روایت اعظم بروجردی از تشکیلات زنان در تئاتر پس از انقلاب اسلامی

اعظم بروجردی در سومین نشست تاریخ شفاهی تئاتر ایران از تلاش‌هایش برای تشکیل کانون تئاتر بانوان پس از پیروز انقلاب گفت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، ظهر امروز تئاتر شهر میزبان سومین جلسه تاریخ شفاهی تئاتر پس از انقلاب ایران با مدیریت امین عظیمی بود. در این جلسه اعظم بروجردی، اردشیر صالح‌پور و کیومرث مرادی در مقام سخنران حضور داشتند و تمرکز بر تئاتر در دهه هشتاد بود.

 

اعظم بروجردی در اولین مرحله سخنانش درباره فعالیت‌های فرهنگیش گفت: «من سال دوم دبیرستان انقلاب شد. چیزهایی می‌نوشتم و روزی مربی تربیتی گفت می‌توانی نمایشنامه بنویسی و من پذیرفتم. من با عمویم نمایشی از جواد انصافی در باغ فردوس دیدم و من با توجه به اثر انصافی تصمیم به نوشتن گرفتم. متن را نوشتم و خودم هم نقش مرد نمایش را بازی کردم. بعد از مدت‌ها از امور تربیتی منطقه مرا به مرکز معراج دعوت کردند و از من خواستند که بنویسم. در حین تحصیل کار می‌کردم. نمایشی به اسم تبعیدی کار کردیم. آن روزها ما جرات نزدیک شدن به تئاتر شهر و وحدت را نداشتم. مربیان آنجا را تحریم کرده بودند. درباره‌اش حرف‌های بدی می‌زدند. نمایش آماده اجرا بود و با این وجود آمدیم وحدت و رفتیم سراغ طاها عبدخدایی. خوشحال شد و ما را به طبقه هفتم وحدت برای تمرین فرستادند. برای بازبینی آقای نصرآبادی، مجید و حسین جعفری و آقای مختاری آمد. مختاری خودش را شکسپیر ایران می‌دانست. یکی به من گفت این کار را به من بده تا من کار کنم. مجید جعفری هم به من گفت چرا در بازی سرت پایین است و باید به مخاطب نگاه کنی. من گفتم اصلاً کار نمی‌کنم. احساسم به قضایا موجب این مسأله شد. عبدخدایی به من پیشنهاد سرپرستی بخش بانوان تئاتر را داد. من در عوض کانون بانوان در حوزه تئاتر را با چند دوست در اوایل دهه شصت، در زیرزمین محراب تشکیل دادم. خانم‌های امور تربیتی در آنجا آموزش می‌دادند. خانواده‌ها آن روز جرات نمی‌کردند دختران را به تئاتر بفرستند. کانون را حسابی وارسی می‌کردند تا اجازه دهند برای آمورش بیایند.»

وی سپس به نمایشگاه تشخص و منزلت جایگاه زن در سازمان تبلیغات اسلامی اشاره کرد و گفت: «از ما دعوت شد برای این رویداد چند نمایش تهیه کنیم. شهلا حبیبی هم از من خواست جشنواره تئاتر بانوان را راه‌اندازی کنم. 69نمایش به دبیرخانه آمد که 56 تای آن را آقایان ارسال کرده‌ بودند. کارهای خانم‌ها هم قابل توجه نبودند. ما مجبور شدیم از این میان انتخاب کنیم ولی به نظرم جشنواره با موضوع زنان شکل نگرفته بود. تا دوره نهم که ادامه یافت نهصد نمایش برایمان ارسال شد که هفتصد اثر متعلق به خانم‌ها بود. رشدی از لحاظ کیفی و کمی رخ داد. آنچه از اول انقلاب تا امروز مرا آزار داده عدم تثبیت جایگاه شخصیتی زنان در تئاتر ایران است. همواره مسئولان از جریان زنانه ترسیدند. از جشنواره تئاتر بانوان فرار کردند. می‌گویند خانم‌ها چرا در زمان قاجار حیله‌گر بودند. خب وقتی آزادی عمل نداشتند متوسل به مکر می‌شدند. اگر به رسمیت می‌شناختند چنین روی نمی‌داد. در ظاهر امر هنوز این را می‌بینیم، اما زنان باید از لحاظ کیفی و شخصیتی از مردان جلوتر باشند. نباید نقاب بزنند. نباید به این فکر کنند که با یک‌چهره خاص تایید می‌شوند و با چهره دیگر خیر.»

اردشیر صالح‌پور در بخش نخست سخنانش با اشاره به فعالیت‌هایش در شهرستان و دانشگاه و سی سال  حضور در اداره کل هنرهای نمایشی گفت: « در اابتدای انقلاب باید همه چیز کانالایزه می‌شد. علی منتظری توانست تشکیلاتی پدید آورد که به اوضاع مشروعیت دهد. او برای تئاتر خیلی زحمت کشید. تئاتر توانست در آن زمان سامان بیابد. او نسل جوان و شهرستانی‌ها را آورد. کانون بانوان هم در زمان منتظری شکل گرفت، آن هم زمانی که کراهت در مورد حضور دختران وجود داشت. دوره هفتاد دوره گذار بود. دوره هشتاد دوره استقرار و تثبیت بود.»

وی ادامه داد: «تئاتر دانشگاهی در دهه هشتاد به کمک تئاتر حرفه‌ای آمد. در سال هشتاد در زمینه اتفاقات تشکیلاتی خانه تئاتر پدید می‌آید و اگرچه صنفی بود، اما محلی برای حضور پیشکسوتان شد. اکنون خانه تئاتر از امور صنفی خارج شده و در حوزه تصمیمات دولتی نقش دارد. در این دوره گروه‌های معتبر خارجی حضور پیدا می‌کنند. در اوایل دهه هشتاد گروه روهر روبرتو چولی آمد و این  زمینه ارتباطات ما با تئاتر اروپا بیشتر شود. حضور چولی در طراحی نور به ما تصور تازه‌ای داد. یک عنصر دیگر هم به اسم دراماتورژی به تئاتر ایران آورد. در زمان حضور چولی دیدم او از فردی به نام پیتر شفر که فلسفه خوانده بود حساب می‌برد. از او پرسیدم که او چه کسی است گفت دراماتورژ است و ما برایش نشستی برگزار کردیم. با این حال در ایران مد شد روی پوستر بنویسند دراماتورژ. آن روزها جامعه تئاتر ایران به چولی حساس شده بود. دهه هشتاد مدیون مدیری به اسم حسین سلیمی است و جالب است که او و منتظری هر دو از تئاتر دلزده شدند. میانگین مدیریت تئاتر در ایران دو و نیم سال است. در دهه هشتاد هم جریان نمایشنامه‌خوانی راه افتاد. این جریان دو پدیده داشت یک اینکه نمایش رادیو احیا شد و نمایشنامه‌نویسانی چون برهانی مرند و گیاهچی و نریمانی و یاراحمدی آمدند. دومین پدیده بچه‌های فارغ‌التحصیل فرصتی برای کار در تئاتر شهر نداشتند و با خوانش در سرسرای تئاتر شهر توسط آرش آبسالان پا گرفت. بابک محمدی هم که از اتریش آمده بود نمایشنامه خوانی را از خواندن به شکلی از اجرا برد. الان گریم می‌کنند و افکت صوتی می‌دهند.»

صالح‌پور با اشاره به جریان کافه و خوانش متن که در زمان حسین پاکدل راه افتاد، آن را به شرایط امروز گره زد که اکنون به چهار هزار کافه رسیده است. وی نمایش در قهوه‌خانه‌ها را ریشه در نقالی و سخنوری و منقبت خوانی در اعصار صفوی و قجری دانست و تاکید کرد که این رویه کنونی مرتبط به شرایط امروز است که منوی غربی دارند و در آن نمایش ایرانی اجرا نمی‌شود.

وی گفت: «تئاتر شهر بر کافه بلدیه ساخته شد که سابقه اجرای نمایش‌های ایرانی داشت.»

کیومرث مرادی در مقام سخنران بعدی با بیان آنکه می‌توان از وضیعت  تئاتر در زمان آقای منتظری انتقاد کرد، گفت: «جنگ تمام شده بود و کشور نیاز به فرهنگ داشت. نسل در حال تغییر بود. با بررسی تاریخ متوجه می‌شویم که تاریخ شوخی ندارد. با مطالعه می‌فهمیم نسل‌های جدید می‌آید و مطالبات تازه می‌خواهد. در تالار محراب در هجده سالگی در کلاس بازیگری شرکت می‌کردم. متصدی آنجا فتحعلی بیگی بود و می‌گفت به زیرزمین دقت نکنید چون دختران در حال تمرین هستند. دهه هفتاد دهه چالش سیستم با فرهنگ است که آن را جدی بگیرد یا نگیرد. منتظری در دوره‌ای می‌آید که مصادف با وزیری است که رئیس‌جمهور می‌شود. در همین دوره مجبور می‌شود مطالبات بخشی از هنرمندان را مرتفع کند.»

وی با اشاره به دوران هاشمی رفسنجانی گفت: «ما به دهه سازندگی می‌رسیم. مثل دوره روحانی معتقد است اقتصاد جلوتر از فرهنگ است. می‌بینیم که فرهنگ ابتدا رونق دارد و بعد افت می‌کند. در سال 72 که من دستیار آییش در چمدان بودم سالن قشقایی مخروبه بود. آخرین نمایش در این سالن در 67 روی صحنه رفته بود. در دولت‌های ما اصولاً سه سال اول دوره خوبی برای فرهنگ بوده و این در همه دولت‌ها مستتر است. چرا این اتفاق می‌افتتد؟ دهه هشتاد به دو بخش تقسیم می‌شود. سیستم در این دوره نتوانست تکلیف خود را با فرهنگ روشن کند. یک دلیلش آن به تصدی‌گران بازمی‌گشت. ما با سه متولی وزارت فرهنگ، شهرداری و حوزه هنری روبه‌روییم که هیچگاه در یک شورا دور هم ننشستند و موجب اتلاف زمان و سرمایه شدند. هر دولتی که آمده سیاست دوره قبل را ادامه نداده است.»

مرادی در همین راستا گفن: «تصدی‌گرها در تئاتر هیچگاه به انسجام لازم نرسیدند. از خودم می‌پرسم وقتی جشنواره فجر داریم چرا باید در جاهای دیگر جشنواره‌های دیگر داشته باشیم. چرا آنها بودجه‌های کلان خود را تجمیع کنند. مجموعه همه بودجه‌ها می‌تواند مشکل بیمه هنرمندان را حل کنند. معضل دوم که تسری پیدا می‌کند آن است که متوجه ساخت‌وسازهای خوب می‌شویم. دانشگاه آزاد رشته تئاتر را تأسیس می‌کند. فارغ‌التحصیلان آن مطالبه کار می‌کنند. در همان دوران نمایش ایرانی با رئالیسم اجتماعی رخ می‌دهد. در آن آثار از مطالبات اجتماعی روز گفته می‌شود و درباره گذشته و تاریخ نیست. در تئاتر شهر سالن‌ها گسترش می‌یابد. اول سالن قشقایی احیا می‌شود. بعد سایه راه می‌افتد. سالن کنفرانس سالن شماره دو می‌شود. وحید رهبانی در انبار گازوییل سالن نو را راه می‌اندازد. آن روزها جنگ بزرگی میان پیشکسوتان و جوانان بود. سالن سایه محل فراری برای پاکدل بود تا به جوانان فرصت دهد. ما جرات نداشتیم به چهارسو فکر کنیم. آرام آرام نسل پیشکسوت دامن خودش را باز کرد چون ما از همان دانشگاهی آمدیم که انان درس می‌دادند.»

بروجردی در بخش دوم سخنانش گفت:  «منتظری یک آشتی ملی بین هنرمندان ایجاد کرد. خیلی‌ها را بازگرداندند. آقای عبدخدایی مرا روزی صدا کرد و گفت می‌خواهیم اداره تئاتر را تفکیک کنیم و بخش بانوان را به کانون منتقل کنیم. یک اشکالی وجود داشت که هنرمندان نمی‌توانستند با سیستم اداری کار کنند. در موقعیت کانون نمی‌شد شرایط تمرین و کار را داشته باشیم و من به عبدخدایی گفتم هنرمندان به اداره تئاتر بازگردند و کانون در حوزه آموزش فعال باشد. ما به آموزش هنرجوها ادامه دادیم که با تولید همراه بود. سالی سیصد هنرجو امور تربیتی داشتم. بسیاری از اساتید امروز تربیتی کسانی بودند که در این کانون‌ها بودند. مهتاب نصیرپور، زهرا صبری، نرگس هاشم‌پور و ... در آنجا آموزش دیدند. هنگامه مفید و کامبیز صمیمی مفخم، تانیا جوهری، رویا تیموریان، فهیمه راستکار تدریس می‌کردند.»

وی درباره تعطیلی کانون گفت: «کانون همواره در زیرزمین ماند. منتظری کلنگ ساختمانی در برابر وحدت زد، اما با رفتن وی همه چیز به هم خورد. من با چنگ و دندان کانون را نگه داشته بودم. معاون هنری وقت[آقای خوشخو] کانون را تعطیل کرد.»

بروجردی درباره شیوه کارش گفت: «من اعتقادی کار می‌کردم و باور داشتم تلاش زن‌ها جامعه را تغییر می‌دهد و جشنواره را در این راستا می‌دیدم. من تفکیک جنسیتی در تئاتر قائل نبودم. تفکیک هم هیچ وقت وجود نداشت. این اتهام به ما زدند. من ژانری در نمایش داشتیم که همه زن بودند و در دوره قاجار در جریان بود ؛ولی کانون چنین نگرشی نداشتیم و موضوع آثار زنان بودند. ما از آقایان برای بازی دعوت می‌کردیم. من به آقای شفیعی گفتم باید نمایش بانوان جا بیافتد.»

صالح‌پور در تأیید سخنان بروجردی گفت: «فعال‌ترین بخش تئاتر ما زنان هستند که کانون منشأ آن بود. آقای حسن فتحی اولین کارش را برای کانون تولید کرد. تاسیس کانون مشروعیت بخشیدن به حضور زنان بود.»

وی سپس افزود: «در سال هشتاد مدعیانی با دانش جدید ظهور کردند.  محمد رحمانیان کسب بود تئاتر دانشگاهی را به تئاتر حرفه‌ای گره زد. او یک نوع نمایشنامه‌نویسی مذهبی از او خواستند که از دلش عشقه و پل بیرون آمد. کارها مثل شب واقعه بیضایی بود. پری صابری ذائقه جدیدی به تئاتر ایران آورد. مخاطب بالاشهری را به تئاتر کشاند.صابری رورانس را به تئاتر ایران آورد که دیگر امروز سنت شده است. حسین کیانی نوشتار قجری را باب کرد. نریمانی کمدی‌نویسی را در تئاتر ایران باب کرد و شاید او تنها کمدی‌نویس ایران باشد. زمینه اعتماد باعث شد استادمحمد بازگردد . حتی اسماعیل خلج بازگشت‌. نغمه ثمینی با کارهای مرادی شناخته شد. او نویسنده باسوادی است که اسطوره را خوب می‌شناخت. تئاتر پساجنگ هم با جمشید خانیان و علیرضا نادری اوج قله‌های تئاتر دفاع‌مقدس را رقم زدند. محمد رضایی راد و جلال تهرانی نوابغی بودند که در دهه هشتاد ظهور کردند. در حوزه طراحی صحنه سیامک احصایی جسارتی وارد این حوزه کرد. از دهه هشتاد تئاتر بلک‌باکس باب شد. تئاتر خیابانی پس از تلاش‌های اولیه محمود فرهنگ در دهه هشتاد وارد مسابقه و رقابت فجر شد که تثبیت آن را رقم زد. در دهه هشتاد هم انجمن نمایش منحل شد که رابطه بازیگری و مرکز حذف می‌شود.»

مرادی در بخش دوم سخنرانیش گفت: «یکی از مهمترین معضلات تئاتری‌ها در این سال‌ها معیشت بوده و این منشأ در تشتت مدیریتی دارد که ناشی از عدم دنبال کردن مدیریت قبلی بوده است. تغییرات مدیری در سطح زیادی رخ می‌دهد. افراد جدید اطلاعی از کارهای قبلی نداشت. ما یک سیکل معیوب را مدام تکرار می‌کنیم. مثل ناراضی بودن تئاتر شهرستان از تقسیم ناعادلانه بودجه تئاتر یا نارضایتی همیشگی هنرمندان در فجر. کارهای موازی ما را به جشنواره‌های متعددی سوق می‌دهد که می‌پرسی چرا این همه اتلاف بودجه و زمان. انگار سیستم در جایی درست عمل نمی‌کند تا بتواند تمرکز خود را روی چنین مسائلی هزینه کند. هیچ سازمانی تئاتری مثل سازمان سینمایی وجود نداشت تا سیاست انسجام بودجه  را شکل دهد.»

وی افزود: «بیشتر فارغ‌التحصیلان شانس استخدام را نداشتند و اینها مجبور به جذب سازمان‌های شدند که به شکلی پراکنده در حال کار کردن هستند. همانند سازمان فرهنگی و هنری شهرداری که بودجه بیشتری از وزارت دارد.
در اواخر دهه هشتاد با توقف مواجه هستیم. دلالیش یک حذف شورای ساخت بود. شاید با افزایش کارگردانان بودجه کافی نیست. در دولت وقت تمایل به فرهنگ نیست و بودجه به سختی افزایش می‌یابد. دومی اتفاق انحلال انجمن نمایش بود. این انجمن در دهه شصت کارمندانی استخدام کرد که دیگر رخ نداد. سومین تغییر شکل سیاستگذاری تئاتر فجر را شاهد بودیم. جشنواره از بستر تولید و دیده شدن به سمت اجرای عمومی رفت. از آن زمان تا امروز سیستم بودجه‌ای به فرهنگ تزریق می‌کنند که با واقعیت در تضاد است.»

صالح‌پور در جمع‌بندی سخنانش گفت: «ما به گذشته تئاتر می‌بالیم اما آینده را به گذشته نمی‌بازیم. الان عقلانیت بیشتری به مسائل وجود دارد. در حوزه تئاتر توسعه داشتیم و نظام آکادمیک هم خدمت بزرگی در زنده نگاه داشتن تئاتر داشته است. در چند زمینه دچار نقضانیم از جمله نوشتن متن در حالیکه در حوزه بازیگری و کارگردانی پیشرفت بسیار کردیم. در زمینه اندیشگی و فلسفه کم دارد.»

بروجردی نیز در پایان گفت: «مشکل ما در جامعه ما هر کسی در جایگاه اصلی خودش نیست. اگر روزی  شجاعت آن را داشته باشیم بگوییم چنین جایگاهی را تخصصش نداریم آن روز انقلاب به نتیجه ر است.»

این نشست‌ها فردا ساعت 11:30 با حضور حسین پارسایی، حسین پاکدل، علی شمس و امیر اسمی در تئاتر شهر، با موضوع دهه نود به پایان می‌رسد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط