مبانی فکری و فلسفی فلسفه برای کودکان رایج در تضاد با فرهنگ ماست/ لازم است اقدام به بومیسازی کنیم
هدف اول و آخر لیپمن از فلسفه برای کودکان این است که کودکان به صورت مستقل و آزاد به تفکر بپردازند و کسی به آنها نگوید که چگونه فکر کنند و چه فکری بکنند
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا»؛ فلسفه برای کودکان که در ایران بعضا با هدف ارتقاء قوه تفکر در افراد و فاصله گرفتن از سیستم آموزش محوری، وارد و نضج یافته است در مغرب زمین توسط استاد یهودی فلسفه یعنی متیو لیپمن ایجاد و گسترش یافته است. بسیاری از متفکرین در کشور، معتقد هستند که روش لیپمن در فلسفه برای کودکان دارای مبانی خاص معرفتی است که این مبانی با معتقدات دینی و بومی ما و همچنین با هدف ما در تربیت افراد و انسانها بسیار متفاوت و در بعضی موارد، متضاد هستند. در همین راستا با دکتر علی ستاری، پژوهشگر حوزه فلسفه برای کودکان، استادیار دانشگاه الزهرا و نویسنده کتاب نقد مبانی فلسفی فلسفه برای کودکان به گفتگو پرداختیم.
افلاطون مخالف آموزش فلسفه به کودک است
تسنیم: فلسفه برای کودکان به چه معناست؟
ستاری: اصطلاح فلسفه برای کودکان برای اولین بار توسط متیو لیپمن بکار رفته است و هیچ کس تا قبل از او این اصطلاح را بکار نبرده است. فلسفه برای کودکان سوابقی دارد؛ اما نه با مفهوم «فلسفه برای کودکان»؛ بلکه با مفاهیمی دیگر. برای مثال در دوران یونان باستان آموزش فلسفه به کودکان مطرح بوده است . سقراط معتقد بوده که برای اینکه افراد کم سن و سال در مقابل سودجویی های سوفطایی ها دچار کج فهمی نشوند، بیاییم فلسفه را به کودکان آموزش بدهیم تا آن ها خود بیاندیشند و گرفتار اندیشه های نسبیت گرایانه سوفسطایی ها نشوند. افلاطون در رساله جمهوری، با آموزش فلسفه به کودکان مخالفت می کند و می گوید که صلاح نیست که به کودکان فلسفه تعلیم داده شود زیرا وقتی کودکان به جاهای سخت فلسفه می رسند آن را به سخره خواهند گرفت. واقعیت امر هم همین است که نه تنها کودکان بلکه برخی بزرگسالان هم وقتی به مطالب سخت و غامض فلسفه می رسند آن را به سخره می گیرند. در واقع آنان با این کار خود نشان می دهند که توان فهم فلسفه را ندارند و یا نیازی به بررسی مسائل فلسفی وجود ندارد. ارسطو هم موافق همین نظر افلاطون است و می گوید که باید به کودکان صرفا عادات اخلاقی تعلیم داده شود که وقتی بزرگ شدند اخلاقی رفتار کنند. بنابراین افلاطون و ارسطو سن آموزش فلسفه را به بعد از 30سالگی موکول می کنند.
بعد از افلاطون و ارسطو با یک فترت تاریخی در توجه به آموزش فلسفه به کودکان مواجه هستیم که شاید علت آن همین مخالفت افلاطون و ارسطو به عنوان دو تن از نمایندگان اصلی در دو طرز فکر بسیار مهم در فلسفه، با آموزش فلسفه به کودکان باشد.
فلسفه جزء حقوق کودکان است
سوابقی از این دست برای فلسفه برای کودکان در تاریخ ذکر شده است؛ اما در زمان متیو لیپمن، این اصطلاح برای اولین بار بکار می رود. باید ببینیم که منظور لیپمن از بکار بردن این اصطلاح چیست؟ خود او در یکی از آثارش بیان می کند که "منظور من از فلسفه برای کودکان چیزی است که آن را از فلسفه با کودکان جدا میکند" در واقع در نظر لیپمن philosophy for children با philosophy with children دو مقوله متمایز از هم هستند. قید «برای»(for) در فلسفه برای کودکان یک معنای حقوقی دارد و به معنای این است که فلسفه حق کودکان است. یعنی اگر گذشتگانی مثل افلاطون و ارسطو و... گفتند که فلسفه برای کودکان لازم نیست اشتباه کردهاند. بلکه فلسفه جزء حقوق کودکان است. همانطور که بزرگسالان حق دارند فلسفه ورزی کنند، کودکان هم حق دارند که فلسفه بورزند و فسلفی بیندیشند. قید «با» (with) در فلسفه با کودکان، رویکردی است که یوستین گاردر پیش میگیرد. گاردر در کتاب "دنیای صوفی" چکیده تاریخ فلسفه غرب را در قالب داستان برای کودکان ساده سازی کرده و نوشته است. هدف گاردر از این کار این است که تاریخ فلسفه و اندیشه غرب را به زبانی ساده به کودکان آموزش بدهد. تفاوت کار او با لیپمن در این است که لیپمن هدفش این است که کودکان کار فلسفی بکنند؛ مثل بزرگترها. زیرا از نظر او این حق بچههاست که مثل بزرگسالان کار فلسفی انجام دهند. لیپمن هدف فلسفه برای کودکان را به طور پراکنده بیان کرده و شما نمیتوانید در آثاراو بگویید که او کدام معنای نهایی از فلسفه برای کودکان را مدنظر قرار داده است. من مجموعه تعاریفی را که در آثار لیپمن وجود داشت. جمع آوری کرده ام. مجموعه نظرات او را در کنار هم قرار داده و تحلیل کردم. در آخر به این نتیجه رسیدم که هدف اول و آخر لیپمن از فلسفه برای کودکان این است که کودکان به صورت مستقل و آزاد به تفکر بپردازند و کسی به آنها نگوید که چگونه فکر کنند و چه فکری بکنند. او برای این منظوراز اصطلاح unlocked thinking (تفکر آزاد و بی قید و بند) استفاده میکند.
تاثیر لیپمن از دیویی
تسنیم: در این صورت مبانی و ریشههای فلسفه برای کودکان متعارف چیست و از کجاست؟
ستاری: آقای لیپمن بشدت متاثر از جان دیویی، ویگوتسکی، ویتگنشتاین و گیلبرت رایل است. اما بیش از همه لیپمن متاثر از جان دیویی است و به این مسئله هم افتخار میکند. یکی از نویسندگان در این خصوص می گوید که لیپمن در یک جاهایی کاتولیکتر از پاپ میشود و در اجازه دادن به تفکر آزاد برای کودکان از دیویی هم جلوتر میزند و اصطلاحا کاتولیک تر از پاپ می شود. تمام شعار جان دیویی این بودکه آموزش و پرورش سنتی باید کنار گذاشته شود و در آموزش و پرورش جدید با تکیه بر تلاش خود دانشآموزان و تجارب نوشونده آن ها کارشود. به این ترتیب دیویی سابجیکتیویتی را کنار میگذارد و به سراغ آبجیکتیویتی میرود. در این راستا او میگوید که مدرسه، اجتماع کوچک شده است. یعنی اینکه کلاسهای درس نباید به این شکل باشد که معلمین بیایند و یکسری مطالب را از گذشته و گذشتگان به صورت ذهنی و در قالب مطالب تاریخی به دانش آموزان انتقال دهند. بلکه باید آن ها خودشان مطالب و مسائل را تجربه کنند، فکر کنند و...
دیویی آموزشو پرورش با رویکرد یونانی مسیحی(تومیستی) را رد میکند و مدل آموزش و پرورش تجربهمحور را پیشنهاد میدهد. آقای لیپمن هم دقیقا همان چیزی را که دیویی به دنبالش بوده است دنبال میکند. با این تفاوت که میآید و در قسمت روشها بعضی تغییرات را به وجود میآورد. برای مثال او این تاکید دیویی را که مسائل اجتماع به عنوان موضوعات درسی باید در مدرسه توسط بچهها بررسی و کاوش بشود را از حالت آزمایشی در میآورد و میگوید بچهها باید راجع به مسائل اجتماعی با یکدیگر گفتوگو کنند. او در اینجا به زبان گفت و گو به جای زبان آزمایش روی می آورد. در این صورت فرآیند پژوهش جان دیویی آزمایشمحور است؛ اما فرآیند پژوهش و کار لیپمن، مبتنی بر تحلیلها و گفتوگوهای زبانی است. این یعنی این که دیویی بیشترآبجکتیویتی محور است. لیپمن در قسمت موضوعات آبجکتیویتی محور است؛ اما فرآیند زبانی را هم به کارش اضافه میکند. به این معنا او به سمت ترکیبی از آبجکتیویتی و سوبجکتیویتی پیش میرود. لذا کار لیپمن یک کار ترکیبی است.
تسنیم: به نظر شما لیپمن یک نظریه پرداز است یا خیر؟
ستاری: من به سختی میتوانم پاسخ مثبتی به این پرسش بدهم. زیرا لیپمن در فلسفه برای کودکان بیش از این که به نظریه پردازی پرداخته باشد، اندیشهها را با هم تلفیق کرده است. در این راستا او اندیشههای روانشناسی شناختی ویگوتسکی را با بخش زیادی از اندیشه جان دیویی در آموزش و پرورش همراه ساخته و سپس نظریات فلاسفه تحلیل زبانی مثل ویتگنشتاین و رایل را با آن ها تلفیق و ترکیب کرده و یک روش آموزشی هم خودش به این موارد اضافه کرده که اجتماع پژوهشی نامگذاری کرده است. در روش اجتماعی پژوهشی، یک گروهی از کودکان حلقه وار بر روی زمین مینشینند و در خصوص آنچه که از مورد علاقه شان است، رو درروی همدیگر گفتوگو میکنند.
تسنیم: نقش معلم در این میان چیست؟
ستاری: برای پاسخ به این سوال من کمی به عقب تر از زمان لیپمن برمی گردم. نقش معلم در آموزش و پرورش سنتی در آمریکا همواره یک نقش محوری بوده است. در زمان جان دیویی، این نقش به هدایتگر آموزشی تقلیل پیدا میکند. لیپمن این نقش را به تسهیلگر آموزشی تنزل می دهد. در واقع او از معلم یک مبصر می سازد که کارش صرفا نظم دادن به جلسه گفت و گوی کودکان است. در مدل لیپمن، معلم هدف را تعیین نمیکند؛ محتوا را تعیین نمیکند؛ نمیتواند اظهار نظر مستقیم بکند؛ روش را هم آقای لیپمن قبلا تعیین نموده است. در این مدل، نقش دانشآموز بسیار برجسته میشود و این فرصت را پیدا میکند که مستقل و آزاد فکر کند. محتوا هم در این مدل آماده نیست و خود بچهها پیشنهاد میکنند که راجع به چه چیزی بحث کنند و به گفتوگو بپردازند. این مدل و طرز فکر، مبانی نظری و اعتقادی خاص خودش را پیدا می کند. همین الان برای یک خانواده در آمریکا می تواند یک مسئله و دغدغه باشد. زیرا خانواده نمیتواند اجازه بدهد که به سادگی بچهها بروند و از همدیگر هر چه می خواهند یاد بگیرند. زیرا معلوم نیست قرار است چه چیزی از همدیگر یاد بگیرند. شاید موضوع روز بچه ها و گفت وگوی مورد علاقه آن ها اسلحه باشد! شاید هم ترور! و یا شاید به راهی فکر کنند که با آن بتوانند نقش والدین را در زندگی تضعیف کنند! معلم در این فرآیند حق مداخله ندارد. اگر معلم مداخله کند، دیگر اسم این کار فلسفه برای کودکان نیست. اگر هم مداخله نکند، خروجی این کار بسیار خطرناک خواهد بود. لیپمن میگوید که ما حق نداریم که کودکان را از فلسفیدن که حق آنهاست بازداریم. البته لیپمن هیچ کدام از داستانهایی را که در فلسفه برای کودکان نوشته از کودکان کمکی نگرفته است و خودش یا همکارانش آن ها را نوشته اند.
فلسفه برای کودکان
تسنیم: شما نقد هایی را به فلسفه برای کودکان وارد ساخته اید. در راستا توضیحاتی بدهید.
ستاری: این برنامه حاوی نقاط قوت و ضعف است. تناقضات بسیاری در این برنامه (برنامه فلسفه برای کودکان) وجود دارد. من در کتاب "نقد مبانی فلسفی فلسفه برای کودکان"، برنامه لیپمن را از منظر فلسفه تربیت اسلامی با تاکید بر حکمت متعالیه نقد کردم. بعد از انتشار این کتاب دوستانی دایره نقد را به حوزه های جامعه شناختی و روانشناختی قابل بسط دانستند. اگر ما بخواهیم با دیدگاه جامعهشناختی به تحلیل برنامه فلسفه برای کودکان بپردازیم، مشکلات زیادی وجود دارد؛ اگر بخواهیم از منظر روانشناسی به تحلیل بپردازیم باز هم این برنامه محل اشکال خواهد بود. از منظرهای اخلاقی و تربیتی هم این برنامه مشکلات و مسائل متعددی دارد. از همین جهت، من آمدم و به مراکزی که دغدغههای فرهنگی دارند پیشنهاد بررسی بیشتر را دادم که استقبال هم شد. پروژهای را راهاندازی کردیم تحت عنوان "پروژه کلان آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان با رویکرد اسلامی". اخیرا پیشنهاد یک ویژهنامه پژوهشی را دادم که در مجله تربیت اسلامی گروه علوم تربیتی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه فراخوان داده شده است. قرار است نظر پژوهشگران افراد و نویسندگانی را که در این زمینه کار کرده اند را در قالب ویژه نامه ای منتشر کنیم. امروز دیگر فقط نقد کردن هم کافی نیست؛ بلکه باید به سراغ جایگزین های عملی برویم. با این حال خاطر نشان می کنم که فلسفه برای کودکان نقاط قوتی هم دارد. مخصوصا در حوزه تقویت مهارتهای شناختی، اجتماعی و عاطفی کودکان. اما این باعث نمی شود که ما نقاط ضعف برنامه را نادیده بگیریم و به نقد ها بی تفاوت باشیم.
تسنیم: مواجهه با برنامه فلسفه برای کودکان که حاوی نقاط ضعف و قوت است چگونه باید باشد؟
ستاری: من اخیرا مقالهای را نوشتم و در آخرین شماره مجله نوآوریهای آموزشی چاپ شد. تحت عنوان "رویکردهای مواجهه با برنامه درسی فلسفه برای کودکان و معرفی راهکار مناسب برای کاربست آن در ایران". در این مقاله عنوان کردم که سه رویکرد را میتوان در برابر این برنامه که دارای ضعفها وقوتهاست به کار برد. اولین رویکرد، رویکرد منفعلانه پذیرش بی قید و شرط برنامه فلسفه برای کودکان است. در این رویکرد با توجه به نقاط قوت برنامه، آن را عینا و بی کم و کاست به کار می گیریم. یعنی آنچه را که در آمریکا اجرا میشود عینا در ایران هم اجرا میکنیم. چنانکه که بعضی مرا کز این کار را انجام داده و میدهند. رویکرد دوم، رویکرد حذفی است. در این رویکرد با توجه به نقاط ضعف این برنامه آن را رها ساخته و به سراغش نمی رویم. چرا که با به کارگیری برنامه با مسائلی رو به رو می شویم. نتیجه این کار آن خواهد بود که نقاط قوت این برنامه و تاثیرات مثبت آن را از دست خواهیم داد. رویکردی که اینجانب پیشنهاد میکنم رویکرد بومی سازی برنامه همراه با مولفه های جذب نقاط مثبت، اصلاح نقاط ضعف و توسعه برنامه با اضافه کردن عناصر ناقص برنامه است. رویکرد یاد شده، فلسفه برای کودکان را در ایران به آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان تغییر می دهد. به طوری که فلسفه در نزد لیپمن که به معنای روش است با در نظر گرفتن شرایط بومی و فرهنگی کشور به کار گرفته می شود. نتیجه این که نقاط قوت و ضعف برنامه پیش از کاربرد مستقیم برنامه ملاحظه می گردد.
تسنیم: منظور شما از رویکرد بومی چیست؟
بوم دو وجه دارد. یک وجهش جنبه سرزمینی و میهنی دارد و حاوی میراث مادی است که از گذشته تا به حال در قالب مرزها و سرزمین که وطن نامیده می شود به ما رسیده است. وجه دیگر این بوم، شامل میراث معنوی است که همان اعتقادات ماست که میتواند دینی، اخلاقی فکری و فرهنگی باشد.
تسنیم: در ایران کدام رویکرد ها در فلسفه برای کودکان وجود دارد؟
ستاری: در رویکرد بنیاد اسلامی حکمت صدرا تاکید در به کاربردن مفهوم "فلسفه و کودک " است. آن ها تاکید دارند این مفهوم را به کار ببرند؛ آن هم با تعلیم آموزهها و نوع نگاه حکمت متعالیه به پرسش های فلسفی. این نگاه، نگاه خوبی است؛ اما کافی نیست. زیرا ملاصدرا بخشی از بومزیست ماست و اندیشه هایش هم اندیشههای محکم و استواری است. اما اندیشه های او در برخی موارد نقدپذیر است. مثل نقد هایی که استاد مطهری و برخی نوصدرایی ها به اندیشه ایشان کرده اند. اینکه صرفا فلسفه برای کودکان را تحت لوای اندیشههای ملاصدرا داشته باشیم، این طرح را مشمول نقدهایی کرده ایم که به اندیشههای ملاصدار وارد است. پس این رویکرد علیرغم مفید بودنش کافی نیست.
رویکرد دیگری هم در ایران وجود دارد که بیشتر همان رویکرد لیپمن و همکارانش است. در این رویکرد داستان های فکری لیپمن و همکاران او به فارسی ترجمه شده و با بهره گیری از روش لیپمن در برنامه فلسفه برای کودکان همتراز با برنامه درسی پیشنهادی موسسه پیشبرد فلسفه برای کودکان وابسته به دانشگاه مونت کلیر در آمریکا آموزش داده می شود. در این برنامه هدف مورد نظر لیپمن به همراه محتوایی شامل داستان های فکری با استفاده از روش اجتماع پژوهشی و با ارزیابی کودک محور به کار گرفته می شود.
به اعتقاد من، رویکرد به حکمت متعالیه در فلسفه برای کودکان رویکرد خوبی است؛ اما در دل رویکرد بومی بهتر است. زیرا ما در جامعهمان خیلی چیزهای دیگر هم داریم. البته تاکید من در بوم نسبت به مواردی است که با تعالیم و اعتقادات ما منافاتی نداشته باشد. پس رویکرد مورد نظر اینجانب آموزش تفکر به کودکان است که در آن، زیستبوم خودمان به همراه مبانی فکری و اعتقادی مان رعایت می شود. قرآن و عترت و عقل معیارهایی است که می توانیم در مدل بومی فلسفه برای کودکان به کار ببریم و از این منابع استفاده کنیم.
عناصر بومیسازی فلسفه برای کودکان
تسنیم: کار بومی سازی را در عمل چگونه می توان انجام داد؟
ستاری: در پاسخ به این سوال شما من از عناصر دانش تعلیم و تربیت کمک میگیرم. عناصر تعلیم وتربیت عبارتند از: هدف، محتوا، روش و ارزشیابی. در بومی سازی فلسفه برای کودکان در ایران، هدف ما با هدفی که لیپمن دارد، متفاوت خواهد بود. اهداف آموزش و پرورش در ایران تعالیگرایانه است. اما لیپمن در این خصوص نه تنها تاکیدی ندارد، بلکه مخالف آن هم هست. مثلا او به راحتی پرداختن به گزاره های متافیزیکی را در گفت و گوهای فلسفی کودکان بی فایده تلقی می کند و نوع انسان را در فهم چنین گزاره هایی ناتوان می انگارد. به اعتقاد من این نوعی کوچک انگاشتن انسان و کودکان است. در قسمت محتوا تاکید ما این است که باید از محتوای بومی خودمان استفاده کنیم. مثلا در مورد به کارگیری داستان های فکری که در حال حاضر با استفاده از داستان های ترجمه شده از لیپمن و همکاران او صورت می گیرد، ما در ادبیات فارسی خودمان داستان های فکری بسیار قوی تری از داستان های لیپمن و خانم مارگارت شارپ داریم. داستانهای کلیله و دمنه، مثنوی، بوستان، و گلستان و داستان هایی چون داستان راستان بسیار غنی هستند. که توانایی تحریک فکر کودکان در تولید فکر را دارند. جای متافیزیک در داستانهای غربی خالی است. در حیطه داستاننویسی تاکید ما بر تولید است نه انجام کار تقلیدی و ترجمه ای. در حیطه روش هم، من فرم روش لیپمن یعنی اجتماع پژوهشی با ویژگی هایی را که دارد در بیشتر قسمت ها قبول دارم؛ اما اشکالی که به روش او وارد است این است که این روش در یک جا به شدت نسبیتگرایانه است. چرا که در آن کودکان با حقیقتی واحد و یا حقایق اصیل در هستی آشنا نمی شوند. بلکه هر چه را که ولو به غلط درست می پندارند حقیقت تلقی می کنند. در قسمت ارزشیابی، لیپمن ارزشیابی را به عهده بچهها میگذرارد و میگوید که بچهها قضاوتگر نهایی هستند و آنها تعیین میکنند که حقیقت و حقایق را درست درک کرده اند یا نه. اما خطرات این مسئله آن خواهد بود که ملاکها و معیارهایی در آموزش و پرورش به کار گرفته خواهد شد که خیلی استوار نیست و حداقل اینگونه است که همیشه درست نیست.
تسنیم: در مبحث "فلسفه «با» کودکان" شما فرمودید که مقصود این است که تاریخ فلسفه به کودک آموزش داده شود؛ نه اینکه روش تفکر فلسفی و یا آموزههای فلسفی تعلیم داده شود. خوب ما در آموزش فلسفه حتی برای بزرگسالان هم شاهد این هستیم که تاریخ فلسفه درس داده میشود تا از این طریق بخواهند مطالب فلسفی را انتقال دهند. در این صورت نظر شما چیست؟
ستاری: به نظر من چه در خصوص بزرگسالان و چه در خصوص کودکان و نوجوانان، تنها آشنا شدن با اینکه دیگران در گذشته چگونه فکر کرده اند و یا اکنون چگونه می اندیشند، کافی نیست. ما از بچههای پیش دبستانی، دبستانی و بالاتر بیشتر از این انتظار داریم. ما باید فضایی را فراهم کنیم تا بچهها تفکر بکنند. بچهها فطرتا تا یک مرحله تفکر میکنند. اما میشود بخشهای دیگر تفکر را با روش های خاصی آموزش داد و تفکر کردن در آفاق و انفس را که جزء سنن تربیت در قرآن هست را به بچه ها یاد داد. البته در خصوص اینکه آیا تفکر آموزش دادنی است یا نه؟ مطالبی هست که جای بحث دارد و اینجا و در حال حاضر جای آن نیست. به اعتقاد بنده که در این خصوص پژوهش هم کرده ام، بچههای پیشدبستانی هم توانایی خوبی در تفکر دارند. من جواب سوال شما را اینطور جمع بندی کنم که به نظرم آشنایی بچهها با تاریخ آموزههای فلسفی لازم هست؛ اما کافی نیست.
انتهای پیام/