فصل‌الخطاب؛ ویژگی امامت و رهبری

بر اساس آموزه‌های قرآن، امام معصوم از مقام ولایت برخوردار است. این ولایت آثاری دارد که از جمله آنها ولایت در تشریع، ولایت در قضاوت، ولایت در حکومت و حاکمیت است.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، اختلاف در جامعه به علل گوناگون پیش می‌آید. این اختلاف در سطوح گوناگون است. از اختلاف خانوادگی میان همسران گرفته تا اختلاف شریکان در بازار و تا اختلاف در سطح مدیریت کلان جامعه و در میان مسئولان از جمله اختلافاتی است که حل و فصل آن نیازمند چیزی است که به آن «فصل‌الخطاب» می‌گویند. نویسنده در این مطلب به نقش امامت و رهبری در حل و فصل امور اختلافی جامعه در میان مسئولان و حتی مردم و مسئولان بر اساس آموزه‌های اسلام پرداخته است. 
****
مقامات و وظایف امام و رهبر در جامعه اسلامی
بر اساس آموزه‌های قرآن، امام معصوم از مقام ولایت برخوردار است. این ولایت آثاری دارد که از جمله آنها ولایت در تشریع، ولایت در قضاوت، ولایت در حکومت و حاکمیت است. 
بر اساس آیه 41 سوره انفال و روایات تفسیری امام از خمس درآمدهای امت برخوردار است و این اموال در اختیار وی قرار می‌گیرد. امام صادق(ع) در ذیل‌آیه بیان می‌کند: «ذلک إلى الإمام؛ یعنی اموال به امام داده می‌شود» (اصول کافى، ج 1، ص 544، ح‌7) زیرا بر اساس این تفسیر، مقصود از «ذى‌القربى» تنها امامان معصوم(ع) هستند و فقط آنان صاحب اختیار خمس هستند.
همچنین فیء و انفال و منابع عمومی در اختیار امام است تا زمینه گردش مناسب ثروت در میان افراد جامعه را فراهم کرده و از انباشت ثروت در دست گروهی جلوگیری به عمل آورد.(حشر، آیه 7 و روایات تفسیری)
باید توجه داشت «فىء» به اموالى گفته مى‌شود که با مصالحه و بدون جنگ، از دشمن به دست مسلمانان افتاده باشد. (لسان‌العرب، ابن منظور، ذیل آیه) از آنجا که «ذى‌القربى» در آیه 41 انفال در ردیف خدا و رسول(ص) قرار گرفته و همانند آنان با «لام» آمده است، روشن مى‌شود تنها آنان صاحب اختیار «فىء» هستند. همچنین طبق روایتى از امیرالمؤمنین(ع)«ذى‌القربى» تنها امامان هستند. (نورالثقلین، ذیل‌آیه)
بر اساس آیه 58 سوره نساء، اینکه آنان اختیاردار امور شده اند، به جهت آن است که آنان انسان‌های امانتداری هستند که از سوی خداوند به این مقام دست یافته‌اند؛ زیرا در روایات، «امانت» به امامت تفسیر شده است(نورالثقلین؛ المیزان، ذیل آیه) و از آنجا که در آیه دستور داده شده هر امامى باید امانت امامت را به اهل آن یعنی امام بعدى بسپارد، استفاده مى‌شود که امامان امانتدار الهی هستند.
خوشبختی دنیا و آخرت انسانها بستگی به اطاعت از امام و رهبری در همه زمینه‌های شخصی و عمومی و اجتماعی دارد. از این رو، از حقوق امام و مقاماتش، اطاعت امت از اوست و بر امت است از امام اطاعت کنند.(نساء، آیه 59 و روایات تفسیری)
آنان همچنین برگزیدگان الهی (فاطر، آیات 31 و 32 و روایات تفسیری)، پیشگامان در کارهای خیر(همان)، دارندگان عصمت(نساء، آیه 59؛ بقره، آیه 124)، عالمان به حقایق و معارف قرآن(رعد، آیه 43)، گواهان بر اعمال ظاهری و باطنی امت و شاهدان روز قیامت(بقره، آیه 143؛ توبه، آیه 105)، مرجع علمی قرآن و معارف و احکام(نحل، آیه 43؛ انبیاء، آیه 7)، وارثان علم قرآن(نساء، آیه 59)، صابران در امور(سجده، آیه 24)، صالحان در زندگی(انبیاء، آیات 69 تا 73)، اهل اخلاص(انبیاء، آیه 73)، اهل یقین(سجده، آیه 24)، منصوبان از سوی خدا(همان؛ بقره، آیه 124؛ نساء، آیه 54؛ قصص، آیه 5)، دعوت گران به توحید(زخرف، آیات 26 تا 28)، هدایت گران و راهنماییان الهی (انبیاء، آیه 73؛ سجده، آیه 24) و مانند آنها هستند.
از آیات و روایات به دست می‌آید که امامان معصوم(ع) دارای همان جایگاه و مقامات دنیوی و اخروی هستند که پیامبر(ص) از آن برخوردار بود و تنها فرقی که میان آنان و پیامبر(ص) است در وحی تشریعی و نبوت است. بنابراین، امامان معصوم(ع) برخوردار از مقام تفسیرگری و تبیین‌گری قرآن(نحل، آیات 44 و 64)، حکومت و حاکمیت در قضاوت و نظام سیاسی و اجتماعی و نظامی دولت اسلامی هستند.
اطاعت از امام و رهبر، وظیفه امت
از تکالیف و وظایفی که خداوند در قرآن برای امت در قبال امام و رهبری بیان کرده ، اطاعت امت است. خداوند در آیات قرآن با اشاره با آثار و برکات این اطاعت بر آن است تا امت را ترغیب به این امر کند. به عنوان نمونه در آیه 31 سوره احزاب، اطاعت از رهبران الهى را شرط بهره‌مندى از پاداشى دوچندان و روزى کریمانه دانسته و در آیه 152 سوره آل عمران، همین اطاعت همراه با اتّحاد در صفوف و پایدارى امت را شرط رسیدن جامعه به پیروزى معرفی می‌کند.
خداوند به امت هشدار می‌دهد که هر کسی را امام و رهبر خود قرار ندهند، بلکه باید از رهبرانی اطاعت کنند که سالک در راه خداوند (لقمان، آیه 15)، امانتدار و صادق(شعراء، آیات 107 و 108؛ توبه، آیه 119)، هدایت یافته (یس، آیه 21) بوده و یا دیگر صفات و مقامات پیش گفته را دارا باشند. در این صورت است که اطاعت و پیروی از رهبران نه تنها جایز بلکه واجب است. از همین‌رو فرمان می‌دهد تا از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به عنوان اولوا الامر اطاعت و پیروی کنند.(نساء، آیه 59) بنابراین، هیچ کسی حق ندارد تا از رهبران گمراه و گمراه‌کننده و طغیان‌گر و طاغوتی اطاعت و پیروی کند (مائده، آیه 60) ؛ زیرا چنین رهبرانی سبب گمراهی و انحراف امت و شقاوت دنیوی و اخروی آنان خواهند شد.(احزاب، آیه 67 ؛ بقره، آیات 166 و 167)
بر اساس آیات قرآن معیارهای انتخابی برای رهبری شامل حق‌گرایی(نساء، آیه 125)، عقل‌گرایی(بقره، آیه 170)، علم و دانش(مائده، آیه 104؛ مریم، آیه 43)، اهل توحید بدون هیچ سابقه از شرک و بت پرستی در کارنامه و زندگی‌اش(بقره، آیه 124) و مانند آن است.
همچنین از این آیات و همانند آنها به دست می‌آید که هر فرد انسانی و عضو امت اسلام در گزینش رهبر و پیروى از او مسئول است و باید پاسخگویی انتخاب و پیروی و اطاعت خویش در دنیا و آخرت باشد.(اسراء، آیه 71)
فصل‌الخطاب بودن رهبری جامعه
یکی از مهمترین وظایف و تکالیف رهبری دینی جامعه حل و فصل افراد و امور جامعه از شخصی و اجتماعی تا سیاسی و نظامی است. این حقی برای رهبری و تکلیفی برای امت خواهد بود که در امور شخصی و اجتماعی خود به رهبر مراجعه کرده و سخن او را به عنوان خاتمه دهنده بر هر اختلافی قرار دهند.
خداوند در آیاتی از قرآن از جمله در آیات 31 و 32 سوره آل عمران و آیه 80 سوره نساء ، اطاعت از پیامبر(ص) را عین اطاعت از خودش دانسته و با آوردن یک جمله اطیعوا و بدون تکرار آن هیچ تفاوتی در اطاعت از پیامبر(ص) و خداوند نیست؛ زیرا ایشان جز به حکم وحی الهی سخنی نمی‌گوید(نجم، آیات 3 و 4) و جز به وحی کاری را انجام نمی‌دهد(انبیاء، آیه 73) و بر همین اساس است که امر و نهی ایشان همان امر و نهی الهی است.(حشر، آیه 7)
خداوند همچنین می‌فرماید تنها راه بهره‌مندی از عاقبت به خیری و محبت و محبوبیت در نزد خداوند اطاعت بی‌چون و چرا از رهبری پیامبر(ص) است؛ چنانکه فرموده است: قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ الله وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَالله غَفُورٌ رَّحِیمٌ قُلْ أَطِیعُواْ اللهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ؛ بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.» بگو: «خدا و پیامبر [او] را اطاعت کنید.» پس اگر رویگردان شدند، قطعاً خداوند کافران را دوست ندارد.(آل‌عمران، آیات 31 و 32)
از آنجا که پیامبر(ص) درچنین جایگاهی قرار دارد، خداوند می‌فرماید: النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و نزدیکتر است(احزاب، آیه 6) و در هر کاری باید مقدم بر خود فرد باشد و اولویت با پیامبر(ص) و انجام فرمان اوست. پس دادن جان و مال و عرض در راه فرمان آن حضرت(ص) یک امر طبیعی است.چنین امری موجب می‌شود تا پیامبر(ص) وقتی حکمی را در مورد اختلافی صادر کرد باید بی‌چون و چرا آن را پذیرفت و دیگر اختیاری برای شخص محکوم نیست؛ چنانکه خداوند در آیه 36 سوره احزاب بر اساس همان اولویتی که در آیه 6 سوره اثبات کرده است می‌فرماید: و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهىِ آشکارى شده است.
خداوند همان طوری که وجوب اطاعت از پیامبر(ص) و تقدم قول و فعل او را بر جان و مال و عرض امت بیان کرده ، به امت نیز فرمان می‌دهد تا به ایشان مراجعه کرده و حکم را از او بخواهند و حق ندارند تا به دیگرانی مراجعه کنند که در حکم طاغوت قرار می‌گیرند؛ زیرا وقتی پیامبر(ص) حضور دارد دیگران در حکم طاغوت هستند مگر آنکه پیامبر(ص) آن افراد را منصوب کرده باشد.(نساء، آیه 60)
البته، فصل‌الخطاب بودن پیامبر(ص) اختصاص به آن حضرت(ص) ندارد بلکه برای همه کسانی نیز خواهد بود که ایشان به اختیار خویش یا به نصب و حکم الهی انتخاب و اختیار کرده است؛ چنانکه معاذ بن جبل را برای حکم انتخاب کرد و یا به حکم الهی امامان معصوم را برای پس از خویش انتخاب و به حکم نصب الهی منصوب نمود.
قرآن در آیه 59 سوره نساء می‌فرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را نیز اطاعت کنید پس هر گاه در امرى اختلاف نظر پیدا کردید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به کتاب‏ خدا و سنت‏ پیامبر او عرضه بدارید، این بهتر و نیک‏فرجام‏تر است.
وقتی پیامبر(ص) و امامان (ع) از چنین جایگاهی برخوردار هستند، همان‌ها نیز فصل‌الخطاب خواهند بود. فصل الخطاب که در آیه 20 سوره ص آمده ، یک مقام از مقامات پیامبران(ع) و معصومان(ع) است. خداوند در این آیه می‌فرماید: وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَهًَْ وَفَصْلَ الْخِطَابِ؛ و پادشاهی‌اش را استوار کردیم و او را حکمت و کلامِ فیصله‏دهنده عطا کردیم که میان حق و باطل جدا کند.
طبرسی درباره مفهوم فصل‌الخطاب می‌نویسد: منظور از فصل‌الخطاب در آیه فوق دانش و بینش داورى درست و عادلانه است؛ یعنی شاید منظور این باشد که به او اندیشه‏اى ژرف، فکرى بلند، منطقى نیرومند و بینشى عمیق در خاتمه بخشیدن به کشمکش‏ها و درگیرى عنایت کردیم و او در پرتو این توانایی‌ها و امکانات، دلایل و مدارک مدعى را بررسى و گواهى گواهان او را مى‏شنید. پاسخ طرفى را که بر ضد او شکایت شده بود، به دقت گوش مى‏داد و در صورت لزوم به او پیشنهاد سوگند مى‏کرد و آنگاه پس از دادرسى علنى و درست و انسانى و رسیدن به حق و حقیقت، با داورى درست و بیان حکم و سختى که پایان‌بخش کشمکش‌ها و درگیری‌ها و دشمنى‏ها بود ریشه فتنه‏ها را از بن درمى‏آورد.(طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه)
پس انسان دارای فصل‌الخطاب مورد نظر قرآن انسانى است که به ویژگى دانش و بینش ژرف و عمیق آراسته باشد، انسانى است که در زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى‏اش شکیبایى و نرمش قهرمانانه را، راه و رسم خویش قرار دهد و از افراط‌کارى و خشونت بپرهیزد. چنین انسان کامل با دیگر صفات خوبی که در آیات برای داود(ع) بیان شده، همان کسی است که باید اختیاردار مردم باشد و سخن وی خاتمه‌بخش هر اختلاف و کشمکشی شود.
علامه طباطبایی می‌نویسد: و کلمه «فصل الخطاب» به معناى آن است که انسان قدرت تجزیه و تحلیل یک کلام را داشته باشد و بتواند آن را تفکیک کند و حق آن را از باطلش جدا کند. و این معنا با قضاوت صحیح در بین دو نفر متخاصم نیز منطبق است... آیه بعدى که مى‏فرماید: «وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ ...» مؤید همان معنایى است که ما براى «فصل‌الخطاب» کردیم.(المیزان، ذیل آیه)
مفسران نمونه نیز می‌نویسند: آخرین نعمت بزرگ خدا بر داود این بود که مى‌فرماید: ما به او علم قضا و داورى صحیح و عادلانه و فصل‌الخطاب دادیم. تعبیر از داورى به «فصل‌الخطاب» به خاطر آن است که خطاب همان گفتگوهاى طرفین نزاع است و فصل به معنى قطع و جدائى است و مى‌دانیم گفتگوهاى صاحبان نزاع هنگامى قطع خواهد شد که داورى صحیحى بین آنها بشود، لذا این تعبیر به معنى قضاوت عادلانه آمده است. این احتمال در تفسیر این جمله نیز وجود دارد که خداوند منطق نیرومندى که از فکر بلند و عمق اندیشه حکایت مى‌کرد در اختیار داود گذاشته بود و نه تنها در مقام داورى که در همه جا سخن آخر و آخرین سخن را بیان مى‌کرد.(تفسیر نمونه، ذیل آیه)
از آیات پیش گفته و نیز روایات تفسیری این مفهوم «فصل‌الخطاب» برای پیامبر(ص) و معصومان(ع) نیز به دست می‌آید؛ زیرا آنان کسانی هستند که وقتی حکمی را صادر کردند دیگر کسی اختیار ندارد در آن «اما و اگر و ان قلت» کند و بخواهد به اختلاف ادامه داده و کشمکش را پایان ندهد.(نگاه کنید: تفسیر فرات: ص ١٣ از امیرمومنان(ع) : ولقد أعطیت التسع الذی لم یسبقنی إلیها أحد، علمت فصل الخطاب و بصرت سبیل الکتاب).
پیامبر(ص) فصل‌الخطاب در هر امری از امور دین و دنیا مردم است و اطاعت بی‌چون و چرای ایشان که در حکم اطاعت از خداوند است به ما می‌آموزد که پیامبر(ص) در جایگاه ویژه‌ای قرار دارد. در آیات  59  و 80 سوره نساء اطاعت پیامبر(ص) بسان اطاعت خدا دانسته شده است، و این بدان دلیل است که آن حضرت با دو عنصر اساسى وحى و رسالت و آگاهى ژرف و نیز عصمت و معصومیت از لغزش و گناه، از همگان ممتاز شده است و تصور اشتباه یا دیگر آفت‏ها در او نمى‏رود. با این بیان، فرمانبردارى از پیامبر بر همه عصرها و نسل‏ها واجب است. هم در حیات ظاهرى او باید آن حضرت را اطاعت کرد و هم پس از رحلت او؛ چرا که دین او جاودانه و پاینده است و او مردم را به راه و رسم توحیدى خویش تا قیامت فرا خوانده است و رسالت او جهانى و همگانى است...
همچنین براساس آیات قرآن خداوند اطاعت از امامان نور را واجب ساخته و فرمانبردارى از آنان، بسان فرمانبردارى از خدا و پیامبر عنوان گردیده است؛ چرا که اطاعت بدون قید و شرط و به طور مطلق از کسى، در صورتى زیبنده است که او معصوم و درون و برونش پاک و پاکیزه و یکسان و از هر لغزش و خودکامگى و اشتباهى مبرا باشد. روشن است که نه زمامداران جامعه، حتى در صورتى که عالم و دانشمند باشند، داراى این ویژگى‏ها هستند و نه دانشوران و عالمان و فقیهان و بزرگان دین؛ و خدا برتر از این است که بندگانش را به فرمانبردارى مطلق و بى‏قید و شرط کسانى فرمان دهد که هر لحظه از زندگى ممکن است خود دستخوش اشتباه و یا گناه شوند و یا میان گفتار و کردارشان هماهنگى کامل نباشد، آرى خداى فرزانه از این پندار و گفتار پاک و منزه است.
گواه این نکته سرنوشت‏ساز این است که قرآن فرمانبردارى از «صاحبان امر» را در ردیف فرمانبردارى از پیامبر خدا قرار داده است و این خود به روشنى نشانگر این واقعیت است که «صاحبان امر» از همه انسان‏هاى روزگاران، برتر و بالاترند؛ و پیامبر گرامى از آنان ممتازتر؛ و آنگاه خدا از همگى برتر و والاتر است. با این بیان، روشن است که تنها امامان معصوم از خاندان رسالت پس از پیامبر گرامى از چنین ویژگى‏هایى برخوردارند، نه هیچ کس دیگر. تنها آنان هستند که امامت و عصمت آنان ثابت شده و مسلمانان بر بلندى مقام و امتیازات ویژه و عدالت و آگاهى آنان همرأى و همداستانند، نه هیچ کس دیگر. 
در آیه فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فىِ شَى‏ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ...  به باور ما منظور این است که این اختلاف نیز باید به امامان راستین که پس از رحلت پیامبر یکى پس از دیگرى امامت مردم را از سوى خدا به عهده دارند، ارائه شود و از آنان راه حل بخواهیم؛ درست بسان عصر رسالت که به آن حضرت روى مى‏آوریم؛ چرا که امامان معصوم هستند که آموزگار قرآن، نگهبان مقررات الهى و جانشینان پیامبر در میان جامعه هستند و پس از پیامبر درست بسان او به تدبیر امور و تنظیم شئون جامعه مى‏پردازند. آنگاه قرآن در تأکید این نکته هشدار مى‏دهد که: اگر به راستى به خدا و روز بازپسین ایمان دارید باید چنین کنید. (مجمع البیان، ذیل آیه 59)
بر اساس روایات معتبر وارده در عصر غیبت امام زمان(عج) همین فصل‌الخطاب بودن به رهبران امت که دارای شرایط رهبری هستند می‌رسد. امام حسن عسکری(ع) می‌فرماید: فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ ، وذلکَ لا یکونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَهًِْ لا جَمیعَهُم؛ اما هر فقیهى که خویشتندار و نگاهبان دین خود باشد و با هواى نفْسش بستیزد و مطیع فرمان مولایش باشد، بر عوام است که از او تقلید کنند و البته این ویژگیها را تنها برخى فقهاى شیعه دارا هستند، نه همه آنها. (احتجاج، ج 2، ص 337، حدیث510) 
پس نتیجه سخن آنکه فقهای امت که دارای شرایط ولایت و رهبری برطبق آموزه‌های قرآن و پیامبر و ائمه معصومین هستند از فصل‌الخطاب برخوردارند و آنان هستند که در مسائل و مشکلات جامعه باید حرف آخر را بزنند و بر امت و جامعه اسلامی است که نسبت به این فرمان و حکم تمکین و فرمان‌پذیری داشته باشند.

منبع:کیهان

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه سایر رسانه‌ها