نامش رمضان، متولد رمضان و شهید ماه رمضان بود
آخرین لحظات خداحافظی رو به من کرد و گفت: این فقط خدمت من نیست، من از طرف همه شما در حال مرزبانی از خاک کشورم هستم. شاید دیگر بازنگردم. شما به زندگی خودتان ادامه بدهید و بیتابی و ناراحتی نکنید
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، به نقل از جوان، 19 ماه مبارک رمضان وعده خدا محقق شد و شهید رمضان خسروی به آرزویش رسید. رمضان با زبان روزه در 13 خرداد ماه سال 65 در سیستان و بلوچستان در درگیری با اشرار بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. او قبل از اعزام به مأموریت خواب شهادتش را دیده بود، اما دلهرهای به خود راه نداد و با ایمانی که داشت پا به پای دیگر همرزمانش راهی میدان شد.
برای آشنایی با شهید رمضان خسروی با برادرش علی خسروی به گفتگو نشستهایم که از محضرتان میگذرد.
اهل کجا هستید؟ گویا شهید رمضان متولد ماه مبارک رمضان بود و علت نامگذاریاش هم همین مناسبت فرخنده بود؟
ما اهل بردسیر کرمان و یک خواهر و چهار برادر هستیم. پدرم کشاورز و مادرم خانهدار بود. رمضان تا پایان مقطع متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. او فرزند آخر خانواده بود که در ماه مبارک رمضان 1344، به دنیا آمد و همین ایام فرخنده بهانهای شد که او را رمضان نامیدند. او 21 سال بعد در همین ماه مبارک به شهادت رسید.
شهید چطور فرزندی برای خانواده بود؟
رمضان کنکور دانشگاه شرکت کرد و همزمان با تحصیل کمک حال پدر و مادرم بود و به آنها یاری میرساند.
یکی از شاخصههای اصلی برادرم کمک به مردم نیازمند بود. برایش فرقی نداشت، رمضان هرچه در توان داشت، برای مردم هزینه میکرد. از کمک مالی به اقوام و خویشان گرفته تا رساندن برق و نفت به خانه محرومان. خودش را فدای مردم کرده بود.
بسیار سر به زیر و متواضع و مؤمن بود. از سن هفت - هشت سالگی قدم بر مسجد گذاشت. بسیار باهوش، درستکار و با محبت بود. در یک جمله باید بگویم که برادرم همیشه به دنبال آخرت بود. توجهی به دنیا نداشت. در ایام محرم خادمالحسین (ع) بود و مرتب در مراسمات شرکت میکرد. ایشان توجه و تأکید زیادی به انجام فرایض و واجبات داشت. حتی در ماه رمضان با دهان روزه در کنار پدرمان بنایی و کارگری میکرد و بسیار هم به صله رحم توجه داشت.
ایشان متأهل بود؟
خیر، برادرم مجرد بود. رمضان برای گذراندن خدمت سربازی به سیستان و بلوچستان (زابل) اعزام شد و سه ماه آنجا بود. خودم برای اینکه اعزام شود همراهش تا کرمان رفتم. خانواده خیلی تلاش کرد تا محل خدمت رمضان را جابهجا کند و او را به ایرانشهر بیاورد، اما او نپذیرفت و گفت من برای خدمت هر جا که اعزام شوم، میروم، حتی دورترین نقطه. در نهایت به پاسگاه کنگری؛ یعنی آخرین نقطه مرزی اعزام شد.
آخرین دیدارتان را به یاد دارید؟
رمضان هر سه ماه یکبار به مرخصی میآمد. هیچ وقت از محل خدمتش ابراز نارضایتی نکرد و همیشه میگفت من بهترین جا هستم. درصورتیکه ما میدانستیم که در سختترین نقطه مرزی در حال خدمت است. آخرین باری که آمد مهمان خانه ما بود و چند روزی هم بیشتر نماند. آن زمان پسرم تازه به دنیا آمده بود. برای دیدن فرزندم به خانه ما آمد. آرام و قرار نداشت. آخرین لحظات خداحافظی رو به من کرد و گفت: این فقط خدمت من نیست، من از طرف همه شما در حال مرزبانی از خاک کشورم هستم. شاید دیگر بازنگردم. شما به زندگی خودتان ادامه بدهید و بیتابی و ناراحتی نکنید. رمضان رفت و کمی بعد خبر شهادتش را برای ما آوردند. او در 19 ماه رمضان سال 1365 درحالیکه یک سال از خدمتش میگذشت به شهادت رسید.
نحوه شهادتشان به چه شکلی بود؟
شب 19 ماه مبارک رمضان به پاسگاه کنگری خبر میرسد که یک محموله بسیار بزرگ در حال قاچاق از کوههای آهوران اطراف ایرانشهر است. او و دو سه نفر از بچهها راهی منطقه موردنظر میشوند. تا آنجا که امکان داشت با خودرو و باقی مسیر را با پای پیاده تا رسیدن به محل موردنظر طی میکنند. ساعت هشت صبح به نقطه موردنظر میرسند. حدود 11 شتر که بار قاچاق داشته را با دو ساربان میبینند، وارد عمل میشوند و ساربانان از محل فرار میکنند، اما ساعتی بعد متأسفانه توسط 70 نفر از اشرار و قاچاقچیان محاصره میشوند. آنجا درگیری سختی بین آنها و بچهها اتفاق میافتد که در نهایت او و چند نفر از بچهها با زبان روزه به شهادت میرسند. آنطور که همرزمانش بعدها برای ما روایت کردند، او خواب شهادتش را دیده بود. پیکرش توسطی یکی از دوستان ما شناسایی و به کرمان منتقل شد. الحمدالله با حضور جمع باشکوهی از مردم تشییع شد.
سخن پایانی
خواب رمضان را بارها و بارها با همان چهره نورانی و درخشان دیدهام. کنارم مینشیند و میگوید من زندهام و همیشه در کنار شما هستم. این دنیا با همه حلاوت، مشقتها، سختیها و شیرینیهایش میگذرد. تنها چیزی که باقی میماند، خوبی و نیکی و خدمت به مردم است. من نمیخواهم از برادرم که شهید شده تعریف و تمجید کنم، اما همیشه با خودم میگویم، اگر رمضان شهید شد و به این عاقبت بخیری رسید، فقط و فقط به خاطر خدمتی بود که به مردم نیازمند میکرد. او به معنای دقیق کلمه خادم مردم بود.
اهل تواضع و فروتنی بود. هرگز خودش را بالاتر از کسی نمیدانست. با مهربانیهایش همه را مجذوب خودش کرده بود. شهادت مزد تمام کارهای خیری بود که برای مردم میکرد. انشاءالله ما بتوانیم ادامهدهنده راهش باشیم.
اخبار گروه سایر رسانهها صرفا بازنشر اخبار سایتها و خبرگزاریهاست و خبرگزاری تسنیم هیچ مسئولیتی در قبال آن ندارد.
انتهای پیام/