شیوه سیاه دختران برزیلی برای اخاذی از مردان پولدار!


در برزیل افراد بزهکار زیر ۱۸ سال حتی وقتی جرمی مرتکب می‌شوند زندانی نمی‌شوند؛ بنابراین گروه‌های تبهکار زیر ۱۸ سال فراوانند، تبهکارانی که یا سرقت می‌کنند، یا مواد می‌فروشند یا هردو، در آنجا یکی از جرمهای بسیار سنگین، تجاوز به دختران زیر ۱۸ سال است.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم ؛ "برزیل" کشوری پهناور و بزرگترین کشور آمریکای جنوبی با 210 میلیون جمعیت است که رودخانه آمازون به‌عنوان بلندترین و پرآب‌ترین رودخانه جهان از قلب این کشور استوایی می‌گذرد.

مردم این کشور به‌زبان پرتغالی صحبت می‌کنند و این کشور به‌مدد بارشهای خارق‌العاده استوایی، از پوشش جنگلی استوایی چند میلیون هکتاری برخوردار است و یکی از قطبهای تولید گوشت قرمز و پروتئین در جهان محسوب می‌شود.

کشورمان ایران، سالیان سال است که بخش عمده گوشت قرمز وارداتی خود را از این کشور تأمین می‌کند؛ برای نظارت بر ذبح شرعی، ناظران ذبح شرعی پس از طی دوره‌های خاص آموزشی به این کشور اعزام می‌شوند و با استقرار در کشتارگاه‌های طرف قرارداد با ایران در این کشور بر فرایند انجام ذبح شرعی نظارت می‌کنند.

نشستن پای خاطرات این ناظران، دنیایی از جذابیت و شگفتی را مقابل دیدگان افرادی که ذهنیتی از کشور برزیل ندارند، ترسیم می‌کند.

حجت‌الاسلام علی ارجمند عین‌الدین؛ مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی استان البرز نیز از جمله ناظران ذبح شرعی کشورمان در برزیل بوده است که تجربه حضور 6ماهه در این کشور را دارد و خاطراتی که با قلمی روان به بیان اتفاقات و مشاهدات خود از حضور در برزیل پرداخته است.

تا به امروز، 8 بخش از این سلسله خاطرات منتشر شده است:

در ادامه، بخش نهم از این مجموعه خاطرات تقدیم شده است:

یکی از کارگران هتل که در رختشورخانه کار می‌کرد، خانم کوتاه‌قد، لاغرم‌اندام و سیاه پوستی بود که از قضا بسیار خوش اخلاق، فرز و پرکار بود؛ روال کار این بود که لباسهای ‌کثیف را در یک پلاستیک شیری رنگ که فرم آماده ‌ی روی آن منگنه شده بود، می‌گذاشتیم و بعد شماره اتاق و نوع شستشو را مشخص می‌کردیم، اگر نیاز فوری به آن لباس داشتیم، گزینه فوری را تیک می‌زدیم والا به‌صورت عادی سه یا چهار روز طول می‌کشید تا لباسها را شسته، اتو کرده و به اتاق بیاورند.

یکی از اداراتی که قرارداد بلندمدت با هتل هالیدین داشت، فرودگاه شهر کویابا بود، معمولاً خلبان‌ها و خدمه پرواز  عصر یا شب به هتل می‌آمدند و صبح زود با سرویسهای اختصاصی هتل را ترک می‌کردند بنابراین باید در عرض چند ساعت، لباسهای آنها شسته و تحویل داده می‌شد، من عجله‌ای نداشتم، اکثر اوقات به‌صورت عادی سفارش می‌دادم، هزینه شستشوی لباس بسیار گران بود به حدی که اگر ما لباس زیر را می‌خریدیم یا آنها را برای شستشو می‌دادیم هزینه آن تقریبا یکسان بود!

اوایل که زبان پرتغالی نمی‌دانستم و با زبان بدن سخن می‌گفتم، وقتی آن خانم را می ‌دیدم با خنده به لباسم اشاره کرده و بعد با اشاره دست از او می‌پرسیدم، لباسهای من چه شد؟ او هم با خنده می‌گفت صبر کن برایت می‌آورم.

با سرفه‌های خشک و پیوسته‌ای که می‌کرد از آمدن او به طبقه هشتم با خبر می‌شدم، در رختشورخانه برای شستن لباسها از مواد شیمیایی بسیار قوی استفاده می‌شد و ریه‌های او حساسیت شدید پیدا کرده بود، خیلی دلم به حالش می‌سوخت.

می گویند "درد" را از هر طرف بخوانی درد است! بله این نگاه شاعرانه‌ای است اما دید واقع‌بینانه این است که "زجر" را از آن طرف بخوانی می‌شود "رجز"، امروزه  در نظام سرمایه‌سالار، آنهایی که در مقابل زجرهای عمیق بشریت قرار گرفته‌اند، بیش از آنچه که همدرد باشند "رجز"خوانند؛ کمپانیهای داروسازی که ادعا می‌کنند به دنبال کاهش زجر بیماران خود هستند، روانشناسان لیبرال و تهی از اخلاقی که با گرفتن پول از مراجعین، ادعای ارائه راهکارهای معجزه‌آسایی برای کاهش اضطراب و استرس دارند و حتی موادفروشانی که لاف می‌زنند که جنس آنها آدمهای گرفتار شده در گرداب مشکلات زندگی را به فضا می‌برد! همه و همه از زجر آدمی نان می‌خورند و برای سرکیسه کردن او رجز می‌خوانند!

در نظام سرمایه‌سالار بهترین بیمار، بیماری است که نه بمیرد و نه درمان شود! در این سیستم شفایی وجود ندارد، تا وقتی که بیمار بتواند هزینه درمان را بپردازد، بیماریش، کنترل یا سرکوب می‌شود و به محض این که از پرداخت ناتوان شود، بیماری با شدت بیشتر عود می‌کند ...

آیا واقعاً مدیریت آن هتل شیک و گرانقیت، نمی‌دید که آن کارگر نحیف و ضعیف چگونه درد می‌کشد؟!

 کم‌کم زبانش را یاد گرفته بودم، چند بار به او گفتم چرا دکتر نمی‌روی؟ گوشی موبایل را از جیبش درآورد و با ماشین‌حساب گوشی به من توضیح داد که مثلاً ماهانه هزار و خرده‌ای رئال دستمزد می‌گیرد و برای دکتر متخصص باید 300 رئال هزینه کند و او توان پرداختش را ندارد.

چند باری در قالب کمک به او انعام دادم؛ قبلاً گفتم در برزیل انعام دادم فرهنگ‌ رایجی نیست؛ همیشه در سفر به کشورهای مختلف باید فرهنگ مردم آنجا را بدانیم و در حد توان به آن توجه کنیم، مثلاً در برزیل چانه زدن در خرید امر رایجی است اما شنیدم که در کشور بولیوی که در مجاورت ایالت ماتوگراسوی شمالی قرار دارد و اتفاقاً کشور فقیری هم هست، چانه زدن نشانه فقر و نیاز مشتری است!

آن خانم کارگر رختشورخانه هتل، متأهل بود و با این که سن زیادی نداشت 4 فرزند قد و نیم قد داشت؛ اگر چه مردم برزیل مردم خونگرمی هستند اما باید خیلی دقت کنید که در آنجا با کودکان چگونه رفتار می‌کنید! هیچگاه، کودکان افرادی را که نمی‌شناسید مورد محبت و نوازش قرار ندهید و حتی به آنها خوراکی تعارف نکنید، چه بسا این کار به معنای این است که شما نقشه شومی برای آن کودک در سر دارید، حالا چه سرقت آن کودک یا سوء‌استفاده از او!

در برزیل افراد بزهکار زیر 18 سال حتی وقتی جرمی مرتکب می‌شوند زندانی نمی‌شوند بنابراین گروه‌های تبهکار زیر 18 سال فراوانند، تبهکارانی که یا سرقت می‌کنند، یا مواد می‌فروشند یا هردو، در آنجا یکی از جرمهای بسیار سنگین، تجاوز به دختران زیر 18 سال است و تا  حدود 25 سال زندان دارد.

اگر چه دختران زیر 18 سالی که با رضایت شخصی توسط دوست‌پسر خود بچه‌دار شده‌اند، بسیار زیادند اما خطر آنجایی است که یک دختر بعد از در اختیار قرار دادن خود، ادعا کند که به او تجاوز شده است، این اتفاق معمولاً در مورد افراد پولدار زیاد می‌افتد، دختری با نقش بازی کردن خود را تسلیم یک فرد مایه‌دار می‌کند، بعد او را تهدید می‌کند که اگر فلان مبلغ پول ندهی، از تو شکایت می‌کنم‌ و چه کسی جرئت دارد نسبت به این نوع سرکیسه شدن طراحی شده، مقاومت کند؟!

از کارگران کشتارگاه شنیدم آنقدر که آنها از "زگیل تناسلی" می‌ترسند از ایذر نمی‌ترسند؛ توصیه می‌کنم اگر کسی می‌خواهد نتیجه اجرای سند 2030 را ببیند، کشور برزیل را مورد مطالعه قرار دهد، در قسمتهای پیشین به آمار موالید نامشروع در برزیل اشاره کردم.

پلیس برزیل به دلیل کشته‌های فراوانی که می‌دهد، بسیار خشن است؛ اگر چه در آنجا مانند آمریکای شمالی درگیریها، نژادپرستانه و همچون خاورمیانه درگیری‌های مذهبی دیده نمی‌شود اما بر اساس آمارهای رسمی، در سال 2018 از میان 50 شهرهای خشن جهان 17 شهر به برزیل اختصاص یافته است و فقط در آن سال، حدود 51 هزار برزیلی کشته شده‌اند یعنی حدود 140 نفر در روز! و تعداد قابل توجهی از این افراد پلیس بوده اند حتی یک شب ماندن در کلانتری هم می‌تواند تبعات بدی برای متهم داشته باشد.

بنابراین سفارت ایران در برزیلیا در یک توصیه‌نامه مکتوب که در سایت خود قرار داده به ایرانیان توصیه می‌کند در آنجا به قوانین راهنمایی و رانندگی احترام بگذارند، اگر حتی یک ایرانی یا یک معلول یا کشیش یا یک فرد متشخص به شما بسته‌ای داد تا در فرودگاه یا ایستگاه مقصد به کسی تحویل دهید، هرگز قبول نکنید چون در برزیل، باندهای مواد مخدر بسیار کارکشته‌اند و ممکن است از هر شیوه‌ای برای ارسال مواد مخدر استفاده کنند.

 یک روز عصر دکتر زنگ زد و با تاثر و نگرانی خاصی گفت: حاج آقا شنیدی که حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی فوت کرده؟!

من از ابراز احساسم پس از شنیدن این خبر معذورم ... آقای هاشمی هم رفت، از کجا؟ از استخر، به کجا؟ به جایی که حتی بادیگاردهای شخصی و محافظان وفادار او هم هیچ کاری نمی‌توانستند برایش بکنند! بنابراین نگارش کتاب خاطرات پرحاشیه ایشان توسط خودش به پایان رسید اما کتابت اعمال او توسط ملائک حسابرس همچنان ادامه خواهد داشت.

آبشن دیدار تصویری تازه به واتس آپ اضافه شده بود، گاهی با خانواده و همکارانم در ایران تماس گرفته و احوال‌پرسی می‌کردیم، بعد از رفتن دکتر کشتکار، گاهی خیلی دلتنگ ایران می‌شدم و فشار غربت را روز به روز بیشتر احساس می‌کردم.

آقا پدرام پیشنهاد کرد با دکتر به یک سفر تفریحی برویم، پیشنهاد خوبی بود؛ روزانه 12 ساعت کار آن هم در جایی مثل کشتارگاه، روح و روانم را خسته کرده بود، موافقت کردم، دکتر هم که این دومین و آخرین سفرش به برزیل بود از خدا خواسته بود، شرکت بلیت پرواز رفت و برگشت برای ریو دوژنیرو گرفت، رزرو بلیت هواپیما و هتل در آن روزها، قدری سخت بود چرا که ایام برگزاری سالانه کارناوال در ریو بود و هزاران هزار توریست از سراسر جهان قصد مسافرت به ریو را داشتند؛ به هر حال همه چیز محیا شد، یک مسافرت سه روزه برنامه‌ریزی شده بود و ما با پرواز از کویابا عازم سائوپائولو شدیم تا بعد از پیاده شدن، خودمان را به پرواز ریو برسانیم، ظاهراً همه چیز هماهنگ بود بجز یک چیز و آن هم اراده پروردگار متعال بود!

وقتی به فرودگاه بزرگ شهر 13 میلیونی سائوپائلو رسیدیم متوجه شدیم هواپیمایی که باید با آن به ریو پرواز کنیم، دچار آتش‌سوزی شده و پرواز کنسل شده است! بدتر این که به دلیل قرار گرفتن در پیک ورود توریست به ریو، هواپیمای ذخیره‌ای هم نبود و همه پروازها همه از قبل رزرو شده بود.

بیش از 10 ساعت ما در فرودگاه آواره بودیم، نمایندگی شرکتی که از آن بلیت پرواز گرفته بودیم، سعی می‌کرد در هر پرواز چند نفر از مسافران پرواز کنسل شده را جای دهد اما نمی‌شد، شهر ریو یکی از شهرهایی است که در آن محدودیت تعداد پرواز اعمال می‌شود، در سالن انتظار با چند جوان برزیلی، انگلیسی، کانادایی و یک دختر اماراتی آشنا شدیم؛ دختر لاغر‌اندام و سبزه رنگی بود، مسلمان بود و طبق معمول بی‌حجاب بود، انگلیسی را خیلی خوب صحبت می‌کرد اما از عربی صحبت کردن طفره می‌رفت، جهت قبله را پیدا کرده و نماز مغرب و عشا را در سالن انتظار فرودگاه خواندیم.

به هر حال پس از حدود 10 ساعت به ما گفتند باید به یک فرودگاه دیگر بروید، آنجا برایتان صندلی رزرو شده است، سوار چند ماشین شدیم و راه افتادیم، مسیر کلان‌شهر سائوپائلو طولانی بود و پرترافیک، برخی از مردم در ایران تصور می‌کنند پایتخت برزیل این شهر است، این شهر اگر چه مرکز اصلی تجارت و اقتصاد برزیل است و صدها جاذبه گردشگری دارد اما پایتخت نیست، پایتخت این کشور، شهر برزیلیا است که یک شهر نوساز محسوب می‌شود.

با هر سختی، بالاخره به فرودگاه رسیدیم؛ آنجا هم دو ساعتی معطل شدیم تا هواپیما پرواز کرد فاصله زیادی تا ریو نبود، شاید حدود 40 دقیقه.

 به توریستهای ایرانی توصیه می‌شود برای مدیریت هزینه‌ها، مسیرهای چند ساعته را با اتوبوسهای برون‌شهری سفر کنند و اما مسیرهای طولانی را با هواپیما، چرا که در مسیرهای طولانی، چه بسا هزینه بلیت اتوبوس بیشتر هم بشود البته در ماه‌هایی از سال به دلیل استقبال کم مسافران، قیمت بلیت هواپیماها "آف" می‌خورد در نتیجه قیمت بلیتهای هواپیما ممکن است از بلیت اتوبوس ارزانتر باشد.

در پروازهای داخلی برزیل، برخلاف ایران، پذیرایی چندانی صورت نمی‌گیرد، در پرواز ریو در کنار ما یک دختر خانم دانشجوی برزیلی نشسته بود، او می‌گفت می‌رود که دوستش را ببیند، به هر حال با همه مشکلات پیش آمده و خستگی فراوان، بالاخره به فرودگاه ریو رسیدیم.

در فرودگاه‌هایی مثل ریو اگر چه می‌‌توان تاکسی‌های گردشی با قیمت کمتر کرایه کرد اما بهتر است از شرکتهایی که در خود فرودگاه هستند و سرویس ارائه می‌دهند خودرو کرایه کرد، اهمیت این تدبیر امنیتی در شب بسیار بیشتر است، سوار تاکسی شدیم، آدرس هتل را که به راننده دادیم و او ما را به هتل رساند، یک هتل بلندمرتبه و نوساز داخل یک کوچه حدودا 10 متری با اتاق بسیار کوچکی که فقط جای دو تخت و یک فضای خالی بسیار کوچک داشت، از شدت خستگی به سرعت به خواب عمیقی فرو رفتیم.

ادامه دارد ....

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط