضعیت چنین نیست من اصلا رئیس هیئت استان را نمیشناسم و ندیدهام.
میترسم این ورزش از شهر ما به کل جمع شود و زورخانه را در قهوهخانهها تبدیل به نمادی کنند که فقط از مرام و معرفتاش فقط زنگ و میل آن باقی بماند.
اوایل پیروزی انقلاب یادم هست در مشهد کشتارگاه و انباری را تبدیل به زورخانه میکردند و در هر محلهای یک باشگاه داشتند اما امروز در زنجان زورخانههایمان تبدیل به سفره خانه میشوند.
حاج عباس حیدریان همیشه در گود زورخانه دعا میکرد و اشک میریخت و مردم را با خود همنوا میکرد و مداحیهای حاج رحمان صحنه عجیبی را رقم میزد که هیچ وقت از خاطرم پاک نمیشود.
مرشد اصغر سینه پردردی دارد این کهنهسوار شهرمان از روزی میترسد که این ورزش فقط به عنوان یک نماد باقی بماند و زورخانهها خالی از پهلوانان شوند و تاریخ این ملت به فراموشی سپرده شود.
گذشته از پیشکسوتان این ورزش آیتالله شیخ علی خاتمی نماینده ولیفقیه در استان و امام جمعه زنجان هم از غروب این ورزش در زنجان نگران است و از مسئولان و پیشکسوتان میخواهد به داد این ورزش باستانی که مرام مولا علی(ع) را ترویج میدهد برسند.
در این شهر که تعدادی از جوانان به جای رفتن به گود زورخانه در دور رینگ جنگ سگها جمع میشوند حتی استاندارش نیز باور ندارد که اینها همان جوانان این شهرند.
شاید انتظار به جایی باشد که دلسوزان ورزش زورخانهای از شهرداری زنجان بخواهند در کنار اجرای طرح گذر چلهها طرح گذر از مرگ زروخانهها را اجرا کنند فرهنگی که به قول امام جمعه زنجان غروب خود را سپری میکند.
قصه ورزش زورخانهای زنجان تجربهای ارزشمند برای ورزش استان زنجان است تا باور کنیم که وقتی زورخانه میتواند سفرهخانه شود پس باید ترس این را داشته باشیم استخر شهید شهبازی ممکن است به استخر پرورش ماهی تبدیل شود همان تعبیری که عدهای را ناراحت کرده است.
بخش دوم و سوم گزارش زورخانهای تسنیم بهزودی منتشر میشود.
گزارش از علی الماسی
عکس از محمد جعفری
انتهای پیام/