گزارش تسنیم از افغانستان|اینجا پارک آزادی کابل؛ خط مقدم بلای ناامنی

خبرنگار تسنیم به میان آوارگانی رفته که بیشتر از ولایت قندوز و بغلان و به دلیل درگیری‌های چندی قبل طالبان و نیروهای دولتی به پارک «آزادی» کابل آمده‌اند.

به گزارش خبرنگاران اعزامی تسنیم به افغانستان، اینجا پارک موسوم به «آزادی» در سرای شمالی کابل است. واقعاً مصداق برعکس‌ نهند نام زنگی کافور! اینجا هیچ رنگ و بویی از آزادی و آسایش ندارد. به معنای واقعی کلمه اسفناک، حزن‌انگیز و درآور است.

دل سنگ می‌خواهد که اینجا را ببینی و قلبت عمیقاً جریحه دار و اشک از چشمانت سرازیر نشود.

آوارگانی که بیشتر از ولایت قندوز و بغلان و به دلیل درگیریهای چندی قبل طالبان و نیروهای دولتی به اینجا آمده‌اند.

🔸گزارش اول خبرنگار تسنیم را از این منطقه ببینید و بخوانید.

 

 

 

امروز (یکشنبه 21 شهریور) عازم کمپ آوارگان جنگی در پارک آزادی در منطقه سرای شمالی در کابل شدیم. پارکی که دیگر شباهتی به پارک ندارد! انبوه چادرها و پارچه‌ها و کودکان قد و نیم و مردان و زنان آواره، چهره‌ی این سوی خیابان را دگرگون کرده بود.

مردم که ما را دیدند فوراً به سراغمان آمدند به امید آنکه شاید از نیروهای کمک‌رسان باشیم اما همینکه گفتیم خبرنگار هستیم سفره دلشان را باز کردند و لب به شکایت گشودند: "نان نیست، آب نیست، باران چادرهامان را از بین برد.... ." یادم می‌آید دیشب کابل باران شدیدی باریده و خدا می‌داند چه بر سر اینها آمده است.

برخی آوارگان حتی چادر هم ندارند و تنها تکه پارچه‌ای را سرپناه خود کرده بودند. بیشترشان اهالی قندوز و تخار و بغلام هستند که در درگیری ارتش و طالبان خانه‌هایشان ویران شده و با اندک وسایلی به سمت کابل کوچ کرده بودند!

برخی تا سر و وضع ما را دیدند احساس کردند از سفارت ایران هستیم و سراغ ویزا را می‌گرفتند. "ویزای ایران چند است؟" عده‌ای هم از بسته بودن مرز شکایت داشتند؛ سوالی که پاسخی نداشتیم. عده‌ای هم می‌گفتند "تنها پولی نیاز داریم تا به شهر خودمان برگردیم. لااقل آوارگی را در همان شهر خودمان تجربه کنیم."

صورت‌های تکیده و بی رمق کودکان تصاویر حزن‌برانگیزی بود. برخی صورت‌هایشان زخمی و سوخته بود؛ برخی دچار بیماری پوستی شده بودند. مادری جلو آمد و گفت فرزندم کم‌خونی دارد و آن دیگری سوء تغذیه!

پیرزنی هم نسخه دارو دستش بود و می‌گفت قرص قلب نیاز دارم. گویا اینجا جهان دیگری بود و حتی تصور تجربه ثانیه‌ای زندگی کردن در اینجا هم سخت بود. هرچند ساکنان اینجا تنها زنده‌اند و زندگی در جریان نیست!

در حین فیلمبرداری بودیم که چند نیروی طالب آمدند تا سر و گوشی آب بدهند که چه خبر است. تاکید داشتند تنها با سرپرستان خانواده‌ها گفت‌وگو کنید نه با زنان و و اگر با زنان گفت‌وگو کنیم مانع کارمان می‌شوند.

آنها که می‌روند دوباره مردم می‌آیند سمت‌مان. برخی چادرها حتی پتو هم ندارد چه برسد به سایر امکانات زندگی. در همین حین کودکی جلو می‌آید" کاکا خیمه ما هم سر می‌زنی؟" کنار لبش زخم بزرگی خشکیده بود و پنجه بر صورت زیبایش انداخته بود؛ می‌توان این زخم را چنگِ جنگ بر چهره او دانست که حالاحالاها جایش باقی است.

هر نفر در این اردوگاه ساعت‌ها درد و دل داشت تا روایت کند. از نبود آب و غذا تا انواع و اقسام بیماری و مشکلات اما چه کنیم که از ما تنها روایت این مصیبت‌ها بر می‌آمد.

آوارگان جنگ دو سه ماه اخیر در افغانستان عمدتا در کابل هستند. آنها که قوم و خویشی داشته‌اند در خانه آنها منزل کرده‌اند و دیگران نیز از سر ناچاری در پارک‌ها چادر زده‌اند. این روزها آوارگان پنجشیری نیز بر آوارگان قندوز و بغلان و تخار اضافه شده و کابل را به مرز فاجعه انسانی می‌برند.

گزارش از محمد علی سافلی

 

انتهای پیام/