قصه خواندنی عجیب ترین کاروان زیارتی عتبات

در این زمانه پرهیاهو که خیلی‌ها چشم‌هایشان را به روی اتفاقات خوب و بد می‌بندند و سرگرم کار خودشان هستند، حاج اصغر جوادی، هرسال کاروانی از جوانان بزهکار و ناخلف را با خرج خودش به کربلا می‌برد تا شاید مسیر زندگی شان تغییر کند.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، حاج اصغر قصه ما از آن سوژه‌های ماه‌عسلی است که باید او را جلوی دوربین میلیون‌ها نفر بنشانی تا روایت گر ماجرای شنیدنی زندگی‌اش باشد. روایتی پر تب‌وتاب و پرکشش. وقتی تصمیم گرفت جوان‌های قداره‌کش و ناخلف را با خرج خودش به سفر کربلا ببرد ، فکرش را هم نمی‌کرد جوان‌هایی که هرکدام یک چاقو و قمه بیخ شلوارشان می‌گذاشتند و یک شهر از شر آزار و اذیتشان در امان نبود، مسیر زندگی‌شان تغییر کند و سینه‌چاک اهل‌بیت شوند، که شدند و حالا «اصغر جوادی» هرسال بانی این سفر سبز است و همسفران را گلچین می‌کند، اما نه از میان خوبان زمانه که اتفاقاً بدترین‌ها را گلچین می‌کند. بدترین‌هایی که بعضی از آنها حالا بهترین‌های این روزگارند.

گلچین کردم از بدهای زمانه

«این قداره‌کش‌ها و اراذل‌واوباش را با کربلا و حرم امام حسین (ع) چه‌کار حاج اصغر؟!» «پولت را برای این جماعت هدر نکن. به‌جای این‌ها شیرپاک‌خورده‌هایی که پول رفتن به کربلا را ندارند به زیارت آقا امام حسین (ع) ببر.» جمله‌ها ناامیدکننده بود اما نه برای من که به معجزه اهل‌بیت حتی در مورد بدترین آدم‌ها ایمان داشتم. جوان‌ها را گلچین کردم. از بدترین‌ها شروع کردم. هرقدر بدتر و ناخلف‌تر در اولویت‌تر. هرکدام پرونده خلاف‌هایشان در کلانتری قطورتر بود نامشان در ابتدای لیست سفر کربلا آمد.» در خانه خدا روبه رویش نشستیم و بی‌واسطه پرسیدیم چرا؟ از روزهای عاشقی‌اش در بین‌الحرمین می‌گوید: «سالی دو سه بار به کربلا می‌رفتم و هر بار مشتاق‌تر از قبل؛ اما سال 84 در بین‌الحرمین رو به روی گنبد امام حسین (ع) و حضرت عباس ایستادم. یک عهد بستم و یک قول گرفتم. عهد بستم جوانان بزهکار و ناخلف را به کربلا ببرم و از اهل‌بیت قول شفاعت گرفتم. برگشتم. از محله خودمان شروع کردم. یکی‌یکی سراغ جوانان بزهکار رفتم. وقتی می‌گفتم امام حسین (ع) دعوتتان کرده بعضی تعجب می‌کردند. خیلی‌ها راضی نمی‌شدند. شاید خجالت می‌کشیدند، شاید روی آمدن به حرم ارباب را نداشتند؛ اما هر چه بود و هر چه شنیدم، بالاخره کاروانی 45 نفره از جوان‌های ناخلف راهی کربلا شد و اتفاقات ناب و باورنکردنی در آن سفر رقم خورد

صدبار اگر توبه شکستی باز آ...

هر چه می‌گذرد این قصه شنیدنی‌تر می‌شود. دو سه نفر از توابین سفر سبز به جمع ما در مسجد اضافه می‌شوند. دیدارها تازه می‌شود و «اصغر جوادی» روایت را از سر می‌گیرد؛ «ساعت 12:30 شب وارد بین‌الحرمین شدیم. من به شفاعت اهل‌بیت ایمان داشتم، اما باور نمی‌کردم جوان‌های ناخلفی که با اصرار من به کربلا آمدند این‌طور دیوانه‌وار غرق حال و هوای این توفیق اجباری شوند. باور نمی‌کردم جوان‌هایی که سجده به خاک کربلا زدند و های های گریه می‌کنند همان‌هایی بودند که مردم یک محله از شر آزار و اذیت‌هایشان در امان نبودند. مسیر زندگی بسیاری از جوان‌ها در آن سفر تغییر کرد.» حاج اصغر از آن شب می‌گوید و خاطرات 13 سال قبل در نگاه حسین و بهنام و جوانی دیگر که کنارش نشسته‌اند دوباره زنده می‌شود. می‌گویند مردها سخت گریه می‌کنند اما اشک‌هایی که از چشمان مردان جوان در خانه خدا جاری می‌شود حساب‌وکتاب دیگری دارد.

سرگذشت توابین و سفر سبز

حمید جزو دار و دسته اراذل‌واوباش محله‌شان بود. ابایی ندارد از اینکه بگوید چه بود و چه شد. ابایی ندارد از اینکه بگوید در طرح دستگیری اراذل‌واوباش در سه مرحله او را دستگیر کردند و در محله چرخاندند تا درس عبرتی برای جوان‌های دیگر شود. ازاینجا به بعد او راوی خاطرات سفر می‌شود و می‌گوید: «همه از من بریده بودند. حتی خودم هم از خودم بریده بودم. دیگر هیچ‌چیز برایم مهم نبود. عربده‌کشی و دعوا و چاقوکشی جزو روزمره‌های زندگی‌ام شده بود تا اینکه سروکله حاج اصغر پیدا شد و من را در اوج گناه و بدی‌ها به سفر کربلا دعوت کرد. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد؛ اما زندگی من به دو بخش قبل از سفر کربلا و بعد از سفر کربلا تقسیم شد. وقتی برگشتم دیگر آن حمید سابق نبودم. توبه کردم و تا عمر دارم خودم را مدیون حاج اصغر جوادی می‌دانم که بانی این سفر شد و برایم پدری کرد. من حتی تصور هم نمی‌کردم بعدازاین سفر مسیر زندگی‌ام این‌طور تغییر کند.» هنوز داستان شنیدنی زندگی حمید که حالا مداح اهل‌بیت است تمام نشده
جوانی که نمی‌خواهد نامی از او در این گزارش آورده شود روایت گر زندگی پرفرازونشیبش می‌شود. جوانی که حالا مایه فخر و مباهات خانواده‌اش است و باافتخار می‌گوید: «من بنای حرم امام علی (ع) و امام حسین (ع) هستم. عاقبت بخیری از این بهتر؟! اهل‌بیت لطفشان را در حق من تمام کردند وگرنه پسر مواد فروشی که حتی خانواده‌اش هم از ترس آبرو او را از خانه بیرون کرده بودند و آواره کوچه و خیابان شده بود را چه به خادمی حرم امام حسین (ع)؟ زندگی‌ام را نکبت‌گرفته بود. سابقه‌دار هم شده بودم. در این شرایط حاج اصغر سراغم آمد و راه عاقبت بخیری را برایم باز کرد.» حاج اصغر دست روی شانه‌اش می‌گذارد و می‌گوید: «خانواده بیرونش کردند اما حالا حسرت دیدار بنای حرم امام حسین رادارند. چون او بیشتر ماه‌های سال کربلاست.» هنوز مبهوت این روایت جذاب هستیم که حسین، یکی دیگر از همان جوانان پرحاشیه داستان زندگی‌اش را می‌گوید: «میگساری‌ام بی‌پایان بود. خودم را هم فراموش کرده بودم، اما حاج اصغر دستم را گرفت. پدر نداشتم اما او پدری را در حقم تمام کرد. وقتی گفت اسمت را در لیست سفر کربلا نوشتم، خودت را آماده سفر کن. بلندبلند خندیدم و گفتم من؟ کربلا؟! از من انکار و از او اصرار تا اینکه رفتم و شد آنچه باید می‌شد.» حاج اصغر می‌گوید: «حسین هم جزو جماعت توابین شد و حالا آبدارچی هیات است و کسب‌وکاری آبرومندانه برای خودش راه انداخته است

دعای تو ما را بس است

«اتفاقات سفر اول آن‌قدر پربرکت و پررنگ بود که تصمیم گرفتم هرسال تعدادی از جوان‌هایی که هیچ‌کس دل‌خوشی از آنها نداشت را به کربلا ببرم. سال اول 18 میلیون تومان هزینه بردن جوان‌ها به کربلا شد. سال دوم 22 میلیون و سال سوم 24 میلیون تومان؛ اما باور می‌کنید هرسال، دو برابر پولی که هزینه می‌کنم وارد چرخه کسب‌وکارم می‌شود. این سفرها پربرکت است. دوستی در کربلا دارم به نام شیخ محمدعلی آخوند. دریکی از سفرها شیخ را در حرم امام حسین (ع) دیدم. وقتی شور و حال این جوان‌ها را دید گفت کاری که تو در این سفر کردی شاید من روحانی در 60 سال نتوانستم انجام دهم.» حاج اصغر جوادی 12 سال است بانی این سفر معنوی شده و دعای خیر ده‌ها مادر بدرقه زندگی‌اش است. جوادی می‌گوید: «چند سال قبل مادر یکی از جوان‌هایی که در سفر کربلا توبه کرده بود به خانه ام آمد. اشک‌هایش دلم را می‌لرزاند. از ته دل دعایم کرد. دعای یکی از این مادران هم اجابت شود دنیا و آخرتم را بس است

از تولید داخلی تا تهیه جهیزیه برای دختران نیازمند

زندگی اصغر جوادی مثل کتاب پرباری است که باید سطر به سطرش را با دقت خواند. کارنامه فعالیت‌های خیرخواهانه‌اش فقط به بردن جوان‌های ناخلف به کربلا ختم نمی‌شود. حاج اصغر از کارتن‌خواب‌ها هم غافل نمی‌شود. کارتن‌خواب‌هایی که فکر می‌کنند دنیا برایشان تمام‌شده است. سراغشان می‌رود. دستشان را می‌گیرد. هزینه بستری در کمپ ترک اعتیاد را پرداخت می‌کند. وقتی ترک کردند آن‌ها را با هزینه خودش پابوس آقا امام حسین (ع) می‌برد. «علی عزیزیان» از دوستان حاج اصغر جوادی خاطرات جالبی از او دارد و می‌گوید: «در این روزها که حمایت از تولید داخلی و موضوع اقتصاد مقاومتی دغدغه خیلی‌هاست، آقای جوادی کارخانه کوچک تولید بلور دارد و این کارخانه را با همه مشکلات، سراپا نگهداشته است. چند سال قبل هم او را به‌عنوان تولیدکننده برتر در شهرستان ری معرفی کردند. جالب آنکه نیازمندان از عواید این کارخانه بی‌نصیب نمانده‌اند و او ید طولایی در تهیه جهیزیه برای دختران بی‌سرپرست و بد سرپرست دارد. نیازهای مالی هیات های تازه‌پا گرفته را هم تأمین می‌کند و خلاصه بگویم اصغر جوادی کلکسیون خیرخواهی است و این عین عاقبت بخیری است

منبع:فارس

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها