دلدادگی شهید خیزاب به امام زمان (عج)

همیشه یک ارادت خاصی به امام زمان (عج) داشتند تا آنجایی که محمدمهدی را یک جورایی هدیه از خود امام زمان (عج) می‌دانستند.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، در تاریخ 10 دی 1359 متولد شد. سه خواهر و برادر داشت و از نظر سِنی از بقیه فرزندان خانواده بزرگ‌تر بود. از همان ابتدا به درس و تحصیل اهمیت می‌داد. تحصیل را تا فوق‌لیسانس ادامه داد. بدون اغراق می‌توان گفت که یک نخبه نظامی بود؛ در دوره دافوس رتبه یک کشور را کسب کرده بود. شهید مسلم خیزاب در تشکیل خانواده و زندگی مشترک هم مثل سایر مراحل زندگی موفق بود. 4 سال از شهادت مسلم می‌گذرد اما همسر شهید این سال‌ها را هم جزء زندگی مشترک خود با مسلم به حساب می‌آورد. او می‌گوید: «یازده سال زندگی مشترک با جسم ایشان داشتیم. سال‌های بعد از شهادت ایشان را نمی‌توانم بگویم جزء زندگی مشترکمان نبوده و همیشه می‌گویم 15 سال زندگی مشترک با ایشان داشته‌ام.» همین روحیه و نگاه مثال‌زدنی همسر شهید، در تمام لحظاتی که او از زندگی مشترک با مسلم می‌گوید به چشم می‌آید.

 

همسر شهید مسلم خیزاب از عشق و ارادت شهید به منجی آخرالزمان می‌گوید:

از ارادت شهید به امام زمان (عج) و نگاه‌های ویژه آقا به همسرتان برایمان بگویید.

همیشه یک ارادت خاصی به امام زمان (عج) داشتند تا آنجایی که محمدمهدی را یک جورایی هدیه از خود امام زمان (عج) می‌دانستند. قسمت ما شده بود با همدیگر به سوریه رفته بودیم و بنده آن موقع باردار نبودم و آزمایش‌های قبل از سفر این را می‌گفت. در حرم حضرت رقیه (س) چند لحظه سرم را روی پاهایم گذاشتم و خوابم برد. در عالم خواب و رؤیا دیدم که بچۀ هفت‌ماهه‌ای را به من دادند و گفتند که اسم ایشان محمدمهدی است و برای شماست. وقتی بیدار شدم، یک عروسک کنارم افتاده بود. به آقا مسلم گفتم من هم‌چین خوابی را دیدم و وقتی بیدار شدم این عروسک کنار من بود. گفتند اجازه بده بپرسم ببینم برای کسی نیست؟ خب ایشان عربی به‌راحتی می‌توانستند صحبت کنند. با خادم‌های آنجا صحبت کردند و خادم‌ها گفتند که نه این هدیه حضرت رقیه (س) بوده برای شما و برای خودتان بردارید. این عروسک هم‌اکنون در گنجینۀ شهید خیزاب هست.

 

ما این را به فال نیک گرفتیم و گفتیم خدا به ما یک دختر می‌دهد و اسمش را رقیه می‌گذاریم.

وقتی ما از سوریه برگشتیم بنده سرماخوردگی شدیدی گرفتم و دکتر گفتند حتماً ایشان قبل از اینکه آمپول بزنند باید آزمایش بارداری جدید داشته باشند. هرچه به ایشان گفتیم که این آزمایش‌های بارداری برای 15 روز پیش است و بنده باردار نیستم، گفتند که نه باید آزمایش و سونوگرافی بدهید.

ما آزمایش و سونوگرافی را که دادیم دکتر گفتند: «آزمایش‌های قبلی شما را ببینم.» بنده نگران شدم که شاید بیماری بدی گرفتم که دکتر این‌گونه تعجب کرده است. دکتر با همکارشان آرام صحبت کردند و به بنده گفتند: «خانم چه کسی گفته شما باردار نیستید؟! شما 4 ماه است که باردارید و بچه شما پسر است!» خب خیلی ما تعجب کردیم. این را به فال نیک گرفتیم و گفتیم حضرت رقیه (س) مزد ما را داده است. محمدمهدی ظهر نیمه شعبان به دنیا آمد. ما همیشه دوست داشتیم اسم بچه خود را علی بگذاریم اما آقا مسلم گفتند چون امام زمان (عج) به ما یک عنایت ویژه داشتند و یک نگاهی به ما کردند اسمش را محمدمهدی بگذاریم.

چون هر دو علاقه‌مند به امام زمان (عج) بودیم عروسی‌مان نیز شب نیمه شعبان بود و برای امام زمان کارت دعوت نوشتیم. آقا مسلم با چند تا از دوستانشان صحبت کرده بودند و مداح آورده بودند و عروسی‌مان بدون گناه برپا شد. خب ما دوتا خیلی خوشحال بودیم که این مراسم در شب نیمه شعبان اتفاق می‌افتد. محمدمهدی هم دقیقاً ظهر روز نیمه شعبان به دنیا آمد و آقا مسلم می‌گفتند اینکه عروسی ما در شب نیمه شعبان بود و تولد محمدمهدی هم در روز نیمه شعبان بود یعنی اینکه امام زمان (عج) نگاهشان را از روی ما برنداشته است.

 

شهید، عمل عبادی یا غیرعبادی خاصی داشتند که صرفاً به نیت امام زمان (عج) انجام بدهند؟

هرروز صبح بدون استثناء دعای فرج و زیارت عاشورا می‌خواندند. شب‌ها هم سورۀ واقعه را می‌خواندند و هر موقع سلام می‌دادند به امام حسین (ع) و امام رضا (ع) می‌گفتند: «یا امام زمان (عج) نگاهت را از من برنگردان.» خیلی شوخ‌طبع بودند ولی بحث اهل‌بیت (ع) که می‌شد به‌قدری گریه می‌کردند که انگار شیر آب را باز کردند. جمعه‌ها بعدازظهر هر دو برای فراق امام زمان (عج) خیلی دلگیر بودیم و می‌رفتیم گلزار شهدا. احساس می‌کردیم وقتی آنجا هستیم و نماز مغرب و عشاء را می‌خوانیم سبک‌تر می‌شویم. یک‌بار ایشان به محمدمهدی گفت: «دعا کنید که من برای همیشه گلستان شهدا بیام تا عصرهای جمعه حداقل یک پارتی داشته باشید و بیاید کنار مزار خودم.» احساس می‌کنم نگاهی که اهل‌بیت به ایشان داشتند ایشان را پذیرفتند.

همیشه می‌گفتند که دوست دارم مراسم‌هایی که برگزار می‌کنیم با مناسبت‌های اهل‌بیت (ع) یکی شود.

هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمی‌کرد و همیشه می‌گفت اگر قرار است چشمی به آقا امام زمان (عج) بیفتد نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود.

در خیابان هم که بودیم همیشه ملاحظه می‌کرد که نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات می‌کرد.

 

چقدر وضعیت خودشان را برای جهاد و تنها نگذاشتن امام زمان (عج) با زمان امام حسین (ع) و یاران باوفای ایشان مقایسه می‌کردند؟

بااینکه خیلی سال بود جنگ و درگیری در سوریه شده بود شهید خیزاب هنوز خودشان را آماده این جهاد نکرده بودند تا زمانی که مقام معظم رهبری فرمودند که مردم شیعه‌نشین آن‌ها در خطر هستند و شما باید عازم آنجا بشوید که شهید خیزاب اینجا لبیک گفتند و گفتند اینجا حرف مقام معظم رهبری حرف امام زمان ماست. علاقۀ خاصی به مقام معظم رهبری داشتند. عکسی توسط یکی از استادهایشان در دانشگاه امام حسین (ع) به شهید خیزاب داده شده بود که می‌گفتند این عکس را به‌جرئت می‌توانم قَسَم بخورم که هیچ‌کس ندارد. وقتی آمدیم به خانه جدیدمان می‌گفتند: «بهترین جای خانه را انتخاب کنید که من این عکس را بزنم.»

 

به بنده می‌گفتند: «شما دعا کن که من شهید شوم و پیش حضرت زهرا (س) روسفید باشم. من ثواب شهادتم را به شما می‌دهم.» به او می‌گفتم: «اگر بدانی شهادت در آن دنیا چه جایگاهی دارد این حرف را نمی‌زدی!» می‌گفتند: «نه همان ثواب جهاد را برای من بنویسن کافی است، چون جهاد دری است از درهای بهشت که خدا به روی بندگانش مخلص خودش باز می‌کند.»

«محمدمهدی» هم مثل پدر به امام غایب‌مان توجه دارند؟

محمد مهدی همیشه یکی از سوالاتش این است که چه زمانی امام زمان (عج) برمی‌گردد؟ به او گفتم: «چرا این‌قدر منتظر امام زمانی؟» گفت: «یک‌بار که رفتیم یادواره یکی از شهدا، حاج آقایی که سخنرانی می‌کردند، گفتند که امام زمان رجعت کنند شهدا برمی‌گردند.» حتی خود بنده هم منتظر آن روز هستم.

قطعاً شهدای مدافع حرم از سربازان خاص امام زمان (عج) بوده و هستند. به نظر شما چه شاخصه‌های اخلاقی و رفتاری داشتند که به این میزان از توفیقات دست یافتند؟

به نظرم آن اخلاصی است که شهید داشت و نگاه امام زمان (عج) به این افراد بیش‌تر است.

 

از ارادت رزمنده‌های دیگر کشورها به امام زمان (عج) تعریف می‌کردند؟

کلاً چون اخبار سوریه و عراق را خیلی پیگیری می‌کردند کلیپ‌هایی را به بنده نشان می‌دادند که رزمنده‌های دیگر کشورها هم علاقۀ بسیار زیادی به ائمه مثل امام علی (ع) و امام زمان (عج) دارند.

به نظر شما وحدت مسلمانان و تشکیل امت مقاومت چه تأثیری در تحقق ظهور خواهد داشت؟

شهدا رفتند که وحدت امت مقاومت حفظ شود. الآن چرا در کشور عراق این اغتشاشات و به‌هم‌ریختگی‌ها را دارند ایجاد می‌کنند؟ اینکه می‌خواهند ما مسلمان‌ها وحدت نداشته باشیم. من خیلی خوشحال شدم روز 13 آبان را می‌دیدم که پرچم عراق دست خیلی از دانش آموزان ما هست. در عراق به سفارت ایران حمله می‌کنند و یک سری اغتشاشات را انجام می‌دهند و این کار مردم عراق نیست. دشمن دارد این وحدت را از بین می‌برد و ما در جواب آن‌ها آمدیم پرچم عراق را در دست گرفتیم؛ یعنی چه؟ یعنی اینکه ما مشکلی با ملت عراق نداریم. من فکر می‌کنم وحدت بین مسلمان‌ها خیلی می‌تواند به ظهور آقا امام زمان (عج) کمک کند.

توصیه‌ای برای نزدیک شدن دل‌وجان اطرافیانشان به امام زمان (عج) داشتند؟

همیشه می‌گفتند جوری زندگی بکنید که نگاه اهل‌بیت (ع) از شما برداشته نشود. دعای عهد را خیلی تأکید داشتند که حتماً عصرهای جمعه بخوانید.

 

به نظر شما زنان چگونه می‌توانند ادامه‌دهنده راه شهدا و تأثیرگذار در امر ظهور باشند؟

کربلا اکبر می‌خواهد؛ یعنی چه؟ یعنی تا من نتوانم اکبرها را تربیت کنم صحنه خالی است. شما اگر دقت کنید زیارت عاشورا را می‌خوانید صحبت از حضرت زهرایی می‌شود که امام حسین (ع) را به یادگار گذاشته است و آنجا دارد صحبت از پسر مرجانه هم می‌شود. هر دو زن هستند ولی حضرات زهرا چه کسی را تربیت کرده است و مرجانه چه کسی را تربیت کرده است؟ آنجا وقتی از حضرت رباب صحبت می‌شود از حضرت ام‌البنین و حضرت زینب (س) صحبت می‌شود می‌بینید خود ما خانم‌ها با یک قوّت قلبی در موردشان صحبت می‌کنیم. حضرت زهرا (س) در صحنه‌های علنی جنگ نبودند اما چه قدر قشنگ یادگارهایی را گذاشتند مثل امام حسین (ع)، امام حسن (ع) و حضرت عباس (ع). این به ما درس می‌دهد که زن‌ها می‌توانند خیلی تأثیرگذار باشند.

حتی از بنده سؤال می‌پرسند که چرا برای پیاده‌روی اربعین توصیه می‌کنند که خانم‌ها نباید بروند و من گفتم نه این اشتباه است. خانم‌ها در همه صحنه‌ها باید حضور داشته باشند چون این مرد است که از دامن زن به معراج می‌رود و اگر زن‌ها نبودند هیچ‌وقت نمی‌توانستیم بگوییم که مردها می‌توانستند کارها را به‌خوبی پیش ببرند. اگر بنده نبودم و نمی‌توانستم کنار محمدمهدی باشم و او را حمایت کنم مسلماً شهید خیزاب نمی‌توانست عازم این مسیر شود. درست است که محمدمهدی از لذت پدر گفتن خودش گذشت که من و شماها به ذلت نیفتیم ولی نشان از این است که شهید اعتماد داشت یک نفری هست که هوای بچه‌ام را داشته باشد. پس زن‌ها می‌توانند خیلی نقش داشته باشند به‌شرط اینکه بتوانند جوری زندگی بکنند که قاسم‌ها و اکبرها را تربیت بکنند ان‌شاءالله.

منبع:حریم حرم

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها