شهدای شاخص راهیان نور سال ۱۴۰۱ اعلام شدند +عکس و فیلم

شهیدان حسین صنعتکار، سید مصطفی ادب دوست، عباس پورش همدانی، قاسم حمید، حسین بدرالدین الحوثی، شاهرخ ضرغام و شهیده فاطمه اسدی شهدای شاخص راهیان نور سال ۱۴۰۱ هستند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همزمان با آغاز سال جدید و راهیان نور و همچنین حضور گسترده زائران در مناطق عملیاتی جنوب کشور، شهدای شاخص حماسه راهیان‌نور سال 1401 معرفی شدند.

شهیدان حسین صنعتکار، سید مصطفی ادب دوست، عباس پورش همدانی، قاسم حمید، حسین بدرالدین الحوثی، شاهرخ ضرغام و شهیده فاطمه اسدی شهدای شاخص سال 1401 هستند.

 

* آشنایی با شهیده فاطمه اسدی

کردستان سرزمینی است که وجب به وجب آن و قدم به قدم آن با خون هر شهیدی عطرآگین شده‌است و امنیت، آرامش، سربلندی و شکوه و اقتدار آن، مدیون خون و ایثار شهداست. یکی از این شهدا، شهیده فاطمه اسدی است که پیکر مطهر وی امسال توسط گروه‌های تفحص پیکر‌های مطهر شهدا، در کردستان کشف شد و خبر این رویداد مبارک، از سوی سردار باقرزاده فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین ستاد کل نیرو‌های مسلح به دختر وی که تنها بازمانده این خانواده است، اطلاع داده شد و اوج خباثت و ددمنشی حزب «دموکرات» را آشکار کرد.

شهیده فاطمه اسدی یازدهم مرداد سال 1339، در روستای «باقرآباد» از توابع شهرستان «دیواندره» در خانواده‌ای متدین دیده به جهان گشود و دوران طفولیت وی در شرایطی سخت سپری شد. او زمانی که به سن تحصیل رسید، فقر و محرومیت و نبود امکانات، مانع از تحصیلش شد و وی را از نعمت آموختن محروم کرد. از کودکی پنجه در پنجه فقر افکند و با کار و تلاش به مبارزه با این پدیده شوم پرداخت؛ به‌طوری که هم در منزل کار می-‌کرد و هم در مزرعه، تا مقداری از سنگینی بار اداره زندگی را که بر دوش پدر و مادرش بود، بکاهد.

وی در ابتدای جوانی، تشکیل زندگی داد که ثمره ازدواج او یک دختر است. او بانوی خودساخته‌ای بود و ایمانی به استواری کوه‌های کردستان داشت، پاکی، دین‌داری و پارسایی، مهم‌ترین شاخصه‌های حیات وی بودند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حضور عناصر ضدانقلاب در منطقه، «فاطمه اسدی» برافروخته شد و زمانی که می‌دید آن‌ها به‌صورت علنی به تاراج نقد باور‌های مردم پرداخته و نسبت به مسلمانان جفا می‌کنند، بیشتر نگران شد. از سویی دیگر، همسر او هم که از سالکان طریق دین بود، در این زمینه با هم‌عقیده بود؛ بنابراین آن‌ها تصمیم گرفتند تا برای مبارزه با سلطه ضدانقلاب به پا خیزند.

فاطمه اسدی و همسرش همکاری خود را با نیرو‌های سپاه و پیشمرگان مسلمان کُرد آغاز کردند. ضدانقلاب وقتی از ماجرا مطلع شد، همسرش را دستگیر و به زندان خود در روستای «نرگسله» انتقال داد. پس از دستگیری همسرش، فقر، فشار و تنهایی، مانع از مبارزه «فاطمه اسدی» با ضدانقلاب نشد، وی بسیار با جرأت و پردل بود و در هرجایی که زمینه‌ای فراهم می‌شد، به افشای چهره ضدانقلاب می‌پرداخت.

او سختی‌های راه را بر خود هموار کرده و مرتب برای ملاقات همسرش به روستای «نرگسله» می‌رفت و برای آزادی همسرش نیز هیچ‌گاه به ضدانقلاب التماس نکرد و عقیده داشت که «این‌ها حقیرتر از آن هستند که من التماس‌شان کنم»؛ بنابراین هروقت همسرش را ملاقات می‌کرد، فقط یک توصیه برای او داشت: "مبادا در مقابل دشمن کم بیاوری و شکسته شوی، محکم و استوار در مقابل‌شان مقاومت کن و از عقاید و باورهایت دفاع کن، تسلیم شدن در برابر این عناصر فاسد، گناهی بزرگ و نابخشودنی است"

شهیده فاطمه اسدی روز هفتم شهریور سال 1361، وقتی برای ملاقات همسرش به روستای «نرگسله» رفت؛ با جسم نحیف وی روبه‌رو شد؛ آثار شکنجه را به وضوح در جای‌جای بدن او دید و چشمان کبودشده و صورت زخمی او را مشاهده کرد؛ بنابراین با فریادی رسا، آن چنان که همه ساکنان روستا آن را بشنوند و انعکاس پژواک این فریاد را کوه‌های اطراف به همه برسانند، لب به اعتراض گشود و با مزدور، اجنبی و فاسد خواندن عناصر ضدانقلاب، هیبت و هیمنه آن‌ها را شکست.

دشمن وقتی دید که حیثیت نداشته‌اش بیشتر از همیشه بر باد رفته است، «فاطمه اسدی» را به داخل مقر خود و همسرش را هم به زندان برگرداند و در همان لحظه نیز دستور اعدام این زن پارسای آزاده را صادر کرد؛ بنابراین مزدوران او را در همان‌جا تیرباران کرده و به شهادت رساندند.

بعد از شهادت «فاطمه اسدی»، پسر کوچکش به‌دلیل نبود سرپرست، در گهواره از دنیا رفت و شوهرش نیز بعد از سه سال از زندان «دولتو» آزاد شد.

* آشنایی با شهید شاهرخ ضرغام

شهید شاهرخ ضرغام فرزند صدرالدین متولد 1/10/1328 شهر تهران کسی که در 31 سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از کودکی با بدن درشت و پهلوانی اش، خلق و خوی پهلوانان را داشت. از دشمن ظالم و یار مظلوم بود. در دوازده سالگی پدر خود را از دست داد. در جوانی بخاطر هیکل درشت اش به سراغ ورزش کشتی رفت

قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی و... از عناوینی بود که نشان از موفقیت شاهرخ در ورزش کشتی داشت. نبود راهنما، دوستان نااهل و... همه و همه دست به دست همه داد تا انسانی ساخت که کسی جلودارش نبود. هرشب دعوا، هر شب چاقو کشی و...

ماجرای توبه «نصوح» شاهرخ ضرغام، سرباز امام(ره)

مادرش همیشه برای او دعا می‌کرد و می‌گفت: خدایا پسرم را ببخش و او را از سربازان امام زمان (عج) قرار بده. همه به او می‌خندیدند و می‌گفتند غیر ممکن است، اما او می‌دانست سلاح مومن دعاست. با حضور حضرت امام (ره) مسیحا نفسی آمد و شاهرخ از دل و جان امام را احساس می‌کرد. از صبح تا شب می‌گفت: فقط امام خمینی. وقتی امام در تلویزیون سخنرانی می‌کرد با ادب و احترام می‌نشست و اشک می‌ریخت. می‌گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می‌شود خمینی. با یک عبا و عمامه عظمت پوشالی شاه را از بین برد.

وقتی امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. شاهرخ دیگر سر از پا نمی‌شناخت و به یاری پاسداران شتافت. می‌گفت: در میدان کربلا، حُرّ جز اولین شهدا بود، من هم باید از اولین‌ها باشم. در روز‌های اول جنگ پا به عرصه جنگ نهاد و آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. شاهرخ رفت و آنقدر رفت که با ملائک همراه شد پرواز کرد. هفدهم آذر سال یکهزار و سیصد و پنجاه و نه و همچنین دشت‌های شمال آبادان خوب این پرواز را به یاد دارند. او مفقودالاثر است، شاید به این خاطر که او از خدا خواسته بود گذشته اش را پاک و هیچ اسمی از باقی نماند.

* آشنایی با شهید حسین بدرالدین الحوثی

حسین الحوثی فرزند عالم یمنی بدرالدین الحوثی است. (1960-2004) وی در سال 1960م در منطقه رویس استان صعده یمن به دنیا آمد. وی در دوران زندگی خویش فعالیت‌های اجتماعی بسیاری داشت که برخی از آن‌ها عبارتند از: تأسیس جمعیت خیریه مران، تأسیس مدارس دینی، تأسیس مراکز بهداشتی در منطقه مران، پیگیری جهت ایجاد آبگیر‌هایی در منطقه برای تأمین آب شرب، پیگیری احداث نیروگاه برق در منطقه مران، احداث مصلا در منطقه مران و...

حسین الحوثی فعالیت سیاسی خود را با پیوستن به حزب الحق، تنها حزبی که علما و نخبگان زیدی در آن مشارکت داشتند، آغاز کرد. حسین الحوثی به سبب شایستگی خود و جایگاه مهمی که پدرش یعنی علامه بدرالدین الحوثی در حزب الحق داشت، در سال 1993م توانست با یکی از دو کرسی حزب الحق وارد پارلمان یمن شود. او تا سال 1997م عضو پارلمان یمن بود. حسین الحوثی در 1997م از پارلمان استعفا داد. او به دلیل برخی اختلافات به همراه پدرش از حزب الحق جدا شد. او در ادامه با جدیت بیشتری به فعالیت‎های فرهنگی و تربیتی پرداخت. از این رو بیشتر اوقات خود را به آموزش جوانان یمنی در منتدی الشباب المؤمن اختصاص داد. حسین الحوثی در سال 1997م نام منتدی الشباب را به تنظیم الشباب المؤمن تغییر داد. هدف او از این تغییر ارتقاء و توسعه این تشکیلات بود. این تشکیلات تا پیش از سال 2000م مورد حمایت دولت بود. حوثی در آن مقطع و با حمایت حکومت اقدام به تأسیس مدارس، حوزه‎های علمیه و اردوگاه‎های تابستانی کزد و اندیشه‌های خود را آموزش داد.

* اقدامات ضد امریکایی و ضد اسرائیلی حسین الحوثی

پس از حادثه یازده سپتامبر و حمله امریکا به افغانستان، حسین الحوثی به صورت گسترده رویکرد ضد امریکایی را در پیش گرفت. عده‎ای معتقدند نقطه شروع حرکت حسین الحوثی در رمضان 1422ق و در روز جهانی قدس بود. او در این روز برای نخستین بار برای مردم سخنرانی کرده و اطلاعیه امام خمینی را به طور کامل قرائت کرد. حسین الحوثی تصویر کاملی را از جنبش انصارالله ارائه کرد. او مبارزه با امریکا و اسرائیل را به عنوان فریضه دینی قلمداد کرده و همواره از خطر آمریکا برای اسلام و مسلمین سخن می‌گفت.

حسین الحوثی معقتد بود باید برای اسلام دست به کاری زد و از آمریکا و اسرائیل باید برحذر بود. نگاه ضد استکباری و اسرائیلی رهبر حوثی‎ها تا آنجا پیش رفت که او اعلام کرد نمازی که همراه با برائت از صهیونیسم نباشد مورد رضایت و قبول خداوند نیست. از این رو شاگردان و طرفداران وی در محافل دینی و سیاسی صعده و صنعاء به ویژه پس از اقامه نماز جمعه، فریاد مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل سر می‎دادند. این اقدام تا جایی پیش‌رفت که فریاد مرگ بر امریکا و اسرائیل به عنوان شعار و نماد جریان انقلابی زیدیان در یمن تبدیل شد. در این میان دولت یمن که پس از حادثه یازده سپتامبر با امریکا همپیمان شده بود، با طرفداران جریان حوثی به شدت برخورد کرد به طوریکه در هر تجمعی که شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل سرداده می‎شد، شمار زیادی بازداشت شده و در زندان‎های حکومت شکنجه می‎شدند. در سال 2003، یعنی هنگامی که آمریکا جنگ خود را در عراق شروع کرد، نیرو‌های تنظیم در برابر سفارت آمریکا تجمع کردند و شعار‌هایی را علیه آمریکا و اسرائیل سر دادند. این تجمع که همراه با درگیری میان طرفداران تنظیم و نیرو‌های امنیتی و پلیس بود، چندین نفر نیز کشته شدند. گفته می‌شود در درگیری‌های اولیه 650 نفر از معترضین دستگیر شدند.

پس از این درگیری‌ها دولت یمن اعلان جنگ علیه حوثی‎ها کرد و برای دستگیری حسین حوثی 55000 دلار جایزه تعیین نمود. در تابستان 2004 تهاجم به صعده آغاز شذ. در جریان این درگیری‌ها 500 تا 1000 نفر کشته شدند. پس از سه ماه درگیری، ارتش یمن توانست با محاصره منطقه و استفاده از انواع سلاح‎‎های سنگین، حسین الحوثی و حدود هفتصد تن از همراهان او را به شهادت برساند

حکومت یمن برای جلوگیری از گسترش تفکر انقلابی و ضد استکباری حسین الحوثی، جنازه او را تحویل نداد و پیکر او را در زندان مرکزی صنعا به طور موقت دفن کرد. همزمان با برکناری علی عبدالله صالح، حکومت جدید یمن جنازه وی را که حدود ده سال در زندان نگهداری می‎شد به خانواده او تحویل داد. بقایای پیکر وی با حضور جمعیت انبوهی در صعده تشییع و به خاک سپرده شد. بر سر قبر او گنبد بزرگی ساخته شد. گفته می‎ شود محل احداث گنبد حسین الحوثی به گونه‌ای است که امکان دیدن آن با چشم غیرمسلح برای ساکنان برخی از مناطق جنوب عربستان نیز میسر است.

* آشنایی با شهید امیر سرتیپ «قاسم حمید» اولین شهید قم در دومین روز دفاع مقدس

شهید قاسم حمید در تاریخ 13 فروردین سال 1326 در خانواده‌ای هشت نفری در روستای مهرزمین از توابع بخش خلجستان قم به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در این روستا سپری کرد و برای ادامه تحصیل راهی قم شده و از دبیرستان امام صادق (ع) (حکیم نظامی سابق) موفق به اخذ دیپلم شد.

شهید حمید خدمت سربازی را در قالب سپاه دانش در شهر تربیت حیدریه گذراند. در سال 1352 به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد و پس از طی دوره‌های آموزشی برای ادامه خدمت به گروه پدافند هوایی دزفول منتقل شد.

این شهید بزرگوار پس از ازدواج با دخترخاله‌اش، وارد دانشگاه افسری شد و بعد از مدتی سکونت در تهران برای ادامه زندگی به دزفول نقل مکان کرده و سه فرزند، حاصل زندگی مشترک آن‌ها در دزفول بود.

همسر این شهید عزیز در مورد نحوه شهادت همسرش چنین عنوان می‌کند: شهید حمید و تعدادی از نیرو‌های تحت امرش پس از حمله هواپیما‌های دشمن بعثی به پایگاه دزفول در حال حرکت به سمت توپ‌های ضد هوایی بودند که از ناحیه کمر و سینه مورد اصابت مستقیم رگبار هواپیما‌های دشمن قرارگرفته و به شهادت می‌رسند.

وی می‌افزاید: در ماه‌های آخر منتهی به شروع جنگ و وقوع برخی تحرکات مرزی، دو روز قبل از شهادتش به خانه آمد و گقت منازل سازمانی پایگاه ناامن است و ما برای اینکه بتوانیم با خیال راحت از پایگاه دفاع کنیم شما را به منزل یک از دوستانم در اندیمشک می‌برم و دو روزی را در این شهر بودیم که اخبار درگیری و حمله را از رسانه‌ها شنیدیم، به من گقتند قاسم مجروح شده و او را به قم برده‌اند و به این بهانه ما را به روستا آوردند، در راه از صحبت‌های اطرافیان متوجه شدیم قاسم شهید شده و حتی جنازه او را بدون حضور من و بچه‌ها دفن کرده بودند.

طبق آنچه که همکارانش نقل کردند: در روز شهادت یعنی اول مهر سال 1359، 12 نفر از نیرو‌های پایگاه از جمله شهید قاسم حمید در اثر رگبار مسلسل و بمباران هواپیما‌های عراقی شهید شدند و فقط یک نفر زنده ماند.

پیکر مطهر شهید قاسم حمید پس از انتقال به قم و روستای مهرزمین، در گلزار شهدای این روستا به خاک سپرده شد.

به افتخار رشادت امیر سرتیپ شهید قاسم حمید که از نخستین شهدای پدافند هوایی ارتش و از طلیعه‌داران شهدای دفاع مقدس از استان قم محسوب می‌شود، پایگاه چهارم شکاری دزفول به نام این شهید عزیز نامگذاری شده است.

* آشنایی با شهید عباس پورش همدانی

سال 1335 یکی از محله‌های فقیر نشین شهر همدان شاهد تولد کودکی بود که بعدها یکی از سرداران بزرگ ایران اسلامی شد. دوران کودکی و نوجوانی عباس با عشق به اهل بیت همراه بود و این موضوع باعث شکل‌گیری شخصیت او در مسیر الهی شد. پدر ومادرش سعی داشتند او را مطابق قوانین الهی بزرگ کنند, مادرش می‌گوید هیچگاه بدون وضو به او شیر ندادم.

پس از پیروزی انقلاب با دستور معمار کبیر انقلاب اسلامی, جهاد سازندگی تشکیل شد تا ویرانه‌ها و عقب‌افتادگی‌های حاصل از سال‌های حکومت سیاه و ننگین سلسله‌های ستم‌شاهی پهلوی و قاجار را بسازد و آباد کند. عباس به این نهاد مردمی پیوست و به مناطق محروم و رفت تا تمام تلاش خود را متوجه آبادانی این مناطق و خدمت به هموطنانش کند. حضور عباس و همکارانش دربخش "خنجین" استان همدان شور وشوق عجیبی در مردم محروم این منطقه ایجاد کرده بود.

او با همت مثال زدنی‌اش ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی همدان را تشکیل داد و به‌عنوان مسئول این تشکیلات نوپا وارد میدان نبرد با متجاوزین به ایران شد. او در زمانی کوتاه با تکامل و توسعه این مجموعه خدمات شایانی به ایران در جنگ نابرابرش مقابل کشورهای مهاجم کرد. به اقرار فرماندهان جنگ او در بیشتر عملیات نقش تعیین کنند‌ه‌ای در خلق پیروزی‌ها داشت.

در جبهه بود که عباس به اوج عظمت روحی رسید. او به‌عنوان فرماندهی لایق و توانا زبانزد عام و خاص شد ه بود, هرجا گره یا مشکلی پیش می‌آمد, او چاره ساز بود. سرانجام این سردارملی که راه طولانی را برای وصال محبوب طی کرده بود، در روز 22 اردیبهشت 1366، درجبهه‌ی غرب به افلاکیان پیوست.

* آشنایی با شهید سید مصطفی ادب‌دوست

شهید سید مصطفی ادب‌دوست در دی ماه سال 1334 در تهران به دنیا آمد، سید مصطفی بچه دوم خانواده بود. 5 تا خواهر و 1 پسر که دوتا از خواهرهایش ازدواج کرده بودند. بعد از تولد سید مصطفی خانواده‌اش به خیابان خاوران نقل مکان کردند. سید مصطفی در محله خاوران پا گرفت. به سن 7 سالگی رسید و پدرش سید حسین اسم او را در دبستان امیر سلیمانی نوشت و سید مصطفی در کلاس اول ابتدایی مشغول تحصیل شد.

سید مصطفی از همان کودکی که لباس سقایی حضرت ابوالفضل (ع) را می‌پوشید احساس غرور می‌کرد مدام همراه پدرش به مجالس و محافل دینی و سخنرانی علما می‌رفت.پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبیرستان مروی ثبت نام کرد. امر به معروف و نهی از منکر در رفتار و اعمالش کاملا مسلم بود. متاسفانه هنوز دبیرستان را به پایان نرسانده بود که پدرش به رحمت ایزدی پیوست و غم سنگینی بر جان و جسم سید مصطفی نشست.

از آن پس سرپرستی خواهران و برادرش سید مجتبی و مادرش را بر عهده داشت. او کماکان در دبیرستان مشغول تحصیل بود و با محافل و مجالس علماء هم ارتباط داشت. در آن زمان سازمانی تحت نام سازمان فجر اسلام تاسیس شد که یکی از اعضا فعال و موثر آن، شهید سید مصطفی بود. مرام نامه سازمان در درجه اول مبارزه با رژیم فاسد پهلوی بود. پس از انکه سید مصطفی دیپلم گرفت کارش بیشتر شد.

شهید مدافع وطن سید مصطفی ادب دوست روز 19 آذر ماه 1359  به همراه 70 نفر از زبده‌ترین پرسنل گردان آماده جنگ با دشمن بعثی بودند. به دستور سید مصطفی افراد به سوی دشمن به حرکت در آمدند پس از طی مسافتی نه چندان طولانی به 50 متری خاک ریز دشمن رسیده بودند غافل از آنکه دشمن کمین گذاشته بود که ناگهان بارانی از گلوله بر سر آنان باریدن گرفت. هرچند آنان به سمت دشمن شلیک کردند ولی جای آنان مشخص نبود و نهایتا سید مصطفی و تعدادی از همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

* آشنایی با روحانی شهید حسین صنعتکار

سردار شهید حسین صنعتکار سوم فروردین ماه 1337 در کاشان، در خانواده‌ای مذهبی چشم به دنیا گشود و پس از طی دوران مدرسه به حوزه علمیه وارد شد و به تحصیل معارف اسلامی پرداخت. در سال 1361 برای اولین بار به جبهه عزیمت کرد و آن‌چنان تحت تأثیر عرفان حاکم بر جبهه واقع شد که گفت: «تا زنده‌ام در جبهه خواهم بود. و بر سر پیمان خود ماند تا در جبهه شربت شهادت نوشید.»

قابلیت‌های زیاد او در کنار جذابیت فوق‌العاده و اخلاق پسندیده‌اش باعث شده بود که همه نیروهایش لشگر آرزو کنند تحت فرماندهی صنعتکار فعالیت کنند. او مسئولیت‌های زیادی داشت, فرمانده واحد تخریب، واحد آموزش، عملیات و یگان دریایی لشکر 8 از جمله مسئولیت‌های این شهید بزرگوار است.

در این مدت هر جا حسین بود همه می خواستند آنجا بروند. وی در تمام عملیات لشگر، شرکت فعالانه داشت و هر محوری که صنعتکار مسئولش بود ,خاطر فرماندهان راحت و آسوده بود, چون می دانستند به خوبی و با شجاعت و مدیریت خاص خود از عهده انجام ماموریت بر خواهد آمد. شهید صنعتکار همیشه چند صندوق از کتاب‌های حوزه را همراه داشت و زمانی که همه خسته از کار و فعالیت روزانه یا حتی کار شبانه روزی استراحت می‌کردند, کتابی برداشته ‌در گوشه‌ای به مطالعه می‌پرداخت.

خاتمه عمر این روحانی برجسته و فرمانده شجاع لشکر اسلام در 25 مرداد ماه سال 1365 بود. او که جهت شناسایی منطقه عملیاتی جدید وارد میدان مین شده بود و در اثر انفجار مین به شهادت رسید.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط