فلسفه برای کودکان فرصتی برای بازگشت به سنت‌های خویش / جامعه ایرانی درحال هویت‌سازی

فلسفه برای کودکان فرصتی برای بازگشت به سنت‌های خویش / جامعه ایرانی درحال هویت‌سازی

مهمترین اشکال در مواجهه ایرانی‌ها با جریان فلسفه برای کودکان این است که این طرح در سطح کاربردی وارد کشور شد و از آن بدون در نظر گرفتن مبانی ، استفاده می‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا»؛پرورش تفکر برای کودکان و نوجوانان در راستای رسیدن به انسان طراز مسئله‌ای است که چندین سال است مورد توجه انقلاب اسلامی قرار گرفته است.  انسانها به عنوان سرمایه اجتماعی و به تعبیر دقیق‌تر ید مستحکم نظام اسلامی هستند و اگر در باورها، خلقیات و سکنات دچار اشکالات و غیریت و بعضا ضدیت با اهداف انقلاب اسلامی باشند، نظام اسلامی و دین اسلام را عمیقا دچار درهم‌ریختگی و موانع مختلف خواهند کرد.

به همین دلیل، تربیت انسان طراز با رویکرد پرورش حکمت و تفکر برای کودکان مبتنی بر سنت اسلامی و قرآنی ، مسئله‌ای بسیار حیاتی و خطیر است. در همین راستا برای مشخص شدن ابعاد بیشتر این مسئله به گفت‌وگو با حجت الاسلام علی لطیفی، عضو گروه علوم تربیتی پژوشگاه حوزه و دانشگاه پرداختیم.

معنای فلسفه برای کودکان

تسنیم: تعریف شما از فلسفه برای کودکان چیست؟

لطیفی: فلسفه برای کودکان در تلقی عام خود دارای دو معناست: 1- ساده کردن مفاهیم فلسفی و انتقال آنها به کودکان و نوجوانان  که این کار در آثار امثال یوستین گاردر (دنیای سوفی)، ویتوریو هوسله (محفل فیلسوفان خاموش) و گریگوری برگمن (کتاب کوچک فلسفه) انجام شده و البته اخیرا هم در برخی کتابهای داستانی و حتی آثار هنری مثل برخی انیمیشنها منعکس شده است.

2- معنای دوم، آموزش تفکر کردن و فلسفیدن برای کودکان است، که در کارهای امثال لیپمن، برنی‌فیر و دیگران قابل پی‌گیری است. در حال حاضر در ایران عمدتاً این تلقی دوم از فلسفه برای کودکان است که وارد شده است و حداکثر، این رویکرد متعارف غربی را اندکی بومی‌سازی کرده و در حال استفاده از آن هستند.

حال آن‌که ما برای بررسی اینکه کدام یک از این دو تلقی صحیح است و مورد نیاز ماست، باید بررسی خود را از نقطه دیگری آغاز کنیم.
 

ابعاد ضرورت پرداختن به فلسفه برای کودکان

تسنیم:  با این دو تلقی، نسبت شما با فلسفه برای کودکان چیست؟ و چه ضرورتی در پرداختن به این موضوع می بینید؟

لطیفی: ما در مواجهه با جریان فلسفه برای کودک نباید مواجهه‌ای منفعل داشته باشیم. به نظر می‌رسد مناسب‌ترین نقطه آغاز ما این است که ببینیم اولاً ما برای چه به تفکر و فلسفه برای کودکان نیاز داریم و ثانیاً تفکر و فلسفه و حکمت در پیشینه معرفتی و فرهنگی ما چه معانی دارد و چه ضرورتی دارد که آنها را در سطح کودکانمان طرح کنیم؟ به نظر من در حال حاضر، مهم‌ترین ضرورت‌هایی که اقتضا می‌کند به این مسئله بپردازیم، یکی کاهش تفکر و اندیشه‌ورزی در میان عموم افراد جامعه و از جمله کودکان، نوجوانان و جوانان است.

متأسفانه از آسیب‌های نظام‌های آموزشی ما هم این است که افراد را اهل تأمل و تفکر بار نمی‌آورند. این نکته در موارد متعددی مورد تصریح مقام معظم رهبری و مطالبه ایشان هم بوده است. جهت ضرورت دوم، نکته‌ای حساس و در عین حال، مورد غفلت خیلی‌هاست و آن این است که بالاخره جامعه ما و زندگی اجتماعی ما، مبتنی بر بنیادهای نظری و فلسفی‌ای است که بدون آنها، توجیه و منطق خودش را از دست می‌دهد. البته این مخصوص ما نیست و هر جامعه‌ای این‌گونه است. مثلا جامعه‌ای که بر آزادی‌های فردی و حقوق شهروندی غربی بنا شده است، معنایی از لیبرالیسم را به عنوان فلسفه بنیادی خودش قبول دارد که نقش بستن آن در اذهان جامعه (حتی در ناخودآگاه آنها) تثبیت کننده استمرار حیات اجتماعی و ارزشهای مورد قبول لیبرالیسم است. به بیان دیگر می‌توان اینطور گفت که عمیق‌ترین لایه هویتی و فرهنگی یک جامعه، بنیادهای فلسفی و نظری‌ای است که دیگر لایه‌های فرهنگی مثل ارزشها، آداب و رسوم و ... مبتنی بر آنها بوده و معنا و توجیه خودش را از آنها می‌گیرد. این کار الان در فرهنگ غربی دارد انجام می‌شود، یعنی شما می‌بینید که با روشها و ابزارهای گوناگون ادبی، هنری، نمایشی، تصویری و ...، مضامین و محتوای یک سری باورهای بنیادین درحال تثبیت شدن در میان نوجوانان و کودکان است که فرصت نیست بیشتر درباره‌اش صحبت کنیم. مضامین، کاملا فلسفی است، چون مثلا درباره اصل وجود یا عدم وجود حقایق ماورایی یا مثلا درباره هویت وجودی انسان است، اما دارد در قالب یک انیمیشن یا داستان جذاب منتقل می‌شود. جامعه ما به عنوان یک جامعه اسلامی هم، چنین فلسفه پشتیبانی دارد که هرچه بهتر در میان آحاد جامعه تبیین و تثبیت شود، بقا و شکوفایی جامعه اسلامی را بیشتر تضمین می‌کند. نظام اعتقادی یک جامعه عمیق‌ترین لایه وجودی آن جامعه است. وقتی ما از فلسفه و حکمت اسلامی صحبت می‌کنیم، منظورمان یک نظام فکری است که از باورها و ارزشهای ما پشتیبانی می‌کند. ما معتقدیم که فلسفه اسلامی در سیر تکامل خودش پشتیبان نظام اعتقادی، ارزشی و رفتاری ما بوده است. البته طبعا باید این مضامین فلسفی در قالب روشهای مناسب کودکان و نوجوانان به آنها منتقل بشود.

بازپردازی معنا و قلمرو فلسفه برای کودکان
 

تسنیم: تلقی حضرتعالی از فلسفه برای کودکان چیست؟
لطیفی: به نظر می‌رسد پرورش فلسفه و حکمت در کودکان و نوجوانان منحصر به پرورش تفکر در آنها نیست، بلکه بحث ما فراتر از اینهاست. ما علاوه بر روش، به دنبال حداقل 2 جهت دیگر در این حیطه هستیم:
1- جهت اول همان آموزش روشها و مهارتهای تفکر است. روش مقوله مورد نیازی است و ما برای فکر کردن، نیازمند استفاده صحیح از روش‌های مناسب و صحیح هستیم. اما باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که حتی روشها و مهارتهای تفکر و اینکه این روشها چگونه باید به کار بسته بشوند هم کاملا متاثر از مبانی فکری است. این تفکیک که روشها خنثی و غیروابسته به مبانی فلسفی هستند و لذا بر اساس هر فلسفه و رویکردی می‌توان از هر روشی استفاده کرد خیلی حرف دقیقی نیست. خلاصه اینکه روشها را هم باید با دقت بازتعریف کنیم و نباید به گفتن حرفهای کلی اکتفا کنیم. به عنوان نمونه، اینکه روش گفتگو در کلیت خودش یکی از روشهای پرورش تفکر است اجمالا درست است، اما این دلیل نمی‌شود که ما مثلا صفر تا صد «حلقه کندوکاو» که در کار لیپمن آمده را دربست بپذیریم و به کار ببندیم، زیرا این شیوه در بسیاری از ریزه‌کاریها مثل قواعد حاکم بر آن، تابع یک سری مبانی فلسفی خاص است. 
2- جهت دوم، پرورش خلق و خوها و منش‌ها و ویژگی‌های شخصیتی یک انسان متفکر در کودکان و نوجوانان است.  باید یکسری منش‌های شخصیتی را که باعث می‌شود فرد بتواند به درستی اندیشه‌ورزی کند و دارای استقلال فکر و نظر گردد، در افراد پرورش داد. باید به این نکته توجه کرد که متفکر شدن فقط به معنای آموختن روش و مهارت فکر کردن نیست، روشی دیدن مسئله خیلی جزئی دیدن مسئله است. اصلا تقلیل آموزش فلسفه و تفکر به آموزش دادن روش، این آسیب و خطر را دارد که اگر صرفا روش استدلال و تفکر را به هر فردی آموزش دادیم، ولی به منش و شخصیت او توجه نکردیم، این امکان هست که آن فرد فقط برای اثبات خودش و رأیش استدلال کند و این استدلالش آغشته به مغالطه باشد و کاری به حق و باطلش نداشته باشد. در حالی که یکی از ویژگی‌های شخصیتی و اخلاقی ضروری انسان متفکر که در سنت اسلامی (هم منابع نقلی و هم آثار عقلی ما) مورد تأکید بوده، حق‌جویی و حقیقت‌طلبی است. این یک ویژگی شخصیتی است که صرفا با بلد بودن چند مهارت و روش به دست نمی‌آید و اتفاقا پایه رشد و پرورش ویژگی‌های شخصیتی و منش انسان هم در همین دوره کودکی است و لذا، این جهت اهمیت زیادی دارد.
3- جهت سوم هم آموزش بعضی مضامین و مفاهیم فکری و فلسفی است. به نظر من اگر ما بخواهیم رویکرد کلی فلسفه برای کودکان را در فضای بومی خودمان در دو لایه مبانی و آداب و رسوم بازپردازی کنیم، باید بخشی از طرح فلسفه برای کودکان را اختصاص به آن دسته از مضامین فلسفه اسلامی بدهیم که مورد نیاز جامعه است. علت این کار آن است که از طرفی در بعضی سطوح و بخشها نمی‌توانیم منش‌ها و روشهای مرتبط با تفکر را از مبانی تفکیک کنیم. از طرف دیگر، قبلا گفته شد که دانش‌هایی مثل فلسفه و کلام اسلامی (که می‌توانیم با تسامح، تعبیر کلی حکمت اسلامی را در اینجا به کار ببریم) هستند که از نظام باورها و ارزش‌های مطلوب ما پشتیبانی می‌کنند. برخی تا بحث آموزش مفاهیم و مضامین فلسفی و حکمی به کودکان مطرح می‌شود، می‌گویند بحثهای فلسفی که به درد بچه‌ها نمی‌خورد! لکن این مواجهه به چند دلیل درست به نظر نمی رسد. اول اینکه در غالب برنامه‌های فلسفه برای کودک وقتی از کودک صحبت می‌شود، منظور فقط بچه 6-7 ساله نیست و این دوره کودکی تا حدود 17-18 سالگی ادامه دارد و مورد توجه است. ثانیا همانطور که قبلا گفتیم، قطعا برخی مضامین و مفاهیم فلسفی هست که پشتیبان نظام اجتماعی جامعه است و اعتقاد محکم اعضای جامعه از کوچک و بزرگ به این مفاهیم و معانی، برای ادامه حیات جامعه ضروری است و این کاری است که غربی‌ها به وفور درحال انجام آن هستند، یعنی در برخی محصولات برای مخاطب کودک، به مفاهیم عمیقا فلسفی لکن با زبان کودک می‌پردازند. خب ما چرا چنین کاری را نکنیم؟ در برخی فرمایشات مقام معظم رهبری در این زمینه، دقیقا به همین نکته اشاره شده است. ایشان حتی یک بار فرموده بودند که فلسفه که فقط مال آدمهای ریش و سبیل‌دار نیست! خلاصه اینکه ما که قرار نیست همه مفاهیم فلسفی را از اول تا آخرش و در همان چارچوب فنی‌اش آموزش بدهیم، بلکه قرار است با همین ملاحظه، دست به گزینش عالمانه بزنیم. ثالثا، قرار نیست ما تمام پیچیدگی‌های دقیق مباحث فلسفی را با همان زبان و ادبیات فلسفی منتقل کنیم، بلکه باید از زبان قابل فهم و درک برای کودک و نوجوان استفاده کنیم. به عنوان نمونه، ما در میراث فکری خودمان مباحثی را داریم که به بحث از کیستی انسان و جایگاه او در جهان هستی، رفتارهای او، و آثار آن رفتارها در حیطه‌های مختلف طبیعی، اجتماعی و ماوراء طبیعی بحث می‌کند، خب این مسائل باید با تفسیر و بیان مناسب به کودک فهمانده بشود.
خلاصه آنکه به نظر بنده برنامه مطلوب در این زمینه حداقل می‌بایست به این سه جهت روشی، منشی و مضمونی به صورت هماهنگ توجه داشته باشد و بلکه اصلا پرداختن به یکی از اینها بدون توجه به دو تای دیگر، چندان واقعی هم نیست و باعث می‌شود همان یکی که بهش پرداخته شده هم به خوبی پرورش نیابد.
 

مواجهه مراکز و فعالان ایرانی با جریان فلسفه برای کودکان
تسنیم: وضعیت مراکز فعلی که در ایران درخصوص فلسفه و تفکر برای کودکان درحال فعالیت هستند را چگونه ارزیابی می کنید؟
لطیفی: به طور کلی می‌توانم بگویم مجموعه‌ها و فعالان ایرانی در مواجهه با جریان جهانی فلسفه برای کودکان سه رویکرد کلی دارند که البته باید آنها را به صورت طیفی طبقه بندی کرد. بعضی افراد آمدند و کتابها و دیدگاه‌های امثال لیپمن را وارد کشور کردند و عمدتاً بر ترجمه آنها متمرکز شدند. این گروه، صرفا منتقل کننده بودند و شاید نوعی مواجهه منفعل را با قضیه داشتند و دارند. دسته دیگر معتقدند که این رویکرد متعارف غربی را باید بومی‌سازی کرد و بعد از بومی‌سازی از آن استفاده کرد. حالا من درباره بومی‌سازی و معانی آن در ادامه نکاتی را عرض خواهم کرد. دسته سوم هم که معتقدند اساسا باید الگوهای کاملا بدیل و جایگزین را در کشور مطرح کرد، هرچند می‌توان از تجارب دیگران هم استفاده کرد، لکن بومی‌سازی کافی نیست، بلکه باید اساسا خود را از آن چارچوب و به اصطلاح پارادایم فکری بیرون کشید و از نو، چارچوب بدیعی را طرح ریزی کرد که من شخصا به این سر طیف یعنی همین رویکرد سوم بیشتر معتقدم. البته این کار، سخت‌ هم هست و اقتضائات خودش را دارد.
ما در کل، نسبت به فضای پرورش فلسفه و تفکر برای کودکان نباید موضع منفی داشته باشیم اما موضع مثبت اجمالی ما نسبت به این فضا هم نباید به معنای پذیرش انفعالی هرآنچه در غرب تولید شده است، باشد. باید با فلسفه برای کودکانِ متعارف نه افراطی برخورد کرد و به کلی آن را نفی کرد، و نه باید تفریطی عمل کرد و همه چیزش را پذیرفت، یا به بومی‌سازی در لایه‌های سطحی اکتفا کرد.
بومی‌سازی در فلسفه برای کودکان
تسنیم: مقصود از بومی سازی چیست؟
لطیفی: به نظر من، بومی‌سازی در اینجا چند معنا می‌تواند داشته باشد. برخی افراد و مجموعه‌ها بومی‌سازی را در حد تغییر اقتضائات فرهنگی - اجتماعی جامعه ایران در لایه سطحی می‌بینند. برای مثال کتاب لیزا که در دستگاه فکری لیپمن نوشته شده است در ایران ترجمه می‌شود و بومی‌سازی می‌شود، به این معنا که اسامی خارجی کتاب عوض شده و مثلا «لیزا» می‌شود «لیلا» و بعد در داستانها هم -به قول خود مجموعه تهیه کننده- فضای رخ دادن اتفاقات داستانها، شخصیتها و دیالوگها ایرانی شده تا به اصطلاح بتواند در کلاسهای خودمان هم اجرا شود. با بررسی این کتاب، می‌توان به مقصود این بزرگواران از بومی‌سازی دست یافت. وقتی این کتاب را مطالعه می‌کنید می‌بینید که مضامین، بنیادهای فکری پشت آن و منطق و منظر کلانی که کتاب به دنبال آن است و روش‌ها و مهارت‌های آن که در بسیاری موارد، متکی بر مبانی فلسفی خاصی است، اینها هیچ تغییری نیافته است. به نظر بنده این بومی‌سازی صرفا در لایه‌ای سطحی صورت گرفته است. به عنوان نمونه، به این نکته توجه نشده که انسان مطلوب اخلاقی از منظر لیپمن کیست و از منظر ما کیست و آیا با توجه به تفاوت این دو منظر، ما هم باید از همین روش و چارچوب استفاده کنیم؟ و یا اینکه اساسا استفاده از داستان در فرهنگ و سنت فکری ما به طرز دیگری و برای دست‌یابی به اهداف دیگری است، اما استفاده لیپمن از داستان به نحو دیگری است. خلاصه برخی دوستان در این حیطه نهایتا به بومی‌سازی فرهنگی توجه کرده‌اند و بومی‌سازی در بنیانها و توجه به تأملات اساسی صورت نگرفته است. البته بعضی از این بزرگواران متوجه این مسئله هستند که بالاخره لیپمن کار خودش را بر ایده‌های برخی فیلسوفان بنا کرده و در این زمینه حتی مصاحبه‌ها و آثاری هم از لیپمن و همفکرانش منتشر کرده‌اند، اما بعد به این نپرداخته‌اند که حالا اگر ما این بنیادها را لرزان ببینیم، چرا باید از همان روش و چارچوبی که روی این بنیادها بنا شده، استفاده کنیم و این کار چه توجیهی دارد؟ چون قطعا اینگونه است که این مبانی و بنیان‌ها به روشها هم تسری و سرریز خواهند کرد. در یکی از نشست‌های هم‌اندیشی که چند سال پیش به همت مجمع عالی حکمت اسلامی در قم و با مشارکت عمده مراکز و اندیشمندان فعال در این زمینه برگزار شد، بنده فهرستی از مهم‌ترین پرسش‌های فلسفی را در پنج حوزه کلی: معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی، منطق و روش‌شناسی، زبان‌شناسی و اخلاق مطرح کردم که هر رویکردی به فلسفه برای کودکان باید به آنها پاسخ دهد و بر اساس آن پاسخ، چارچوب برنامه‌ها و حتی روش‌های آن می‌تواند متحول شود. اینجا فرصت و زمینه طرح نیست، لکن برخی از این پرسش‌ها آنقدر بنیادین است که شما می‌بینید اگر پاسختان تغییر کند، یکدفعه باید کلا یک زمینه فعالیت و حتی شیوه فعالیت دیگری را برای آموزش تفکر فعال کنید که کلاً در نگرش لیپمن مثلا مفقود است.
خلاصه آنکه به نظر بنده مهمترین اشکال در مواجهه ایرانی‌ها با جریان فلسفه برای کودکان این است که این طرح در سطح کاربردی وارد کشور شد و از آن بدون در نظر گرفتن مبانی و مبادی پشت آن و دقت نظر در آن، استفاده می‌شود. وضعیت جامعه ایرانی معاصر به این شکل است که از یک طرف در حال هویت‌سازی برای خودش است و از طرف دیگر درگیر موارد و جریانهایی است که از خارج به درونش وارد می‌شوند که یکیش همین فلسفه برای کودکان است. اگر با این مسائل و جریانها که از بیرون وارد می‌شوند به خوبی و با دقت مواجهه صورت نگیرد، جامعه را بشدت دچار آسیب خواهند کرد و این یعنی بومی‌سازی در لایه سطحی آن اصلا کافی نیست. برخی آسیب‌های فکری و فرهنگی طوری هستند که خودشان را و آثار مخربشان را 10-20 سال دیگر نشان می‌دهند و لذا نباید کار را فقط در حد بومی‌سازی فرهنگی و رعایت اقتضائات محیطی و ... دید.
 

ضرورت مراجعه مجدد به سنت فکری خودی و استفاده از ظرفیت‌های آن
تسنیم: با این وضعیت، راهکار شما چیست؟
لطیفی: به نظر می‌رسد فلسفه برای کودکان متعارف می‌تواند فرصتی باشد تا ما به داشته‌ها و سنت خودمان بازگردیم و با احیای آن متناسب با شرایط جدید، چارچوب اصیل خودمان را در این حیطه داشته باشیم و البته از تجربه غرب جدید در فلسفه برای کودکان هم در برخی موارد می‌توانیم استفاده کنیم. ما هیچ ابایی نداریم که از دیدگاه غربیها استفاده بکنیم اما استفاده‌مان باید منضبط و بعد از رجوع به مبانی خودمان و داشتن تصویری صحیح از چارچوب اصیل خودمان باشد. داشته‌های ما در سنت‌مان کم نیست،‌ لکن این داشته‌ها در حال خاک خوردن است. چون متأسفانه جامعه ما از حیث فرهنگی - اجتماعی، باور قلبی به خودش و داشته‌هایش ندارد و منتظر است که ببیند غربیها چه می‌گویند. مخاطب ایرانی، چون از زمان آغاز ورود مدرنیته به ایران با یک تهاجم فرهنگی، معرفتی و اجتماعی مواجه شده است گرفتار نوعی خودکم بینی شده است. غالبا ذهنیت‌های ما نسبت به سنت‌های خودمان ذهنیت بدی شده. ما چون به داشته‌های خودمان در حوزه تفکر دقت نکرده‌ایم، متوقف می‌شویم بر روی امثال لیپمن. این سنت فکری و فلسفه اسلامی ما نیست که منفعل است، بلکه ما هستیم که منفعل و تا حدی ناآشنا نسبت به داشته‌های خودمان هستیم. ما در ذخایر معرفتی، فکری و فرهنگی خودمان ایده‌ها، توصیه‌ها و حتی نمونه‌های عینی متعددی برای آموزش روش‌ها و مهارتها، پرورش منش‌ها و تفهیم مضامین حکمی و فلسفی داریم، اما چون چارچوب ذهنی‌مان بسته شده است اینها را نمی‌بینیم. پیشینه ما خیلی حرف دارد در این زمینه، ما گوش شنوا نداریم.
متأسفانه در فرصت یک مصاحبه نمی‌توان مفصلا به این بحثها پرداخت، لکن من فقط به عنوان نمونه بعضی محورها و زمینه‌ها را مرور می‌کنم.
در ادبیات آیات، روایات و آثار حکمی - عرفانی - اخلاقی ما، مفاهیمی مثل تفکر، تأمل، تدبر، تعقل و... برای موقعیت‌های مختلف استفاده شده و معانی متعددی دارد که باز کردن آنها و تفکیک و تحلیل آنها می‌تواند ظرفیت‌های بسیاری را ایجاد کند. برای مثال، ما در منابع خودمان حداقل می‌توانیم سه مورد تفکر را تفکیک کنیم که یکی تفکر ناظر به  فهم و شناخت واقعیت است (تفکر نظری) که همان اصطلاح رایج در فلسفه است و دیگری تفکر به معنای تروّی است، تروّی یا تفکر جزئی ناظر به عمل، نوعی تأمل کردن در یک مورد عمل و اقدام است برای اینکه انسان بداند که چه باید بکند. در منابع ما -از فارابی گرفته تا آثار حکمای معاصر و خصوصا در احادیث- درباره این نوع تفکر و فرق آن با تفکر نظری و اینکه این نوع تفکر چگونه رشد می‌کند و تقویت می‌شود نکات قابل توجهی وجود دارد. این مباحث، متناظر با بخشی از رویکرد لیپمن یا دیگر رویکردهایی است که به بحث تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و آموزش آن در کودکی می‌پردازند. همچنین، در سنت عرفانی ما تحت تأثیر حجم انبوهی از آیات و روایات، معنایی از تفکر و تدبر را مطرح می‌کنند که نوعی عبور از ظاهر به باطن است، نوعی عمق‌بینی است. این همان تفکر توحیدی است که به هرچه که نگاه می‌کنیم ظاهرش را صرفا مورد نظر قرار ندهیم، بلکه آن را آیه و نشانه‌ای الهی ببینیم. این کار باید از همین کودکی آغاز شود. اصلا به نظر می‌رسد بسیاری از آیات و روایاتی که ما را به تفکر و تعقل دعوت می‌کنند، از ما می‌خواهند که به عمق، غایت و مقصد اشیا و افعال توجه داشته باشیم. می‌بینید که باز شدن چنین افقی در اصل معنای تفکر، زمین بازی متفاوتی را ارائه می‌کند.
در بحث از روشهای پرورش تفکر، در سنت اسلامی منطق، مهم‌ترین و اصلی‌ترین دانشی بوده که متکفل روش صحیح اندیشیدن بوده است و بسیار قابل استفاده است، حتی در آن بخشهایی که بیراهه‌های تفکر یعنی مغالطات را به ما معرفی می‌کند و اتفاقا بخش قابل توجهی از آموزش روشهای تفکر، پرهیز دادن از افتادن به دام بیراهه‌هاست.
در ارتباط با منش و ویژگی‌های شخصیتی انسان متفکر، یکی از داشته‌های ارزشمند ما در سنت خودمان بحثهایی است که درباره اخلاق تعلم و حکمت‌آموزی مطرح شده است که اتفاقا به بسیاری از خلقیات پسندیده و یا ناپسند که مانع از اندیشه‌ورزی صحیح است اشاره شده است. همین بحث حقیقت‌جویی و تسلیم حقیقت بودن که اتفاقا بحث مهمی است، از ویژگی‌های شخصیتی‌ای که در آثار ما نسبت به ابعاد آن نکات فراوانی آمده است. این مسئله چیزی است که حتی برخی اندیشمندان غربی منتقد نسبت به انحصار آموزش تفکر به آموزش روشها و مهارتها، روی آن دست گذاشته‌اند. یا مثلا ما در مضامین دینی خودمان نسبت به عدم استقلال فکری و پیروی کورکورانه از سنت‌های باطل گذشتگان آیات و روایات و تحلیل‌های قابل استفاده‌ای داریم که می‌تواند و باید به آنها توجه شود.

در زمینه آموزش مضامین حکمی و فلسفی به کودکان و نوجوانان، می‌توان گفت ادبیات ما لبریز از این آموزشهاست، چرا که به تعبیر مرحوم علامه مجلسی اول، بسیاری از این شعرا مثل سنایی و مولوی، در واقع حکمایی بوده‌اند که مفاهیم حکمی و معرفتی را برای سطوح عموم مردم قابل فهم می‌کردند. شما کتاب فیه ما فیه و یا اشعار مثنوی مولوی را ببینید، آثار سعدی را ببینید، عمده اینها همان مضامین بلندی است که با زبان جذاب و ادبیات گوارا و قابل فهم، در قالب حکایت،  شعر و تمثیل برای مردم بیان شده، نه به هدف سرگرمی، بلکه به هدف تثبیت حکمت و معرفت الهی و دینی در قلب و جان آنها. البته سبک، سیاق و چارچوب داستانهای این کتابها، مثل کتابهای لیپمن و امثال وی نیست، یعنی مثلا در غالب موارد از یک موقعیت معماگون و چالش‌برانگیز اخلاقی صحبت نمی‌کند، و این دقیقا به خاطر تفاوت مبانی این دو رویکرد در استفاده از داستان است که ما متأسفانه به این بنیادها توجه نداریم و به خاطر همین بی‌توجهی، می‌گوییم داستانهای قدیمی خودمان ظرفیت کمی برای استفاده به عنوان داستان فکری دارد! حال آنکه اکثر قریب به اتفاق (اگر نگوییم همه) این آثار نظم و نثر، برای پرورش، تقویت و ترویج حکمت و اندیشه‌ورزی در لایه‌های میانی جامعه بوده است و این ما هستیم که با وام گرفتن تعریف از دیگران و تحریف تعریف و چارچوب خودمان، پیشینه خودمان را بی‌معنا و به درد نخور به حساب می‌آوریم.
انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران